.
◼️پيرهن خونين را به طاق عرش ميزنند
اذا قامَتِ القیامهُ نادی مُنادٍ مِنْ بَطنانِ العَرْشِ: «یا أَهلَ المَحْشَرِ، غُضّوا أَبصارَکُم، فَإِنَّها تُریدُ أَنْ تَجُوزَ فاطمةُ عَلَیها سَلام بنتُ محمدٍ صلی الله علیه و آله.
فَتَأتی فاطمةُ و عَلی رأسِها ثَوبُ الحسینِ مخضبٌ بالدماء، فَتَأخُذُ بقائِمةِ العَرشِ وَ تَقولُ: «اللّهُمَ احکُمْ بَینی و بَینَ قَتَلةِ وَلَدی الحُسَیْن »، فَیُدخِلُ اللّهُ تَعالی قتلةَ الحسینِ النّارَ.
(وفاطمةُ علیها سلام تَقولُ بَعدَ ذلک: «اللّهمَ اقْبَلْ شَفاعَتی فَیمَنْ بَکی عَلی وَلدی الحُسینِ». فَیَقبلُ اللّهُ شفاعَتَها و یُدخِلُ الباکینَ علی الحسینِ عَلَیه السَّلام فِی الجنهِ)
هنگامیکه قیامت بر پا میشود، منادی از قلب عرش ندا میدهد: ای اهل محشر چشم بر بندید که همانا فاطمه علیهاسلام دختر محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلم قصد دارد از محشر عبور کند. پس فاطمه علیهاسلام میآید در حالی که بر سرش لباس خونآلود حسین علیهالسلام است.
آن را به ستون عرش آویخته و میگوید: خداوندا بین من و قاتلان فرزندم حسین علیه السلام حکم بفرما. پس خداوند قاتلان حسین علیهالسلام را وارد آتش میکند و فاطمه علیهاسلام میگوید: خداوندا شفاعت مرا در حق کسانی که بر فرزندم حسین علیهالسلام گریستند، قبول کن خداوند هم شفاعت او را می پذیرد و گریه کنان بر حسین علیهالسلام وارد بهشت میشوند.
📚منابع:
الموسوعة الکبری عن فاطمة الزهراء، الأنصاری، ج ۲۴، ص۹۹
👈برگرفته از کتاب فاطمیه ماثور، حجه الاسلام شیخ محسن حنیفی، صفحه ۱۵۶
#فاطمیه
#مصائب_حضرت_زهرا
.
.
#بعد_از_شهادت_حضرت_زهرا
◾️نبش قبر
.
حضرت على عليهالسلام فاطمه زهرا علیهاسلام را غسل داد. به هنگام غسل دادن وى غير از حضرت على عليهالسلام، حسنين عليهماالسلام، زينب، امّ كلثوم، فضه خادمه و اسماء بنت عميس كسى ديگر حضور نداشت. آنگاه جنازه آن بانو را شبانه با حضور حسنين عليهماالسلام به جانب بقيع حمل نمودند و نماز بر بدن مبارك خواندند، كسى از فوت ايشان مطّلع نشد، احدى از مردم بر بدن آن بانو نماز نخواند مگر آن افرادى كه گفته شد. على عليهالسلام بدن مباركش را در روضه مقدسه دفن و موضع قبرش را پنهان كرد. صبح آن شبى كه فاطمه عليهاسلام را دفن نمودند اثر چهل قبر جديد در قبرستان بقيع مشاهده مى شد. هنگامى كه مسلمانان از رحلت حضرت فاطمه علیهاسلام آگاه و متوجه بقيع شدند با چهل قبر جديد مواجه گرديدند، نتوانستند قبر حضرت زهرا را از ميان آن چهل قبر تشخيص دهند. عموم مردم از اين مصيبت ضجّه كردند و يك ديگر را ملامت نمودند و گفتند: پيغمبر صلیاللهعلیهوآله شما بيش از يك دختر يادگارى ننهاد، فاطمه علیهاسلام رحلت كرد و دفن شد و شما به هنگام مردنش حاضر نشديد، نماز بر جنازه اش نگذاشتيد و محل قبر او را هم نمى دانيد! علمای قوم گفتند: گروهى از زنان مسلمان را احضار كنيد كه اين قبرها را بشكافند تا جنازه فاطمه علیهاسلام را به دست بياوريم و بر بدن او نماز بخوانيم و قبرش را زيارت كنيم. هنگامى كه خبر اين توطئه به گوش حضرت على بن ابى طالب عليهالسلام رسيد، در حالى آمد كه خشمناك، چشمان مباركش سرخ، رگهاى گردنش بيرون زده، قباى زرد رنگى پوشيده بود كه آن را به هنگام غضب و ناراحتى مى پوشيد و بر ذوالفقار تکیه زده بود، آمد تا وارد بقيع شد. شخصى به ميان مردم رفت و گفت: اين على بن ابى طالب عليهالسلام است كه با اين حالت آمده و سوگند مى خورد كه اگر يك سنگ از اين قبور جابجا شود شمشير را در ميان همه شما بگذارد و تا آخرين نفر شما را نابود نمايد.
