eitaa logo
کانال مداحی باسبک عاشقان حضرت زینب(س)
32.7هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
1.4هزار ویدیو
801 فایل
ارائه متن و صوت نوحه، روضه، مرثیه و،،،، مدیریت کانال:شعبانپور @Noferesti1 ─⊱✾♡✾⊰─ https://eitaa.com/joinchat/2115895304C4149e19122 @Asheghane_hazrat_zeynab 💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠 تعرفه تبلیغات این آیدی👇🏼 @kianatv ─┅─⊱✾♡✾⊰─┅─
مشاهده در ایتا
دانلود
. علیهاالسلام ای وای از آن حدیث به دفتر نیامده ای وای از آن شروع به آخر نیامده ای وای از آن یقین به باور نیامده ای وای از آن مزار کبوتر نیامده ای وای از آن که رفته و دیگر نیامده ای دل! حدیث دختر طاها شنیده‌ای؟ «یَرضی» شنیده‌ای؟ «لِرضاها» شنیده‌ای؟ هنگامۀ نماز دعاها شنیده‌ای؟ «حتّی تَوَرَّمَت قَدَماها» شنیده‌ای؟ «أمّن یُجیب» این همه مضطر نیامده یا لَلعَجَب، «فَصَلِّ لِرَبِّک» ولادتش واحیرتا «لِیُذهِبَ عَنکُم» شرافتش «طوبی لَهُم وَ حُسن مَآب» است مدحتش جبریل با تمام بزرگی و رتبتش از عهدۀ ستایش او برنیامده اما چه سود حرمت قرآن شکسته شد یک‌باره قلب سورۀ انسان شکسته شد در را زدند و حرمت مهمان شکسته شد نان ریخت، سفره سوخت، نمکدان شکسته شد فصل غریبی تو چرا سرنیامده؟ زهرا هنوز گریۀ بی‌گاه می‌کند مولا هنوز سر به دل چاه می‌کند پاییز ادّعای «أنا الله» می‌کند صبحِ بهار از آمدن اکراه می‌کند آیا هنوز وقت مقرّر نیامده؟ 📝 👇
. علیهاالسلام خواستم یاری کنم اما در آن غوغا نشد خواستم من هم بگیرم دست بابا را، نشد مادرم آن را گرفت و تازیانه پشتِ هم، هی فرود آمد ولی دستان مادر وا نشد دست مادر آخرش وا شد، نمی‌گویم چطور این‌قدَر گویم که زهرا دیگر آن زهرا نشد من فقط می‌دانم آن روز و در آن کوچه، چه شد من فقط دیدم چرا افتاد مادر، پا نشد حال و روزش فکر می‌کردم که بهتر می‌شود هرچه ماندم منتظر، فردا و فرداها... نشد هرچه گشتم کوچه را، فردا و فرداها... نبود هرچه گشتم، گوشواره آخرش پیدا نشد... آخرش خم شد به درگاه علی، ماه علی آری آن قامت به‌جز در پای یکتا، تا نشد... چشم امید یتیمان! چشم را وا کن ببین ناله هم سهم یتیمان تو از دنیا نشد .👇
. علیه‌السلام شاید او یوسف ذریۀ طاها می‌شد روشنی‌بخشِ دل و دیدۀ بابا می‌شد شاید او در دل گهواره زبان وا می‌کرد همدم فاطمه -فِی المَهدِ صَبِيّا- می‌شد شاید او بین مناجات و نماز شب خویش جلوۀ روشنی از حضرت موسی می‌شد شاید او از همۀ اهل جهان دل می‌بُرد مثل پیغمبرمان خوش قد و بالا می‌شد شاید او در سَکَنات و وَجَنات و حَسَنات اَشبهُ النّاس به صدیقۀ کبری می‌شد شاید او مثل اباالفضل میان صفین ذوالفقار علی عالی اعلی می‌شد شاید او مشک به دوش از وسط نخلستان از حرم با رجزی راهی دریا می‌شد شاید... اما چه بگویم که چه شد در آتش؟! کاش او پاسخ این شاید و اما می‌شد ✍ .👇
