|⇦•زود از داغ پسرهای رشیدت ..
#قسمت_اول / #روضه و توسل ویژۀ وفات حضرت اُم البَنین سلام الله علیها _ سید مجید بنی فاطمه •ೋ
●•┄༻↷◈↶༺┄•●
آسمان بودی و در دامان مهرت ماه بود
قله ایثار هر کوهی کنارت کاه بود
همسر مولا شدی اما درون خانه اش
زادۀ زهرا به چشم تو ولی الله بود
نیستی زهرا ولی آن قدر می دانیم که
مثل او تنها علی از رتبه ات آگاه بود
زود از داغ پسرهای رشیدت سوختی
آه عمر نامت ای اُم البَنین کوتاه بود
در کنار چار نقش قبر کارَت روز و شب
نوحه بود و ناله بود و اشک بود و آه بود
با خجالت از رباب آخر وجودت آب شد
تا که حرف مشک میشد اشک تو در راه بود
خواستم وصفی کنم از عشقِ عباس و حسین
مصرعی کوتاه شد خورشید محو ماه بود
|⇦•نشد از چهرهام غم را بگیری ..
#قسمت_پایانی / #روضه و توسل جانسوز ویژۀ وفات حضرت اُم البَنین سلام الله علیها _ سید مجید بنی فاطمه •ೋ
●•┄༻↷◈↶༺┄•●
نشد از چهرهام غم را بگیری
زِ من اندوهِ عالم را بگیری
برای رفتنم اینسو و آنسو
نشد مادر که دستم را بگیری
تو خوردی تیغ پژمردم من اینجا
دو دستت را که زد مُردم من اینجا
همینکه از رویِ مَرکب عزیزم
زمین خوردی زمین خوردم من اینجا
*خدا رحمت کنه اون کسی رو کعگه برا ام البنین بلند بلند گریه میکنه و زمزمه داره .. همه مادرا دوست دارن روزای آخرِ عمرشون پسرها و بچه هاشون دورش باشن .. آخ بمیرم برات بی بی جان ..*
نه که امروز مادر درد دارم
که روز و شب سراسر درد دارم
از آن ساعت که با ضربه شکستند
سرت را بی هوا سردرد دارم
اگر بشکستهام مانندِ زهرا
ببین دلخستهام مانندِ زهرا
سرت را تا که رویِ نیزه بستند
سرم را بستهام مانند زهرا
به یادت آه ، یکسر میکشیدم
که گویی از تنت پَر میکشیدم
به هر تیری که بر جسمِ تو میرفت
من اینجا آی مادر میکشیدم
مرا گفتند که بازو ندارد
دگر عباسِ تو اَبرو ندارد
بمیرد حرمله بد زد به چشمت
از آن لحظه دو چشمم سو ندارد
نشد بال و پَرِ خود را بگیرم
به دامن اصغرِ خود را بگیرم
من از شرمندگی پیشِ رُبابم
نشد بالا سرِ خود را بگیرم
*آخ رباب .. عباسمُ حلال کن .. نتونست برا علی اصغرت آب بیاره رباب .. کاری کردن عباس از خجالت آب شد ..*
پس از تو کاش زنجیری نمیماند
تو میخوردی و شمشیری نمیماند
تمامش کاشکی خرجِ تو میشُد
برایِ حرمله تیری نمیماند
"ببین مادر زِ گریه آب رفته
و از سردردها از تاب رفته
به نیزه دار گفتم بچه داری؟
کمی آرام تازه خواب رفته"
عزیزم جان جانا نور عینا
به فرقم باد خاک عالمینا
نگاهم مانده بر در تا بیایید
حسینم وا حسینم وا حسینا
شاعر : حسن لطفی
روضه ام البنبن.mp3
4.91M