عمر در حالى كه با يارانش بود، با حضرت اميرالمومنین عليهالسلام روبرو شد گفت: اى ابو الحسن! چه قصد دارى؟
به خداوند سوگند ما قبر فاطمه علیهاسلام را مى شكافيم و بر جنازه اش نماز مى گزاريم. حضرت امير علیهالسلام لباسهاى وى را گرفت و او را از جاى بر كند و بر زمين زد و فرمود: یابن السوداء! من حقّ خود (يعنى مقام خلافت) را بدين جهت از دست دادم كه مبادا مردم از دين خويش برگردند. اما درباره قبر فاطمه علیهاسلام: به حقّ آن خدايى كه جان على در دست قدرت اوست اگر تو و يارانت راجع به اين قبرها عملى انجام دهيد زمين را از خون شما سيراب خواهم كرد. عمر! از اين خيال در گذر! پس از عمر ، ابوبكر با حضرت امير علیه السلام ملاقات نمود و گفت: اى ابوالحسن! تو را به حقّ پيغمبر اسلام و آن كسى كه بالاى عرش است سوگند مى دهم كه از عمر دست بردارى، زيرا ما از انجام دادن عملى كه تو نمى پسندى خوددارى مى كنيم. راوى مى گويد: على عليه السّلام عمر را رها كرد و مردم پراكنده شدند و به دنبال مقصود خود باز نگشتند.
📚منابع:
بحار الانوار، علامه مجلسی، ج ۴۳، ص ۱۷۱
👈برگرفته از کتاب فاطمیه ماثور، حجه الاسلام شیخ محسن حنیفی، صفحه ۱۴۱
🏴🏴🏴🏴🏴
# فاطمیه
#روضه دفتری حضرت فاطمه زهرا(س)
(بعداز شهادت)🥀
#گریز به روضه امام رضا(ع)
بسم الله الرحمن الرحیم...
یا رحمن و یا رحیم..
یا فاطِمَةُ الزَّهْراءُ، یَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ، یَا قُرَّةَ عَیْنِ الرَّسُولِ، یَا سَیِّدَتَنا وَ مَوْلاتَنا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَ اسْتَشْفَعْنا وَ تَوَسَّلْنا بِکِ إِلَی اللّٰهِ وَ قَدَّمْناکِ بَیْنَ یَدَیْ حاجاتِنا، یَا وَجِیهَةً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعِی لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛
▪️دلا بیا به سرای علی سری بزنیم
▪️به خانه ای که درش سوخته دری بزنیم
▪️خبر رسیده که این روزها علی تنهاست
▪️بیا به خانه ی بی فاطمه سری بزنیم
▪️نشد برای مریض علی گلی ببریم
▪️بیا گلاب اشک به افتاده بستری بزنیم
▪️کسی به گرد یتیمان او نمیگردد
▪️بیا به شیوه ی پروانه ها پری بزنیم
▪️کنون که جان علی خفته است در دل خاک
▪️بیا زخونابه برخاک گوهری بزنیم
⬅️حالامردم مدینه راحت شدید مادرمان روکشتید دیگه صدای مادربه گوش نمی رسد اخه خودشان گفتند یاروز گریه کن یاشب خسته شدیم از گریه هات(روز) یتیمی بچه های مولایمان امام علی است ای کسانی که درگوشه ای ازاین مجلس نشسته ای می دونم حاجت داری گرفتاری مریۻ داری جوان داری برای هرحاجتی امدید ازمادر پهلو شکسته درخواست نماید حاجت روا میشید اول مجلس همرا بشیم با صاحب الزمان بگیم اقاجان درکجای عالم در عزای مادر نشستی همه باهم صداش بزنیم
یا صاحب الزمان ۲
⬅️ابن عباس میگه بعد شهادت بی بی فاطمه رفتم سری به امیرالمومنین بزنم همین که وارد دهلیز خانه شدم دیدم فاتح بدر و خیبر - لنگر زمین و آسمان - رو زمین نشسته - حسنین رو زانوان علی نشستن - زینبین دور بابا میگردن - حضرت با انگشت موهای زینب رو مرتب میکرد - ابن عباس میگه یه صحنه ای دیدم جگرم آتش گرفت - هرخانه ای مادر از دست میده پدر دور بچها میگرده آخ قربان دردهای دلت برم آقا- نمیدانم داغ فاطمه چه کرده با امیرالمومنین که بچها دارن دور بابا میگردند اما عزادران مرگ مادربرای دخترها سخته چون مادر انیس دخترها است راز دل را به مادر میگه انشاالله هیچ خانوادهای را داغ مادرنشان ندهدیکی ازخاطرات مادرچادور نمازه که هیچ وقت یاد دخترنمی ره ... میگه زینب رفت چادر مادر رو پوشید اومد جلو بابا راه میرفت - بابا جان ببین شبیه مادرم شدم یا نه، آخ قربان دردهای دلت برم بی بی - میخواد دل بابا روشاد کنه )همه ما می دونیم دخترها علاقه ی زیادی به بابا دارند ومعرف هستدبه بابایی انشاالله هیچ خانواده ای را داغ بابا نشان ندهد
یادشهدا امام شهدا اموات جمع حاضرا ازاین مجلس ومحفل فیض ببرند
⏪اما جمله اخرمنو و گریز به روضه امام رضا (ع) التماس دعا
از همین جا دلها را روانه کنیم حرم امام رضا ، انشاءالله کنار حرمش ، پیغمبر دو تن را پارۀ تن خطاب کرده ، یکی مادر سادات زهرای مرضیه است ، فرمود : فاطمه پارۀ تن من است . یکی هم امام رضا ، یا رسول الله پارۀ تنت در خراسان به زهر جفا مسموم کردند چنان زهر کاری بود آقا مثل شخص مار گزیده به خود می پیچید .
