فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 استوری | از این زیبا تر میشه؟؟؟
▫️توی گلزار شهدا، هشت نفر کنار حاج قاسم، زیبا..
من جز زیبایی چیزی نمیبینم...
ما ملت شهادتیم
#کرمان
#کرمان_تسلیت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢کیشومات صادق زیباکلام توسط احمد قدیری و شعار «مرگ بر منافق» دانشجویان 👌
📌فیلم کامل مناظره را اینجا ببینید.
🔹 حتما ببینید و کِیف کنید که احمدقدیری چقدر حرفهای و تمیز این پیرمرد پرحاشیه رو برد گوشهی رینگ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷با نوای کاروان تا عرش رفت...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دشمن به سرش فکر نفاق افتاده
وحشی شده و به جان باغ افتاده
غافل شده از اینکه همین امنیت
با خون شهید اتفاق افتاده
♨️یک بی وطن و مزدور دیگه اسراییل!
دانشگاه آزاد چالوس، عمران تدریس میکنه
تصویر برای دادستان محترم ارسال شد.
📌 خبر فوری سراسری
https://eitaa.com/joinchat/3170697458Cfd44a7e938
♨️دادستان انقلابی یعنی حاج آقای کریمی دادستان مازندران
در لحظه پیگیر و دستور رو صادر کردن و فرستادن
الهی عاقبت بخیر باشن
📌 خبر فوری سراسری
https://eitaa.com/joinchat/3170697458Cfd44a7e938
♨️ تصاویری از مخفیگاه تروریست های داعش که توسط سربازان گمنام وزارت اطلاعات کشف شد.
ساچمههایی که تروریستها در بمبها استفاده میکردند و بدین وسیله آمار تلفات را بالا میبردند.
📌 خبر فوری سراسری
https://eitaa.com/joinchat/3170697458Cfd44a7e938
♨️یک وطن فروش و مزدور دیگه اسراییل
برای دادستان محترم ارسال شد.
📌 خبر فوری سراسری
https://eitaa.com/joinchat/3170697458Cfd44a7e938
هدایت شده از محمدحسین بهرنگی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واکنش حاج قاسم به جنایت تروریستی کرمان (یه تولید زیبا از هوش مصنوعی)
#جبهه_انقلابی_جنوب
┄┅┅┅┅❀jejonoob❀┅┅┅┅┄
https://eitaa.com/jejonoob
ایتا ☝🏻
https://chat.whatsapp.com/DJydDgcMKyvB4y0cnMZBzm
واتساپ ☝🏻
هدایت شده از پاسداران انقلاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 بدون تعارف با خانوادهای که بیشترین شهید را در انفجار تروریستی گلزار شهدای کرمان دارد
♻️#انتشارش_با_شما👇🏻
⚠️کانال #پاسداران_انقلاب:
🚨 https://eitaa.com/joinchat/2162098380C285d7de562
هدایت شده از کاشمرسیتی ✅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظه خاکسپاری ریحانه ی دوساله
از شهدای کرمان
همان کوچولوی کاپشن صورتی با گوشواره های قلبی ❤️💔🖤
@kashmar_city
بسم الله الرحمن الرحیم
⛈ برای باران
🌸وَلَو أَنَّ أَهلَ القُرىٰ آمَنوا وَاتَّقَوا لَفَتَحنا عَلَيهِم بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَالأَرضِ وَلٰكِن كَذَّبوا فَأَخَذناهُم بِما كانوا يَكسِبونَ﴿۹۶﴾
سوره مبارکه الأعراف
و اگر اهل شهرها و آبادیها، ایمان میآوردند و تقوا پیشه میکردند، برکات آسمان و زمین را بر آنها میگشودیم؛ ولی (آنها حق را) تکذیب کردند؛ ما هم آنان را به کیفر اعمالشان مجازات کردیم.
💦 بیایید برای نزول باران کاری کنیم.
۱_ به آیات و سنن الهی ایمان داشته باشیم. وقتی خداوند متعال می فرماید که اگر تقوا پیشه کنید برکات زمین و آسمان را بر شما می گشاییم، این سخن را جدی بگیریم.
۲_تقوا پیشه کنیم. واجبات الهی را انجام دهیم. به خطاکاران تذکر دهیم و خودمان هم حداقل یکی از گناهان را ترک کنیم ولو به اندازه ی پوشاندن مو که دل نامحرمی را می لرزاند و...
