「💚」◦
◦「 #قرار_عاشقی 🕗」
.
یه زیـارت شیرین☺️
زیارتے هست
که قلبت رو آروم کنه🌿
زیارتی حتی از دور،
اما پر از عشق
پر از شور!
.
◦「🕊」
حتما قرارِشـــاهوگدا، هستیادتان👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
「💚」◦
«🍼»
« #نےنے_شو 👼🏻»
ژاتون حالی!!☺️°
امسب منو تو گل گذاستن 🌹🍃°
حیلی داد همونجا حوابم بلد 😴°
سب تا صبح حوابیدم😴😬°
🏷● #نےنے_لغت↓
🍃 شیف: کیف
ــــــــــــــــــــــــــــــ♡ــــــــــــــــــــــــــــــ
.
.
«🍭» گـــــردانِزرهپوشڪے👇🏻
«🍼» Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◖┋💍┋◗
◗┋ #همسفرانه 💑┋◖
.
.
|💕| هردم " دوستت "
|😜| و هر بازدم " دارم "
|✨| اصلا نفس کشیدن درست؛
|🤤| یعنی این...
.
.
◗┋😋┋◖ #ٺـــــو چنان ،
در دلِمنرفتہ،ڪہجان، در بدنۍ👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◖┋💍┋◗
|. ❄️'|
|' #آقامونه .|
.
.
•⋞ شیرین تر از این چیست🍬
که با قندِ لبِ دوست😘
دور از غم و اندوه جهان🌍
چای بنوشی...☕️ ⋟•
#محمد_اسماعیلی /✍
|✋🏻 #لبیک_یا_خامنه_ای
|💛 #سلامتےامامخامنهاۍصلوات
|🔄 بازنشر: #صدقهٔجاریه
|🖼 #نگارهٔ «1668»
.
.
|'😌.| عشق یعني، یڪ #علي رهبر شده👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
|.❄️'|
kesa-hadadiyan_0.mp3
2.09M
🖤'
#خادمانه | #ثمینه
• شب بیستوچهارم چلھے حدیث ڪساء •
+درد و دل و حاجترواییهاتون:
@Daricheh_khadem
#ختم_چهل_روزه
#التماس_دعا
#حاجتروابشید💚
#تسلیت💔🖤
- عالَمبھفَداےچادرخاڪےتو، یازهرا👇
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
🖤'
∫°⛄️.∫
∫° #صبحونه .∫
خداوندا!
با ذڪر تو♡...
حتے! چـ☕️ـاے صبح دم من⇩
از روزهاے پیش دلچسبتـر استـ😌🌹!
#سعیداردلان
#صبحتونمنوربهذڪرخدا🧡
∫°🌤.∫ #صبح یعنے ،
تو بخندے و،دلم باز شود👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
∫°⛄️.∫
◦≼☔️≽◦
◦≼ #مجردانه 💜≽◦
.
.
<🙏🏻🦋> جـانـا ببخـش ...
<⏳🔗> ڪھ دیـر شـد قـرارمـان !
<🤲🏻😇> مشغـول خـواستنـت
<💫🌸> از خـدا شـدمـ ...
.
.
◦≼🍬≽◦ زنده دلها میشوند از ؏شق، مست👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◦≼☔️≽◦
•<💌>
•< #همسفرانه >
.
.
😌|. از همان اوایل زندگے گاهے وقتها،
تو؎ خانہ «عُلیــا مُخــدره» صدایم مےڪرد. اطرافیان این را نمےدانستند.
☺️|. یڪ بار ڪہ ولے رفتہ بود منطقہ، برا؎ اینڪہ تنهــا نباشم، رفتم خانہ خودمــان و ولے زنگ مےزند آنجــا.
📞|. یڪ بار زنگ ڪہ زد، خواهــرم گوشے را برداشت. شنیدم بہ آقایی ڪہ پشت خط است، مےگوید:
«آقا اشتباهے گرفتہاید اینجا مخــابرات نیست.»
😅|. شستم خبــردار شد ولے است.
خواهــرم علیا مخــدره را مخــابرات شنیده بود. دویدم گوشے را ازش گــرفتم و صحبت ڪردم.
