دریا به دیدهء تر من گریه می کند
آتش به سوز حنجر من گریه می کند
تا روز حشر هر که به گُل می کند نگاه
بر لاله های پرپر من گریه می کند
سنگی که می زنند به فرقم ز روی بام
بر زخم تازۀ سر من گریه می کند
از حلقه های سلسله خون می چکد چو اشک
زنجیر هم به پیکر من گریه می کند
ریزد سرشک دیدهء اکبر به نوک نی
اینجا به من برادر من گریه می کند
وقتی زدند خنده به اشکم زنان شام
دیدم سه ساله خواهر من گریه می کند
رأس حسین بر همه سر می زند ولی
چون می رسد برابر من گریه می کند
زنهای شام هلهله و خنده می کنند
جایی که جدّ اطهر من گریه می کند...
#امام_سجاد
#روضه_امام_سجاد_علیه_السلام
#روضه_اسارت_اهلبیت_علیهم_السلام
متن روضه ۲
🔸شامیان خنده به زخم جگر ما نزنید
🔸ساز با ناله ی ذریه زهرا نزنید
شب شهادت زین العابدین...
امام سجاده...
دیگه دلت اینجا نباشه...
بریم مدینه...
کنار قبرستان بقیع بنشینیم...
برا آقامون امام سجاد زار زار گریه کنیم...
وقتی اومدن کنار امام سجاد عرضه داشتند...
آقاجان... کجا براتون سخت گذشت حضرت فرموند الشام...
🔸سر مردان خدا را به سر نیزه زدید
🔸مرد باشید، دگر سنگ به زن ها نزنید
امان از اون شبی که...
ما رو دم دروازه شام نگه داشتند...
شهر رو آذین بندی کردن...
گفتن خارجی ها میخواهند وارد بشن
تا وارد شهر شام شدیم ..
هرکس هر چی بدست داشت...
به ما میزد...
یکی با سنگ میزد...
یکی خاکستر میریخت...
یکی خارجی میگفت...
ای وای ای وای .....
🔸به زنان سنگ اگر بر سر بازار زدید
🔸دختران را به کنار سر بابا نزنید
یا صاحب الزمان منو ببخشید...
🔸علی و فاطمه در بین شما ایستادند
خدا لعنتشون کنه...
🔸پیش چشم علی و فاطمه ما را نزنید
صلی الله علیک یا مظلوم یا ابا عبدالله
#امام_سجاد
.
💚 نیکی به والدین بهترین راه توبه
🌹 الإمامُ زينُ العابدين (ع)🌹
جاءَ رَجلٌ إلى النبيِّ صلى الله عليه و آله فقالَ : يا رسولَ اللّه ِما مِن عَمَلٍ قَبيحٍ إلّا قَد عَمِلتُهُ ، فهَل لِي مِن تَوبَةٍ ؟ فقالَ لهُ رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله : فهَل مِن والِدَيكَ أحَدٌ حَيٌّ ؟ قالَ : أبي ، قالَ : فاذهَبْ فَبَرَّهُ . قالَ : فلَمّا ولّى ، قالَ رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله : لَو كانَت اُمُّهُ!
امام زين العابدين عليه السلام :
مردى خدمت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمد و به ايشان عرض كرد: هيچ كار زشتى نيست كه نكرده باشم. آيا راه توبه و بازگشت برايم وجود دارد؟ حضرت فرمود : آيا از پدر و مادرت كسى زنده هست؟ عرض كردم: پدرم. فرمود: برو و به او نيكى كن. وقتى آن مرد رفت، رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: كاش مادرش زنده بود.
📘 بحار الأنوار : 74/82/88.
.
