#حضرت_رقیه_ولادت
بهار ، رویشِ او را به صحنِ گلها خواند
نسیم ، آمدنش را به گوشِ دریا خواند
شبی که آمد و گُل شد سپیده میبارید
فرشته بر قدمِ نو رسيده میبارید
طلوعِ طلعتِ او را بنفشه آذین بست
هزار دستِ شقایق هزار نسرین بست
سحر ستارهی گُل را به باغها پاشید
زمین غبارِ رَهَش را به آسمان بخشید
هزار خرمنِ خوش رنگِ خوشهیِ خورشید
هزار دامنِ گُل از هزار یاسِ سفید
چه دلنشین و شگفت و چه ناز و زیبا گفت
شبی که غنچهیِ لب را گشود و بابا گفت
طراوتِ نَفَسش جان به باغبان میداد
تبسمش به خداوندِ عشق ، جان میداد
گرفت تنگ در آغوش و بوسه اَفشاندش
چو جانِ رفته زِ تَن رویِ سینه خواباندش
دوباره آتشِ شوقش زِ دل زبانه گرفت
شکُفت خندهی ارباب و این ترانه گرفت
بگو دوباره قرارم ... بگو بگو بابا
ستارهیِ شبِ تارم ... بگو بگو بابا
چه عاشقانه به گوشِ سما ثریا گفت
دل از حسین ربود و دوباره بابا گفت
#حسن_لطفی
#حضرت_رقیه_ولادت
یک جلوه کرد نور منور درست شد
نورش تلالو کرد ، که گوهر درست شد
از گرد و خاک مقدم او زر درست شد
بهر ثناش این همه منبر درست شد
محبوبه ای به هیبت حیدر درست شد
یا ذوالجلال رکن جلال آفریده ای
اعجوبه ی وقار و کمال آفریده ای
او را فقط برای سه سال آفریده ای
یعنی برای کار محال آفریده ای
پیغمبری ز نسل پیمبر درست شد
سر می دهند پای تو ایل و تبار ما
وفق مراد می شود این روزگار ما
کر شد دو گوش عالم و آدم ز جار ما
افتاده دست دختر ارباب کار ما
او لطف کرد و مشکل نوکر درست شد
یک یا رقیه گفته ام و جان گرفته ام
آشفته حال بودم و سامان گرفته ام
از دست این کریمه خودم نان گرفته ام
نذر سه ساله سفره ی احسان گرفته ام
نذرم قبول حاجتم آخر درست شد
مریم کجا و حضرت لیلای پنج تن
در تو حلول کرده سراپای پنج تن
هستی چکیده ای تو ز سیمای پنج تن
تکیه زدی تو یکتنه بر جای پنج تن
قدیسه ای به دامن کوثر درست شد
تا روز حشر قبله ی حاجات میشوی
تو سربلند عرصه ی شامات میشوی
همپای زینب عمه ی سادات میشوی
والله نور ارض و سماوات میشوی
شاهد مثال قصه هم اختر درست شد
حورای کربلایی و زهرای دیگری
بنت الحسین ، ام ابیهای دیگری
جای تو نیست روی زمین ، جای دیگری
باید قدم زنی تو به دنیای دیگری
صرفا برایت عالم دیگر درست شد
ای جان فدای سوریه ، قربان کربلا
ما هم شدیم جمله مسلمان کربلا
خون شد دهان دیده ی مهمان کربلا
آتش زدند خیمه ی سلطان کربلا
از خیمه های سوخته معجر درست شد
با تازیانه دور و بر تو یکی یکی
خون کرده اند بر جگر تو یکی یکی
وقتی که ریخت بال و پر تو یکی یکی
گشته سپید موی سر تو یکی یکی
ای وای من مدینه ی دیگر درست شد
بال شکسته قصد پریدن نداشته
دنبال پای خسته ، دویدن نداشته
ظالم نفس نفس که ، بریدن نداشته
موی یتیم ، زجر ! کشیدن نداشته
درد سر است آمدنت... شر درست شد
#علیرضا_وفایی #خیال
#حضرت_رقیه_ولادت
#حضرت_رقیه_مدح
#رباعی
خاك قدم رقیه باشی عشق است
زیر علم رقیه باشی عشق است
با مهدی صاحب الزمان از ره لطف
یك شب حرم رقیه باشی عشق است
هر جا سخن از رقیه جان می آید
صوت صلوات عرشیان می آید
در مجلس این سهساله من معتقدم