🌷شـهـیـد دفاع مقدس #ولیالله_چراغچی
•<🕊> دلــِ من پشٺِ سرش
ڪـاسهےآبـےشــد و ریخٺ👇🏻
•<💌> Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
|•👒.|
|• #مجردانه 😇.|
.
.
اختلاف طبقاتی یڪی دیگه از اون مسائلیه ڪه اگر نادیده گرفته بشه؛ حتما به مشڪل برمیخورید...🙄😕
مثلا خانم تو یه خونهای بزرگ شده ڪه هیچ تعریفی از قناعت و پس انداز نداره😶
اما آقا تو خونهای بزرگ شده ڪه قانع بار اومده و با این تعریف، متوجه مشڪلات اقتصادی هست👌
اگر اختلاف طبقاتی رو جدی نگیرید؛ با مشڪلات اقتصادی و فشارهای زندگی؛ محبتتون رو نسبت به هم از دست میدید...😞
چون شما تو این موقعیت، تو فضا و زمین باهم درگیر میشید و به مشڪل بر میخورید...😢
حواست باشه🤗
#آرامش
#ازدواج_موفق
#خواستگاری
.
.
|•🦋.|بہ دنبال ڪسے،
جامانده از پرواز مےگردم👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
|•👒.|
∫°🍊.∫
∫° #ویتامینه .∫
.
.
گاهے جلوے پاے همسرتان،
ڪفشهایش را جفت ڪنید،
چه آقا و چه خانم... 👌😌
✍این ڪارهاے ڪوچک،
در گرما بخشیدن به زندگے،
نقش بزرگے دارند.✌️☺️
.
.
∫°🧡.∫ #ما بہ غیر از #تو نداریم، تمناے دگر👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
∫°🍊.∫
مداحی آنلاین - نم بارون کربلا - پیام کیانی.mp3
1.82M
↓🎧↓
•| #ثمینه |•
.
.
#پیام_کیانی🎙
کاری که انجام میدهید، حتی نایستید که کسی بگوید خسته نباشید. از همان درِ پُشتی بیرون بروید؛ چون اگه تشکر کنند، تو دیگر اَجرت را گرفتهای و چیزی برایِ آن دنیات باقی
نمیماند!
✍🏻شهیدحسنتهرانیمقدم
.
.
•|💚| •صد مُــرده زنده مےشود،
از ذڪرِ #یاحسیــــــــــــن ( ؏)👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
↑🎧↑
•[🎨]•
•[ #پشتڪ 🎈]•
.
.
وشرحفراقت...
.
.
•[📱]• بفرمایید خوشگلاسیون موبایل👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
•[🎨]•
◉❲🌹❳◉
◉❲ #همسفرانه 💌❳◉
.
.
+ ماالذي قالتهُ عیناكَ لقلبی فأجابا؟
- چشمان تو با قلبم چہ گفتند
کہ اینگونہ پذیرفت..👀💞
#چشماتسرمایمہ😌
.
.
◉❲😌❳ ◉ چــون ماتِ #تــوام، دگر چہ بازم؟!👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◉❲🌹❳ ◉
عاشقانه های حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت_چهلوهشتم ] صبح زود گل بی بی، فاطمه و جنا
❢💞❢
❢ #عشقینه 💌❢
.
.
[📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》
[ #قسمت_چهلونهم ]
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
فروردین ماه با تمام زیبایی های طبیعت اینجا به پایان رسید ، موعد تحویل پروژه هفته سوم اردیبهشت بود ، اما من قصد داشتم.
یک هفته الی ده روز زودتر برگردم ، همانطور که نواب گفت دو روز بیشتر نماند و سومین روز خودش در مدرسه حاضر شد ، در آن دو روز از خود نواب و بچه ها چیز های زیادی فهمیده بودم .
در این مدت هم اصلا سراغ مدرسه و نواب نرفته بودم ، چند باری هم با سعید و مادرم حرف زده بودم ، سعید تازه برگشته بود تهران ، با خانواده اش صحبت کرده بود، اصرار داشت عقد و عروسی را در یک روز بگیرد ، آن هم یکی از روز های خرداد ماه !
