هدایت شده از شب نگار
🍄🌵🍄🌵🍄🌵🍄🌵🍄🌵
(که در نظام اسلامی ما از این قماش کم نبودند والان هم کم نیستند. آنهایی که دشمن را قوی و نیروی اسلام و مردم مسلمان را ضعیف و همیشه بذر ناامیدی را می پاشند و سعی می کنند درلباس میش عمل گرگ را انجام دهند).
لذا منافقین مدینه آمدند با ابزاردین علیه دین و پیامبر شان استفاده کنند. تصمیم گرفتندکه درحاشیه شهر مدینه مسجدی بسازند و پیامبر را برای افتتاح دعوت کنند.
این ملعون ها با انجام این عمل، بدنبال انجام دو هدف شوم بودند :
اگر پیامبر بپذیرد او را در موقع افتتاح به قتل برسانند.
(175)
🍄🌵🍄🌵🍄🌵🍄🌵🍄🌵
هدایت شده از شب نگار
🍃🍎🍃🍎🍃🍎🍃🍎🍃🍎
و اگر هم نپذیرد در بوغ و کرنا کنند ای مسلمانان این چه پیامبری است که ما مسجد ساختیم از پیامبر دعوت به عمل آودیم ولی ایشان اجابت نکرد.
که با این کار، می خواستند پیامبر را بی آبرو و بی مقدارکنند و مردم از دور بر پیامبر پراکنده سازند و در نهایت وقتی دور بر پیامبر خلوت شد بتوانند راحت تر پیامبر را بکشند. با این نیت شروع کردن به مسجد ساختن.
موقع افتتاح فرا رسید برای افتتاح از پیامبر دعوت کردند قبل از اجابت دعوت آنان، امین وحی پیامبر را از نیت شوم آنان مطلع ساخت. لذا پیامبر دستور به تخریب این مسجد داد. و این مسجد به مسجد ضرار معروف شد.
(176)
🍃🍎🍃🍎🍃🍎🍃🍎🍃🍎
هدایت شده از شب نگار
🍃🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁
بنابراین قرآن منافقین را از کفار بدتر معرفی می کند و میفرماید : المنافقون اشد من الکفار کفرا و نفاقا. چون کفار فقط گناه کفر را دارند و دشمن رودرو هستند. اما منافق علاوه کفر، نفاق و دورویی دارد از پشت خنجر میزند. کفرا و نفاقا.
دیگر تطبیق این مسله با زمان ما و برخی از افراد با خود شما و ...
لذا اگر این طیف افراد نماز بخوانند و عبادت کنند و درنمازشان و در حمدشان بگویند : "ایاک نعبد" تکلیف شان معلوم است.
فلذا تعبیر حضرت در مورد خوارج این است که اگر شما هیزم بکشید و خار های اطراف کوفه را جمع کنید بهتر است از اینکه با این طرز تفکر، عبادت کنید.
(177)
🍃🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁
هدایت شده از شب نگار
🌴🌹🌴🌹🌴🌹🌴🌹🌴🌹
🌸 ششم : قوم و قبیله پرستی
قوم و قبیله پرستی و فخر نمودن هم یکی از بیماریهای است که مانع از بیعت واقعی شده، و بیعت ظاهری است و اگر به عنوان یک اصل قرار گیرد بعید نیست در زمره پرستش قرار گیرد و از مظاهر شرک خفی تلقی شود.
🔸سؤال ; آیا هر تفاخری شرک خفی است؟ پس تفاخر اهل بیت در برخی از مواقع را چطور ارزیابی می کنید؟
در پاسخ می گوییم : هر تفاخری شرک نیست چرا که اگر تفاخر در مقابل خسم و اثبات حقانیت خود، باشد. این دو ، دو مقوله جدای از هم و با دو نیت مجزای ازهمند.