عطر خوش صاحب الزمان می آید
امشب كرم رقیه را می بینیم
خیر قدم رقیه را می بینیم
این حرف تمام عاشقان است حسین
پس كی حرم رقیه را می بینیم
در محفل عشقتان ادب آوردم
غم از دلتان برده طرب آوردم
یادت نرود یك صلواتی بفرست
تا نام رقیه رابه لب آوردم
#حضرت_رقیه_ولادت
ای رونق فصل بهار أُمِّ إِسحاق
ای دلخوشی روزگار أُمِّ إِسحاق
تو فرق داری با همه ، از دار دنیا
تنها تویی دار و ندار أُمِّ إِسحاق
تو به حیات مادر خود جلوه دادی
ای روشنی شام تار أُمِّ إِسحاق
گویا خدیجه فاطمه آورده از نو
بالا گرفته کار و بار أُمِّ إِسحاق
امشب ملائک به تماشایت نشستند
امشب که هستی در کنار أُمِّ إِسحاق
در چشمهای تو نجابت خانه کرده
ای سوگلی باوقار أُمِّ إِسحاق
دختر به خوبی تو این دنیا ندارد
غمخوار بابا ! خانه دار أُمِّ إِسحاق
نورٌ علی نورٌ علی نوری یقینا
خورشید زاده ! شاهکار أُمِّ إِسحاق
بی شک به دنبال کمالات است اگر که
بوسه به دستت زد هماره أُمِّ إِسحاق
در دامنش خاتون محشر پروریده
صدها درود حق نثار أُمِّ إِسحاق
کل میکشم امشب به یمن مقدم تو
کف میزنم به افتخار أُمِّ إِسحاق
عطر خوش قنداقه ات می آید از راه
با یاد تو مستم تَوَکَّلتُ عَلَی الله
خورشید روی بام دنیای حسینی
فرزانه ای و ماه شب های حسینی
باباست محو حُسن سیمای تو بانو
یا اینکه تو گرم تماشای حسینی
سر تا به پا آیینه ی مادربزرگی
هانیه ، حسنا ، زهره ، زهرای حسینی
ای أَشبَهُ النّاسِ به زهرا بین فامیل
محبوبه ی محجوب و زیبای حسینی
إِنسیه ای اما شبیه به فرشته
باید صدایت کرد "حورای حسینی"
با مادری هایی که کردی میتوان گفت
در کودکی أم أبیهای حسینی
عالم فدای طرز بابا گفتن تو
شیرین زبان! یک عمر رؤیای حسینی
دل میبرد چادر نمازت از ملائك
مأموم شبهای مصلای حسینی
تو عصمت اللهی شبیه عمه هایت
پیداست در خوی تو تقوای حسینی
بابا از این لحظه دو تا غمخوار دارد
تو زینب کبری نه صغرای حسینی
حبل المتین از ریشه های چادر توست
تو گرمی بازار فردای حسینی
ای آبرو بر خلق داده ! خیر مقدم
ارباب زاده ! شاهزاده ! خیرمقدم
روحی لطیف آکنده از احساس داری
قلبی پر از مهر و دلی حساس داری
سیب دو نیم فاطمه هستی و حتما
در هر نفس هایت شمیم یاس داری
جز حق برای هیچ کس کاری نکردی
مانند زهرا مادرت اخلاص داری
لطف زیاد تو به بابا رفته انگار
بنده نوازی و نگاهی خاص داری
گرم است پشت تو به کوه انگار بانو
تا تکیه ای بر شانه ی عباس داری
ما رعیتی ساده در این دربار هستیم
خاتون ! نگاهی به عوام الناس داری ؟
جودِ حسن ، مهرِ علی ، احسانِ زهرا
در تو نهفته ، بی گمان "میراث داری"
آيینه دار نور ناب پنج تن تو
زهرا ، حسین و مرتضی ، احمد ، حسن تو
از عزم جزم ات دشمن احساس خطر کرد
گوش فلک را هم رجزهای تو کر کرد
آنقدر ای بانو بزرگی که برایت
هجده سر بر روی نی سینه سپر کرد
محکم قدم برداشتی عالم به هم ریخت
پس همنشینی با عمو در تو اثر کرد
شمشیر دشمن پیش تو از کار افتاد
با شیوه ی تدبیر تو کلی ضرر کرد
با ناله ات طوری به مسجد حمله بردی
گویا دوباره فاطمه چادر به سر کرد ...
