eitaa logo
کانال مداحی باسبک عاشقان حضرت زینب(س)
27.3هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
989 ویدیو
648 فایل
ارائه متن و صوت نوحه، روضه، مرثیه و،،،، مدیریت کانال:شعبانپور @Noferesti1 ─⊱✾♡✾⊰─ https://eitaa.com/joinchat/2115895304C4149e19122 @Asheghane_hazrat_zeynab 💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠 تعرفه تبلیغات این آیدی👇🏼 @kianatv ─┅─⊱✾♡✾⊰─┅─
مشاهده در ایتا
دانلود
. به پریشانی هر زلف پریشان سوگند به نفس‌های لب خشک بیابان سوگند به تب خاکِ ترک‌خورده‌ی سوزان سوگند به نمک زار  به هر تشنه‌ی باران سوگند صبر دنیا به سر آمد که سرامد آمد چارده بار نوشتند محمد آمد او تجلی ازل بر جبروت است که هست؟ او صراط است و ثبات است و ثبوت است که هست ؟ او سوالی است جوابش که سکوت است که هست ؟ آدم ! او فلسفه‌ی سر هبوط است که هست؟ ما ندانیم که هست آنکه ندانیم که بود باید او خود بنویسد که بخوانیم که بود ناگهان پرده برانداخته است از رویش تا که کس‌را شکند از شکن گیسویش قبله آرام بگیرد به خم ابرویش که هیاهو بکند زمزمه‌ی یا هویش جلوه در جلوه جمال ازلی را دیدند قبل میلاد علی بود علی را دیدند تشنه لب بود زمین حضرت باران را دید خار در خار پُر از خار... گلستان را دید تیره جان بود و جهان بود که جانان را دید پس از آن بود که آدم خودِ انسان را دید رحمت واسعه‌اش روی سر فاطمه است او نفس‌های علی و جگر فاطمه است او فقط بود و فقط بود  مسلمان خودش مومن خویش شد و غرقه‌ی ایمان خودش جلوه‌ای بود دو تا گشت دوچندان خودش دید با چشم خودش عین خودش جان خودش در کمالات خودش نورِ جلی را می‌دید او در آیینه‌ی خود روی علی را می‌دید ای که قبل از همه معمار دو دنیا شده‌ای قبل خود آمده  این گونه معما شده‌ای آدم و یوسف و یعقوب و مسیحا شده‌ای هرچه خوبان همه دارند تو یکجا شده‌ای از ازل تا به ابد جیره خور خان تواند لات و عُزّی و هُبل نیز مسلمان تواند آمدی با نفس عشق پیمبر بشوی تا که تکثیر شوی تا که مکرر بشوی فاطمه فاطمه هِی حیدر و حیدر بشوی تا حسین و حسن و باقر و جعفر بشوی تا رضا و علی و هادی و موسی باشی آمدی تا نفس حضرت زهرا باشی لب تو غرق تمنای حسین و حسن است چشم تو مات تماشای حسین و حسن است خیره بر مادر و بابای حسین و حسن است که فقط سینه تو جای حسین و حسن است کیستی کعبه‌ی ما ای همه  آمال علی ای حسین و حسن و ای سلسله آل علی تو جلو داری و شمشیر خدا پیش تو است چه غمی هست تو را شیر خدا پیش تو است خیبر و بدر و اُحد تیر خدا پیش تو است که علی نعره‌ی تکبیر خدا پیش تو است همه حیرت زده‌ی ضربه‌ی کاری شده‌اند چه خیالیست اگر آن دو فراری شده‌اند نسب ماست که از آل شقایق باشیم و کمی جرعه کش بحر حقایق باشیم این کریمی شما بود که عاشق باشیم قسمت این بود که از لطف تو لایق باشیم تا بگویند به ما قبله‌ی دنیا آمد که علی مژده بده صادق زهرا آمد مذهب ماست به تاسیس اباعبدالله مکتب ماست به تدریس اباعبدالله ما همه مست احادیث اباعبدالله نفس ماست به تقدیس اباعبدالله کُنیه‌ات کُنیه‌ی عشق است همانند حسین ای به قربان دلت ای دل در بند حسین امروز بمان، از دل ویران برخیز راه کم مانده ببین، جبهه‌ی جولان برخیز همتی مانده فقط غیرت لبنان برخیز فتح نزدیک شده لطف شهیدان، برخیز مرگ صهیون و یهودا چقدر نزدیک است به تو سوگند که هنگام سحر نزدیک است... ( ۴۰۳/۰۶/۳۰)✍ .