🔸تمام تار و پود من بسوزد همه شمع وجود من بسوزد
🔸خدایا ناله هایم را اثر نیست کنار بستر من یک نفر نیست
غریبم من غریبم من غریبم
🔸نمی دانم کجایی ای جوادم چرا از من جدایی ای جوادم
🔸عیادت از من دور از وطن کن بیا با دست خود من را کفن کن
غریبم من غریبم من غریبم
اباصلت می گوید : امام چشمش به در بود امام جواد آمد آن لحظات آخر سر بابا را به دامن گرفت ، اما کربلا (آماده اید بگویم یا نه ) زین العابدین نتوانست بیاید قتلگاه ، عمه اش زینب آمد دید حسینش تنهاست ، دید شمشیرها و نیزه ها در یک نقطه فرود می آید دستهایش را روی سر گذاشت هی فریاد می زد : وا محمدا ، واحسینا
الا لعنة الله علي القوم الظالمين و سيعلم الذين ظلموا اي منقلب ينقلبون
التماس دعا
🏴🏴🏴🏴🏴
حدیث کساء که بصورت شعر نوشته شده است.
تقدیم به شما محبان اهل بیت که عاشق این خاندان معظم ومعزّز هستید،لطفا تا انتها با تأمل وتفکر بخوانید لذت میبرید و بیشتر پی به ارزش معنوی حدیث شریف کساء میبرید.
این حدیث آمد زِ زهرای بتول ،
فاطمه؛ صدیقه بنت الرسول ،
روزی آمد خانه ما مصطفی ،
گفت با حالی شبیه اِلتجا ،
ضعف دارم جان بابا دخترم ،
پهن کن بابا عبایی بر سرم ،
آن عبایی را که دارم از یمن ،
آن عبا بر من بکش ای مُمتَحَن ،
گفتمش بابا بلا دور از شما ،
در پناه مهر و الطاف خدا ،
من کشیدم آن عبا بر روی او ،
یک نظر کردم به ماه روی او ،
صورتی زیبا تر از قرص قمر ،
روشن و زیبا ؛نکوتر از سحر ،
ساعتی بگذشت و آمد مجتبی ،
گفت ای مادر سلام و صد دعا ،
گفتمش مادر سلامم بر شما ،
نور چشمم ای عزیز با وفا ،
گفت مادر خانه دارد عطر گل ،
هست بوی جدّ ما ؛ختم رسل ،
گفتمش ای نور چشمم بوی او ،
آمده در خانه با گیسوی او ،
رفت نزد حضرت خاتم؛ حسن ،
گفت بابا جان فدایت ؛جان و تن ،
گفت بابا صد سلام و صد درود ،
بر شما ای خاتم رب ودود ،
با اجازه رفت در تحت کسا ،
در کنار مصطفی شد مجتبی ،
بعد از آن آمد حسین و با سلام ،
گفت بوی جدّم آید بر مشام ،
گفتمش ای نور چشمانم حسین ،
ای عزیز فاطمه ای نور عین ،
جدّتان در خانه در زیر کسا ،
آمده امروز شد مهمان ما ،
با اجازه رفت در زیر کسا ،
در کنار مصطفی شد با حیا ،
بعد از آن آمد علی مرتضی ،
گفت زهرا جان سلامم بر شما ،
بوی یار مهربان آید همی ،
بوی جوی مولیان آید همی ،
گفتم او را یار ختمی مرتبت ،
صاحب خُلقِ عظیم و مرتبت ،
آمده مهمان ما بابای من ،
آمده مانند جان در جسم و تن ،
رفت نزد احمد و گفت این سوال ،
چیست رمز و راز این وقت و مجال ،
با اجازه رفت در زیر کسا ،
در کنار مصطفی شد مرتضی ،
بعد از آن رفتم کنار اهل خود ،
تا بجویم با عزیزان وصل خود ،
ما همه بودیم در زیر کسا ،
دست خود برداشت بابا بر دعا ،
گفت یارب اهلبیتم را ببین ،
بهترین خلق خدا روی زمین ،
خونشان با خون پاک من قرین ،
جسم و جان دارند از من با یقین ،
جسمشان را از بدیها دور کن ،
قلبشان را خانه ای از نور کن ،
لطف کن بر خاندانم با کَرم ،
تا ابد آباد گردان این حرم ،
دشمن آنها مرا هم دشمن است ،
پیش چشمم جلوه اهریمن است ،
هر که در دل حُبِّشان دارد به جان ،
می شود محبوب من در دو جهان ،
بانگ حق برخاست از عرش برین ،
کای ملائک بشنوید این با یقین ،
هر چه را من آفریدم در جهان ،
این زمین و جمله هفت آسمان ،
کوه و دریا را اگر من ساختم ،
نُه فلک را اینچنین پرداختم ،
هر چه زیبائیست در شمس و قمر ،
ظلمتِ شبها و نور در سحر ،
ساختم اینها به عشق مصطفی ،
ساختم با مِهر این اهل کسا ،
بانگ زد جبریل مَن تَحت الکسا ؟،
صاحب کرسیُّ و مجد و کبریا؟ ،
بانگ حق برخاست: زهرا و پدر ،
معدن ایمان و کان هر گوهر ،
حیدر و فرزند پاکش مجتبی ،
هم حسینِ بنِ علی در کربلا ،
گفت جبرائیل ای ربّ جلی
میروم من نزد زهرا و علی ،
با اجازه نزد ما زیر کسا
آمد و می خواند ، پیغام خدا
گفت ای پیغمبر عالی مقام ،
می رسانَد حق به درگاهت سلام ،
هر چه که در کلّ عالم خلق شد ،
از برای اهل زیر دَلق شد ،
گفت از این خانواده تا ابد
دور شد ناپاکی و هر فعل بد ،
جسم و روح خاندانت پاک شد ،
نامشان بر تارک افلاک شد ،
گفت حیدر چیست رمز جمع ما ،
چیست مزد راوی این وضع ما
گفت هر کس نقل کرد این ماجرا ،
در میان دوستان مرتضی
هر غمی دارد خدا شادی کند ،
بر اسیران بانگ آزادی کند
مشکلات جمعشان حل می شود ،
سِحر درد و غصه باطل می شود ،
گفت مولا رستگارانیم ما
همچنان گل در بهارانیم ما ،
شیعه با این نقل می گردد سعید
بهتر از این مژدگانی کس ندید ،
،التماس دعا..سالار 🌹
#روضه_حضرت_زهرا_(س)
🌱🌱🌱
بر نورخدا عصمت کبری صلوات
بر دخت نبی ام ابیها صلوات
بر آن که بود شفیعه در روز جزا
همتای علی حضرت زهراصلوات
السلام_علیک_یافاطمه_الزهرا_یابنت_محمد_یاقرة_عین_الرسول_یاسیدتنا_ومولاتنا.....