#روضه
#حضرت_ام_البنین_علیه_السلام
#مطیعی
فدای سر حسین
قدم اگر خمید، فدای سر حسین
جانم به لب رسید ، فدای سر حسین
ام البنین سابق این شهر عاقبت
شد مادر شهید ، فدای سر حسین
از بعد کربلا کسی از مردمان شهر
لبخند من ندید ، فدای سر حسین
هر جمله ی بشیر مرا پیر کرده است
مویم شده سفید ، فدای سر حسین
گلچین چهار تا گل گلخانه مرا
چه وحشیانه چید ، فدای سر حسین
هر شب به یاد عمر کم ناز دانه ها
اشکم به رخ چکید ، فدای سر حسین
هر شب به یاد تشنگی کودک رباب
خواب از سرم پرید ، فدای سر حسین
عباس پاسبان حرم شد به جای من
دستش اگر برید ، فدای سر حسین
گویند جا شده به مزار محقری
آن قامت رشید ، فدای سر حسین
🍂 زبانحال حضرت ام البنیین (س)🍂
هارداسان با وفا ابالفضل
آنووا وئر صدا ابوالفضل
جان وئرور دورد اوغول آناسی
گل باشیم اوسته یا ابوالفضل
گور نجه گوز تیکوب آنون یولاروا
گل اوغول گوزلریم فدا قولاریوا
آخان گوزلر یولون گوزلر(2)
قلبیمی غم سالوب فشاره
اوخشیور گوزلرون آبشاره
گلمسون دفنیمه ابوالفضل
آنووی کیم قویار مزاره
گلمسون آدیمه اوغولسوز دییلر
گلمسون کیم مزاریمون اوسته گلر
گوزوم یاشین سیلن یوخدی
اورک دردین بیلن یوخدی
|⇦•سقایِ تشنه لبم..
#سینه_زنی و توسل به حضرت اباالفضل العباس علیه السلام _کربلایی نریمان پناهی•ೋ
●•┄༻↷◈↶༺┄•●
سقایِ تشنه لبم، تکیه گاه زینبم
بعد از تو جون به لبم، پشت و پناه من
پاشو از جا قمرم، ای تنها برادرم
تا شد از غم کمرم، پشت و پناه من
لبریز زخمه روی تن تو ای علمدارم
شد خواهر تو سینه زنِ تو ای علمدارم
از بس که تیر به پیکر پاکت زدن این لشکر
چیزی نمونده از بدن تو ای علمدارم
یاور و یارم، علمدارم ..
بمون کنارم، علمدارم ..
ــــــــــــــ
وای من پرت شکست، قلب خواهرت شکست
تا ابرو سرت شکست، پشت و پناه من
خیلی کوچیکه تنت، غارت رفته بدنت
دیدم بدجور زدنت، پشت و پناه من
ای وای که رو تنت پُره تنت ای علمدارم
داداش حسین برا تو بمیره ای علمدارم
بازو نزن رو خاک زمین ای هستی زینب
قلبم به دام غصه اسیره ای علمدارم
یاور و یارم، علمدارم ..
بمون کنارم، علمدارم ..
ــــــــــــــ
وای از خیمه های من میلرزه صدای من
کاری کن برای من، پشت و پناه من
کاری کن برادرم، کاری کن که مضطرم
کاری کن برا حرم، پشت و پناه من
کاش فرق من به جای تو میشکست، ای علمدارم
پیش چشای من میری از دست ای علمدارم
خوشحالن این اراذل و اوباش از نبود تو
دشمن به فکر غارتِ خیمه است ای علمدارم
یاور و یارم، علمدارم ..
بمون کنارم، علمدارم ..
باب الحرم _ نریمان پناهی.mp3
3.27M
|⇦•سقایِ تشنه لبم..