. اصل اسماء خدا از قبل خلقت  فاطمه است فصل پیوند نبوت با امامت فاطمه است هر کمالی از امامان از تجلی‌های اوست لطف‌ها زهرا، کرم زهرا، محبت فاطمه است فیض می‌بُرد از حضورش ، جبریل و می‌نوشت عِلم زهرا، معرفت زهرا و حکمت فاطمه است شیعه اینک امتداد همت دیروز اوست فتح زهرا ، رزم زهرا ، استقامت فاطمه است فاطمه در صبر  در غیرت  در اندیشه علیست مرتضی در عشق  در حق  بی‌نهایت فاطمه تا که پرسیدند پشتت کیست مَردِ بی‌ زره پاسخش می‌داد مولا _غرق حیرت_ فاطمه است گرچه مسکین و یتیمیم و اسیر اما چه غم ای خیال ما همیشه باش راحت، فاطمه است ظاهراً بر چادر خود آنکه می‌زد وصله و... باطناً می‌دوخت ما را بر ولایت فاطمه است هر قدر هم زخم باشد عاقبت ما می‌بریم اعتبار جبهه‌ی ما تا قیامت فاطمه است آنکه دارد آب می‌گردد نفَس پشت نفس اینکه می‌گوید علی ساعت به ساعت فاطمه است آنکه پیشش می‌کشد از او  خجالت مجتبی‌ست اینکه اما از علی دارد خجالت فاطمه است زیر لب می‌گفت نامرد اینکه داری میزنی بین این کوچه به شدت  بی مروت فاطمه است کار این خانه ولی یک روز هم تعطیل نیست با همین زخم کبود روی صورت فاطمه است ✍ .
. خانه‌ را بر سرم از داغِ خود آوار مکن جارو از فضه مگیر آب شدی کار مکن تب مکن  لرزه مکن  خوب شو و  خواب برو لب مگز  حرف بزن  دردِ خود انکار مکن نان نپز  خاک مگیر  آرد مکن  راه مرو بسترت جمع مکن  کار به اصرار مکن به خود از درد مپیچ  آب مشو  چهره نگیر بغلی باز کن و  حالِ حسن زار مکن   نفسی آب بنوش  آه مکش  سرفه مکن زخمِ خود تازه مکن  مقنعه خونبار مکن نفسم حبس نمان  آینه‌ام خورد مشو قسمتم خنده‌ی  نا‌مردمِ بی‌عار مکن حرفِ تابوت نزن  باز وصیت ننویس یاد محسن نکن و بر جگرم خار مکن گفتمت فاصله‌گیر  آتش و بغض و لگد است حرفی از من نزن و  تکیه به دیوار مکن گفتم ای در مشکن  شعله نزن  سینه مسوز زخم،  مسمار مزن  آه که مسمار مکن را باز مکن  باز کفن را مشمار صحبت از غسلِ تن و نیمه‌شبِ تار مکن دست لرزان و نخ و سوزن و چشمِ تارت آه ای یار مکن  یار مکن  یار مکن پیراهن را بسپار و غم گودال نخور زینبت را نشکن  صحبت دیدار مکن زینبت زار زند دشنه‌نزن تیغ مَبُر پیراهن را مکش و زخم تلنبار مکن جرعه‌ای آب، لبش خشک تنش پامال است نیزه‌ها را مشکن  این‌همه نیزار مکن شمر برگرد، گلو را سه نفر بوسیدند خنجرت بی‌اثر است  اینهمه اصرار مکن ۱۴۰۳/۰۸/۲۳ .