گر نگاهی به ما كند زهرا
درد ما را دوا كند زهرا
بر دل و جان ما صفا بخشد
گر نگاهی به ما كند زهرا
كم مخواه از عطای بسيارش
آنچه خواهی عطا كند زهرا
روز محشر كه ازشفاعت خويش
حشر ديگر به پا كند زهرا
همچو مرغی كه دانه بر چيند
دوستان را جدا كند زهرا...2
دلارو روونه کنیم مدینه ...
کنار قبر مخفی حضرت زهرا ...
کنار قبر بی زائر زهرا...
الهی تو مجلسمون کسی داغ مادر جوون ندیده باشه....
داغ مادر سنگینه....
مخصوصا اگه جوون باشه..
آرزو به دل باشه....
(آی اونایی که اولاد دارید )
خدا سایه تونو از سر اولادتون کم نکنه....
مادر دوست داره بچه شو بزرگ کنه قدوبالاشو ببینه....
یه دل سیر خنده و شادی بچه شو ببینه ....
آخ دختر داره عروسش بکنه...
پسر داره دامادش بکنه....
اما من بمیرم برای بانوی جوون مدینه زهرا....
من بمیرم بمیرم برا اون خانومی که جوون بود ..
خودشم ناز مادرو ندید...
سایه مادر ندید
🌾امان امان
مجلس مجلس جوونِ ..
تو مجلس جوون بلند بلند گریه میکنند...
دیدید وقتی خانمی جوون از دنیا بره مهمونا میان میگن مادرش کجاست ...
خواهرش کجاست....
( خانم جوان از دنیا بره مادر داره خواهر داره....)
اما من بمیرم برا اون خانمی که نه مادر داره نه خواهر...
امروز تو روضه خانم فاطمه زهرا هم مادری کن ...
هم خواهری کن....
با زینبش هم ناله شو...
آخ خدا مادرم را کجا میبرند
گمانم برای شفا میبرند
کجا می برندش کجا میبرند
چسان زیر تابوتُ گیرد پدر
خدا یا کمک کن نمیرد پدر
کجا میبرندش کجا میبرند2
روضه برات بخونمو التماس دعا
نمیدونم مادر داری یا نه....
اگه مادر داری خدا برات نگه داره....
اما اگه مادر نداری ناله بزن بگو یا زهرا....
( چرا )
🌾آخه هر مادری از دنیا بره،،
نازنین بدنش رو روز غسل میدن... روز بدن رو کفن میکنند...
روز بدن رو تشییع میکنند...
روز بدن رو به خاک میسپارند....
میگن صبر کنید عزیزاش بیان بعد بدن نازنین مادررو برداریم.....
اما من بمیرم برای بانوی غریب مدینه زهرا ....
من بمیرم برا اون خانمی که صدا زد...
«يا علي غَسِّلْني فِي اللَيل....كِفِْني فِي الليل.... دَفِّني فِي الليل..
ولا تَُعْلِن اَحَداً»
علی جان شبانه بدنمو غسل بده...
علی جان شبانه بدنمو کفن کن...
علی جان شبانه بدنمو به خاک بسپار....
🌾 (تو رو خدا برای خود تجسم کن امیرالمومنین تو دل شب داره از زیر پیراهن بدن زهرا شو غسل میده)
🌱 اسما بریز آب روان..
🌱 بر روی گلبرگ گلم...
🌱 ولی آهسته آهسته ..2
🌱آخ ببین بشکسته پهلویش...
🌱سیه گردیده بازویش ...
🌱بریز آب روان رویش...
🌱ولی آهسته آهسته...
🌾(اسما میگه...)
میگه دیدم یتیمان زهرا حسن و حسین یه گوشه آستین دهان گرفتن آروم آروم دارن گریه میکنند...
زینب یه گوشه زانوای غم بغل گرفته
🌾آخ فلک دیدی چه خاکی بر سرم کرد
وای به طفلی رخت ماتم در برم کرد
الهی بشکنه دست مغیره
میوون کوچه ها بی مادرم کرد
میگه امیرالمومنین سفارش کرده بود بچه ها نکنه صدای نالتون رو بلند کنید...
میگه یه مرتبه دیدم علی سر گذاشت به دیوار بی کسی...
بلند بلند داره گریه میکنه...
(سردار بدر و حُنینه علی ...)
پرسیدم آقا جان شما به بچه ها سفارش کردید بلند بلند گریه نکنند ...
آقا چرا خودتون دارین بلند بلند گریه میکنید....
(سوز)
صدا زد اسما...دست از دل علی بردار اسما...
اسما فاطمه ام رفت، اما درد دلشو به منِ علی نگفت اسما...
🌱آخ تو میبینی علی را زار و خسته...
🌱وای نمیبینی تو پهلوی شکسته....
(گریز..)
(ناله داری دلتو ببرم کربلا )..