من هم همانطور که با خودم قرار گذاشته بودم ، خودم را سپرده بودم به جریان اتفاق ها ، دست و پا زدن فایده ای نداشت دیگر !
دوباره تصمیم گرفتم سری به نواب بزنم ، پنج شنبه بود و نمیدانم باید از کجا پیدایش می کردم !
در میان راه یکی از دانش آموز هایش را دیدم ، سراغ نواب را از او گرفتم :
فک کنم رفتن سر مزار شهدا خانم جان
سری به معنای نفهمیدن تکان دادم :
قبرستون واسه چی رفته؟!
خودم جواب خودم را دادم :
تو واسه چی رفته بودی اون بار ؟!
به سختی و بعد کلی پرس و جو یه یک تپه رسیدم، چند مزار با پرچمی بالای سرشان ،شالم را مرتب کردم ، به سختی چند قدم دیگر برداشتم
نیم رخش را دیدم ، چند قطره زلال میان ته ریش مشکی اش برق می زد ، جلوتر رفتم و بیشتر مات شدم .
آنقدر محو نوشته های روی سنگ مزار بود که انگار اصلا اینجا نبود ،نمیدانم چرا اما دلم نیامد خلوتش را بهم بزنم ، با کمی فاصله از او نشستم و زانوهایم را در آغوش گرفتم ، حالتش آنقدر قشنگ بود که دلم می خواست دست به چانه بزنم و محو تماشایش شوم
کمی مکث کردم و از حرفم شوکه شدم ...
چشمانم نمیدانم چرا انقدر دور و ور او می گشت و این شدیدا برای من خطرناک بود و دلهره آور ..
یادم است یک بار میان سخنرانی های مادرم شنیده بودم که چشم داشتن و فکر کردن به نامحرم گناه است ...می گفت فکر کردن یک زن متاهل به مردی به جز همسرش خیانت محض است..
اینکه من حالا متاهل محسوب می شدم و چشمم پی او و فکرم درگیر او بود درست نبود ابدا نبود ..
به عقلم که می گفتم ، پاسخ می داد : قبول
اما دل زبان نفهمم را با چه چیزی راضی کنم ؟؟؟
چه جملاتی برایش ردیف کنم تا دلم هم بگوید قبول ؟؟؟
می خواستم بلند شوم و از او دور شوم که سرش را بلند کرد و رو به آسمان گرفت و چیزی زیر لب زمزمه کرد ، همین که خواست بلند شود
مرا دید و سریع سرش را پایین انداخت ، این یک رقمه کارش را درک نمی کردم ، خودم هم نگاه خیره را دوست نداشتم اما اینکه ، هربار مرا می دید کاشی ها را نگاه می کرد برایم گران تمام میشد ، بی احترامی محسوبش می کردم ، از این عادت همیشگی اش حرصم گرفت
بدون سلام گفتم : درک نمیکنم این کار هاتون رو !
سرش را بلند کرد اما باز هم نگاهم نکرد : سلام ، کدوم کار ؟!
چشمانم را بستم اصلا بیخیال ، همان بهتر بروم و فراموشش کنم ؛ نواب برای من خطرناک شده بود : هیچی، من برم فعلا
بدون توجه به تعجب چهره اش راهی خانه شدم ، اما دلم می گفت :
ریحانه فقط یه بار دیگه برو و سر کلاسش بشین بعد برو
این دلم از همان اول زبان نفهم بود ، نمی دانست که من انبار باروتم و نواب شبیه کبریتی خطرناک ، نواب می توانست مرا آتشم بزند
#نویسنده_سنا_لطفی
[⛔️] ڪپے تنهاباذڪرمنبعموردرضایتاست.
.
.
❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه های حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت_چهلونهم ] ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ ف
❢💞❢
❢ #عشقینه 💌❢
.
.
[📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》
[ #قسمت_پنجاهم ]
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
آب هم اگر بماند راکد می شود ، می گندد و خاصیت زلالی اش را از دست می دهد ، آب باید جاری شود و صدایش روح ببخشد به مخلوقات دیگرِ خالق !