باز ما را می‌خرند اهل کرم زهرا که هست می‌رسد از دست خوبان دَم‌به‌َدم زهرا که هست این و آن گفتند روی ما حسابی باز کن گفتم آنان را: چه غم از بیش و کم زهرا که هست راهِ ما را فاطمه ترسیم کرده، بعد از این برنمی‌گردیم حتی یک قدم زهرا که هست عاقبت دنیا به زیر بیرق ما می‌رود تاکه می‌سازیم نقش هر علم زهرا که هست آنکه دارد بیم، همخون من و تو نیست نیست شیعه پیروز است، بر شامِ ستم زهرا که هست مستحق یک زیارت نیستیم اصلاً، ولی نه، نمی‌گردیم دلتنگِ حرم زهرا که هست سفره‌ی ما نیست خالی، مادریش را ببین می‌رسد پشت هم از آلِ کرم زهرا که هست یک مدینه دشمنِ نام علی بود و علی.. ..روز و شب می‌گفت ای دنیای غم زهرا که هست بعد زهرا مادرِ این خانه دیگر زینب است دشمنش فریاد می‌زد پشت هم زهرا که هست بعد از این جانی ندارد مرتضی زهرا که نیست رفت و ای دنیا ندانستی تو هم زهرا که هست
. 📋 شب است و در سکوت شب صدای باد می‌پیچد حاج ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ شب است و در سکوت شب صدای باد می‌پیچد شب است و در مدینه گریه‌های باد می‌پیچد کسی در کوچه‌های سنگیِ تاریک اینجا نیست کسی در راه‌های خاکیِ باریک آیا نیست؟ کسی در شهر پیدا نیست ولی انگار می‌آید صدای رفتنی این بار صدای رفتنِ جمعی میان کوچه‌ای تب‌دار چرا اینگونه می‌آیند اگرچه غرق دردند چرا این چار تَن اینگونه می‌گردند به روی مرکبی خانومِ پیری است رنجیده گمانم سالها از داغ‌هایی سخت کاهیده به خود از درد پیچیده به هر گامی که مرکب راه می‌آید صدای آه می‌آید خدایا این که است این قدر بیمار است؟ چرا از درد سرشار است غریبی یا عزادار است گَهی بر یک طرف خَم می‌شود پهلوش می‌گیرد زمانی دست بر سر می‌گذارد روش می‌گیرد به هر گامی که می‌آیند با سرفه نفس گیرد توانش نیست جانش نیست می‌آید تا که حق را باز پَس گیرد به رویِ مرکبی خانومِ پیری هست اما نه هرآن کس هست باشد ای مدینه لیک زهرا نه و مَردی پیش مرکب بندِ افسار است در دستش ببین جای طنابی هست بر دستش چرا اینقدر غمگین است چقدر این داغ سنگین است خودش را می‌خورد هرچند گریان نیست ولی شرمندگیِ مرد آسان نیست خودش را می‌خورَد او با دلی پُر خون خودش را می‌خورَد آورده او ناموس حق را باز هم بیرون اگرچه غم فراوان است ولی باور کنید این مردِ خیبر قبله‌گاه شیر مردان است ولی باور کنید او پهلوان جنگجویان است همه باور کنید از یک نگاهش کوه می‌ریزد چرا امشب از این رو این همه اندوه می‌ریزد چرا او سر به زیر است مثلِ بانویش خودش پیر است عَرقها از جبینِ خیس آن مظلوم می‌آیند و در پشت سرش دو کودک معصوم می‌آیند دو کودک با حواسِ جمع تا مادر نیافتد از رویِ مَرکب دلِ این شب مبادا باز این شیشه ترک بردارد از غم‌ها خدایا بارِ شیشه دارد او آیا؟ حسین از آن طرف با قلب پُر آتش حسن از این طرف می‌آید و هِی می‌تپد قلبش دوباره پیشِ مادر هست خدایا شکر حیدر هست… چهل شب می‌شود اینگونه می‌آیند در شب‌ها چهل شب می‌شود خانه به خانه می‌روند اما فقط یک خانواده نیمه شب آواره‌اند اینجا علی شاهد برای خویش آورده علی شاهد برای اینهمه مردم منم مَردِ غدیرِ خُم و این است شاهدم زهرا و زهرا شاهد آورده است با آن حال که من هم ارث می‌گیرم که من هم دختر پیغمبرم این است تقصیرم؟ علی در می‌زند، در باز می‌کردند انصار و مهاجرها نگو یارانِ پیغمبر، بگو اغیار و تاجرها یکی در باز کرد و گفت شرمنده نمی‌آیم یکی هم گفت یادِ من نمی‌آید غدیر خم امان از حرف نامردم یکی در باز کرد و روی خود را آن طرف کرد و یکی هم داشت مولا حرف می‌زد بِینِ حرفش زود در را بست دلِ زهرا چه بد بشکست علی ماند و سلام او، فقط زهرا جوابش داد اگرچه گریه‌اش اُفتاد، فقط زهرا جوابش داد علی با فاطمه تنها به پشتِ درب‌ها بودند چهل شب پشت درها در پِیِ یک آشنا بودند چهل شب رَدِ غم پیداست از خانه به هر کوچه چهل شب رفته‌اند و جز سه تَن یک یار و یاورنیست بجز سلمان و مقداد و ابوذر نیست ولی آنروز در کوچه، ولی آن روز در خانه میانِ جمع اوباش و اراذِلها و بیگانه چهل تَن یا که سیصد تَن روایتها فراوان است خدایا کینه عریان است غلافِ تیغ پنهان است حرامی هم رجز خوان است تلافیِ غدیرِ خُم فقط آتش فقط هیزم امان از دستِ نامردم به پیش طفلِ سر در گُم حسن چشمانِ زینب بست که مادر پشت دربِ خانه‌ی خود هست زمین اُفتاد و در اُفتاد امان از چادر زهرا، امان از رد شدن‌ها و امان از پا زدن‌ها و، امان از رفت و آمدها خدایا میخ لج کرده، خدایا راه کج کرده *شاعر: ✍ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .👇
. عج تا کجا سامان نیابیم و پریشانی کشیم تا به کِی تلخیِ این شبهایِ طولانی کشیم نوبتِ ما می‌شود آیا ؟ به ما هم سر زنی رد شو از اینجا که بر راه تو پیشانی کشیم ما نفهمیدیم کِی ما را صدا زد فاطمه مِنَتِ این لطف را با چشمِ بارانی کشیم شرط یاری تو را فهمیده‌ام قبل از خودت باید اول بارِ این یارِ خراسانی کشیم می‌شود در وقت جان دادن رضا را دید و مُرد دست از غیرش اگر چون مَرد سلمانی کشیم دستِ ما را رو نکردی دست رد کار تو نیست دستگیری کن که دست از هرچه می‌دانی کشیم وای بر ما ما نمردیم  و شنیدیم از غمت زخم این شرمندگی داغِ گرانجانی کشیم مادرت غش کرد وقتی روضه‌ی تو شام شد باید امشب داد زد تا دردِ ویرانی کشیم تازه می‌فهم اگر طفلِ یتیمی گُم شود می‌شود صد خار را از بین دامانی کشیم
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم تا کجا سامان نیابیم و پریشانی کشیم تا به کِی تلخیِ این شبهایِ طولانی کشیم نوبتِ ما می‌شود آیا ؟ به ما هم سر زنی رد شو از اینجا که بر راه تو پیشانی کشیم ما نفهمیدیم کِی ما را صدا زد فاطمه مِنَتِ این لطف را با چشمِ بارانی کشیم شرط یاری تو را فهمیده‌ام قبل از خودت باید اول بارِ این یارِ خراسانی کشیم می‌شود در وقت جان دادن رضا را دید و مُرد دست از غیرش اگر چون مَرد سلمانی کشیم دستِ ما را رو نکردی دست رد کار تو نیست دستگیری کن که دست از هرچه می‌دانی کشیم وای بر ما ما نمردیم  و شنیدیم از غمت زخم این شرمندگی داغِ گرانجانی کشیم مادرت غش کرد وقتی روضه‌ی تو شام شد باید امشب داد زد تا دردِ ویرانی کشیم تازه می‌فهم اگر طفلِ یتیمی گُم شود می‌شود صد خار را از بین دامانی کشیم