آی کربلائیا...
بگم یا امیرالمومنین آقا جان ...
تو تاریکی دل شب بازوی ورم کرده زهرا رو ندیدی حس کردی، سر گذاشتی به دیوار بی کسی بلند بلند گریه کردی....
آقا میخوام بگم کجا بودی کربلا...
اون لحظه ای دیدن حسین اوند کنار نهر علقمه یه چیزی از زمین برمیداره میبوسه به رو چشم میزاره...
راووی میگه گفتیم حسین قرآن پیدا کرده ..
اما خوب که نگاه کردیم دیدیم دستای بریده ابالفضله....
به ناله های دل یتیمان زهرا ...
به اون لحظه ای که نتونستند بلند بلند مادر مادر بگن و بلند بلند گریه کنند دستتو بیار بالا
ناله بزن بگو یا زهرا.....🌾
.
خدا کند که کسی بیهوا زمین نخورد
به ضرب پا وسط شعلهها زمین نخورد
هزار مرد بیفتد به پیش چشم همه...
ولی زنی وسط کوچهها زمین نخورد
در ازدحام هجوم ستم ، در خانه
خدا کند که زنی پا به ما زمین نخورد...
به آن عبا که علی روی همسرش انداخت
زنی مقابل نامردها زمین نخورد
به اشک چشم حسینش خدا کند دیگر
که مادری جلوی بچهها زمین نخورد
زدند فاطمه را هر چه ، باز هم میگفت
که من زمین بخورم ، مرتضی زمین نخورد
پس از مدینه و این مادر و زمین خوردن
خدا کند پسرش کربلا زمین نخورد
خدا کند که کسی نیزه بیهوا نزند
خدا کند که دگر بیهوا زمین نخورد
خدا کند که دگر پیش خواهری مضطر
سر برادری از نیزهها زمین نخورد
سر بریده به نیزه خدا خدا میکرد
رقیهام ز روی ناقهها زمین نخورد
رباب هم به روی ناقهها دعا میکرد
علی اصغرم از نیزهها زمین نخورد
#حضرت_مادر
─┅─═इई 🖤✨🖤ईइ═─┅─
#روضه_حضرت_زهرا_س
#اذان_بلال
(دعای فرج)
السلام علیک یا فاطمةالزهرا یا بنت محمد یا قرة عین الرسول یا سیدتنا و مولاتنا انا توجهنا
یَا وجیهةً
🥀دست توسلی به دامن بی بی دو عالم ، خانم فاطمه زهرا س
ان شاالله بری مدینه…اونجا برا غربت زهرا ناله بزنی
ان شاالله خانم فاطمه زهرا، شب اول قبر، فردای قیامت ، شفاعت منو شما رو بکنه…
یافاطمه
▪️خسته جانی ره نمیدانی بگویافاطمه
بی کسی سردرگریبانی بگویافاطمه
▪️مادرعالم دعایت میکندارام باش
آبروداری وگریانی بگویافاطمه
▪️نام مولاراببرزهراعنایت میکنه
ره نمیدانی پریشانی بگویافاطمه
▪️دردبی درمان اگرداری شفایت میدهد
مات ومبهوتی وحیرانی بگویا.....
▪️روزگارت گرشده زندان برایت
حل شودمشکل به اسانی بگویافاطمه
(یه لحظه رو یاد کنم و التماس دعا)
(خدانکنه ادم مریضه داشته باشه.
بخصوص مادرباشه)
▪️اشک ازدیده ی خونباربیفتدسخت است
هرکجابستربیماربیفتدسخت است
▪️اوج این واقعه راجان علی میداند
خانم خانه که ازکاربیفتدسخت است
▪️انکه مادرشده این واقعه رامی فهمد
بعدشش ماه اگرباربیفتدسخت است
▪️خاست تاشانه کندموی سرزینب را
شانه ازدست گرفتاربیفتدسخت است
آی حاجت دارا…
🥀صدا زد علی جان…شنیدم بلال وارد مدینه شده…
(علی جان یه خواهش ازت دارم، میشه به بلال بگی یبار دیگه برا منه زهرا اذان بگه…باشه زهرا جان)
مولا تو مدینه بلال رو طلبید… بلال اومد محضر امیرالمومنین …آقا جان امرتون چیه؟
(صدا زد بلال یادگار پیغمبر یه تقاضا ازت داره… زهرا س سفارش کرده اذان بگی…)
صدا زد آقاجان یاامیرالمومنین ع شما میدونید بعد پیغمبر من دیگه به رو مأذنه نرفتم،عهد کردم دیگه اذان نگم.
اماحالا که فرموده ی خانمم زهراست، من اذان میگم.
( برید به زهرا س بگید همین امروز اذان میگم)
مولا اومد خونه…
علی جان آیا بلال سفارش منو قبول کردیا نه؟
(زهرا جان بلال قبول کرد وعده کرده همین امروز اذان بگه)
🥀بی بی صدا زد فضه بسترمو ببر جلوی در اتاق، در اتاقو باز بذار تا من صدای اذان بلال روبشنوم.
(اوج) آی حاجت دارا… آی جوون دارا… میخوام بپرسم چرا یه خانم ۱۸ ساله ،یه زن جوون خودش بسترشو نبرد.
(میدونی چرا؟)
آخ بمیرم چون زهرا پهلوش شکسته بود، سینه اش آزرده بود،مریضه بود.
