eitaa logo
کانال مداحی باسبک عاشقان حضرت زینب(س)
32.6هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
1.4هزار ویدیو
801 فایل
ارائه متن و صوت نوحه، روضه، مرثیه و،،،، مدیریت کانال:شعبانپور @Noferesti1 ─⊱✾♡✾⊰─ https://eitaa.com/joinchat/2115895304C4149e19122 @Asheghane_hazrat_zeynab 💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠 تعرفه تبلیغات این آیدی👇🏼 @kianatv ─┅─⊱✾♡✾⊰─┅─
مشاهده در ایتا
دانلود
سنگ‌ها صورت او را عوضم بوسیدند تیرها سخت به آغوش علی چسبیدند داشت می‌رفت به میدان قد و بالایی داشت عمه‌هایش همگی دور سرش چرخیدند سرو من تشنه به میدان شهادت می‌رفت خواهرانش عوض ابر بر او باریدند پیرمردان همه گفتند رسول‌الله است جمعیت از نفس افتاد، همه ترسیدند نمک زندگی من پسرم بود ولی نمک زندگی‌ام را به زمین پاشیدند مجلس ختم گرفتیم کنار بدنش عوض فاتحه‌خوانی همگی رقصیدند هفت بار از جگر سوخته‌ام ناله زدم مرد و نامرد همه غربت من را دیدند آمدم جمع کنم زندگی‌ام‌ را از خاک دسته‌جمعی به من و گشتن من خندیدند ✍سروده گروه
؛ چه باید گفت با آن کس که می‌دانی نمی‌ماند به میدان می‌روی و حرف چندانی نمی‌ماند پیاده شو رقیه را بغل کن این دم آخر به تو بدجور وابسته است می‌دانی... نمی‌ماند امان از اشک بی موقع تو را واضح نمی‌بینم مجالی غیر از این دیدارِ پایانی نمی‌ماند چه با حسرت رباب آن سو به تو خیره شده، بنگر که عشقِ عاشق و معشوق، پنهانی نمی‌ماند برایت گریه خواهم کرد آنگونه که بعد از این سخن از یوسف و یعقوب و کنعانی نمی‌ماند تو تنها نیستی، اذنم دهی شمشیر می‌گیرم که با جنگاوری‌ام مرد میدانی نمی‌ماند عزیز فاطمیات حرم! دورت بگردم من سرت خاکی شود، در خیمه سامانی نمی‌ماند تنت می‌ماند اینجا روی خاک و فکر سر هستم که چیزی از تو در این راه طولانی نمی‌ماند به غیر از پیش من، پیش کسی قرآن نخوان لطفاً وگرنه که برایت هیچ دندانی نمی‌ماند ✍ سروده گروه
. ﷽ حالا که کوچک است برایت زمین من بالا بمان ستاره ی بالانشین من دستم نمیرسد به بلندای تو ولی آهم که میرسد به تو ای نازنین من آغوش من رکاب گرفته برای تو اما تو رفته ای سر نیزه نگین من ای کاش مُرده بودم و از نِی نمیچکید خونابه های حلق تو روی جبین من حتی به من اجازه ی گریه نمیدهند شد دستمال اشک من این آستین من با چه دلی به صورت تو سنگ میزنند؟! کوچکترین ستاره ی نیزه نشین من من که بدون تو سحری نگذرانده ام طی شد بدون تو سحر چندمین من خیلی برای تشنگی ات تشنه مانده ام شیرین زبانِ از همه تشنه ترین من من داد میزنم سر اینکه تو ساکتی ای خنده ی تو آتش قلب حزین من جان‌دادن تو جان مرا هم گرفته است با تو یکی شده پسرم اربعین من هم جای ناخن تو و هم جای خالی ات داغی عظیم بعد تو دارم به سینه من فامیل گفته بود علی را سفر نبر یک عمر طعنه دارم و مانده همین من زهرا بهشت منتظرت مانده تا خودش گهواره را تکان بدهد نازنین من شعر از گروه .