. 📋به نیزه‌دار بگو نیزه را تکان ندهد 🏴 شب یازدهم محرم الحرام 1445 ..................................................... حسین جان ای آبروی دو عالم نگین سلیمان به حلقه ی خاتم خداحافظ ای برادر زینب به خون غلتان در برابر زینب برادر جان بی تو در دل صحرا شده تنها خواهرت گل زهرا ز زخم تنت روی ریگ بیابان به اشک دل و سوز آه یتیمان خدایا از این غم چه چاره کنم ....... به نیزه‌دار بگو نیزه را تکان ندهد به کودکی که به خوابِ خوش است جان ندهد رُباب بندِ طناب و خدا کند امشب به این بُریده نفَس بچه را نشان ندهد برای بردن یک سر چقدر خورجین است بگو سنان که تو را دستِ این و آن ندهد حرامی آمده سمت حرم دعایی کن که دخترانِ تو را دست خیزران ندهد بگو چکار کنم زیر آتشِ خیمه... که خیمه‌ای که میاُفتد به کس امان ندهد بگو چکار کنم تا نسوزد این دختر... که شعله فرصتِ ماندن به گیسوان ندهد خدا کند که یتیمی که راه گم کرده به زیر بوته‌ی آتش‌گرفته جان ندهد خدا کند که در آید زِ دست انگشتر که شمر خنجر خود را به ساربان ندهد رُباب آب ننوشیده تا نیاید شیر به نیزه‌دار بگو بچه را نشان ندهد شاعر : ✍ .................................... 📋ازت توقع دارم ، که دستم و بگیری 🏴  ..................................................... .(بند اول). ازت توقع دارم ، که دستم و بگیری بلند شو غیرت الله ، دارم میرم اسیری ببین که بی تو ، بی کس و تنهام دیگه کنارم حتی یه مَحرم ندارم چجوری باید ، این بچه‌ها رو یکی یکی بالای ناقه ها بذارم سالار زینب .(بند دوم). با یه دلِ شکسته ، دارم ازینجا میرم نمی‌ذارن که حتّی ، روضه برات بگیرم جونم در اومد ، وقتی که دیدم رو خاک صحرا بی سر و عریان تنت رو اگه می‌ذاشتن ، این نانجیبا حداقل کفن می‌کردم بدنت رو سالار زینب .(بند سوم). دارم میرم ولیکن ، فکر توأم حسین جون می‌سپارمت به صحرا ، به دست باد و بارون ای جونِ زینب ، خدانگهدار دیگه نمی‌بینم تو رو تا به قیامت حتی تو خوابم ، نمی‌دیدم که همراه شمر و حرمله میرم اسارت سالار زینب .................................... حاج مسعود پیرایش 🎤 👇
. بسم الله الرحمن الرحیم قیام کرد ولی ساق پا به هم پیچید کشید ناله و عرش خدا به هم پیچید دوید درد به جانش میان سلولش صدای آه رضا جان رضا، به هم پیچید دوباره ناله‌ی معصومه از مدینه شنید نوای یا ابتا یا ابا به هم پیچید کسی مچاله شده در سیاه چاله‌ی خود که بارها به زیر دست و پا به هم پیچید نشد قنوت بگیرد بجای یا ربَّش صدای ناله‌ی زنجیرها به هم پیچید دوباره گریه‌ی بدکاره‌ای به گوش آمد دوباره ضجه‌ی یا ربنا به هم پیچید سکوتِ گوشه‌ی او را صدای خنده شکست رسید قاتل و این ماجرا به هم پیچید تنی نحیف تنی خُرد پیکری مجروح به زیر ضربه‌ی شلاق تا به هم پیچید چه کرد سندی شاهک، چه گفت آنجا که..‌ امامِ صبر هم از ناسزا به هم پیچید به زیر چکمه‌ی او سینه‌ای ترک برداشت به دور چکمه‌ی او یک عبا به هم پیچید *** کفن به پشت کفن گل به روی گل آمد همینکه هفت کفن را رضا بهم پیچید به گریه کرببلا رفت و دید بی کفنی به زیر غارت سر نیزه ها به هم پیچید به دور مشت، کسی موی او به هم پیچاند و کار زینب و آن بی حیا به هم پیچید هوا زِ باد مخالف چو قیرگون گردید میان قتلگهش کربلا به هم پیچید ۱۴۰۳/۱۱/۰۶ .
. " خدا نكرده اگر دلبرم نظر نكند حديث عشق به دل ذره‏ اى اثر نكند اگركه او نپسندد به سينه درمان را خدا گواست دگر نسخه ‏اى اثر نكند  دلى كه از اثر معصيت سيه گشته به جز نگاه ولايت بر او اثر نكند  تمام ترسم از اين است كه صبح يك جمعه گه ظهور كه آيد مرا خبر نكند  اگر كه سايه رحمت كشد از اين سرِ ما ز كوچه ی دل ما لحظه ‏اى گذر نكند  منم كه بى ‏نظرش سر شكسته مى ‏گردم و گرنه دلبر من ذره ‏اى ضرر نكند دلا ز دلبر خود خوب پاسداى كن