بلال وارد مسجد شد نگاهش به محراب مسجد افتاد، جای خالی پیغمبرو میبینه گریه میکنه…
(با چشم گریون داره از مأذنه بالا میره، میخواد اذان بگه)
آخ بلال(شبانگاهان
➖اذان بگو تا که دل شیدای من آروم بگیره
زهراداره از غربت و تنهاییه علی می میره
➖یادت میاد روزایی که بابام میگفت تومدینه
که دخترم عمر منه,نشه روزی بلا ببینه
➖ببین حالا حال و روز ما رو
خزون این باغ نو بهارو
➖آخ غریبی شیر ذوالفقارو2
(فرود)شروع کرد اذان گفتن
« الله اکبر الله اکبر » صدای ناله ی زهرا بلند شد
«الله اکبر الله اکبر» زینب دید شونه های مادر داره میلرزه…
امان از دل زینب
(مادر رو سجاده نماز داره صدای اذان رو میشنوه)
یادش افتاد زمانی که بلال اذان میگفت زهرا برا بابا آب می آورد ،تا بابا وضو بگیره…
آی دختر دارا … دختر خیلی باباییه…
خواهرا.. برا دخترا تون خیلی دعا کنید، برا بچه هاتون دعا کنید برا عاقبت بخیریشون دعا کنید.امروزمجلس مادری هاا
( بمیرم برا دختر پیغمبر، پیغمبر یه دختر بیشتر نداشت، چه کردند با یادگار پیغمبر چه بلاها که به سرش نیاوردن…)
🌾صدای اذان بلال بلند شد…
«اشهد ان لاالهالاالله» زینب دید گریه ی مادر شدید شد…
(آخ بابا مؤذنت داره اذان میگه اما دخترت نمیتونه از جا بلند شه…)
آی مریض دارا حالا وقتشه هر کجا صدای منو میشنوی ناله بزن بگو… یا زهرا س…
ولی امان از اون لحظه ای که مؤذن صدا داد
«اشهد ان محمد رسول الله»
(اوج) یه مرتبه دیدن مادر با صورت به رو سجاده افتاد…
آخ زینب صدا زد حسین جان حسن جان چرا معطلید …برید به بلال بگین دیگه اذان نگه، مادرم از دست رفت.
(مردم همه اومدن مسجد ، چه خبر شده ، مگه پیغمبر زنده شده بلال داره اذان میگه ، جای خالی پیغمبرو تو محراب میبینند دارن گریه میکنند)
یه مرتبه دیدن حسنین سراسیمه وارد مسجد شدند، صدا زدن آخ بابا بابا یا علی …به بلال بگین دیگه اذان نگه…
(چرا) آخه مادرمون غش کرد…
( بلال از مأذنه پایین اومد
این اذان نیمه تمام ماند تو مدینه.)
🌾ناله داری یه لحظه دلتو ببرم کربلا، آی کربلائیا…
بگم بی بی جان میون خونه تو بستر، توخونه خودتون خوابیده بودین، مؤذن رفت بالا مأذنه اذان گفت(با عزت نام باباتون برد خانم جان با احترام نام بابارو برد) شما بیاد پدر افتادی غش کردی
اما من بمیرم برا اون بچه هایی که چهل منزل …سر بریده بابارو بالای نی دیدن…
ای حسین…۳
همه با هم حسین…
🌾با هرنفسی که میکشم در هرگاه
از مولد خویش تادم قربان گاه
🌾با هر ضربان قلب خود میگویم
القلبُ لَدَیک یا أباعَبدالله
#بابی انتو امی یا حسین
#جان عالم به فدای لب عطشان حسین
#روضه_حضرت_زهرا_س
#گریز_به_کربلا
چیزی از فاطمه نمونده بوده
واااااااااای مادرم مادرم مادرم مادرم
⬅️فکر کردم رو به بهبودیست حال خانومم
امروز خودش پا شد، همه ی کارارو انجام داد
خودش شروع کرد به آب و جارو کردن خونه
موهای بچه ها رو دونه دونه شونه کرده
اما شونه زدن گیسوان حسین فرق داره
😭😭😭😭
من با وضو موی تو را…
😭😭😭
💠فکر کردم رو به بهبودیست حال خانومم
💠ناگهان دیدم که تو داری وصیت میکنی
یکی دوتا از وصیتای خانومو بگم ها؟؟…
♥️#علی…
✅شبونه غسل و کفنم کن
✅عبای کُهنتو تنم کن
✅بدجوریه مادریه بچم
✅فکری به حال حسنم کن
😭😭😭
یه چیزایی پسرم میدونه بقیه نمیدونن
دونه دونه بگم…
♥️#حسین
⬅️جونم رسیده دیگه بر لب
⬅️یه خواهشی میکنم امشب
⬅️با داداشت حسن، مرتب
⬅️حواستون باشه به زینب
😭😭
تا روزیکه یه نگاه کرد گفت سالار زینب…
🔘تنها، شدم میان جمع نامحرم
🔘نظر نما به قامتم یک دم
🔘که جان من به لب رسیده
😭😭
اصلا درستشم همینه
هی میری مدینه هی میری کربلا
🔶ناگهان دیدم که تو داری وصیت میکنی
☑️خانومم، پشت و پناه علی، همه سپاه علی
دار و ندار علی،،، فاطمه جانم
🔵زینب از عجل وفاتی گفتنت تب کرده است
بچه ها رو جمع کرد
گفت برید وضو بگیرید، مادر میخواد براتون دعا کنه
با چه امیدی اومدن نشستن کنار بستر مادر
دستای کوچولوشونو بالا آوردن
یهو یه جمله ای گفت مادر، دلشون ریخت
اللهم عجّل وفاتی سریعاً
خدا دیگه مرگ منو برسون
🟩 زینب از عجل وفاتی گفتنت، تب کرده است
🟩این دعاها چیست پیش بچه هایت میکنی??
