#زمینه
مرثیه زبانحال #حضرت_رباب سلام الله علیها
دیدی که مادرت شد نیمه جون علی
دور لبت نکش انقدر زبون علی
بس که گریه کردی نا نداره صدات
دلم تنگه مادر برای خنده هات
ندارم شیر علی ببخش من رو مادر
لالایی لالایی بخواب دیگه اصغر
گل من آروم تو آغوشم بخواب
میاره الان عمو جون واست آب
♦️♦️
تیر سه شعبه و حلقوم تو علی
بازه هنوز چشه معصوم تو علی
چه آروم خوابیدی رو دست حسینم
نگفتی می میرم بدون تو از غم
تو رفتی و موندم با گهوارت حالا
لالایی لالایی بخواب روی خاکا
میریزه خاک بابا روی بدنت
بمیرم که تو رو تشنه کشتنت
♦️♦️
سرت رو نیزه و جسمت روی زمین
پایین نیزه هام حال منو ببین
می بینی به اشکام حرمله میخنده
جلو چشم عمو دستمو می بنده
بیا جان رباب روی نیزه بمون
نداره لب تو طاقت خیزرون
برای اینکه منو بدن عذاب
سرت و آوردنش بزم شراب
✅محمد مهدی شیرازی- محرم۱۴۰۲
#حضرت_علی_اصغر علیه_السلام
#حضرت_رباب_سلام_الله_علیها
#زبانحال
#شب_هفتم_محرم
#زمینه
👇
.
#دوبیتی
#حضرت_رباب
چرا قهری مگر تقصیر دارم
بِجایت بر کَفَم زنجیر دارم
کفِ آبی فقط خوردم عزیزم
بیا از نیزه پایین شیر دارم
🔹🔹
دلم مِیلِ دو اَبروی تو دارد
ببین که شانهام مویِ تو دارد
در آغوشم فقط پیراهنِ توست
لباس تازهات بویِ تو دارد
🔹🔹
نمیآید پس از توخواب ، ای کاش...
که میمُردم منِ بی تاب ای کاش
دوباره شیر آوردم ولی حیف...
نمیخوردم پس از تو آب ای کاش
🔹🔹
مرا آزار با زنجیر میداد
به من نانخشک با تحقیر میداد
زنِ شامی مرا سوزاند وقتی
کنارم طفل خود را شیر میداد
🔹🔹
دوباره روضه میگیرم عزیزم
در این ویرانه میمیرم عزیزم
دوباره حرمله رد شد از اینجا
دوباره خشک شد شیرم عزیزم
🔹🔹
نگفتند آه داغِ بچه دیدهاست
نگفتند از بلا پُشتش خمیده است
ولی گفتند این تازه عروسان
عروسِ فاطمه مویش سفید است
🔹🔹
گُلِ یاسِ مرا از ساقه بستند
مرا با ریسمان بر ناقه بستند
نمیماندی به نیزه چاره کردند
سَرَت را با نخِ قنداقه بستند
🔹🔹
چه حسرتها چشیدم بچهام را
چه سختیها کشیدم بچهام را
کنارِ بچههای نیزه دارش
به رویِ نیزه دیدم بچه ام را
#حسن_لطفی ✍
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#حضرت_رباب_سلام_الله_علیها
.
.
#زمزمه
#شب_هفتم_محرم
#حضرت_علی_اصغر علیه_السلام
#حضرت_رباب_سلام_الله_علیها
۱۰۶۹
ای کودک ششماههی من ای یل رباب
رو نیزه ها آروم بخواب ای عسل رباب
رو نیزه ها باشی خوبه یا بغل رباب
ای نازنین من ای گل پرپرم
رفتی ولی به من یه بار نگفتی مادرم
مادرت از غمت داره کباب میشه
تو تشنته رو نیزه ، مادر داره آب میشه
ای سیب سرخ مادر دیدم که بین آفتاب
صورت تو کم کم سوخت شبیه روی رباب
****
خبر دارم از طرز جابجا شدن علی
خبر داری که مادرت رو میزدن علی
چیکار کنم با قاتلای بد دهن علی
سرت رو روی نی بستن با معجرم
سرت کوچیکه شدی اما سایهی سرم
سرت رو نیزه ها قاتل مادره
دیدم که نیزه از گلوی تو بزرگتره
یه جرعه آب خوردمو بی قرارم علیجان
پایین بیا از نیزه که شیر دارم علیجان
****
#محمود_اسدی_شائق ✍
مشابه سبک زیر خوانده میشود
👇
.