احساس یک آدم هم عین آب است ، خرجش نکنی و بلا استفاده بماند گوشه دلت، خاک می شود !
عشق از همان ابتدای هستی در وجود آدمی نهادینه شده است و اگر استفاده نشود ، انگار چیزی کم داری میان روز هایت !
حالا من بودم و احساسی که شکسته بود و چسباندن تکه هایش جان می خواست که نداشتم !
کم آورده بودم و نمی توانستم منکرش شوم ، با سارا که راجبش حرف زدم ، گفت : دو راه داری ، یا باید بی خیال این چرت و پرت ها شوی و با سعید ادامه دهی یا هم بیخیال سعید شوی و زندگیت را بکنی !
راهنمایی اش چاره درد من نبود .
بعد یک هفته ای که سپری شده بود زنگی به فاطمه زدم ، صدای گرمش آرامم کرد ، شاید باید کمی صبوری از دفتر زندگی او ، کپی می کردم درون خودم و آرامشش، مشق شب هایم میشد!
هیچ چیز را با جزئیات نگفتم و فقط گفتم از روبرویی می ترسم ،
او هم بدون سوال یک چیز گفت :
ببین عزیزدل من ! همه ما ها یه ترس و تردیدی هست میون زندگی مون ولی به تردیدت پا نده ، روبرو بشی و تجربش کنی بهتر از این هست که بعد ها حسرتش رو بخوری !
من تجربش کردم ، حسرت یه بار کنار مهدی بودن و حس گرمای دستاش کابوس شب هام شده ، کابوسی که یه زمان واسم رویا بود و هیچ وقت این رویا به وصال نرسید !
رویایی که برایش کابوس شده بود ترس به دلم می انداخت ، می ترسیدم از روزی که روتین وار کنار سعید بمانم ، بدون دلی که کنارش داشته باشم !
از فاطمه تشکر کردم و او هم یک جمله گفت :
کاری نکردم خواهری، فقط دعام کن ریحانه!
چشمانم به نم اشک نشست ، کاش می توانستم بگویم خیلی وقت است سراغ در خانه خدا نرفتم ،
از همان دعایی که دیگر اعتقادی ندارم تو برایم کن .
بعد تماسی که با او داشتم یک بیت شعر از شاملو را تکرار کردم :
*غصه نخور دیوونه !
کی دیده شب بمونه ؟! *
بعد هم با آرامشی ظاهری شروع کردم به حاضر شدن ، آخرین باری بود که سراغ آن مدرسه می رفتم ، همیشه آخرین ها تلخ بودند ..
کاش هیچ وقت آخرینی وجود نداشت !
اولی ها ، همیشگی می ماندند !
#نویسنده_سنا_لطفی
[⛔️] ڪپے تنهاباذڪرمنبعموردرضایتاست.
.
.
❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
「💚」◦
◦「 #قرار_عاشقی 🕗」
.
زیر بـاران حـرم ،
گرمی تـب مے چسبد💦
و زیـارت همـه جا
آخـر شـب مے چسبد🌜
.
◦「🕊」
حتما قرارِشـــاهوگدا، هستیادتان👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
「💚」◦
◖┋💍┋◗
◗┋ #همسفرانه 💑┋◖
.
.
[لنتهزمنيالأشياء«وأنتَ»دائمًاجانبي]
😌هيچچیزمنراشکستنخواهدداد،
😍وقتیتو همیشه در کنارم هستی
#دلبرجان 😇💖
.
.
◗┋😋┋◖ #ٺـــــو چنان ،
در دلِمنرفتہ،ڪہجان، در بدنۍ👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◖┋💍┋◗
|. ❄️'|
|' #آقامونه .|
.
.
•⋞ چهقدر⚡️
دلَم برایِ تو تنگ است❣
انگار👇
امشب هم نیستی..😔 ⋟•
#افشین_صالحی /✍
|🌷 #جان_فدا #حاج_قاسم
|✋🏻 #لبیک_یا_خامنه_ای
|💛 #سلامتےامامخامنهاۍصلوات
|🔄 بازنشر: #صدقهٔجاریه
|🖼 #نگارهٔ «1669»
.