با همت ات چیزی نماند از آل فتنه
هشیاری تو شام را زیر و زبر کرد
تاریخ بعد از این نخواهد دید قطعا
کاری که خشمت با بساط زور و زر کرد
تا حرمله را از نفس انداخت آهت
نفرین تو شمر و سنان را دربه در کرد
تو مغز بادام امیر لافتایی
آوازه ات امروز عالم را خبر کرد
با گرد و خاک چادرت محشر به پا شد
کرببلا با همت تو کربلا شد
#علیرضا_خاکساری
.
#حضرت_رقیه_ولادت
ظاهر شد از حق جلوه اي ديگر مجدد
خون خدا شد صاحب دختر مجدد
در جاي جاي شهر پيغمبر مدينه
پيچيده عطر و بوئي از مادر مجدد
از بس شباهت داشت بر صديقه گفتند
داده خدا زهرا به پيغمبر مجدد
جبرييل از سوي خدا در ماه شعبان
نازل نموده سوره ي كوثر مجدد...
زينب بيان ميكرد حسن ديگرش را
مي ديد در او جلوه هاي مادرش را
بوسه گرفت از دست هاي كوچك او
اكبر همينكه ديد روي خواهرش را
مي ريخت اشك شوق خاتون ام كلثوم
دست برادر داد وقتي دخترش را
يك ماه سر بر شانه ي ماهي دگر داشت
آري بغل كرده ست سقا دلبرش را...
كارش شد از بدو تولد دلربائي
در خانه ي دل هاي ديوانه خدائي
تا هفت نسل خود يقيناً بي نياز است
هر كس مي آيد محضر خاتون گدائي
مثل همه اجداد پاك خود كريمه ست
با سفره اي ساده كند مشكل گشائي
بي شك به امضاي رقيه بستگي داشت
هر جاي عالم هر كسي شد كربلائي...
داده خدا انگار كه مادر به بابا
خيره شد با ديده هاي تر به بابا
اين دختر و بابا به هم وابسته بودند
بابا به دختر داده دل دختر به بابا
پس فجر و كوثر در كنار هم چه زيباست
اين نكته را ميگفت علي اكبر به بابا
بابا و عمه گريه ميكردند وقتي
ميگفت مي آيد چه انگشتر به بابا...
مي ديد بابا دخترش را گريه ميكرد
محكم گره زد معجرش را گريه ميكرد
وقتي نشان ميداد اين دختر به بابا
سنجاق سر يا زيورش را گريه ميكرد
هر وقت اين دردانه دختر پيش بابا
شانه زده موي سرش را گريه ميكرد
تا كه رقيه مي نشاند وقت بازي
بر زانوي خود اصغرش را گريه ميكرد...
#محسن_صرامی ✍
#میلاد_حضرت_رقیه
.
.
#میلاد_حضرت_رقیه
#حضرت_رقیه_ولادت
مژده مژده که زمین باز مصفا شده است
غرق در رائحه جنت الاعلی شده است
موسم شادی ذریه زهرا شده است
که دوباره پسر فاطمه بابا شده است
باز هم فاطمه در خانه ارباب آمد
گل بریزید که ریحانه ارباب آمد
گل بریزید محبان اباعبدالله
آمده روح و دل و جان اباعبدالله
سوره کوثر قرآن اباعبدالله
(عیدی ماست به دستان اباعبدالله)
جشن میلاد رقیه ست بگیرید برات
بفرستید به زهرای سه ساله صلوات
خانه وحی شد آباد مبارک باشد
به حسین این شب میلاد مبارک باشد
به علی اکبر و سجاد مبارک باشد
که خدا خواهرشان داد مبارک باشد
عمه بر گردن او چار قل انداخته است
رویش از بوسه عباس گل انداخته است
این جگرگوشه طاهاست خدا می داند
ناز پرورده باباست خدا می داند
مظهر ام ابیهاست خدا می داند
اشبه الناس به زهراست خدا می داند
پسر فاطمه رویش که تماشا می کرد
یاد از مادر خود حضرت زهرا می کرد
ای رخت ماه دل آرام و دل آرای حسین
باعث دل خوشی و خنده لبهای حسین
ذکر خوابت همه شب نغمه لالای حسین
جای خوابت همه جا سینه سینای حسین
وه چه زیباست در آغوش پدر خفتن تو
پدرت گفت به قربان پدر گفتن تو
(ای شکوفایی هر گل زشکوفایی تو)
قمر هاشمیون مات دل آرایی تو