به همدیگر رحم کنیم. کم فروشی و گران فروشی نکنیم. در مقابل کار کم، دستمزد زور از مردم نگیریم؛ به بهانه گرانی و کم بودن حقوق، از زیر کار در نرویم و وقت و پول مردم را هدر ندهیم؛ به همدیگر دروغ نگوییم، با قسم و آیه های دروغ معاملات مان را انجام ندهیم، کارگزاران به مردم دروغ نگویند؛ اینها از بزرگترین گناهانی است که در روایات تصریح شده که انجام آن بارندگی را کاهش می دهد.
از گناهانی که انجام داده ایم توبه کنیم که گاه وجود حتی یک گنهکار در بین افراد یک قوم، سبب می شود که همه آنها از نعمت باران محروم شوند.
اسراف نکنیم که اسراف راه نزول رحمت الهی را می بندد.
خودخواه نباشیم که بخواهیم استخر آب مان پر باشد و در مقابل آب لوله کشی عده ای برای استفاده ی حداقلی هم قطع شود.
از همین الان به فکر کمبود آب و قطعی احتمالی آن در تابستان سال آینده باشیم.
چه نیازی هست که ماشین و حیاطمان را با آب شرب بشوییم و هر روز هم آن ها را با آب برق بیندازیم؟!
اگر باران نبارد و صرفه جویی نکنیم دودش به چشم همه ی مان خواهد رفت.
فقط پرداخت قبض آب مهم نیست که اگر پولدار باشیم، مدام مصرف کنیم و به عواقب آن کاری نداشته باشیم.
علاوه بر اینکه در این دنیا شاید حتی در تابستان آینده، با کمبود آب مواجه می شویم و محصولات کشاورزی و دامها ی مان کاهش یابد و گران شود و در بعضی از جاها بر سر آب دعوا کنیم و... در آن دنیا هم باید پاسخگو باشیم.
۳_نماز بخوانیم و دعا کنیم. نماز باران را با آداب آن، چند بار در چند منطقه از شهر بخوانیم. از اینکه با یک بار نماز خواندن باران نیامده، نترسیم و ناامید نشویم.
به سبک قدیم پختن آش و کماج و... را ادامه دهیم و مقداری از آن را بین مستمندان تقسیم کنیم.
اگر این باران نباریدن اسباب امتحان ماست از خداوند بخواهیم که از این امتحان سربلند بیرون آییم و خودمان با همدیگر مهربان باشیم و به هم رحم کنیم.
۴_ برای آمدن باران نذر کنیم؛ دعاهای دسته جمعی بخوانیم؛ کودکان و پیران مان را جمع کنیم و از آنان بخواهیم برای نزول باران دعا کنند.
۵_ فکر نکنیم حال که کارشناس هواشناسی پیش بینی باران نکرد، پس حتما نخواهد بارید و اگر گفت، باران می بارد، حتما این اتفاق خواهد افتاد؛ این ها فقط پیشبینی است و بالای همه ی این پیشبینی ها دست قدرت بالاتری است که همه چیز به اراده و خواست او بستگی دارد.
از او که برکات زمین و آسمان به دستش است، عاجزانه و ملتمسانه بخواهیم که ما را ببخشد و بر تشنگی های روحی و جسمی مان رحم کند و نعمت آب را از ما محتاجان دریغ نفرماید؛ بخواهیم که امام زمان مان را برساند تا از بزرگترین وجود با برکت روی زمین محروم نمانیم و خشکسالی که یکی از نشانه های دوران آخرالزمان است، پایان یابد.
#خدا
#آب
#باران
49.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روایت گری حاج محمد سعادتمند
در مسیر کربلا
دی ماه سال 1402
#قسمت1
ادامه دارد....
49.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روایت گری حاج محمد سعادتمند
در مسیر کربلا
دی ماه سال 1402
#قسمت3
ادامه دارد....
49.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روایت گری حاج محمد سعادتمند
در مسیر کربلا
دی ماه سال 1402
#قسمت4
ادامه دارد....
48.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روایت گری حاج محمد سعادتمند
در مسیر کربلا
دی ماه سال 1402
#قسمت2
ادامه دارد....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایت گری حاج محمد سعادتمند
در مسیر کربلا
دی ماه سال 1402
#قسمت5
ادامه دارد....
هدایت شده از حاج حسین بصیر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بشنوید علامه سید عارف حسین کاظمی از علمای پاکستان درمورد رهبرتون چی میگه ...
من که یه جون به جونام اضافه شد 😍😍😍
⏰
راوی : قربان علی صلواتیان - معاون علی
... ما به یاد نداریم که معبری در روز زده شود، ولی او یک چنین مأموریتی را پذیرفته بود. من میگفتم: مشکل است این کار انجام شود، ولی او میگفت که معبر زده خواهد شد و این مأموریت را با موفقیت انجام داد.