كه گر صفاى تو باشد دگر سفر نكند كسى كه درد سرش را نخواست عاشق نيست  كسى كه اهل بلا نيست ترك سر نكند " ......... السّلامُ عَلیکَ یا سَبیلَ اللّهِ الذّی مَن سَلَک غَیرَه هَلَک غروب بختِ مرا صبحگاهِ نیکو نیست چراغ زندگی‌ام را توان سوسو نیست فراقِ یوسف مصری کجا وُ دوری تو... قیاس داغ تو در حدِّ این ترازو نیست شمیمِ زلفِ تو را حمل می کند با خود وگرنه باد زمستانِ شهر ، خوش‌بو نیست دل از هوای تو کندن ، برای من سخت است همیشه کوچ ، مُراد دل پرستو نیست شلوغ‌بازیِ دنیا فریب داده مرا تمام رونق این دَهر جز هیاهو نیست به بی خیالی این روزگار می گِریَم تو نیستی و از این غم خمی به ابرو نیست عزیزکرده‌ی زهرا ! مریض هجر تواَم علاجِ درد مرا غیر وصل ، دارو نیست غُبار کوچه برای تو بی قرار شده کدام ذَرّه به شوق تو در تکاپو نیست؟! مسیر آمدنت رفتگر نمی خواهد؟!... نگو به پلک تَرَم ، وقت آب و جارو نیست! چه نذرها که نکردیم تا تو برگردی ببین! به دست زنان مَحَل ، النگو نیست تمام آرزوی مادرم ظهور تو بود... دگر بساط دعایش میان پَستو نیست بیا وُ مثل رضاجان ، تو ضامن من شو! اگرچه طینَت این گُرگ مثل آهو نیست هنوز عشق تو را جار می زنم آقااااااا ! خوش است پی ببری عاشق تو ترسو نیست سر مرا بکشان روی دارِ شاه نجف که مرگِ ساده در اندیشه‌ی علی‌گو نیست علی به دست خودش دفن می کند ما را نماز مَیِّت ما را امام ، جز او نیست تو را به مادر شش‌ماهه‌ی حسین..، بیا رُباب ، آنکه شبیه اش هنوز الگو نیست ▪️ سه‌شعبه خورد به حلقوم طفل...، مادر مُرد شبیه ذبحِ علی روضه‌ای دوپهلو نیست ✍ ........... چرا قهری مگر تقصیر دارم بِجایت بر کَفَم زنجیر دارم کفِ آبی فقط خوردم عزیزم بیا از نیزه پایین   شیر دارم دلم مِیلِ دو اَبروی تو دارد ببین که شانه‌ام مویِ تو دارد در آغوشم فقط پیراهنِ توست لباس تازه‌ات بویِ تو دارد  نمی‌آید پس از توخواب ، ای کاش... که می‌مُردم منِ بی تاب ای کاش دوباره شیر آوردم ولی حیف... نمی‌خوردم پس از تو آب ای کاش  مرا آزار با زنجیر می‌داد به من او نان با تحقیر می‌داد زنِ شامی مرا سوزاند وقتی کنارم طفل خود را شیر می‌داد  دوباره روضه می‌گیرم عزیزم در این ویرانه می‌میرم عزیزم دوباره حرمله رد شد از اینجا دوباره خشک شد شیرم عزیزم  نگفتند آه داغِ بچه دیده‌است نگفتند از بلا پُشتش خمیده است ولی گفتند این تازه عروسان عروسِ فاطمه مویش سفید است  گُلِ یاسِ مرا از ساقه بستند مرا با ریسمان بر ناقه بستند نمی‌ماندی به نیزه چاره کردند سَرَت را با نخِ قنداقه بستند چه حسرتها جشیدم بچه‌ام را چه سختیها کشیدم بچه ام را کنارِ بچه‌های  نیزه دارش به روی نیزه دیدم بچه ام را  فقط لالا کنم لالا بخوابی ندارم غصه دیگر تا بخوابی از آغوشم جدا گشتی و رفتی که رویِ سینه‌ی بابا بخوابی  نه رحمی بر پدر ، نه شرم کردند بساطِ غارتش را گرم کردند برای آنکه راحت‌تر بخوابی زدند و سینه‌اش را نَرم کردند سرم شد خاکِ عالم نیزه رَد شد به پشتِ خیمه دیدم نیزه رَد شد به دنبالِ تو می‌گشتند بر خاک.‌‌.. چنان زد از تنت هم نیزه رَد شد به پشتِ خیمه‌ام قلبم گرفته تمام چهره‌ام را غم گرفته زِ بس نازی که تیری با سه‌شعبه در آغوشش تو را محکم گرفته  عبا را روی تو افکند بابا دلش را از غمت آکند بابا چنان با تیر چسبیدی به قلبش تو را  از سینه‌ی خود کَند بابا .