@emame3vom
❤️ #سلام_امام_زمانم❤️
💚 #امام_زمان 💚
💝 #سلام_پدر_مهربانم💝
ای رفته سفر،یوسف گمگشته کجایی
هیهات ازایـن خـون دل و درد جدایی
دنیا شده لبریز ز ظلم و ستم و جور
ای کــــاش خدا امر کند تـا که بیایی
🌹تعجیل درفرج #پنج صلوات🌹
#کرامات_حسینی_علیه_السلام
🏴 يكى از شيعيان در بصره هر سال دهه عاشورا روضه خوانى مىكرد اين بنده خدا ورشكست شد و حتى خانهاش را هم فروخت.
👈🏼 نزديك محرم بود با همسرش داخل منزل روى تكه حصيرى نشسته بودند، همسرش مى گويد: يك وقت ديدم شوهرم منقلب شد و فرياد زد.
گفتم: چه شده؟
😔 گفت: اى زن ما همه جور مى توانستيم دور و بر كارمان را جمع كنيم، آبرويمان يك مدت محفوظ باشد، اما بناست آبرويمان برود، هر سال دهه عاشورا روى بام خانه ما يك پرچم داشت مردم به عادت هر ساله امسال هم مى آيند ما هم وضعمان ايجاب نمىكند و دروغ هم نمىتوانيم بگوئيم آبرويمان جلوى مردم مىرود.
😭 يكدفعه منقلب گرديد، گفت: اى حسين مپسند آبرويمان ميان مردم برود، قدرى گريه كرد.
🔰 همسرش گفت: ناراحت نباش يك چيز فروشى داريم. من هيجده سال زحمت كشيدم يك پسر بزرگ كردم پسر وقتى آمد گيسوانش را مىتراشى، و فردا صبح دستش را مىگيرى مىبرى سر بازار و به يك قيمتى او را بفروش و پولش را بياور و اين چراغ محفل حسينى را روشن كن.
زن و شوهر رفتند خدمت علماء و قضيه را پرسيدند، علماء گفتند: پسر اگر راضى باشد، اشكالى ندارد
▪ به خانه برگشتند يك وقت ديدند در خانه باز شد پسرشان وارد شد، پسر مىگويد وقتى وارد منزل شدم ديدم مادرم مرتب به قد و بالاى من نگاه مىكند و گريه مىكند، پدرم مرتب مرا مشاهده مىكند اشك مىريزد گفتم: مادر چيزى شده؟
مادر گفت: پسر جان ما تصميم گرفتهايم تو را با امام حسين (ع) معامله كنيم.
پسر گفت: چطور؟ جريان را نقل كردند
😍پسر گفت: به به حاضرم چه از اين بهتر....
شب صبح شد گيسوان پسر را تراشيدند، پدر دست پسر را گرفت كه به بازار ببرد پسر دست انداخت گردن مادرش پس يكمقدار بسيار زيادى گريه كردند و از هم جدا شدند.
👥 پدر، پسر را آورد سر بازار برده فروشان، تا غروب آفتاب هيچكس او را نخريد، غروب آفتاب پدر خوشحال شد، گفت: امشب هم مىبرمش خانه يكدفعه ديگر مادرش او را ببيند فردا او را مىآورم و مىفروشم.
✨ تا اين فكر را كردم ديدم يك سوار از در دروازه بصره وارد شد و سراسيمه نزد ما آمد بمن سلام كرد جوابش را دادم.
فرمود: آقا اين را مى فروشى؟ (نفرمود غلام يا پسرت را مى فروشى)
گفتم: آرى.
فرمود: چند مى فروشى؟
گفتم: اين قيمت، يك كيسه اى بمن داد ديدم دينارها درست است.
فرمود: اگر بيشتر هم مى خواهى به تو بدهم،
من خيال كردم مسخرهام مى كند. گفتم: نه.
فرمود: بيا يك مشت پول ديگر بمن داد. فرمود: پسر جان بيا برويم.
😭 تا فرمود پسر بيا برويم، اين پسر خود را در آغوش پدرش انداخت، مقدار زيادى هم گريه كرد بعد پشت سر آن آقا سوار شد و از دروازه بصره رفتند بيرون.