.
|'😌.| عشق یعني، یڪ #علي رهبر شده👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
|.❄️'|
kesa-hadadiyan_0.mp3
2.09M
🖤'
#خادمانه | #ثمینه
• شب بیستوپنجم چلھے حدیث ڪساء •
+درد و دل و حاجترواییهاتون:
@Daricheh_khadem
#ختم_چهل_روزه
#التماس_دعا
#حاجتروابشید💚
#تسلیت💔🖤
- عالَمبھفَداےچادرخاڪےتو، یازهرا👇
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
🖤'
∫°⛄️.∫
∫° #صبحونه .∫
🍃🌼🍃
از داغ غمـت کمـر خمیدهست ،بیا
یکبار دگر «جمعه» رسیدهست ،بیا
ای بـا خبـر از راز دل بیمـارم
تا عمر به آخر نرسیدهست ،بیا
🍃🌼🍃
#السلامعلیڪیابقیةاللهفےارضہ
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج
∫°🌤.∫ #صبح یعنے ،
تو بخندے و،دلم باز شود👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
∫°⛄️.∫
◦≼☔️≽◦
◦≼ #مجردانه 💜≽◦
.
.
|🌿🦋| زِ تمـامِـ بـودنـے هـا
|😌🖇| تـو همیـن از آنِ من باش
|🌘💛| ڪہ بہ غیرِ با تـو بودن
|💎🔗| دلـم آرزو نـدارد !
.
.
◦≼🍬≽◦ زنده دلها میشوند از ؏شق، مست👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◦≼☔️≽◦
•<💌>
•< #همسفرانه >
.
.
•🍬• عادت آقــا مرتضے این بود، ڪه اگر در یڪ جمع یا مھمــانے قرار مےگرفت و خـوردنے و یا شیـرینے مےآوردند، یڪے ڪه بر می داشت، نمےخــورد.
•☝️🏻• به صاحب خانـه مےگفت:
مےتوانم یڪے هم اضافــه با خود ببـرم؟
و بر مےداشت، مےگفت اینھا را مےبرم تا با زن و بچہهایم بخورم.
•🍩• مےگفت: آدم نباید اهل تڪ خور؎ باشد. باید سعے ڪند ڪه شیـرینےها؎ زندگےاش را با خـانوادهاش سھیم باشد.
•💞• این امر در ایجــاد الفت بین زن و شوهــر خیلی مؤثــر است.
از جملـه چیزها؎ دیگر؎ ڪه در ایجاد الفت بین زن و شوهــر مؤثر مےدانست برگـزار؎ نماز جمـاعت خانوادگے بود.
🌷شـهـیـد دفاع مقدس #مرتضی_آوینی
•<🕊> دلــِ من پشٺِ سرش
ڪـاسهےآبـےشــد و ریخٺ👇🏻
•<💌> Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‡🎀‡
‡ #ریحانه ‡
⚡️بانوی موفق آمریڪایی:
با حجاب احساس ڪردم می توانم دنیا را
تغییر بدهم👌
🧕تجارب فوق العاده و سخنان بسیار جالب
بانوی موفق آمریڪایی خانم «ملیڪا مڪ دونالد»
(فعال اجتماعی، مدیر، سخنران و هنرمند) ڪه موفقیت خود را مدیون اسلام آوردن و حجابش می داند:
💥حجاب برای من این معنی را داشت ڪه برای حضور مؤثر اجتماعی و نشان دادن خودت باید مغزت را به ڪار بیندازی و نه این ڪه از جذابیتهای ظاهریت استفاده ڪنی.
💥پیش از اسلام بود ڪه به من ظلم شد.
💥اسلام ڪرامتم را به من برگرداند.
💥بانویی ڪه برای خودش احترام قائل است نباید در موقعیتی قرار گیرد که من پیش از اسلام داشتم.
#زن_عفت_افتخار
‡💎‡چادرت،
ارزشاست، باورڪن👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
‡🎀‡