. رفتی و مانـــده در دلم نالۀ بی‌صـــدای تو چه زودمستجاب شدفاطمه جان دعای تو تو تا حیات داشتـی بهـــر علی گریســـتی علی به طول عمر خــود گریه کند برای تو دست خزان رسیدو زد لطمه به برگ یاس من کاش کبودمی‌شدی صورت من به جای تو بعد شهادت تو چـون وارد خانه می‌شوم می‌نگرم به هر طرف می‌شـنوم صدای تو بود من و نبود من، رکـــن همه وجود من با چه گناه پشت در شکــست دنده‌های تو روز ز پا نشســته‌ای روز دو دیده بسته‌ای شب ز چه رفــت زیر گِل روی خدانمای تو تویی که با نثار جان گشـــود بین دشمنان بازوی بســــتۀ مرا دســـت گره‌گـــشای تو هـــم ‌زره علی شدی هم‌ ســــپر علی شدی فـــدایی ره علی، علی شــــــود فـــدای تو تو زیر تازیانه‌ها دویــــــده در قفـــای من چهــــار طفل نازنین دویـــــده در قفای تو قسم به اشک ماتمت قبول کن که "میثمت" ریخته با شـــرار جــــان پارۀ دل به پای تو "یافاطمه یا فاطمه" استاد حاج 👇
. سلام‌الله‌علیها استاد ✍ سلام ای ذکر خاص حق ثنایت درود ای گفته احمد من فدایت تو فرقانی تو یاسینی تو طاها تو زهرائی تو زهرائی تو زهرا تو حبل محکم حبل المتینی امید رحمة للعالمینی تو بسم الله سماواتت کتابند تو خورشیدی و عالم آفتابن ملک موج لطیفی از نگاهت فلک گردی حقیر از خاک راهت حیات عشق از خون حسینت بلندی خاک بوس زینبینت نیایش سائل بیت گِلینت دعا را سجده بر خاک جبینت امامان آبرومند جلالت امیرمؤمنان محو کلامت محمّد عاشق راز و نیازت خدا فخریّه دارد بر نمازت ضمیر خلق، در آئینۀ تو بهشت قرب احمد سینه تو ملک یا حور یا آدم چه هستی خدا داند خدا داند که هستی جهان از رازها بس پرده انداخت سر موئی تو را نشناخت نشناخت تو سرّ ناشناس انبیائی تو آن عبدی که سر تا پا خدائی تو استاد و جهان دانشگه توست تو قرآن و علی بسم الّه توست الا ای مام باب آفرینش همه ذریه‌ات ارباب بینش تمام آفرینش پای بستت محمّد خم شد و بوسید دستت خدا را طلعتت آئینۀ رو نبی را روح مابین دو پهلو گنهکاران چو رو در محشر آرند همه چشم شفاعت بر تو دارند به جز باب عنایات دری نیست تو گرنائی به محشر محشری نیست اگر گیرد کسی از خلق، دستی تو هستی و تو هستی و تو هستی به محشر ناقه‌ات چون پا گذارد برات عفو از هر سو ببارد همه حوران به استقبال خیزند برات عفو پیش پات ریزند شود تا نازنین قلب تو خورسند ببخشند و ببخشند و ببخشند ز محشر بر فراز چرخ گَردون ندا خیزد که این الفاطمیون چنان گرد که از فرمان دادار بگردد عفو دنبال گهنکار به پویند و به پویند و به پویند بگردند و گنهکاری نجویند بهشت خویش را تا درگشاید خدا را خود شفیعی چون تو باید تو سر تا پا بهشت مصطفائی تو جانان علی مرتضائی سرایت جنّت، ای خاکم به دیده بهشت و شعلۀ آتش که دیده؟ که دیده باغ جنت بر فروزد که دیده حور در اتش بسوزد چه گویم با که گویم منطقم لال که قرآن شد به بیت وحی پامال چه نیکو با تو همدردی نمودند که با آتش در بیتت گشودند عدو حق ذوی القربی ادا کرد زقرآن قل هو الله را جدا کرد امیر مؤمنان جان داد آن روز که پشت در زدی فریاد جان سوز چو مولا یافت پهلوی تو خستند بگفتا آه رکنم را شکستند در اینجا بسته نطق «میثم» تواست سخن کوچک تر از شرح غم تواست   📚 نخل میثم .