. " خدا نكرده اگر دلبرم نظر نكند حديث عشق به دل ذره‏ اى اثر نكند اگركه او نپسندد به سينه درمان را خدا گواست دگر نسخه ‏اى اثر نكند  دلى كه از اثر معصيت سيه گشته به جز نگاه ولايت بر او اثر نكند  تمام ترسم از اين است كه صبح يك جمعه گه ظهور كه آيد مرا خبر نكند  اگر كه سايه رحمت كشد از اين سرِ ما ز كوچه ی دل ما لحظه ‏اى گذر نكند  منم كه بى ‏نظرش سر شكسته مى ‏گردم و گرنه دلبر من ذره ‏اى ضرر نكند دلا ز دلبر خود خوب پاسداى كن كه گر صفاى تو باشد دگر سفر نكند كسى كه درد سرش را نخواست عاشق نيست  كسى كه اهل بلا نيست ترك سر نكند " ......... السّلامُ عَلیکَ یا سَبیلَ اللّهِ الذّی مَن سَلَک غَیرَه هَلَک غروب بختِ مرا صبحگاهِ نیکو نیست چراغ زندگی‌ام را توان سوسو نیست فراقِ یوسف مصری کجا وُ دوری تو... قیاس داغ تو در حدِّ این ترازو نیست شمیمِ زلفِ تو را حمل می کند با خود وگرنه باد زمستانِ شهر ، خوش‌بو نیست دل از هوای تو کندن ، برای من سخت است همیشه کوچ ، مُراد دل پرستو نیست شلوغ‌بازیِ دنیا فریب داده مرا تمام رونق این دَهر جز هیاهو نیست به بی خیالی این روزگار می گِریَم تو نیستی و از این غم خمی به ابرو نیست عزیزکرده‌ی زهرا ! مریض هجر تواَم علاجِ درد مرا غیر وصل ، دارو نیست غُبار کوچه برای تو بی قرار شده کدام ذَرّه به شوق تو در تکاپو نیست؟! مسیر آمدنت رفتگر نمی خواهد؟!... نگو به پلک تَرَم ، وقت آب و جارو نیست! چه نذرها که نکردیم تا تو برگردی ببین! به دست زنان مَحَل ، النگو نیست تمام آرزوی مادرم ظهور تو بود... دگر بساط دعایش میان پَستو نیست بیا وُ مثل رضاجان ، تو ضامن من شو! اگرچه طینَت این گُرگ مثل آهو نیست هنوز عشق تو را جار می زنم آقااااااا ! خوش است پی ببری عاشق تو ترسو نیست سر مرا بکشان روی دارِ شاه نجف که مرگِ ساده در اندیشه‌ی علی‌گو نیست علی به دست خودش دفن می کند ما را نماز مَیِّت ما را امام ، جز او نیست تو را به مادر شش‌ماهه‌ی حسین..، بیا رُباب ، آنکه شبیه اش هنوز الگو نیست ▪️ سه‌شعبه خورد به حلقوم طفل...، مادر مُرد شبیه ذبحِ علی روضه‌ای دوپهلو نیست ✍ ........... چرا قهری مگر تقصیر دارم بِجایت بر کَفَم زنجیر دارم کفِ آبی فقط خوردم عزیزم بیا از نیزه پایین   شیر دارم دلم مِیلِ دو اَبروی تو دارد ببین که شانه‌ام مویِ تو دارد در آغوشم فقط پیراهنِ توست لباس تازه‌ات بویِ تو دارد  نمی‌آید پس از توخواب ، ای کاش... که می‌مُردم منِ بی تاب ای کاش دوباره شیر آوردم ولی حیف... نمی‌خوردم پس از تو آب ای کاش  مرا آزار با زنجیر می‌داد به من او نان با تحقیر می‌داد زنِ شامی مرا سوزاند وقتی کنارم طفل خود را شیر می‌داد  دوباره روضه می‌گیرم عزیزم در این ویرانه می‌میرم عزیزم دوباره حرمله رد شد از اینجا دوباره خشک شد شیرم عزیزم  نگفتند آه داغِ بچه دیده‌است نگفتند از بلا پُشتش خمیده است ولی گفتند این تازه عروسان عروسِ فاطمه مویش سفید است  گُلِ یاسِ مرا از ساقه بستند مرا با ریسمان بر ناقه بستند نمی‌ماندی به نیزه چاره کردند سَرَت را با نخِ قنداقه بستند چه حسرتها جشیدم بچه‌ام را چه سختیها کشیدم بچه ام را کنارِ بچه‌های  نیزه دارش به روی نیزه دیدم بچه ام را  فقط لالا کنم لالا بخوابی ندارم غصه دیگر تا بخوابی از آغوشم جدا گشتی و رفتی که رویِ سینه‌ی بابا بخوابی  نه رحمی بر پدر ، نه شرم کردند بساطِ غارتش را گرم کردند برای آنکه راحت‌تر بخوابی زدند و سینه‌اش را نَرم کردند سرم شد خاکِ عالم نیزه رَد شد به پشتِ خیمه دیدم نیزه رَد شد به دنبالِ تو می‌گشتند بر خاک.‌‌.. چنان زد از تنت هم نیزه رَد شد به پشتِ خیمه‌ام قلبم گرفته تمام چهره‌ام را غم گرفته زِ بس نازی که تیری با سه‌شعبه در آغوشش تو را محکم گرفته  عبا را روی تو افکند بابا دلش را از غمت آکند بابا چنان با تیر چسبیدی به قلبش تو را  از سینه‌ی خود کَند بابا .