(178)
🌴🌹🌴🌹🌴🌹🌴🌹🌴🌹
هدایت شده از شب نگار
🌳🌻🌳🌻🌳🌻🌳🌻🌳🌻
نظیر آن تفاخری که امیربیان امیر المومنین علی (علیه السلام) درنهج البلاغه آن را برای اثبات حقانیت خود بیان می کند. مثل اینکه فرمود : من اولی و سزاوارتر از دیگران بر امر خلافت هستم که در جریان سقیفه بیان کردند.
و یا آن تفاخری که سید الساجدین امام زین العابدین در مجلس یزید در برابر خسم ارائه نمود، فرق دارد.
فلذا کسی این اشکال را نکند که اگر تفاخر بد است. چرا امامان ما به حسب و نسب خود تفاخر می کردند.
🔸سؤال : پس با این عبارت، منظور از تفاخری که ممکن است منجر به شرک خفی شود کدام است؟
(179)
🌳🌻🌳🌻🌳🌻🌳🌻🌳🌻
هدایت شده از شب نگار
🍀🍀🍀🍀🍀
در پاسخ به این اشکال عالمانه اینطور می توانیم بگوییم که :
اما این تفاخری که ما داریم از او بحث می کنیم اولا : نیتش با آن فرق می کند و ثانیا : به حد افراط و پرستس برسد.این نوع تفاخر انسان را به جایی می رساند که دچار تعصبات بیجای جاهلی میشود و حتی بخاطر همین تعصبات حقایق را هم کتمان می کند. تا جایی که آیات الهی دراو اثر ندارد.
لذا وقتی که دعوت به دین و اسلام می شود می گوید ما بر دین آباء و اجدادمان و بر مرام آنها باقی می مانیم.
و حتی اگر تحت تاثیر عواملی اظهار ایمان نماید ظاهری است. نظیر آنچه که در قوم بنی اسرائیل در زمان موسی اتفاق افتاد. که ۴۰ روز که موسی از میانشان رفت گوساله پرست شدند.
انشاء الله ما را در جلسات بعدی همراهی فرمایید.
(180)
🍀🍀🍀🍀🍀
🌺☘🌸☘🌼☘🌺☘🌸☘🌼☘☘🌼☘
🌺☘
☘
السلام عليكم ورحمة الله وبركاته
صبحكم الله بظهورالحجة عليه السلام إن شاءلله و بالخير والعافية
زيارت روز جمعه
مخصوص امام صاحب العصر والزمان
عجل الله تعالى فرجه الشريف:
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ السَّلامُ
عَلَيْكَ يَا عَيْنَ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا نُورَ اللَّهِ الَّذِي يَهْتَدِي بِهِ الْمُهْتَدُونَ وَ يُفَرَّجُ بِهِ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْمُهَذَّبُ الْخَائِفُ السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْوَلِيُّ النَّاصِحُ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا سَفِينَةَ النَّجَاةِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَيْنَ الْحَيَاةِ السَّلامُ عَلَيْكَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ وَ عَلَى آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ عَجَّلَ اللَّهُ لَكَ مَا وَعَدَكَ مِنَ النَّصْرِ وَ ظُهُورِ الْأَمْرِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلايَ أَنَا مَوْلاكَ عَارِفٌ بِأُولاكَ وَ أُخْرَاكَ أَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى بِكَ وَ بِآلِ بَيْتِكَ وَ أَنْتَظِرُ ظُهُورَكَ وَ ظُهُورَ الْحَقِّ عَلَى يَدَيْكَ،
وَأَسْأَلُ الله أَنْ يُصَلِّيَ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَأَنْ يَجْعَلَنِي مِنَ المُنْتَظِرِينَ لَكَ وَالتَّابِعِينَ وَالنَّاصِرِينَ لَكَ عَلى أَعْدائِكَ، وَالمُسْتَشْهَدِينَ بَيْنَ يَدَيْكَ فِي جُمْلَةِ أَوْلِيائِكَ ، يامَوْلايَ ياصاحِبَ الزَّمانِ، صَلَواتُ الله عَلَيْكَ وَعَلى آلِ بَيْتِكَ، هذا يَوْمُ الجُمُعَةِ وَهُوَ يَوْمُكَ المُتَوَقَّعُ فِيهِ ظُهُورُكَ، وَالفَرَجُ فِيهِ لِلْمُؤْمِنِينَ عَلى يَدَيْكَ، وَقَتْلُ الكافِرِينَ بِسَيْفِكَ، وَأَنا يامَوْلايَ فِيهِ ضَيْفُكَ وَجارُكَ، وَأَنْتَ يامَولايَ كَرِيمٌ مِنْ أَوْلادِ الكِرامِ وَمَأْمُورٌ بِالضِّيافَةِ وَالاِجارَةِ فَأَضِفْنِي وَأَجِرْنِي صَلَواتُ الله عَلَيْكَ وعَلى أَهْلِ بَيْتِكَ الطَّاهِرِينَ ].
