eitaa logo
کانال مداحی باسبک عاشقان حضرت زینب(س)
27.3هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
989 ویدیو
648 فایل
ارائه متن و صوت نوحه، روضه، مرثیه و،،،، مدیریت کانال:شعبانپور @Noferesti1 ─⊱✾♡✾⊰─ https://eitaa.com/joinchat/2115895304C4149e19122 @Asheghane_hazrat_zeynab 💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠 تعرفه تبلیغات این آیدی👇🏼 @kianatv ─┅─⊱✾♡✾⊰─┅─
مشاهده در ایتا
دانلود
ای به جلالت ز آفرینش برتر ذات تو تنها به هرچه هست برابر زادهٔ خیرالوری رسول مکرم بضعهٔ خیرالنسا بتول مطهر از تو تسلی گرفته خاطر گیتی وز تو تجلی نموده ایزد داور عالم جانی و عالم دو جهانی اخت رضایی و دخت موسی جعفر فاطمه‌ات نام و از سلالهٔ زهرا کز رخ او شرم داشت زهرهٔ ازهر ای تو به حوا ز افتخار مقدم لیک ز حوا به روزگار موخر تاج وی‌استی و از نتاج وی‌استی وین نه محال است نزد مرد هنرور شمس ‌که او را عروس عالم خوانند به بود از خاوران ‌که هستش مادر سیم به از سنگ‌ هست و خیزد از سنگ لاله به از اغبر است و روید ز اغبر تا که ترا نافریده بود خداوند شاهد هستی نداشت زینت و زیور بهر وجود تو کرد خلقت‌ گیتی کز پی روح است آفرینش پیکر دانه نکارند جز که از پی میوه حقه نسازند جزکه از پی‌ گوهر علت ایجاد اگر عفاف تو بودی نقش جهان نامدی به چشم، مصور عصمتت ار پیش چرخ پرده کشیدی بر به زمین نامدی قضای مقدر عمر تو چون لفظ کاف و نون مشیت کم بُد و زو زاد هرچه زاد سراسر هست ز یک نور پاک ایزد ذوالمن ذ‌ات تو و حیدر و بتول و پیمبر گر ز یکی شمع صد چراغ فروزند نور نخستین بود که ‌گشته مکرر تا تو به خاک سیاه رخ بنهفتی هیچکس این حرف را نکردی باور کز در قدرت خدای، هر دو جهان را جای دهد در دو گَز زمین مقعر چرخ شنیدم ‌که خاک در برگیرد خاک ندیدم که چرخ گیرد در بر بس کن قاآنیا ثنای ‌کسی را کش ملک‌العرش مادح است و ثناگر  
خواهر خورشید هشتم ماه هشتم می‌شود روشنایی بخش شام تار مردم می‌شود غیر ذات چهارده تن هیچکس معصوم نیست مانده‌ام معصومه پس معصوم چندم می‌شود؟ دختر موسی، کلیم الله ها می پرورد در حریمش لال مشغول تکلم میشود چشمه عصمت به دست حضرت معصومه است او بخواهد دختر بدکاره خانم می‌شود یاکریمانِ کریمان نیز حاجت می‌دهند نذر، بعضی وقتها یک مشت گندم می‌شود هیچ اندوهی نمی‌ماند برای زائرش بغض می‌آرند در صحنش تبسم می‌شود مرجع تقلید باشی یا من بی دست و پا... دست و پایت در حریم قدسی‌اش گم می شود مرقد او هست لنگرگاه کشتی نجات موج زائرها می‌آیند و تلاطم می‌شود از بلاهای زمین و آسمان آسوده است هر کسی در عصر غیبت ساکن قم می‌شود
کرم از دست تو ای دست عطا میچسبد در شبستان  تو  قرآن  و دعا  میچسبد بارها تجربه کردم به خدا در حرمت... بیشتر از همه جا ذکر "رضا" میچسبد