پدر مىگويد: آمدم منزل ديدم مادر منتظر نتيجه بود گفت: چكار كردى؟ گفتم: فروختم. يك وقت ديدم مادر بلند شد گفت: اى حسين به خودت قسم ديگر اسم بچهام را به زبان نمىبرم.
✨ پسر مىگويد: دنبال سر آن آقا سوار شدم و از دروازه بصره خارج شديم بغض راه گلويم را گرفته بود بنا كردم گريه كردن، يك وقت آقا رويش را برگرداند، فرمود: پسر جان چرا گريه مىكنى؟
💠 گفتم آقا اين اربابى كه داشتم خيلى مهربان بود، خيلى با هم الفت داشتيم، حالا از او جدا شدم و ناراحتم.
فرمود: پسرم نگو اربابم بگو پدرم.
گفتم: آرى پدرم.
فرمود: مىخواهى برگردى نزدشان؟
گفتم: اگر بروم مىگويند تو فرار كردى.
فرمود: نه پسر جان، برو پائين من را پائين كرد
✨ فرمود: برو خانه، اگر گفتند فرار كردى بگو نه، حسين مرا آزاد كرد.
يك وقت ديدم كسى نيست.
پسر آمد در خانه را كوبيد مادر آمد در را باز كرد.
گفت: پسرجان چرا آمدى؟ دويد شوهرش را صدا زد گفت: به تو نگفته بودم اين بچه طاقت نمىآورد، حالا آمده.
⁉پدر گفت: پسر جان چرا فرار كردى؟ گفتم: پدر بخدا من فرار نكردم، #حسين (ع) مرا آزاد كرد.
📚 منبع: دارالسلام
.
|⇦• #قسمت_اول روضه و توسل به راوی دشتِ کربلا ویژۀ ایام شهادتِ امام زین العابدین علیه السلام به نفس حاج امیر کرمانشاهی•✾•
•┄┅═══••↭••═══┅┄•
مثل شمعی به روی خاک چکیدن سخت است
با پَر و بالِ پُر از زخم، پریدن سخت است
تا چهل سال فقط آه کشیدن سخت است
یاد گودال و حرم، جامه دریدن سخت است
روضه و گریه شده روزی او در هرشب
خاطرش را همه دیدند مکدّر هرشب
با لب تشنه و با یک دل مضطر هرشب
یاد یک واقعه از خواب پریدن سخت است
بر امامی که اسیری به بیابان دیده
زخم پا بر اثر خار مغیلان دیده
اهل بیتش همه با صورت عریان دیده
معجر و پوشیه و جامه خریدن سخت است
آب را دید و دلش یاد عمو سوخته است
جگرش سوخت لبش،سوخت،گلو سوخته است
بهر آن که سر و عمامه ی او سوخته است
حرف، از کوچه و بازار شنیدن سخت است
چقدَر از غمِ این فاجعه افروخته است
چشم بر نیزه ی شش ماهه فقط دوخته است
یادِ حلقوم علی، حنجر او سوخته است
این وسط حرمله را یکسره دیدن سخت است
پیش آن کس که شرر بر جگرش افتاده
خنجری کُند به جانِ پدرش افتاده
دیده که در ته گودال سرش افتاده
تشنه لب کشتن مذبوح شدیداً سخت است
یک نفر که شده گریانِ پدر تا حالا
یادش افتاده تن خونیِ بابا حالا
بوریایی که خودش دیده و اما حالا
دم آخر کفنش را طلبیدن سخت است
#شاعران_مهدی_علی_قاسمی_محمدجوادشیرازی
Amir_Kermanshahi_25-1.mp3
1.58M
|⇦• #قسمت_اول روضه و توسل به راوی دشتِ کربلا ویژۀ ایام شهادتِ امام زین العابدین علیه السلام به نفس حاج امیر کرمانشاهی•✾•
•┄┅═══••↭••═══┅┄•
|⇦• #قسمت_پایانی روضه و توسل به راوی دشتِ کربلا ویژۀ ایام شهادتِ امام زین العابدین علیه السلام به نفس حاج امیر کرمانشاهی•✾•