علیرضا عاصمی اطلاعات رزمی تخریب را به گونهای شکل داد که نظرش به عنوان یک نظر برتر، در قرارگاهها شناخته میشد و موید این گفتار، سلسله درسهای او در دانشکده و دوره عالی فرماندهی است.
یکی از کارهای مهم علیرضا عاصمی، انجام کارهای تحقیقاتی و نمونهسازی بود که بعضی از آنها به مرحله تولید انبوه رسید. یک سری از تجهیزات نظامی را هم طراحی کرد که اکنون به کار گرفته میشود. یک سری راه حلهای جدید نیز (جدا از سیستم ارتش و کتابهای نظامی) در زمینه معبر و انفجار و وسائل کمکی برای انفجار و وسایلی که نیاز مبرم به آن داشتیم، ارائه کرد. در مورد آموزش، یک کار ارزنده، شهید عاصمی، چاپ کتابهایی در زمینه جنگ مین و انفجارات بود که اتفاقاً چارت آموزشی جنگ مین، از نمونههای چارت کارخانه سازندههای مین بهتر از آب در آمد. این چارتها به عنوان منبع اصلی آموزش مورد استفاده قرار گرفت.
هدایت شده از ۶کلاسه۱روزبرق مردم روقطع نکرد ישראל_צריכה_להימחק_מע
🌹گرامیباد ١٦ دی ماه سالروز شهادت شهید سید حسین علم الهدی شهید دانشجو و از عمارهای انقلاب اسلامی در جبهه دانشگاه/شادی روحش صلوات.
🌹شهید حسین علمالهدی زیر ذرهبین ماموران ساواک بود. در اولین دستگیری، وی را در بند نوجوانان زندانی کردند؛ پس از مدتی که خانواده حسین موفق به دیدنش میشوند، وی در پاسخ به اینکه چه چیزی لازم داری که برایت بیاوریم، گفت: «فقط یک جلد قرآن برایم بیاورید.»
🌹دانشجوی سال دوم دانشگاه مشهد در رشته تاریخ بود، با شروع جنگ تحمیلی همراه با گروهی از دانشجویان و نیروهای بسیجی، به سوی جبهههای دفاع حق علیه باطل شتافت.
🌹قبل از شهادت
حسین چند شب قبل از شهادتش در جواب سوال دوستش که پرسید: «تو فکری سید؟» گفت: «وقتی وارد هویزه شدم تصمیم گرفتم هر چه از قرآن و نهجالبلاغه فراگرفتهام، در عمل پیاده کنم. حالا احساس میکنم که روز پرداخت نزدیک است و بهزودی پاداش خود را دریافت خواهم کرد.»
🔘 #مثل_چمران
خـدایــا
مرابه خاطرگناهانی که
درطول روز
باهزاران قدرت عقل
توجیهشان مےکنم
بــبـخـــش!
❖اللهم اغفرلی کل ذنبٍ اذنبته❖
خدايا!بيامرزهمه گناهانى راكه مرتكب شدم
خداوندا،شیطان را...ازما بی بهره بگران🌷
https://eitaa.com/joinchat/3607560636Cd6d4df9737
هدایت شده از ساعت ۰۰:۰۰
🔰پدرم نهصد تومان به بانک تعاون روستایی بدهکار بود . تصمیم گرفتم من به شهر بروم و به هر قیمتی قرض پدر را ادا کنم، اما پدر و مادرم مخالفت کردند.
✍️ خلاصه اینکه با احمد و تاجعلی برای کار به کرمان رفتم. اولین بار بود که شهر و ماشین را می دیدم. احساس غریبی می کردم.
درِ هر مغازه و کافه و رستوران و کارگاهی را می زدم و می گفتم:« کارگر نمی خواهید؟» و همه یک نگاهی به قد کوچک و جثه نحیفم می کردند و جواب رد می دادند.
به یک خانه در حال ساخت وارد شدم. استادکار به من نگاهی کرد و گفت:« اسمت چیه؟» گفتم:« قاسم» گفت:«چند سالته؟» گفتم:« سیزده سال» گفت:« مگه درس نمی خونی!؟» گفتم:« ول کردم.» گفت:« چرا؟!» گفتم:« پدرم قرض دارد.» وقتی این را گفتم اشک در چشمانم جمع شد. منظره دستبند زدن به دست پدرم جلوی چشمم آمد و اشک بر گونه هایم روان شد و دلم برای مادرم هم تنگ شده بود. گفتم:« آقا، تو رو خدا به من کار بدید.» اوستا که دلش به رحم آمده بود، گفت:« می تونی آجر بیاری؟» گفتم:« بله.» گفت:« روزی دو تومان بهت میدم، به شرطی که کار کنی.» خوشحال شدم که کار پیدا کرده ام. به مدت شش روز بعد از طلوع آفتاب تا نزدیک غروب در ساختمان نیمه ساز خیابان خواجو مشغول کار بودم. جثه نحیف و سن کم من طاقت چنین کاری را نداشت. از دستهای کوچکم خون می آمد. اوستا بیست تومان اضافه مزد بهم داد و گفت:« این هم مزد این هفته ات.»