زمان: حجم: 662.5K
◼️ ◼️روضه شهادت موسی بن جعفر ◼️رضاجان ببین کنج زندان... رضاجان ببین کنج زندان غربت غریبم ، اسیرم شب و روزِ من پر ز درده؛ دعا کن بمیرم اسیرم رضا جان شده سیلی و تازیانه غذام جای افطار چقدر حرف بد من شنیدم از این خصم بدکار به آزار شده ذکر لبهام توو زندان ، وا اُما میخونم با گریه حسبن جان ،وا اُما دارم جون میدم زیر زنجیر ، واویلا من از زندگانی شدم سیر (واویلا)۲ ............. آهسته گذارید روی تخته تنش را تا میخ اذیّت نكند پیرهنش را اصلاً بگذارید رویِ خاك بماند زشت است بیارند غلامان بدنش را این ساق به هم ریخته كِتمان شدنی نیست دیدند روی تخته ی در، تا شدنش را این مرد الهی مگر اولاد ندارد بردند چرا مثل غریبان بدنش را این مرد نگهبان كه حیا هیچ ندارد بد نیست بگیرد جلوی آن دهنش را این هفت كفن روضه ی گودال حسین است ای كاش نیارند برایش كفنش را نه پیرهنی داشت حسین نه كفنی داشت مدیون حصیرند مرتب شدنش را ............... مونده روی زمین پیکر تو رها  أَلسَّلامُ عَلى مَنْ دَفَنَهُ أَهْلُ الْقُرى  خواهرت اگه نیست رفته شام بلا  ریگ و رمل بیابون برات گرفته عزا  همه منتظرن مادرش برسه  کاش صدای برادر به خواهرش برسه  🎤
سید مهدی میرداماد4_5805264027055556777.mp3
زمان: حجم: 10.55M
🎧 بسیار زیبا و شنیدنی 🎼 تا گریه بر حسین تمنای خلقت است ... 🎤 🌙 ✍ تا گریه بر حسین تمنای خلقت است بین من و تمام ملائک رقابت است نزدیك می‌كند دل ما را به هم حسین این اشک روضه نیست،كه عقد اخوّت است مقبول اگر شده‌ست نمازی كه خوانده‌ایم مُهر قبولی‌اش به خدا مهر تربت است ما از غدیر، سینه‌زن كربلا شدیم این دست‌های رو به خدا دست بیعت‌است پیدا شدیم هرچه در این راه گم شدیم یعنی فقط حسین چراغ هدایت است قرآن و منبر و دو سه خط روضهٔ عطش ساعات خوب هفته همین‌چند ساعت‌است حالا كه بغض، بسته به من راه حرف را مقتل بخوان كه موقع ذكر مصیبت است «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» 📚 مرثیه باشکوه
. ای نور در شب تار یا حضرت خدیجه مهر سپهر دوار یا حضرت خدیجه بر تو سلام جبریل بر تو سلام احمد بر تو سلام دادار یا حضرت خدیجه ای بانوی بهشتی از دامن زلالت کوثر شده پدیدار یا حضرت خدیجه در مادران امت آن گوهری که خاتم یاد تو بود بسیار یا حضرت خدیجه مکه گواه باشد دُرّ یتیم او را تنها تویی خریدار یا حضرت خدیجه غار حرا چهل شب طعم محبتت را بر لب نمود اظهار یا حضرت خدیجه پیراهن گل سرخ جای کفن به تن کن ای روح سبز گلزار یا حضرت خدیجه سالی که رخت بستی کعبه شده سیه پوش مکه شده عزادار یا حضرت خدیجه نوحه سرا علی و افلاک سینه زن شد چشم نبی است خونبار یا حضرت خدیجه جای تو بود خالی شد دختر تو مادر در بین درب و دیوار یا حضرت خدیجه جای تو بود خالی که فضه را صدا زد خون ریخت چشم مسمار یا حضرت خدیجه 🎼 ✍ .