اللهم عجل لوليك الفرج.
🔷ذکر روز جمعه : صلوات،۱۰۰مرتبه
☘🌺☘🌸☘🌼☘
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@Asheghan_Amiralmomenin
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌴🌴🌴🌱🌱🌱🌳🌳🌳🎍🎍
📖 روزتان را با قرآن نوراني کنید
🔷سوره نساء آيه ۱۴۳ :
وَمَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِيلًا
هر که را خدا گمراه کند پس هرگز او را به راه هدايت نخواهی يافت.
کسی را که گمره نمايد خدا
نبينی که يابد ره راست را
🌺☘🌸☘🌼☘
☘🌺☘🌸☘🌼☘🌺🌸☘🌼☘
#ادامه
#ادامه_نامه_یک
💠 نکته ها:
1. ماجراى ابوموسى و بسيج مردم کوفه براى حمايت امام(عليه السلام):
درباره ماجراى عثمان و اشتباهات بزرگ او در امر حکومت اسلامى که منجر به شورش مردم بر ضد وى و منتهى به قتل او شد و نيز درباره پيمان شکنى طلحه و زبير و قيام آنها بر ضد امير مؤمنان على(عليه السلام) و داستان بيعت عمومى مردم با امير مؤمنان(عليه السلام)، در بخشهاى پيشين به قدر کافى بحث کرده ايم.(10)
داستان نوشتن نامه از سوى امام(عليه السلام) به مردم کوفه، داستان پر پيچ و خمى است; ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه خود اشاره مختصرى به آن دارد و خلاصه آن را در زير مطالعه مى کنيد:
او از محمد بن اسحاق نقل مى کند که امام(عليه السلام) محمد بن جعفر و محمد بن ابى بکر را به کوفه فرستاد تا مردم را براى کمک به على(عليه السلام) آماده کنند. جمعى نزد ابوموسى اشعرى که فرماندار کوفه بود و پس از قتل عثمان، امام(عليه السلام) او را ابقا نموده بود، رفتند و نظر وى را براى يارى به امام(عليه السلام) جويا شدند.
ابوموسى (که مرد خبيثى بود خباثت خود را در اينجا آشکار ساخت و) گفت: اگر راه آخرت را مى پوييد در خانه بنشينيد و اگر طالب دنيا هستيد با اين دو نفر حرکت کنيد، لذا مردم از همراهى با فرستادگان امام(عليه السلام) خوددارى کردند.
فرستادگان امام(عليه السلام) نزد ابوموسى رفته و به او اعتراض کردند، ولى ابوموسى (با نهايت تعجب) به آنها پاسخ داد: بيعت عثمان هنوز به گردن من و شما باقى است; اگر قرار باشد مبارزه کنيم بايد از قاتلان عثمان شروع کنيم.
فرستادگان امام(عليه السلام) نزد آن حضرت باز گشتند و جريان را گزارش دادند. امام(عليه السلام) نامه اى به ابوموسى نوشت، ولى ابوموسى فرستاده امام(عليه السلام) را تهديد به قتل کرد.
امام(عليه السلام) نامه ديگرى به ابوموسى نوشت و به همراه عبدالله بن عباس و محمد بن ابى بکر براى او فرستاد و او را از مقام خود برکنار کرد. باز هم ابوموسى به مخالفت خود ادامه داد.