فاطمه ای کوثر موسای عشق   صاحب هر رتبه والای عشق با تو شود فاطمی احساس ها پاک تر از بوی گل یاس ها جلوه کند نور ، ز سیمای تو مظهر توحید ، مُصلّای تو غرق سکوت است تمام فَلک ذکر قنوت تو دعای مَلک   حضرت حق محو عباداتِ  تو منتظر وقت مناجات ِ تو چادرت از بالِ مَلَک ناز تر سفره ات از عرض و سما ، باز تر ریزه خور خوان تو کون و مکان وسعت احسان تو هفت آسمان صد چو سلیمان به حریمت گُم است مرکز فرمانِ تو شهر قم است « روح عبادات سلام علیک عمه سادات سلام علیک » شاهِ خراسان شده دلبسته ات قائمه عرش ، دو گلدسته ات مدح تو بر روی زبان پدر ذکر« فِداها» به لبان پدر ** ای که ز طفلی ز بلا سوختی چشم به راهِ پدرت دوختی  حسرت لبهای تو بوسیدنش آروزی هر شب تو دیدنش غم به روی غم ، سرت آورده اند تا خبرش را بَرَت آورده اند بعد پدر گریه شده کار تو دستِ رضا بوده نگهدار تو ذکر لبان تو رضا بود و بس راحتِ جان تو رضا بود و بس دیدنِ او کاشفِ هر کرب تو بسته به لبخند رضا قلب تو وای از آن روز که دلها شکست رشته دیدار تو با او گُسست قلب تو از هرچه که ترسید ، شد یارِ تو از پیش تو  تبعید شد  چاره تو  صبر به لوحِ قضا قاتلِ تو مدینه بی رضا در همه شب دیده به ره دوختی یاد رضا ناله زدی سوختی تاغم یکساله به پایان رسید لحظه به لحظه به لبت جان رسید نامه ای از یار به دستت رسید نامه نگویم همه هستت رسید دلخوشی ات دستخط یار شد حاجت تو دیدن دلدار شد بال و پرِ بسته تو باز شد ناقه سواریِّ تو آغاز شد تا ، رهِ   تو جانب ساوه رسید کامِ تو هم طعم مصیبت چشید روزِ تو مانند شبِ تار شد قافله خسته ات ، آزار شد باهمه اینها به دلی داغدار جانب قم قافله شد رهسپار کَم نشده پرده ای از مَحملت گَشته مدارا همه جا با دلت زینب ِ آقای خراسان شدی تاج سرِ مردم ایران شدی گُل به سر و روی تو از بام ریخت بر جگرم شعله غمِ شام ریخت زینبِ قم ، تاجِ سرِ قافله تو نشدی همسفرِ حرمله زینبِ قم ، پیش دو چشم ِ ترت دست نخورده به مویِ دلبرت زینبِ قم ، دختِ علی پیر شد گوشه گودال زمین گیر شد زینبِ قم ، رأسِ جدا دیده ای؟! نیزه به حلقومِ رضا دیده ای؟! زینبِ قم ، دستِ تو دیده طناب ؟! راهِ تو افتاده به بزمِ شراب؟! زینبِ قم ، آبرو ریزی نشد محضرتان حرفِ کنیزی نشد زینبِ قم ، جانم اگر بر لب است دردِ من از اسارتِ زینب است عمه سادات گرفتار شد ناقه نشین ، واردِ بازر شد عمه سادات به چشمِ ترش دید ، گِره خورده مویِ دلبرش عمه سادات زمین گیر شد تا که بریدند گلو ، پیر شد عمه سادات غرورش شکست نیزه به حلقوم حسینش نشست عمه سادات به دستش طناب دیده اش افتاد به بزمِ شراب عمه سادات چه چیزی شنید عصمتِ حق حرفِ کنیزی شنید
ای دل بشارتی دهمت ز آستان قم وز خاک آستان ملک پاسبان قم وز روضه و حریم جواهرنشان قم وز آن شمیم دلکش عنبرفشان قم ز آن مه که جلوه می کند از آسمان قم ز آن گل که آبرو شده بر بوستان قم ز آن حور نازپرور باغ جنان قم ز آن طایر خجستهء خُلدْ آشیان قم ز آن بارگه که روی جهانی به آن دراست بنوشته اند خط شرف بر جبین قم بالد به خویش خاک سعادتْ قرین قم گنجی گرانبهاست دفین در زمین قم پیداست قدر و قیمت قم از دفین قم علم است و فیض و رحمت و