. سلام‌الله‌علیها آن زن که عقل و عشق را پیوسته با هم داشت شأنی فرا از هاجر و حوا و مریم داشت ذات زلالش محو در نور  الهی بود روح صبورش ریشه در جسمی مکرّم داشت در روزگاری که جهان در جهل خود گم بود اندیشه‌ای روشن‌تر از ادراک عالم داشت روزی که حرف از بندگی و حق پذیری بود در گفتن قالو بلی جانی مقدم  داشت زخم زبان می‌خورد اما کم نمی‌آورد بر یاری پیغمبرش عزمی مصمّم داشت هر گاه پیغمبر میان کوچه زخمی بود می‌آمد و در دست‌هایش مِهر و مرهم داشت تا بود او، پیغمبر از غم‌ها نمی‌رنجید تا بود او، پشت و پناهی قرص و محکم داشت هر جا که دشمن فکر تکذیب حقیقت بود ختم رسل امید، تنها، بر دو محرم داشت اول امیرالمومنین دلگرمی او بود آنگاه ام‌المومنین قدری مسلّم داشت شِعب ابی طالب گواه دردهای اوست اویی که چشمی خیس‌تر از چشم زمزم داشت دارایی‌اش را نذر ترویج حقیقت کرد آن ثروتی را که به دست خود فراهم داشت از ثروتش قدر کفن باقی نماند آخر از بس که لطف و بخشش و جود دمادم داشت دلخوش به لبخند پیمبر بود از این عالم با بودن او از جهان چیزی مگر کم داشت دلدارِ هم،غمخوارِ هم،آرام هم بودند در پیش یکدیگر کجا دلهایشان غم داشت پرورد در آغوش خود آیات کوثر را گل بود و بر دامان خود پاکی شنبم داشت افسوس قدرش را زمینی ها نفهمیدند نشناختند او را که جا در عرش اعظم داشت بین عبا پیچید و دفنش کرد پیغمبر شاخه گلی را که شمیم یاس و مریم داشت زهرا کنارش گریه می‌کرد و رسول الله  وقت وداعش چشم‌هایی خیس و  نم نم داشت بگذار پایان گیرد این شعر سراسر غم بگذار پنهان ماند آن رازی که خاتم داشت .
. ناگهان سجّاده را از زیر پایش می‌کِشند مثل حیدر در میان کوچه‌هایش می‌کشند    بی‌مروّت‌ها سوار مرکب و دنبال خود پیرمردی را پیاده، بی‌عصایش می‌کشند با طناب و آتش و سیلی و دست بسته‌اش لحظه‌لحظه عکس مادر را برایش می‌کشند    روضه‌ها را در خیالش هی مجسم می‌کنند از مدینه ناگهان تا کربلایش می‌کشند «زینت دوش نبی» افتاده بی‌سر روی خا‌ک وای بر من! از کجاها تا کجایش می‌کشند    شاه غیرت بر زمین افتاده و بی‌غیرتان  نقشه‌ی حمله به سوی خیمه‌هایش می‌کشند    چون نمی‌برّید خنجر حنجرش را از جلو  ناکسان این بار خنجر بر قفایش می‌کشند اشک دختربچه‌ای یک شهر را برهم زده  با سر بابا رمق را از صدایش می‌کشند در قنوتش رفته در فکر تمام روضه‌ها  ناگهان سجاده را از زیر پایش می‌کشند... ✍ 👇