29.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
علیه_السلام من زینب صبور تو بودم ولی حسین هنگام قتل صبر تو صبرم تمام شد دیدم که جای آب لبت نیزه میخورد ازآن به بعد آب به لب ها حرام شد ای احترام واجب زینب ، دم غروب عریان شدی و جسم تو بی احترام شد بعد از عبور چکمه ی شمر از تنت حسین صحبت ز نعلهای سواره نظام شد خیلی نگاهشان به من اذیت کننده بود دور و بر تو ، دور و برم ازدحام شد کارم کجا کشیده که پرده نشین شهر با شمر بد دهن سر تو همکلام شد شعر از گروه ✍ 🔘 🎤
آمد سراغ صندوق، آمد شبانه راهب از قبل شد کمان‌تر، قدّ کمان راهب یک عمر منتظر بود تا سر بیاید از راه به او سپرده بودند، پیشینیان راهب با مشت زد به سینه، با اشکِ دیده‌اش گفت زیباتر از مسیحا! دردت به جان راهب شاهی که هر دو عالم بودند در امانش آن شب سپرد اما، سر در امان راهب بعد از تنور خولی، قبل از مساجد شام شد نوبت کلیسا، شد میهمان راهب تا شد سرش مرتب، پیش نگاه زینب فوراً رسید خیرش، به خاندان راهب مریم به سینه می‌زد، آسیه گریه می‌کرد در مجلسی که زهرا شد روضه‌خوانِ راهب دردی به جانش افتاد، تا دید وضع سر را دردی که شعله می‌زد، تا استخوان راهب گیسوی چنگ خورده...، ابروی سنگ خورده... اوضاع صورتش برد، تاب و توان راهب وضع بد دهان را، زخم روی زبان را تا دید ناگهان بند آمد زبان راهب آبی نخورد دیگر، نانی نخورد دیگر خونِ جگر از آن پس، شد آب و نان راهب آرام شد رقیه، وقتی که از کلیسا آمد سحر به گوشش، صوت اذان راهب در اوج قِصه بوسه می‌زد به گونه‌ی او جای رباب خالی در داستان راهب ✍سروده گروه
حاج سید رضا نریمانیFadaeian_Shahadat_Hazrat_Roghaye_1403 (3).mp3
زمان: حجم: 44.43M
خورشيدِ من‌ آمدی شبانه قدری بغلم کن عاشقانه نشناختمت در اول‌ کار نفرین خدا به این زمانه کی زیر گلوت را عزیزم اینطور بریده ناشیانه تقصیر حرارت تنور است این سوختگی‌ زیر چانه امروز شبیه موی تو سوخت آن موی بلند دخترانه اوضاع مناسبی ندارم چه خوب که آمدی شبانه من که همه عمر رفته بودم تنها به مجالس زنانه رفتم وسط شرابخواران کَت بسته، به زورِ تازیانه "بَر" خورده به من، چرا نبوده؟! برخوردِ کسی مودبانه من دختر شاه عالمینم دادند ولی به من‌ اعانه در راه، شتر تکان نمیخورد خوردم کتکی به این بهانه هر بار طناب را کشیدند خوردیم‌ زمین دانه دانه من‌ سیر غذا نخوردم اما خوردم‌ دل سیر تازیانه افتاد سرت ز روی شاخه افتاد سرم به روی شانه هر سنگ که بر سر تو میخورد میکرد به سمت ما کمانه از خاطر من نمیرود... نه... آن ضربه ی چوب وحشیانه سالم لب من ، لب تو زخمی؟! واللهِ که نیست عادلانه دیگر ز سفر بدم میاید کِی می بری ام پدر به خانه دیدی که ز شب هراس دارم خورشیدِ من آمدی شبانه شعر از گروه
. رواق خاک آلودِ شبستانی که من دارم کجا و شان بی پایان مهمانی که من دارم ببافم فرش قرمز رنگ با گیسوی خونینم به کار آید همین موی پریشانی که من دارم سر و رویت بهم خورده ولیکن باز زیبایی ندارد هیچ کس مثل پدر جانی که من دارم اگرچه خاکی است اما شبیه طشت اصلا نیست بیا بنشین عزیزم روی دامانی که من دارم الهی بشکند دستی که محکم خیزران کوبید شده لب پر لب قاری قرآنی که من دارم از آن لحظه که دیدم در دهانت نیست دندانی بدم می آید از این چند دندانی که من دارم به جای دست از مویم بلندم کرده از بس زجر پریشان تر شده موی پریشانی که من دارم نمیدانم که از ضعف است یا که از شکستن هست دلیل از سر شب دست لرزانی که من دارم سراغت را گرفتم با لگد سرباز رومی زد زبانم را نمیفهمد نگهبانی که من دارم تو را اینجا کشیدم که بگیرم بوس آخر را ندارد هیچ کس مانند پایانی که من دارم شعر از گروه .