زینب داره میمیره
حسین داره میمیره
حسن داره جون میده
☑️میگن بعد اینکه مصیبتی به کسی وارد شده، اونیکه داره گریه میکنه ناله میزنه رهاش کنید
☑️حواستون به اونی باشه که گریه نمیکنه
بغض میگیرتش
شاید دق کنه
☑️دیدید یه بزرگتر خونواده،،، فرزند ارشد خودشو کنترل میکنه که کوچیکترا عنان از دست ندن
امام حسن مگه تو چی دیدی?????
😭😭😭😭😭
✔️گفت قول دادم،،، به مادرم قول دادم چیزی نگم
یکیشو بگم ها؟؟…
🟠ای کاش، خاک زبون وا میکرد
🟠کوچه، رازشو افشا میکرد
🟠حس بدی که داره این راه، چیه?
🟠هول و هراس این گذرگاه چیه??
🟠گرفتگیه صورت ماه چیه??
🟠قصه این کوچه ی غمبارو کی میدونه??
🟠علت این خون رو دیوارو کی میدونه??
😭😭😭😭
🟣هر چی مادر عقب تر میرفت
🟣نامرد، به سمت مادر میرفت
🟣حیا نکرد و بی هوا زد چرا??
🟣لجش در اومد و با پا زد چرا??
🟣سیلی به ناموس خدا زد چرا??
🔵شکستن غرور بانو رو حسن دیده
🔵کبودیه گوشه ی ابرو رو حسن دیده
🟢تنگ غروبه تنگ غروبه
🟢از کوچه تا خونه حسن سینه میکوبه
🟢ای قد خمیده ای قد خمیده
🟢تو زیر دست و پا منم رنگم پریده
🟢آتیش به قلبم میزنه تا از فدک دم میزنه
🟢ببین چجوری بی حیا سیلی محکم میزنه
😭😭😭
🟢این دعاها چیست پیش بچه هایت میکنی??
🟤هرچه میخواهی بگو ، اما حلالم کن نگو
🟤من خجالت میکشم اینگونه صحبت میکنی
تو باید حلالم کنی
۹سال تو خونه ی من، با همه ی سختیا کنار اومدی
حالا لحظه ی آخر داری آتیش به قلبم میزنی میگی حلالم کن…
😭😭
🔆خانه داری میکنی، دستاس خونی میشود
🔆با چه اوضاعی به ما لطف و محبت میکنی
🔆نان بپز، باشد ولی دیگر چرا پای تنور
🔆از سَری خاکستری، ذکر مصیبت میکنی
☑️زن خولی میگه بین چنتا زن، یه خانوم قامت خمیده ای سر بریده ای رو بغل گرفته
❤️🔥یمّاه یمّاه یمّاه یمّاه یمّاه
❇️فکر دوری از حسینت را نکن، میبینیَش
❇️قتلگاهش را تو قبل از ما زیارت میکنی
❇️خوشی ز عمر ندیده، صنوبری که خمیده
❇️قرار بعدیه ما، قتلگاه دم غروب کنار رأس بریده
💔#ای_حسین…
حسن خودشو انداخت رو سینه ی مادر
کلمینی کلمینی مادر..
#من_حسنم
#با_من_حرف_بزن_مادر
😭😭😭
ارباب من و شما، صورت کف پای مادر گذاشت
اینجا کف پای مادر به صورت ارباب خورده
اما تو گودال…
🔷پا پس نمیکشه…
همه رفتن ولی شمر که دست نمیکشه
🔷زینب رسید و گفت…
مادر بیا ببین دیگه نفس نمیکشه
🔷تاختن…
اونا که مُلک ری باختن
بدجوری با همدیگه ساختن
♻️زیر و رو شدی پشت و رو شدی
♻️چجوری با مادرت روبرو شدی
♻️بی هوا زدن با عصا زدن
♻️جلو خواهر تو با کف پا زدن
😭السلام علی المرمل بالدما
😭السلام علی المقطع الاعضا
😭السلام علی من نحره منحور
😭السلام علی من صدره مکثور
استخونای سینشو شکستن
⬅️#بخش_دوم
#روضه_حضرت_زهرا_س
#بعد_از_شهادت
🔳روحم از تنم، جدا شده
🔳قاتل جونم، زهرا شده
🔳دیگه حیدرت، تنها شده
😭😭😭
🔸زهرا بدون، شده خزون باغ و بهارت
🔸کارم شبا این شده تا، بیام کنارت
🔹حالا که نیستی به جای دست شکستت
🔹پاک میکنه گریه هامو خاک مزارت
🔵بدون تو علی میمیره
🔵 دیگه از این زندگی سیره
🔵کاشکی میشد برگردی خونه
🔵حسین بهونتو میگیره
🔵میخوام برم پاهام نمیره
#کاشکی_میشد_برگردی_خونه
🔻بعد نبی و بیقراری
🔻دوباره زود بود سوگواری
🔻#کاشکی_میشد_برگردی_خونه
🔺زود بود برا تو رهسپاری
🔺برای زینب خونه داری
🔺#کاشکی_میشد_برگردی_خونه
#فاطمه_جان
😭زود پر گرفتی از تو آشیونه
😭ای کاش که برگردی بازم به خونه
#فاطمه_جان_فاطمه_جان
🌾وقتی هستم بیقرار تو
🌾میشم زائر مزار تو
🌾آخه آرومم کنار تو
#وای_وای_وای
💥خون دلم که قاتلم شده فراقت
💥به من بگو چیکار کنم با، گلهای باغت
💥با دیدن اون کوچه و دیــوار و اون در
💥زنده میشه تو خاطرم، غصه و داغت
🔥حکایت تو و مدینه
🔥اون روزا که شدی حزینه
🔥هنوز جلو چشامه زهرا
🔥به کی بگم غمم همینه