. علیه‌السلام در بهار زندگی رنگ خزان را دیده‌ای هرچه را مقتل روایت‌کرده آنرا دیده‌ای سوز زهر آتش به جانت زد ولی در کودکی تشنه لب سوزان‌ترین روز جهان را دیده‌ای روز عاشورا میان خنده‌های کوفیان نالهٔ پیری به بالین جوان را دیده‌ای در تمام عمر اگر می‌سوختی مثل رباب روی دوش حرمله تیر و کمان را دیده‌ای در میان خیمه‌ها وقت غروب آفتاب لحظه لحظه اضطراب عمه جان را دیده‌ای خاک عالم بر سرم در زیر سم اسب‌ها جسمِ عریانِ بزرگِ خاندان را دیده‌ای از درون‌خیمه‌هایی که در آتش سوختند گوشواره بردن غارتگران را دیده‌ای وقتی از زحم زبان کوفیان راحت شدی تازه بعدش شامیان بد دهان را دیده‌ای در کنار عمه‌جان در مجلس‌نامحرمان بر لب قاری قرآن خیزران را دیده‌ای داغ‌هایی که شمردم شمه‌ای از داغ توست هر چه را مقتل روایت کرده آن را دیده‌ای ................ علیه‌السلام ✍ بهترین پیشه در این شهرِ غم، آهنگری است گوشه تا گوشۀ بازار، پر از مشتری است درددل‌های غریبِ پدرت یادت هست؟ رسم‌این‌شهرهمان‌است، ستم‌پروری است طوعه دیشب سر سجاده که حالم را دید خوب دانست که این نافلۀ آخری است یابن‌عم، موسم غربت که رسد، می‌بینی بدترین غصّۀ شه، ساعتِ بی‌لشکری است هرکه اوّل سر مهمان شدنم دعوا داشت حال در سنگ‌زدن پیش‌تر از دیگری است من و تو بعد شهادت، سه شباهت داریم شاهد اوّلم این گیسوی خاکستری است مثل تو هتک شود حرمت رأس و بدنم آری این لازمهٔ نوکری و سروری است لیک بین تو و من هست تفاوت بسیار ای که بر هر المی داغِ تو را برتری است نه کنار سر من نوحه کنان مادر من «یا بُنَی» گوید و جانش به لب از مضطری است نه زمانی که کشانند تنم را بر خاک خواهرم ضجه‌زنان گرم تماشاگری است ای سلیمانِ وجود عزمِ رهی دیگر کن که در اینجا سخن از غارت انگشتری است .
My Recording4_5882132371012061887.mp3
زمان: حجم: 4.3M
•-----🖤═✾🌺✾═🖤-----• الا ای ماه تابانم ، به نِی قاریِ قرآنم به لب شد از غمت جانم ، ببین حال پریشانم حسین جانم حسین جانم --------- الا ای مهجبین من ، نگار نازنین من نظر بِنما به احوالم ، مَهِ نیزه نشین من تحمل کردم ای مظلوم ، ز خصم تو جسارت را کشیدم در رهِ عشقت ، غم و رنج اسارت را پر از سوز و شرر گشتم ، ز غم خونین جگر گشتم که با فرزند ذلجوشن در این ره همسفر گشتم دو چشم اهل بیتت را ، ببین گریان ببین گریان ز روی نیزه ی غربت ، بخوان قرآن بخوان قران به اشکم آبرو دادم ، جهاد و استقامت را به عالم کرده ام معنا ، بزرگی و شهامت را مرا ای یوسف زهرا ، کجا رخساره نیلی بود؟ جواب یا حسین من ، ز دشمن ضرب سیلی بود ز فرزندان پیغمبر ، چه حرمت ها که بشکستند به ما تهمت زده دشمن ، که اینها خارجی هستند ز داغت بر همه عالم ، حدیث غم حکایت شد به قرآن خواندنت بر نی ، ز ما ها رفع تهمت شد امان از خنده ی دشمن ، امان از ساز و چنگ و دف سرت بر نیزه و میزد ، عدو دور تو سوت و کف 🎤