#امام_زمان
" خدا نكرده اگر دلبرم نظر نكند
حديث عشق به دل ذره اى اثر نكند
اگركه او نپسندد به سينه درمان را
خدا گواست دگر نسخه اى اثر نكند
دلى كه از اثر معصيت سيه گشته
به جز نگاه ولايت بر او اثر نكند
تمام ترسم از اين است كه صبح يك جمعه
گه ظهور كه آيد مرا خبر نكند
اگر كه سايه رحمت كشد از اين سرِ ما
ز كوچه ی دل ما لحظه اى گذر نكند
منم كه بى نظرش سر شكسته مى گردم
و گرنه دلبر من ذره اى ضرر نكند
دلا ز دلبر خود خوب پاسداى كن
كه گر صفاى تو باشد دگر سفر نكند
كسى كه درد سرش را نخواست عاشق نيست
كسى كه اهل بلا نيست ترك سر نكند "
.........
#مناجات_با_امام_زمان
السّلامُ عَلیکَ یا سَبیلَ اللّهِ الذّی مَن سَلَک غَیرَه هَلَک
غروب بختِ مرا صبحگاهِ نیکو نیست
چراغ زندگیام را توان سوسو نیست
فراقِ یوسف مصری کجا وُ دوری تو...
قیاس داغ تو در حدِّ این ترازو نیست
شمیمِ زلفِ تو را حمل می کند با خود
وگرنه باد زمستانِ شهر ، خوشبو نیست
دل از هوای تو کندن ، برای من سخت است
همیشه کوچ ، مُراد دل پرستو نیست
شلوغبازیِ دنیا فریب داده مرا
تمام رونق این دَهر جز هیاهو نیست
به بی خیالی این روزگار می گِریَم
تو نیستی و از این غم خمی به ابرو نیست
عزیزکردهی زهرا ! مریض هجر تواَم
علاجِ درد مرا غیر وصل ، دارو نیست
غُبار کوچه برای تو بی قرار شده
کدام ذَرّه به شوق تو در تکاپو نیست؟!
مسیر آمدنت رفتگر نمی خواهد؟!...
نگو به پلک تَرَم ، وقت آب و جارو نیست!
چه نذرها که نکردیم تا تو برگردی
ببین! به دست زنان مَحَل ، النگو نیست
تمام آرزوی مادرم ظهور تو بود...
دگر بساط دعایش میان پَستو نیست
بیا وُ مثل رضاجان ، تو ضامن من شو!
اگرچه طینَت این گُرگ مثل آهو نیست
هنوز عشق تو را جار می زنم آقااااااا !
خوش است پی ببری عاشق تو ترسو نیست
سر مرا بکشان روی دارِ شاه نجف
که مرگِ ساده در اندیشهی علیگو نیست
علی به دست خودش دفن می کند ما را
نماز مَیِّت ما را امام ، جز او نیست
تو را به مادر ششماههی حسین..، بیا
رُباب ، آنکه شبیه اش هنوز الگو نیست
▪️
سهشعبه خورد به حلقوم طفل...، مادر مُرد
شبیه ذبحِ علی روضهای دوپهلو نیست
#مناجات
#امام_زمان
#حضرت_رباب
#بردیا_محمدی ✍
...........
#حضرت_رباب
#حضرت_رباب_سلام_الله_علیها
#حضرت_علی_اصغر
#دوبیتی
چرا قهری مگر تقصیر دارم
بِجایت بر کَفَم زنجیر دارم
کفِ آبی فقط خوردم عزیزم
بیا از نیزه پایین شیر دارم
دلم مِیلِ دو اَبروی تو دارد
ببین که شانهام مویِ تو دارد
در آغوشم فقط پیراهنِ توست
لباس تازهات بویِ تو دارد
نمیآید پس از توخواب ، ای کاش...