سرانجام امام(عليه السلام) مالک اشتر را براى خاتمه دادن به قائله ابوموسى و بسيج مردم براى جهاد با آتش افروزان جنگ جمل به کوفه فرستاد. مالک اشتر وارد کوفه شد و در مسجد اعظم خطابه اى خواند و مردم را دعوت کرد تا با او به قصر دارالاماره بروند و در حالى وارد قصر شدند که امام حسن(عليه السلام) و عمار ياسر با ابوموسى مشغول جر و بحث بودند. اشتر فريادى بر سر ابوموسى کشيد و گفت: «أُخْرُجْ مِنْ قَصْرِنا لا اُمَّ لَکَ أخْرَجَ اللهُ نَفْسَکَ فَوَاللهِ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُنافِقِينَ قَدِيماً; از دارالاماره بيرون شو اى ناپاک! خداوند مرگت دهد به خدا سوگند تو از قديم از منافقان بودى».
ابوموسى که خود را کاملاً در ضعف ديد يک شب از اشتر مهلت خواست. او به وى مهلت داد به شرط اينکه در دارالاماره نماند. پس از اين ماجرا بيش از دوازده هزار نفر از کوفه براى يارى امام(عليه السلام) به سوى بصره شتافتند.(11)
2. خوش بُوَد گر محک تجربه آيد به ميان:
مى دانيم غالب اهل سنّت قائل به تنزيه صحابه هستند; يعنى همه آنها را بدون استثنا افرادى پاک، با ايمان، عادل و قابل اعتماد مى شمرند.
بعضى به قدرى در اين امر راه اغراق و مبالغه را پوييده اند که حتى مخالفان يک نفر از صحابه را زنديق و کافر مى دانند. از جمله ابن حجر عسقلانى در کتاب الاصابة از ابو زرعه رازى نقل مى کند که او مى گويد: هرگاه کسى را ديديد که به يکى از اصحاب پيغمبر خرده مى گيرد بدانيد که او زنديق است (دليل او قابل توجّه است)، زيرا رسول خدا حق است و قرآن حق است و آنچه او آورده حق است و تمام اينها را صحابه براى ما آورده اند و مخالفان مى خواهند شهود ما را از اعتبار بياندازند تا کتاب و سنّت از دست برود.(12)
آنها هنگامى که در برابر حوادث مسلم تاريخى قرار مى گيرند که مثلا طلحه و زبير و حتى عايشه آتش جنگى را در برابر خليفه مسلمانان برافروختند که توده هاى مردم و مهاجر و انصار با او بيعت کرده بودند و در آن جنگ بيش از ده هزار و به قولى هفده هزار نفر کشته شدند، حيران و سرگردان مى شوند که در جواب چه بگويند و نيز هنگامى که مى بينند معاويه بر ضد خليفه مسلمين امام على بن ابى طالب(عليه السلام) بر مى خيزد و جنگ صفين را به راه مى اندازد و دهها هزار نفر از مسلمين و حتى افرادى از صحابه مانند عمار ياسر به دست پيروان معاويه کشته مى شوند، در تنگناى عجيبى قرار مى گيرند.
#ادامه_دارد
☘🌺☘🌸☘🌼☘
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@Asheghan_Amiralmomenin
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌴🌴🌴🌱🌱🌱🌳🌳🌳🎍🎍
⚖تحمل عدالت علی را نداشتیم❗
#امام_علی
✳️طارقبنعبداللهبنکعبنهدی، یکی از سرشناسان یمنی بود که انتظار داشت امام علی، به سابقه خدمات قبیلهاش به اسلام توجه کند و امتیازاتی به آنها ببخشد. ولی وقتی طارقبنعبدالله مشاهده کرد که امام علی علیهالسلام فرقی بین مردم قائل نمیشود، تصمیم گرفت به معاویه ملحق شود.