❣﷽❣ 🌹 🍃 🍃🌹🍃🌹🍃 بر اکبر مصطفی' خصائل صلوات بر آن مه فاطمه شمائل صلوات در خلقت وخُلق وسیره مانند نبی ست بر وارث این همه فضائل صلوات ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) 🌹🍃🌹🍃🌹 جهان را شور دیگر در سر آمد فلک را امشب از غیب اختر آمد بگو تبریک بر آل پیمبر که میلاد علی اکبر آمد 🍃🌹🍃🌹🍃 دل ارباب ما تاراج رفته پی زلفش جهان محتاج رفته علی اکبر در آغوش حسین است پیمبر باز هم معراج رفته 🍃🌹🍃🌹🍃 علی را ذاتِ ایزد می‌شناسد اَحد را درکِ احمد می‌شناسد چه گوییم از علی‌اکبر که تنها محمد را محمد می‌شناسد 🍃🌹🍃🌹🍃 ادب را حد اعلا می‌پسندد قدم را پشت بابا می‌پسندد ببین بالا بلند کربلا را خودش پایین پا را می‌پسندد گویی هنوز چشم پدر در قفای اوست میدان‌نرفته اهل حرم در عزای اوست پایین پای قبر پدر خفته باادب این عذرِ برنخاستنش پیش پای اوست 🍃🌹🍃🌹🍃 مرغ دل من میل پریدن دارد آوای علی علی شنیدن‌دارد با دیدن صورت علی اکبر لبخند لب حسین‌دیدن دارد 🍃🌹🍃🌹🍃 آیینه طلعت پیمبر آمد این است نبی و‌یا که حیدر آمد با دسته گلی برو به دیدار حسین تبریک بگو علی اکبر آمد 🍃🌹🍃🌹🍃 بر آینهٔ حضرت طاها صلوات بر نور دل حسین زهرا صلوات شاد است دل حسین و‌ام لیل بر روی علی اکبر لیلا صلوات 🍃🌹🍃🌹🍃 امشب سخن از عشق ولی می گوییم تبریک به نور ازلی می گوییم ناز قدم علی اکبر امشب همراه حسین علی علی می گوییم 🍃🌹🍃🌹🍃 امشب به علی نور دوعین آمده است مرآت رسول عالمین آمده است به به چه‌تبسمی است بر روی حسین آرامش سینه حسین آمده است 🍃🌹🍃🌹🍃 خواندیم تو را علی و اعلی دیدیم در ملک جنون و عشق لیلا دیدیم هر کس که ندیده بود پیغمبر را تا روی تو دید، گفت حالا دیدیم 🍃🌹🍃🌹🍃 گرفته بوی نجف هر دلی، به عشق علی شده است عرش خدا منجلی، به عشق علی به یاد فاطمه بوسید روی طفل، حسین گذاشت نام پسر را علی، به عشق علی 🍃🌹🍃🌹🍃 امشب به حسین،حق چه ماهی بدهد باشد که به ما اذن نگاهی بدهد عیدی ولادت علی اکبر امشب زحسین هر چه خواهی بدهد 🍃🌹🍃🌹🍃 بر کشتی عشق ناخدا آمده است ایّوب به طوفان بلا آمده است خشنودی قلب نازنیش صلوات میلاد «جوان کربلا» آمده است 🍃🌹🍃🌹🍃 ای گرمی بازار تو چون وادی طف! یوسف به تماشای تو آید در صف توصیف تو چون کنم؟ علیّ اکبر! وصف تو بُوَد "اکبرُ مِن اَن یوصَف" 🍃🌹🍃🌹🍃 قاتل حضرت علی اکبر علیه السلام: مُرَّةِ بن مُنقِذ ملعون خواهی که تو باشی همه دم باعزّت از وحشت صحرای قیامت راحت شادیّ  ِدل  ِعلیّ  ِ اکبر بفرست هر لحظه به مُرَّةِ بن مُنقِذ لعنت ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) 🌹🍃🌹🍃🌹