که میمُردم منِ بی تاب ای کاش
دوباره شیر آوردم ولی حیف...
نمیخوردم پس از تو آب ای کاش
مرا آزار با زنجیر میداد
به من او نان با تحقیر میداد
زنِ شامی مرا سوزاند وقتی
کنارم طفل خود را شیر میداد
دوباره روضه میگیرم عزیزم
در این ویرانه میمیرم عزیزم
دوباره حرمله رد شد از اینجا
دوباره خشک شد شیرم عزیزم
نگفتند آه داغِ بچه دیدهاست
نگفتند از بلا پُشتش خمیده است
ولی گفتند این تازه عروسان
عروسِ فاطمه مویش سفید است
گُلِ یاسِ مرا از ساقه بستند
مرا با ریسمان بر ناقه بستند
نمیماندی به نیزه چاره کردند
سَرَت را با نخِ قنداقه بستند
چه حسرتها جشیدم بچهام را
چه سختیها کشیدم بچه ام را
کنارِ بچههای نیزه دارش
به روی نیزه دیدم بچه ام را
فقط لالا کنم لالا بخوابی
ندارم غصه دیگر تا بخوابی
از آغوشم جدا گشتی و رفتی
که رویِ سینهی بابا بخوابی
نه رحمی بر پدر ، نه شرم کردند
بساطِ غارتش را گرم کردند
برای آنکه راحتتر بخوابی
زدند و سینهاش را نَرم کردند
سرم شد خاکِ عالم نیزه رَد شد
به پشتِ خیمه دیدم نیزه رَد شد
به دنبالِ تو میگشتند بر خاک...
چنان زد از تنت هم نیزه رَد شد
به پشتِ خیمهام قلبم گرفته
تمام چهرهام را غم گرفته
زِ بس نازی که تیری با سهشعبه
در آغوشش تو را محکم گرفته
عبا را روی تو افکند بابا
دلش را از غمت آکند بابا
چنان با تیر چسبیدی به قلبش
تو را از سینهی خود کَند بابا
#حسن_لطفی
.
.
#امام_زمان
" خدا نكرده اگر دلبرم نظر نكند
حديث عشق به دل ذره اى اثر نكند
اگركه او نپسندد به سينه درمان را
خدا گواست دگر نسخه اى اثر نكند
دلى كه از اثر معصيت سيه گشته
به جز نگاه ولايت بر او اثر نكند
تمام ترسم از اين است كه صبح يك جمعه
گه ظهور كه آيد مرا خبر نكند
اگر كه سايه رحمت كشد از اين سرِ ما
ز كوچه ی دل ما لحظه اى گذر نكند
منم كه بى نظرش سر شكسته مى گردم
و گرنه دلبر من ذره اى ضرر نكند
دلا ز دلبر خود خوب پاسداى كن
كه گر صفاى تو باشد دگر سفر نكند
كسى كه درد سرش را نخواست عاشق نيست
كسى كه اهل بلا نيست ترك سر نكند "
.........
#مناجات_با_امام_زمان
السّلامُ عَلیکَ یا سَبیلَ اللّهِ الذّی مَن سَلَک غَیرَه هَلَک
غروب بختِ مرا صبحگاهِ نیکو نیست
چراغ زندگیام را توان سوسو نیست
فراقِ یوسف مصری کجا وُ دوری تو...
قیاس داغ تو در حدِّ این ترازو نیست
شمیمِ زلفِ تو را حمل می کند با خود
وگرنه باد زمستانِ شهر ، خوشبو نیست
دل از هوای تو کندن ، برای من سخت است
همیشه کوچ ، مُراد دل پرستو نیست
شلوغبازیِ دنیا فریب داده مرا
تمام رونق این دَهر جز هیاهو نیست
به بی خیالی این روزگار می گِریَم
تو نیستی و از این غم خمی به ابرو نیست
عزیزکردهی زهرا ! مریض هجر تواَم
علاجِ درد مرا غیر وصل ، دارو نیست
غُبار کوچه برای تو بی قرار شده
کدام ذَرّه به شوق تو در تکاپو نیست؟!