•┄┅═══••↭••═══┅┄•
شامیان اشک عزیزان خدا را دیدند
جای همدردی بر آل علی خندیدند
عوض رخت سیه جامۀ نو پوشیدند
همه در پای سر خون خدا رقصیدند
کینۀ کهنۀ خود را به علی نو کردند
سر هر کوچه بنیفاطمه را هو کردند
سر مصباحِ خدا راهبر قافله بود
خنده وعشرت و شادی وکف و هلهله بود
سنگ بر فرقِ سر و برکف پا آبله بود
سر اصغر روی نی، روبروی حرمله بود
کودکان با نَفَسِ سوخته فریاد زدند
ناله بر زخمِ تن سیدِ سجاد زدند
شام در چشم بنیفاطمه شام آمده بود
سنگها بر سرشان از لب بام آمده بود
دختر فاطمه در محضر عام آمده بود
همره دختر زهرا سه امام آمده بود
نالهها بود که از سینه رها میکردند
هر سه بر زینب مظلومه دعا میکردند
شام ما را به سوی بزم شراب آوردند
بهر دلجویی اطفال طناب آوردند
ساغر مِی عوض ظرف گلاب آوردند
ستم و محنت و اندوه و عذاب آوردند
زجرها در ملأ عام به ما میدادند
دستهدسته همه دشنام به ما میدادند
پسر هند شرر بر جگرت زد دیدی
زخمها بر روی زخم دگرت زد دیدی
خنده بر سوز دل و چشم ترت زد دیدی
خیزران بر لب خشک پدرت زد دیدی
تو که از خاک درت خلق، عزیزی ببرند
خواهرت را ز چه باید به کنیزی ببرند
#شاعر_استادغلامرضاسازگار
در مجلس شراب بود که شخصیتم شکست
یک سرخ مو ز قافله ی ما کنیز خواست
کارِ رقیه ی تو همان جا تمام شد
وقتی سر تو واردِ بازارِ شام شد
___
.
#تک
◾نوحهی شهادت امام سجاد(ع)
◾بنداول
دائم گریه میکنم برای شاه کربلا
هرشب ناله میزنم بهر شهید سرجدا
تشنه لب حسین جان
سرت رو بریدند
به خاک بیابان
تنت رو کشیدند
حسین جان حسین جان(۲)
◾بنددوم
مقابل چشم همه به روی نیزهها سرت
مقابل سر تو بود سر علیاکبرت
میان شام ویران
زخم زبان شنیدم
سر شکستهات را
میان طشت دیدم
حسین جان حسینجان(۲)
◾بندسوم
من وارث کرببلا وارث شاه عالمین
فاتح کربلا منم نامم علی بن حسین
گریان برای طفل
ششماههی ربابم
هر روز و شب بفکر
سقا و مشک آبم
حسینجان حسینجان(۲)
#مرتضی_محمودپور
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#شب_سوم
#پنجم_صفر
دو تامون لبامون پر از خونِ
موهام مثلِ موهات پریشونِ
حالا مثلِ تو من یه دندونه
شکسته دارم
دوتامون موهامون پر از دوده
قراره جدایی مگه بوده
یتیمی برا من هنوز زوده
سنی ندارم
حق داری نشناسی ، موهام سفید شده
این روزا لرزشِ ، دستام شدید شده
از بینِ دخترا ، من خسته تر شدم
زودتر بیا بریم ، که دردسر شدم ..
نمیپرسم انگشترت چی شد
نپرسی ازم معجرت چی شد
ببین قسمت دخترت چی شد
توی خرابه
تو شام صد دفعه کربلا دیدم
بلا دیدی بابا بلا دیدم
سرت رو تو طشت طلا دیدم
حالم خرابه
امشب بیا خودم ، مادر بشم برات
خاکا رو پاک کنم ، از صورت و لبات
حالا که اومدی ، بیشتر پیشم بمون
لبهاتُ میبوسم ، قرآن برام بخون
سرِ روی نیزه ،بابام میشی ؟!