. در دل خیمه گل یاسمنی داشت حسین کودک تشنه‌ی شیرین سخنی داشت حسین کاش مانند برادر حرمی داشت حسن کاش مانند برادر کفنی داشت حسین هر دو نورند و تفاوت سر همسر دارند بد زنی داشت حسن، شیرزنی داشت حسین سر به زانوی برادر، حسن آخر جان داد کاش بالای سر خود حسنی داشت حسین پسر مادر آب است که از فرط عطش خشک‌تر از لب صحرا دهنی داشت حسین دید خواهر تن عریان برادر را گفت: خواست میدان برود پیروهنی داشت حسین نعل‌ها سخت روی سینه‌ی او کوبیدند ته گودال خودش سینه‌زنی داشت حسین ساربان زود خودش را ته گودال رساند یادش آمد که عقیق یمنی داشت حسین گروه شعری ✍ .
. نامت همیشه زمزمه ی بی امان ماست ما اهل خاک و روضه ی تو آسمان ماست در زیر سقف روضه ات ای صبح بی غروب تنهاترین مجال تنفس، از آن ماست محتاج نور نیست هر آنکس تو را شناخت مهرت چراغ خانه ی هر دو جهان ماست مادر شدی و لحظه به لحظه حواس تو در پیش "اعتقاد دل" و "آب و نان" ماست ذکر شریف فاطمه، ای خیر دستگیر سنگین ترین عبادت روی زبان ماست داغ تو را نه اینکه فقط گریه می کنیم امروز درس فاطمیه، امتحان ماست واجب ترین فریضه ی ما فاطمیه است این اعتقاد قاطبه ی دوستان ماست صورت کبود روضه ی دیوار و کوچه ایم این زخم های سرخ همیشه نشان ماست جان داده ای به راه امامت که همچنان نام علی هنوز بلند از اذان ماست سلام_الله_علیها ✍ ................. گریه کنید مادر ما بیگناه بود گریه کنید مادر ما پا به ماه بود حوریه ای که برگ گل آسیب میزدش در قتل او مشارکت یک سپاه بود یک لات هم نبود بگوید در آن میان نامرد، این زنی که زدی بی پناه بود دیگر کسی به چهره ی قبلش نمی شناخت پایین پلک فاطمه از بس سیاه بود ✍ 👇
روضه شب چهارم فاطمیه ۱۴۰۱ حجت‌الاسلام نصراللهی .m4a
زمان: حجم: 4.09M
◾️ شب چهارم دوم آمد محرّم علی و ماه فاطمه آتش گرفته جان تو از آه فاطمه با ذوالفقارِ خون جگر خورده در نيام بازآی خون فاطمه خونخواه فاطمه بازآی تا تو روضه بخوانی برايمان با هاى هایِ گريه‌ی جانکاه فاطمه بی‌شک سه ماه خوانده تو را با دو چشم تر بالای قبر محسن شش‌ماهه، فاطمه آه از ميان آن در و ديوار شد شروع بعد از نبی، عروج إلى الله فاطمه پشت در و کنار بقيع و به روی نی معنا شده‌ست سرِّ فديناه فاطمه محشر، به پاست روضه‌ی مولای بی‌کفن پيراهنی‌ست کهنه به همراه فاطمه دارد به روی دست، دو دست قلم شده دستی که در مقام شفاعت علم شده .................... گریه کنید مادر ما بیگناه بود گریه کنید