مسیر آمدنت رفتگر نمی خواهد؟!...
نگو به پلک تَرَم ، وقت آب و جارو نیست!
چه نذرها که نکردیم تا تو برگردی
ببین! به دست زنان مَحَل ، النگو نیست
تمام آرزوی مادرم ظهور تو بود...
دگر بساط دعایش میان پَستو نیست
بیا وُ مثل رضاجان ، تو ضامن من شو!
اگرچه طینَت این گُرگ مثل آهو نیست
هنوز عشق تو را جار می زنم آقااااااا !
خوش است پی ببری عاشق تو ترسو نیست
سر مرا بکشان روی دارِ شاه نجف
که مرگِ ساده در اندیشهی علیگو نیست
علی به دست خودش دفن می کند ما را
نماز مَیِّت ما را امام ، جز او نیست
تو را به مادر ششماههی حسین..، بیا
رُباب ، آنکه شبیه اش هنوز الگو نیست
▪️
سهشعبه خورد به حلقوم طفل...، مادر مُرد
شبیه ذبحِ علی روضهای دوپهلو نیست
#مناجات
#امام_زمان
#حضرت_رباب
#بردیا_محمدی ✍
...........
#حضرت_رباب
#حضرت_رباب_سلام_الله_علیها
#حضرت_علی_اصغر
#دوبیتی
چرا قهری مگر تقصیر دارم
بِجایت بر کَفَم زنجیر دارم
کفِ آبی فقط خوردم عزیزم
بیا از نیزه پایین شیر دارم
دلم مِیلِ دو اَبروی تو دارد
ببین که شانهام مویِ تو دارد
در آغوشم فقط پیراهنِ توست
لباس تازهات بویِ تو دارد
نمیآید پس از توخواب ، ای کاش...
که میمُردم منِ بی تاب ای کاش
دوباره شیر آوردم ولی حیف...
نمیخوردم پس از تو آب ای کاش
مرا آزار با زنجیر میداد
به من او نان با تحقیر میداد
زنِ شامی مرا سوزاند وقتی
کنارم طفل خود را شیر میداد
دوباره روضه میگیرم عزیزم
در این ویرانه میمیرم عزیزم
دوباره حرمله رد شد از اینجا
دوباره خشک شد شیرم عزیزم
نگفتند آه داغِ بچه دیدهاست
نگفتند از بلا پُشتش خمیده است
ولی گفتند این تازه عروسان
عروسِ فاطمه مویش سفید است
گُلِ یاسِ مرا از ساقه بستند
مرا با ریسمان بر ناقه بستند
نمیماندی به نیزه چاره کردند
سَرَت را با نخِ قنداقه بستند
چه حسرتها جشیدم بچهام را
چه سختیها کشیدم بچه ام را
کنارِ بچههای نیزه دارش
به روی نیزه دیدم بچه ام را
فقط لالا کنم لالا بخوابی
ندارم غصه دیگر تا بخوابی
از آغوشم جدا گشتی و رفتی
که رویِ سینهی بابا بخوابی
نه رحمی بر پدر ، نه شرم کردند
بساطِ غارتش را گرم کردند
برای آنکه راحتتر بخوابی
زدند و سینهاش را نَرم کردند
سرم شد خاکِ عالم نیزه رَد شد
به پشتِ خیمه دیدم نیزه رَد شد
به دنبالِ تو میگشتند بر خاک...
چنان زد از تنت هم نیزه رَد شد
به پشتِ خیمهام قلبم گرفته
تمام چهرهام را غم گرفته
زِ بس نازی که تیری با سهشعبه
در آغوشش تو را محکم گرفته
عبا را روی تو افکند بابا
دلش را از غمت آکند بابا
چنان با تیر چسبیدی به قلبش
تو را از سینهی خود کَند بابا
#حسن_لطفی
.