همون مهربون که میخوام میشی ؟!
تو همبازی این روزام میشی ؟!
میبینی تنهام
خیال کن نریخته موهای من
ببین سالمه ابروهای من
دیگه خسته نیست زانوهای من
بشین روپاهام
من فرض میکنم ، آغوش داریُ
من رو تو آغوشِ ، گرمت میذاریُ
تو فرض کن منم ، گوشواره دارمُ
اصلاً نگاه نکن این ، گوش پارهمُ
#سیدرضانریمانی
#روضه_پنج_تن_آل عبا
روضه ی پنج تن التماس دعا. بریم در خونه پنج تن عرض ادب کنیم متوسل میشوم درخونه ی پنج تن برای ظهور فرج اقا امام زمان شفای همه ی مریضان هدایت وخوش بختیی همه ی جوونا حاجات قلبیی همه موء منین حا جات بانی مجلس قربه الله. السلا م علیک یارسول الله ااسلام علیک یا خیر خلق الله سلام بر حبیب خدا وطبیب دل فاطمه زهرااقارسول الله در بستر بیماری روز های اخر عمرش بودفاطمه زهرا کنار بستر بابا. رسول الله اهسته با دخترش سخن می فرموددخترم زهراجان بعدازمن تومظلوم واقع خواهی شد فاطمه زهرااشک میریخت فرمود دخترم سرخودراخم کن میخوام مطلبی را بتو بگویم فاطمه زهرا خم شد حضرت لب مبارک خودرادرگوش زهرانهاد فرمود زهراجان من امروز از این دنیا میروم فاطمه زهرا بسیار ناراحت شدگریه میکرد حضرت فرمود فاطه جان ناراحت نباش. اول کسیکه بمن ملحق میشه شما هستی اینجابود فاطمه زهرا خوشحال شد اقارسول الله نگاه میکردبه صورت فاطمه بیاد ان روزی می افتاد که تو کوچه های بنی هاشم سیلی به صورت فاطمه میزنن گریه میکرد نگاه به پهلوی فاطمه میکرد. بیاد انروزیکه فاطمه را لای درودیوار خانه دربه پهلویش میزنن گریه میکرداما بمیرم براش اخه هیچ پدری نمی تونه اشک چشم دخترش رو ببینه چشاش افتاد اشک چشاش فرمود زهراجان چراگریه میکنی نمی تونم اشک چشات و ببینم.فرمود. دخترم مکن گریه دور بستر بابا. نور دیده ام زهرا غم رسیده ام زهرا. یافاطمه یازهرا یا فاطمه یازهرا. بنشین دمی کنارم ای دختر حزینم. تا خوب وقت رفتن روی تورا ببینم. یا فاطمه یازهرا. یا فاطمه یازهرا. تودل شکسته هستی من بغض درگلویم. من ازرخ کبودت. توازفراق رویم. یافاطمه یازهرا. یافا طمه یازهرا. باکی بگویم ای گل ازظلم این زمانه. گل طاقتی نداره. درزیر تازیانه. یافا طمه یازهرا. یافاطمه یازهرا. ناله مزن کزین غم. چون موج در خروشم. ازپشت در صدایت. فردارسد بگوشم. یافاطمه یازهرا. یافا طمه یازهرا. خدایا به نالهای فاطمه واشک چشمانش کنار بستر بابا قسمت میدهم هرچه ذودتر ظهور فرج مهدی فاطمه رو عنایت بفرما مریضان اسلام شفا عنایت بفرما ثوابی ازاین مجلس شادی روح اموات بای شهدای گمنام شهدای مدافعین حرم امام راحل دوفرزندانش عایدوواصل بفرما. نام مارا در دفتر عزاداران ثبت وضبط بفرما.