#سینه_زنی و توسل به حضرت اباالفضل العباس علیه السلام _کربلایی نریمان پناهی•ೋ
●•┄༻↷◈↶༺┄•●
سقایِ تشنه لبم، تکیه گاه زینبم
بعد از تو جون به لبم، پشت و پناه من
پاشو از جا قمرم، ای تنها برادرم
تا شد از غم کمرم، پشت و پناه من
لبریز زخمه روی تن تو ای علمدارم
شد خواهر تو سینه زنِ تو ای علمدارم
از بس که تیر به پیکر پاکت زدن این لشکر
چیزی نمونده از بدن تو ای علمدارم
یاور و یارم، علمدارم ..
بمون کنارم، علمدارم ..
ــــــــــــــ
وای من پرت شکست، قلب خواهرت شکست
تا ابرو سرت شکست، پشت و پناه من
خیلی کوچیکه تنت، غارت رفته بدنت
دیدم بدجور زدنت، پشت و پناه من
ای وای که رو تنت پُره تنت ای علمدارم
داداش حسین برا تو بمیره ای علمدارم
بازو نزن رو خاک زمین ای هستی زینب
قلبم به دام غصه اسیره ای علمدارم
یاور و یارم، علمدارم ..
بمون کنارم، علمدارم ..
ــــــــــــــ
وای از خیمه های من میلرزه صدای من
کاری کن برای من، پشت و پناه من
کاری کن برادرم، کاری کن که مضطرم
کاری کن برا حرم، پشت و پناه من
کاش فرق من به جای تو میشکست، ای علمدارم
پیش چشای من میری از دست ای علمدارم
خوشحالن این اراذل و اوباش از نبود تو
دشمن به فکر غارتِ خیمه است ای علمدارم
یاور و یارم، علمدارم ..
بمون کنارم، علمدارم ..
#حضرت_ام_البنين #مرثیه_حضرت_ام_البنین
میان بارش بارانی از ستاره رسید
اگرچه مثنوی... اما چهارپاره رسید
چهار پارۀ تن، نه چهار پارۀ دل
چهار ماه شب بیکسی ولی کامل
چهار ابر به باران رسیده در ساحل
چهار رود به پایان رسیده، دریادل
چهار فصل طلایی ولی میان خزان
چهار بغض غمانگیز و مادری نگران
چهار مرتبه وقتی به غم دچار شوی
برای دشمن خود نیز گریهدار شوی
مدینه، حسرت دیرینۀ دو چشم ترش
چهار قبر غریب است باز در نظرش
چقدر خاطره ماندهست در مفاتیحش
و دانه دانۀ اشکی که بوده تسبیحش
نشسته بود شب جمعهای کنار بقیع
کمیل زمزمه میکرد در جوار بقیع
غروب، لحظۀ تنهاییاش دوباره رسید
غروبها دل او خونتر است از خورشید
به غصههای جگرسوز میزند پهلو
دوباره شعله کشیدهست آب وقت وضو
شروع میکند او لیلة المصائب را
همین که دست به پهلو نماز مغرب را…
چهار رکعت دلواپسی پس از مغرب
چهار نافله در بیکسی پس از مغرب
در آسمان نگاهش که بیستاره شده
چهار آینه مانده، هزار پاره شده
شکست آینههایش میان گرد و غبار
شلمچه، ترکش و خمپاره، کربلای چهار
از آن زمان که پسرهای او شهید شدند
یکی یکی همه موهای او سفید شدند
و همسری که به دل غصهای گذاشت، وَ رفت
نماز صبح سر از سجده برنداشت، وَ رفت
اگرچه بین غم و غصههای خود تنهاست
ولی چهارم هر ماه روضهاش برپاست
طراوتی که نرفتهست سالها از دست
بهشت خانۀ او سفرۀ اباالفضل است
صدای گریه بلند است بین مرثیهها
چه دلنواز شده یا حسین مرثیهها
نشسته گوشۀ ایوان کنار گلدانها
برای بدرقه با اشک خود به مهمانها -
- در التماس دعایش چه حرفها گفته است
به لطف آن کمر خسته کفشها جفت است...
یکی یکی
همه رفتند و
باز هم تنهاست...
🔸شاعر:
#رضا_خورشیدی_فرد
___________________________