🔥فشار درب و میخ و سینه
🔥هنوز جلو چشامه زهرا
☑️مگه میشه یادم بره؟؟
🍃حکایت کبودیه روت
🍃 اون زخمای کنار ابروت
🍃هنوز جلو چشامه زهرا
🍃تکون نخورنای بازوت
🍃شکستگیهای رو پهلوت
🍃هنوز جلو چشامه زهرا
😭😭😭😭😭😭😭😭😭
🍂هزارتا بغض مونده تو صدامه
🍂راه رفتنت هنوز جلو چشامه
#فاطمه_جان
😔غم عالم، تو دلم لونه کرده
#فاطمه_جانم
☑️حسن آروم میکنم، حسین گریه میکنه
#فاطمه_جانم
☑️حسین آروم میکنم، زینب گریه میکنه
🔘چادر خاکیتو رو سرش میکنه شروع میکنه مث تو نماز خوندن
🔘با یه دست قنوت میره
🔘خمیده خمیده نماز میخونه
⚪️غوغایی شده تو خونه
⚪️چیکار کنم فاطمه؟؟
#خودت_کمکم_کن
هر کی یه گوشه ای روضه ای داره
🔅این وضع خونه ی علیِ
🔅در و دیوار روضه خونن
🔅بستر مادر روضه خونِ
❇️حسن یهو از خواب میپره میگه نزنید مادرمو
❇️زینب روضه میخونه حسین روضه میخونه
ام کلثوم روضه میخونه
☑️من میدونم دلت کجا رفته
☑️خرابه هم همینجوری بوده
☑️هر کی یه گوشه ای روضه میخونده
رباب میگفت علی لای لای
🔰ام کلثوم یه گوشه ای گریه میکنه
تو چرا انقده بی طاقتی میکنی؟؟
🔰گفت خواهرم غروبی همینجا به من گفت عمه، گرسنگی امانمو بریده
#⃣ #متن_کامل_روضه
#⃣ #حضرت_زهرا
#⃣ #فاطمیه
▪️😭😭▪️😭
نُقل و نباتم ببار من پسر آوردم
قابله چون میخ بود پشت در آوردم
--------
این چند وقت زهرا مشغول دوختن بود
دلواپسِ علی و در فکرِ پیرهن بود
در خانه کار کردم اما به دل نچسبید
از بسکه دستم از صبح بر شانهی حسن بود
با جبرئیل گفتم جانِ تو و علیجان
من را زِ پا در آورد زخمی که در بدن بود
روزیِ خویش را صبح از دست من گرفتهاست
شهری که هیزمِ آن پشت حیاط من بود
شهری که آتش آورد جای عیادت و دید
زهرا بجای آن در مشغول سوختن بود
آنکه دلیلِ ایجادِ عالم است مردم
بر دستْ ریسمان و بر گردنش رسن بود
ماندم علی نیاُفتد بین مدینهای که
مردی نداشت غیر از یک زن که شیرزن بود
گفتم گواه دارم گفتم که ارث دارم
گفتم علی است شاهد اما جواب "لَن" بود
میگفت بین مسجد با من : دروغگویی
آنکه میانِ کوچه بدجور بد دهن بود
اصلا جدا نمیشد دستم, ولی شکستش
از خانه تا به مسجد یک جنگِ تن به تن بود
قنفذ که خسته میشد جایش مغیره میزد
این پشتِ هم زدنها پیشِ ابالحسن بود
در گوشِ گاهواره دیشب به گریه گفتم
ای کاش قدِ محسن در خانهام کفن بود...
#حسن_لطفی
به جرم اینكه ندارم پدر زدند مرا
شبیه مادر در پشت در زدند مرا
خبر نداشتم این ها چقدر نامردند
خبر نداشتم و بی خبر زدند مرا
خدا كند كه عمویم ندیده باشد، چون
پدر درست همین دور و بر زدند مرا
پدر، وقت غذا تازیانه می آمد
نه ظهر و شام كه حتی سحر زدند مرا
سرم سلامت از این كوچه ها عبور نكرد
چقدر مثلِ تو ای همسفر زدند مرا
چه بینِ طشت، چه بر نیزه ها زدند تو را
چه در خرابه، چه در رهگذر زدند مرا
چه چشم زخم، چه زخمِ زبان، چه زخمِ سنان
اگر نظر كنی از هر نظر زدند مرا
فقط نه كعبِ نِیّ و تازیانه و سیلی
سپر نداشتم و با سپر زدند مرا
پدر من از سرِ حرفم نیامدم پائین
پدر پدر گفتم هر قَدر زدند مرا
مگر به یادِ كه افتاده اند دشمن ها
كه بینِ این همه زن بیشتر زدند مرا؟
زدند مادرتان را چهل نفر یكبار
ولی چهل منزل صد نفر زدند مرا
#محسن_عرب_خالقی
یکی دستور میداد، غارتش کنید
خواهرش داد میزد، راحتش کنید
دافع البلایا، سنان سیلی میزنه به کعبةُ الرزایا
دافع البلایا، غریب گیر آوردنش خدایا
خون تو شد مباح حسین حسین حسین
زخمی بی پناه حسین حسین حسین
دست جمعی با هم میزدن شدید
یکی میگفتش جایزه ام بدید
حرف بد شنیدم
به سختی نیزه از تن برادرم کشیدم
کشته ی بی پناه حسین حسین حسین
زخمی بی پناه حسین حسین حسین
┅┅┅┅┄❅[﷽❅┄┅┅┅┅
🌹 #اللَّهُمَّ_عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ 🌹