وقتی طارق به دربار معاویه رسید، معاویه بسیار شادمان شد و گفت:
((خوشامد بر تو که همواره سَروَر بودهای؛ و جدا شدی از علی، که شخصى فتنه انگیز و مایه گمراهى مسلمانان بود. علی که پا در رکاب فتنه کرد و بر پشت فتنه سوار شد این و سپس به تاریکى و ظلمت فتنه درآمد و گروه بسیارى از بی خردان از او پیروى کردند.«اَفَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرآنَ اَمْ عَلَی قُلُوبٍ اَقْفالُها»
آیا در قرآن تدبر نمى کنند یا دلهایشان قفل است))
طارق در پاسخ به معاویه گفت:
((اى معاویه! ما در محضر علی، امامى پرهیزکار و عادل بودیم و همراه ما نیز مردانى پرهیزکار و درستکردار از اصحاب رسولالله حضور داشتند. هیچکس از علی رویگردان نشد مگر به سبب تلخی حق و حقیقت، که چون طعم عدالت علی را چشیدند، تاب نیاوردند.
اکنون اى معاویه! اگر ما کوچ کردیم و به تو پیوستیم، بر خود مباهات مکن. این سخن خویش را مىگویم و از خداوند بزرگ براى خودم و همه مسلمانان آمرزش مىطلبم.))
معاویه خشم خود را از حرفهای طارق بروز نداد و در عوض، طارق را بر تخت خویش نشاند و چند لباس و پارچه گرانبها به او عطا کرد.
وقتی طارق از کاخ معاویه خارج شد، برخی او را به خاطر سخنانش در حمایت از علی سرزنش کردند. طارق در پاسخ به آنها گفت:
((به خدا سوگند معاویه بر کسى عیب و نقص گرفت که به مراتب از او در دنیا و آخرت بهتر است. ولی من در برابرش ایستادم و خداوند بر من واجب کرده است که در آن مقام، جز حق نگویم و براى کسى که در این اندیشه نباشد که فردای قیامت به کجا مى رود خیرى نیست))
وقتی سخنان طارق به معاویه به اطلاع امیرالمومنین امام على علیهالسلام رسید، فرمودند:
((اگر این مرد قبل از پیوستن به معاویه کشته مىشد، شهید بود.))
📚شرح نهج البلاغه(ابن ابیالحدید) جلد۴،صفحه۸۸
☘🌺☘🌸☘🌼☘
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@Asheghan_Amiralmomenin
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌴🌴🌴🌱🌱🌱🌳🌳🌳🎍🎍
☘🌺☘🌸☘🌼☘🌺☘🌸☘🌼
🌼☘🌺
☘🌸
🌼
#جهاد_با_نفس
باب وجوب فرمانبرداری از عقل و مخالفت نمودن با جهل و نادانی 🌸
💠 ۸۵_امیرالمؤمنین ❣علیه السلام فرمودند:عقل پوششی پوشاننده است و شایستگی زیبایی ای آشکار است پس رخنه های طبیعی خودت را با شایستگی ات بپوشان و به کمک عقل خویش باهوای نَفْسَت مبارزه کن تا دوستیِ سالم و خالصانه برایت حاصل و محبّت نیز برایت آشکار گردد.
📚وسائل الشيعة ترجمه فقیه محدث حسن حر عاملی
☘🌺☘🌸☘🌼☘
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@Asheghan_Amiralmomenin
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌴🌴🌴🌱🌱🌱🌳🌳🌳🎍🎍
☘🌼☘🌸☘🌺☘
🌺☘🌼
☘
#شخصیتهای_تاريخ_اسلام_زمان_مولا_امیرالمؤمنین
🌀 گفتگوی ابو الاسود با سران ناکثین
هنگامی که خبر حرکت طلحه و زبیر و عایشه و سپاهیان آنها به عثمان بن حنیف (والی امیرالمؤمنین در بصره) رسید که در «حضر ابی موسی» نزدیکی بصره اردو زده اند، فوری دو شخصیت بزرگ بصره «ابو الاسود دوئلی» و «عمران بن حصین» را نزد عایشه فرستاد تا از مقصد و مقصود آنها آگاه شود.