مادر ما پا به ماه بود حوریه ای که برگ گل آسیب میزدش در قتل او مشارکت یک سپاه بود یک مرد هم نبود بگوید در آن میان نامرد، این زنی که زدی بی پناه بود از شدت خجالت از هم در این سه ماه راه کلام این زن و شوهر، نگاه بود جای تمام شهر برایش علی گریست جای تمام شهر علی غرق آه بود نگذاشت تا که فاطمه نفرینشان کند ورنه به آه فاطمه عالم تباه بود همصحبتی نداشت دگر بعد فاطمه تنها کسی که گوش به او داد چاه بود رغبت نداشت پا بگذارد به خانه اش راه عبورش از وسط قتلگاه بود گروه ✍ .
. هر گرفتاری سراغ آستانش را گرفت رزق و روزیِ تمام خاندانش را گرفت خوش به حالِ سائلی که سائلِ عباس شد خوش به حال آن‌که از عباس نانش را گرفت روزِ محشر دست‌هايش دستگيري مي‌كند دستِ خود را داد، دستِ دوستانش را گرفت هيچ كس اندازه‌ی عباس شرمنده نشد كربلا بدجور از او امتحانش را گرفت از خجالت آب شد، آب‌آورِ كرب و بلا عصرِ تاسوعا امان‌نامه امانش را گرفت چشم‌هايش پاسبان‌های بَناتِ خيمه بود حرمله با تير، چشمِ پاسبانش را گرفت تيرها در پيكرش وقتِ زمين خوردن شكست بس كه خون رفت از تنش، آخر توانش را گرفت صارَ کَالْقُنْفُذ برايِ تيرها جايي نماند ناگهان سر نيزه‌ای حجمِ دهانش را گرفت قتل او کار عمود آهن و نیزه نبود تیرهایی که به مشکش خورد، جانش را گرفت از بغل تا که سرش را بر سر نیزه زدند گریه‌های ناتمامی خواهرانش را گرفت ✍سروده گروه .
من از لبت شنیدم، تا اسم کربلا را دادند دست روحم، درد و غم و بلا را مانند تو ز من هم، پوشیده نیست اسرار می‌بینم ابتدا را ، می‌خوانم انتها را روز ده محرم، روز قرارتان بود تو زود آمدی تا، راضی کنی خدا را گفتند میهمانید، اما چه میهمانی؟ فعلا که تا به امروز، با ما نشد مدارا! در ابتدا که یا رب، مهمان نیزه‌هاییم ختم به خیر فرما، پایان ماجرا را این‌ها که راه ما را، در کربلا گرفتند دیروز در مدینه، بستند راه ما را من عهد بسته‌ام با، مادر که با تو باشم بفرستشان مدینه، زن‌ها و بچه‌ها را لب تر کنی عزیزم، سر می‌دهم به جایت تغییر می‌دهم من، تقدیر را، قضا را تا قتله‌گاه از تل، من راه می‌گشایم خواهند دید اینجا، موسای بی عصا را بر دوش تو شهادت، بر دوش من اسارت بسپار دست زینب، اولاد مصطفی را صد قطعه از تن تو، در چشم زینب آمد وقتی نگاه کردم، هر جای نینوا را ای کاش بین گودال، عصر دهم عزیزم حداقل ندزدند، از پیکرت عبا را حق دارم ای برادر، دلواپس تو باشم آورده کوفه با خود، خولیِ بی حیا را سروده گروه