حالا حدود سی تومان پول داشتم. با دو ریال بیسکویت خریدم و پنج ریال دادم و چهار عدد موز خریدم. خیلی کیف کردم، همه خستگی از تنم بیرون رفت. اولین بار بود که موز می خوردم.
شب در خانه عبدالله تخم مرغ گوجه درست کردیم و خوردیم. عبدالله معتقد بود من نمی توانم این کار را ادامه بدهم، باید دنبال کار دیگری باشم.
پولهایم را شمردم.، تا نهصد تومان هنوز خیلی فاصله داشت. یاد مادر و خواهر و برادرانم افتادم. سرم را زیر لحاف کردم و گریه کردم و با حالت گریه به خواب رفتم. صبح با صدای اذان از خواب بیدار شدم. از دوران کودکی نماز می خواندم. نمازم را که خواندم به یاد امامزاده سیدِ خوشنام، پیر خوشنام در روستا افتادم. ازش طلب کردم و نذر کردم اگر کار خوبی پیدا کردم یک کله قند داخل امامزاده بگذارم.
صبح به اتفاق تاجعلی و عبدالله راه افتادیم. به هر مغازه، کافه، کبابی و هر درِ بازی که می رسیدیم سرک می کشیدیم و می گفتیم: «آقا، کارگر نمی خوای؟» همه یک نگاهی به جثه ضعیف ما می کردند و می گفتند:« نه.» تا اینکه یک کبابی گفت که یک نفرتان را می خواهم با روزی چهار تومان. تاجعلی رفت و من ماندم. جدا شدنم از او در این شهر سخت بود. هر دو مثل طفلان مسلم به هم نگاه می کردیم، گریه ام گرفته بود. عبدالله دستم را کشید و من هم راه افتادم، تا آخر خیابان به پشت سرم نگاه می کردم.
حالا سه روز بود که از صبح تا شب به هر درِ بازی سر می زدم. رسیدیم داخل یک خیابان که تعدادی هتل و مسافرخانه در آن بود. به آخر خیابان رسیدیم و از پله های ساختمانی بالا رفتم. مردی پشت میز نشسته بود و پول می شمرد. محو تماشای پولها شده بودم و شامه ام مست از بوی غذا. آن مرد با قدری تندی گفت:« چکار داری؟!» با صدای زار گفتم:« آقا، کارگر نمی خوای؟» آن قدر زار بودم که خودم هم گریه ام گرفت. چهره مرد عوض شد و گفت:« بیا بالا.» بعد یکی را صدا زد و گفت:« یک پرس غذا بیار.» چند دقیقه بعد یک دیس برنج با خورشت آوردند. اولین بار بود که آن خورشت را می دیدم. بعداً فهمیدم به آن چلوخورشت سبزی می گویند. به خاطر مناعت طبعی که پدرم یادم داده بود با وجود گرسنگی زیاد و خستگی زیاد گفتم:« نه، ببخشید، من سیرم.» آن شخص که بعداً فهمیدم نامش حاج محمد است، با محبت خاصی گفت:« پسرم، بخور.» غذا را تا ته خوردم. حاج محمد گفت:« از امروز تو می تونی این جا کار کنی و همین جا هم بخوابی و غذا هم بخوری. روزی پنج تومان هم بهت می دهم.» برق از چشمانم پرید و از امامزاده سید خوشنام، پیر خوشنام تشکر کردم که مشکلم را حل کرد.
پس از پنج ماه کار کردن شبی آهسته پولهایم را شمردم. سرجمع هزار و دویست و پنجاه تومان شد. از خوشحالی در پوست خودم نمی گنجیدم، هزار تومان برای پدرم پول فرستادم تا قرضش را ادا کند.
📚برگرفته از کتاب «از چیزی نمی ترسیدم»
خاطرات خود نوشت شهید حاج قاسم سلیمانی
✔️به کانال ساعت ۰۰:۰۰ بپیوندید 👇
https://eitaa.com/joinchat/2792882744C3f5cd5b9ff