معجز قرین قم سرشار گشته لطف خدا ز آستین قم فضل و هنر عجین شده با ماء و طین قم بس پر بهاست حلقهء علم از نگین قم شهری که علم را ز همه باب مصدر است جائى كه روح و نزهت او آسمانى است روح القدس مهندس و يزدانش بانى است صبحش خروس عشق به گلدسته خوانى است شامش حيات و زندگى جاودانى است گر گويمش معاينه فردوس ثانى است از طبع نارسا و ز كوته بيانى است آن باغِ جان كه مايهء وجد و جوانى است بِه از بهشتِ پُر نِعَمِ آنچنانى است بى شبهه آستان قم از خُلد بهتر است خاک قم از کجا به تقرب رسیده است؟ ایوانش از چه رو به فلک سر کشیده است؟ این قرب و منزلت ز جوار که دیده است؟ این جانِ جان که در دل قم آرمیده است معصومه ای است این که حَقَش برگزیده است مرضیه ای است این که ز نور آفریده است محموده ای است اینکه صفاتش حمیده است این مه که بدر ماه به پیشش خمیده است بانوی دهر دختر موسی بن جعفر است اغراق نيست خوانمش ار فوق آفتاب زيرا كه با تجلى يزدان به هيچ باب خورشيد و ماه نيست به يك ذره در حساب اين نوعروس عفت و اين گوهر خوشاب اين آسمان عصمت و اين نور مستطاب نور الهى است بِلا شكّ و إرتياب محبوب عالمند ورا جدّ و مام و باب انوار خمسه را كه ستودند در كتاب اين دُخت نازْپرور از آن باب و مادر است شایستهء شرافت و بایستهء نسب ممتاز در نسب شد و بی مثل در حسب جدش محمد عربی سید عرب بابش علی امام خلایق ولیّ رب مامش بتول فاطمه مخصوص و منتجب و آن جد و باب خلقت اشیاء را سبب نام شریف فاطمه ، معصومه اش لقب ز آن مرتبت مدار تو ای بی خبر عجب گر خادمش فرشته و رضوانش چاکر است نسل شه و سليل شه و دُخت و اُختِ شاه بانوى عرش و زينت فرش و سپهرْ جاه از نورش اكتساب كنند آفتاب و ماه هر دردمند را حرمش ملجأو پناه پيداست شأن و شوكت از آن صحن و بارگاه اين روضه را مَلك به ادب مى كند نگاه سرهاى سروران به درش هم چو خاكِ راه اين نكته روشن است و در آن نيست اشتباه كاينجا مقامِ بضعهء پاك پيمبر است قبرش رياضِ جنتى از صدر تا به ساق رضوان به شوق خادمى اش بر در وِثاق مؤمن پى زيارت قبرش به اشتياق مشتاق آستانه اش از مصر تا عراق جان و دل است عاشق آن روضه و رواق هركس مجاور است در آن صحن و بام و طاق يك ذره نيست زندگى اش تلخ در مذاق كافر به اذن حق شده بى شبهه در محاق تا آن مناره مأذن الله اكبر است ای نور چشم موسی جعفر ؛ مه صفا آرام جان فاطمه ؛ فرزند مصطفی منظور مصطفایی و محبوب مرتضی مذکور در لسان حسن شاه مجتبی ممدوح در بیان حسین شاه کربلا زین العباد گفته تو را آن زمان دعا بنموده اند باقر و صادق تو را ثنا موسی بن جعفرت پدر ؛ ای خواهر رضا معصومه ای که قبر تو معصوم پرور است ما را به آستان مقدس برات کن ما را سوی خدای حوالت نجات کن ما را رها ز بند غم از شش جهات کن آسان به ما ز پنجهء خود مشکلات کن ما زائر توایم به ما التفات کن محو از جریده های عمل سیئات کن بی خوف و ترس در سکرات ممات کن بر ما نظر در این دو سه روز حیات کن و آن دم که شمس ، حاضر غوغای محشر است