ابو الاسود نخست نزد عایشه رفت و از او پرسید: هدف شما از لشکرکشی چیست؟ عایشه موضوع خون خواهی عثمان را مطرح کرد.
ابو الاسود گفت: کسی از قاتلان عثمان در بصره نیست.
عایشه گفت: راست میگویی قاتلین عثمان در مدینه و همراه علی بن ابی طالب هستند؛ اما من آمدهام تا مردم بصره را برای جنگ با علی بن ابی طالب آماده کنم؛ آیا چگونه از تازیانه عثمان بر شما خشمگین باشم ولی از شمشیرهای شما بر عثمان به خشم نیایم؟
ابو الاسود گفت: تو را با تازیانه و شمشیر چه کار؟ و باز افزود: تو باید به دستور پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در خانه بمانی و بیرون نیایی، و مشغول تلاوت قرآن باشی، جنگ و جهاد بر زنان روا نیست و خون خواهی کسی هم بر عهده زنان گذاشته نشده است و به علاوه علی به عثمان از تو سزاوارتر و از لحاظ خویشاوندی نزدیک تر است؛ زیرا هر دو از
نسل عبد مناف هستند.
عایشه گفت: من از این راهی که آمده ام، باز نمی گردم و کاری را که برای آن آمده ام، انجام میدهم. سپس از ابو الاسود پرسید: آیا میپنداری کسی اقدام به جنگ با من خواهد کرد؟
ابو الاسود گفت: آری به خدا سوگند، جنگی که سست ترین آن هم بسیار شدید خواهد بود.
ابو الاسود چون دید نصیحت و گفت و گوهایش با عایشه مؤثر واقع نشد، برخاست و با «عمران بن حصین» پیش زبیر رفت و او را نیز نصیحت کرد و گفت: ای زبیر (ای ابا عبداللَّه)، مردم هنوز به یاد دارند که در جریان بیعت با ابوبکر آن روز تو شمشیر به دست داشتی و میگفتی هیچ کس برای خلافت سزاوارتر از پسر ابی طالب نیست و اکنون این حرکت تو کجا و کار آن روزت کجا؟!
زبیر نیز سخن از خون خواهی عثمان به میان آورد.
ابو الاسود پاسخ او را داد و گفت: تو خوب میدانی که عثمان در بصره کشته نشده است تا در این جا خونش را مطالبه کنی؟ و نیز تو بهتر از ما قاتلان او را میشناسی! و به ما خبر رسیده که تو با طلحه و عایشه، مردم را در قتل عثمان تشویق میکردید، اکنون برای چه به دنبال قاتلین او میگردید. آیا مگر در شورای خلافت، بیعت با علی علیه السلام با رضایت تو نبود که امروز آن را نقض میکنی؟
زبیر که پاسخ مناسبی نداشت، گفت: پیش طلحه برو، ببین چه میگوید!!
سپس ابو الاسود و عمران با طلحه ملاقات کردند و در گفت و گوی
با او دریافتند که او برای جنگ از عایشه و زبیر مصمم تر است. از این رو به بصره بازگشتند و گزارش خود را به اطلاع ابن حنیف (استاندار وقت) رساندند و یادآور شدند که برای مقابله با ناکثین کمر همت ببندد.
عثمان بن حنیف به مکه و مدینه سوگند یاد کرد که میجنگم و کارزار را پی میگیرم، لذا دستور داد منادی ندا دهد که مردم سلاحها را بردارند و آماده کارزار و جنگ شوند. (۱).
☘🌺☘🌸☘
📚ر. ک: شرح ابن ابی الحدید، ج ۹، ص ۳۱۳ و ج ۶، ص ۲۲۶؛ الجمل، ص ۲۷۴ و با کمی تفاوت تاریخ طبری، ج ۴، ص ۴۶۱.
☘🌺☘🌸☘🌼☘
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@Asheghan_Amiralmomenin
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌴🌴🌴🌱🌱🌱🌳🌳🌳🎍🎍