دختر فاطمه محو رخ زهرایی تو
جان عالم به فدای دل بابایی تو
پدر از دیدن تو سیر نگردد هرگز
عمر صد نوح کند پیر نگردد هرگز
گر خداوند دو عالم به پیمبر نازد
مصطفی نیز به زهرا و به حیدر نازد
به حسین و حسنش ساقی کوثر نازد
پسر ساقی کوثر به تو دختر نازد
چقدر انس ، سکینه به تو خواهر دارد
نتواند که نگاه از رخ تو بر دارد
در تو شد فاطمه تکرار رقیه خاتون
دختر سیدالاحرار رقیه خاتون
زینت دوش علمدار رقیه خاتون
ملجا خلق گرفتار رقیه خاتون
آمدی تا گره از کار همه باز کنی
پدرت هی بخرد ناز و تو هم ناز کنی
حیف و صد حیف که عمر تو به دنیا کم بود
روز میلاد تو با گریه و غم توام بود
مادرت رفت زدنیا و نصیبت غم بود
بعد مادر پدرت بهر تو مادر هم بود
مثل امشب تو در آغوش پدر جا داری
یک شبی هم تو به دامن ،سرِ بابا داری
ای پدر دست نداری بکشی بر سر من
با سرت آمده ای نیمه شب در بر من
پُرِ زخم است شبیه سر تو پیکر من
شده یک دفعه بگو باز به من دختر من
خوب شرح سفرت از سر و رویت پیداست
جای سرنیزه هنوزم به گلویت پیداست
#حسین_میرزایی
.
#حضرت_رقیه_ولادت
سر زد از خانه خورشيد ولا ماه امشب
ز آسمان باز شده سوى زمين راه امشب
حلقه بر در زده شادى كه منم ، باز كنيد
ذكر تسبيح بخوانيد و غزل ساز كنيد
غزل شوق بخوانيد كه گل وا شده است
غنچه ی عصمت و تطهير شكوفا شده است
چشم بد دور عجب ماه جمالى دارد
چه نجيب است رقيه چه كمالى دارد
دختر ناز حسين است مبارك قدمش
كى فراموش شود خاطره عمر كمش
علوى زاده اى از نسل و تبار زهراست
ياس نورسته اى از باغ و بهار زهراست
آمده همسفر شاه شهيدان گردد
شمع دلسوخته كلبه ی احزان گردد
نمك خنده ی او برد دل مادر را
كرده حرز گل خود «چار قل و كوثر» را
عمه زينب به رويش صورت مادر را ديد
در خم ابروى او هيبت حيدر را ديد
چه صفا داشت در آن فرصت آئينه و ماه
ذكر «لاحول و لا قوة الا بالله»
بوسه از صورت ماهش على اكبر گيرد
عمو عباس چو جان او را در بر گيرد
شب شادى است به صد شوق سحر بايد كرد
غصه و اندوه را دست به سر بايد كرد
هر كه از دست رقيه طلبد فيض برات
بفرستد به صفاى قدم او صلوات
#کمیل_کاشانی
#حضرت_رقیه_ولادت
سر زد از خانه خورشيد ولا ماه امشب
ز آسمان باز شده سوى زمين راه امشب
حلقه بر در زده شادى كه منم ، باز كنيد
ذكر تسبيح بخوانيد و غزل ساز كنيد
غزل شوق بخوانيد كه گل وا شده است
غنچه ی عصمت و تطهير شكوفا شده است
چشم بد دور عجب ماه جمالى دارد
چه نجيب است رقيه چه كمالى دارد
دختر ناز حسين است مبارك قدمش
كى فراموش شود خاطره عمر كمش
علوى زاده اى از نسل و تبار زهراست
ياس نورسته اى از باغ و بهار زهراست
آمده همسفر شاه شهيدان گردد
شمع دلسوخته كلبه ی احزان گردد
نمك خنده ی او برد دل مادر را
كرده حرز گل خود «چار قل و كوثر» را
عمه زينب به رويش صورت مادر را ديد
در خم ابروى او هيبت حيدر را ديد
چه صفا داشت در آن فرصت آئينه و ماه
ذكر «لاحول و لا قوة الا بالله»
بوسه از صورت ماهش على اكبر گيرد
عمو عباس چو جان او را در بر گيرد
شب شادى است به صد شوق سحر بايد كرد
غصه و اندوه را دست به سر بايد كرد
هر كه از دست رقيه طلبد فيض برات
بفرستد به صفاى قدم او صلوات
#کمیل_کاشانی