عاشقانه های حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمتنودودوم ] سلام آقا .. بازم این دل بی قراره
❢💞❢
❢ #عشقینه 💌❢
.
.
[📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》
[ #قسمتنودوسوم]
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
_ وای فاطمه اینجا چقدر خوشگله !
راستی تا یادم نرفته بگم
تو حرم به نیتت نماز خوندم ،
کار سفارشی هم که گفته بودی رو کردم !
بعد هم جات خالی رفتم بازار رضا
اصلا آدم نیشش بسته نمیتونه بمونه اونجا
کلی بو و رنگ های مختلف
همه جا پر نبات و زعفرون
و وسایل ریزه میزه که من یکی عاشقشم..
کلا خیلی باحاله ،
وارد هر مغازه ای میشی بوی ادویه میده
نبات و نقل رنگی از همون طعم دار ها هم گرفتم ،
یه بار بریم جمشیدیه یه چایی مهمونم کن !
فاطمه بلند خندید :
وای یه نفس بکش ریحانه !
اره انصافا خیلیییی خوشگله !
بعدشم تو رفتی مشهد
و نقل و نبات گرفتی اونوقت من چای مهمون کنم
دختر تهرونی ؟!
با لبخندی که با هر جمله اش عریض تر میشد خیره آیینه شدم :
میدونی از دست من بر نمیاد
کار خودته کیجااا
چشم غره ی بامزه اش را از پشت تلفن هم حس کردم :
تو فقط برگرد تهران ، یه دست کتک مفصل طلبت
بعدشم نقل و نبات رو بر می داریم میریم خونه آراگل ؛
سارگل ،عشق نقل طعم داره!
_ ای جووونم؛ چشممم!
خدا حافظی کردیم و
من سرشار از حس خوب ، برای وداع راهی حرم شدم.
دوباره مقابل ضریح متوقف شدم ، عظمت خاصی داشت..
انقدر دورش شلوغ بود که جلو نرفتم
و آرام تکیه بر دیوار تماما سنگ
که خنکی شان آرامم می کرد نشستم ..
حس آرامشی که داشت بی نظیر بود ،
جای خوبی بود برای بی قراران عالم ..
مهم نبود شیعه باشی یا سنی ،
اصلا مهم نبود مسلمان باشی یا نه !
سایه لطفش انقدر بزرگ
و محبتش آنقدر بی کران بود که شامل حال همه می شد !
#نویسنده_سنا_لطفی
[⛔️] ڪپے تنهاباذڪرمنبعموردرضایتاست.
.
.
❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه های حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمتنودوسوم] ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
❢💞❢
❢ #عشقینه 💌❢
.
.
[📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》
[ #قسمتنودوچهارم ]
دل کندن از این همه زیبایی سخت بود
اما باید بر می گشتم
کار های زیادی بود برای انجام دادن
دلم لک زده بود برای همه!
دلم میخواست این دم آخری برای همه دعا کنم ، از من بعید بود اما دلم ثانیه ای برای تک تک شان پر کشید
برای نورا خوشبختی و موفقیت آرزو کردم
و برای فاطمه آرزوی صبر ،
از او خواستم تا مهدی را هر جوری که شده بر گرداند!
می دانستم فاطمه نا آرام است و به روی خودش نمی آورد !
بعد هم برای پدر و مادرم سلامتی آرزو کردم
و بعد دیدم بی انصافی است اگر نواب را از یاد برم
نوابی که اینجا بودنم را مدیون او بودم ..
عقب عقب رفتم ، نگاهم هنوز هم درگیر صحن و سرایش بود!
نا خودآگاه بغضم گرفت و چشمانم پر شد
پر شد از دلتنگی ...
بغض وداع بود حتما!
بعد هم به تقلید از دختر کناری ام دستم را بر سینه نهادم و سلام خداحافظی را زمزمه کردم :
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا
بعد هم نجوا کردم :
ممنون که با همه کج رفتن هام بازم زائرت شدم !
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
دسته چمدان را در دستم فشردم
و به سمت مادرم که منتظر بود رفتم ؛
به سختی چمدان را دنبال خود کشاندم
گرمای هوا بیداد می کرد
و این چمدان من موقع برگشت سنگین تر شده بود
دلم تنگ آغوشش بود و خوب بیراه هم نبود !
بعد رسیدنم به کنارش ،
بی توجه به شلوغی راه آهن با دلتنگی مرا به آغوشش کشید .
در خانه هم چمدان را همان وسط اتاق جا گذاشتم و سراغ مادرم رفتم ؛ حرف های زیادی برایش داشتم
#نویسنده_سنا_لطفی
[⛔️] ڪپے تنهاباذڪرمنبعموردرضایتاست.
.
.
❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
「💚」◦
◦「 #قرار_عاشقی 🕗」
.
دلِ شکستهی ما باز در حوالیِ توست💔(:
.
◦「🕊」
حتما قرارِشـــاهوگدا، هستیادتان👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
「💚」◦
«🍼»
« #نےنے_شو 👼🏻»
داس! دوتا تاسه تخفه بلدا بیا بخولیم
تخفهی خونمون افتاده💪🏻
🏷● #نےنے_لغت↓
داس: داش: داداش😂
ــــــــــــــــــــــــــــــ♡ــــــــــــــــــــــــــــــ
پيامبر صلیاللهعليهوآله:
خاک، بهارِ (تفريحگاهِ) كودكان است.
'معجمالكبير-جلد۶'
اجازه بدیم بچهها با طبیعتشون رشد کنن..
نهایتا یه لباسه که عوض میکنیم
و یه دسته که میشوریمش🍓:)
.
.
«🍭» گـــــردانِزرهپوشڪے👇🏻
«🍼» Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
|. ❄️'|
|' #آقامونه .|
.
.
❅ هم جان به هزار دل گرفتار تو هست💚
هم دل به هزار جان خريدار تو هست😘
❅ اندر طلبت نه خواب دارد نه قرار😌
هر كس كه در آرزوى ديدار تو هست😉
✍/ #رضىالدين_کابلی
|✋🏻 #لبیک_یا_خامنه_ای
|💛 #سلامتےامامخامنهاۍصلوات
|🔄 بازنشر: #صدقهٔجاریه
|🖼 #نگارهٔ «1690»
.
.
|'😌.| عشق یعني، یڪ #علي رهبر شده👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
|.❄️'|
∫°⛄️.∫
∫° #صبحونه .∫
یادِ تو هر صبحـ
در دلـ میکـند غـوغا~
ولـے جانـ منـ اینـ یادِ آرامتـ||
برایمـ زندگیستـ ...💕🌿
✍| #هما_ڪشتگر
☀️| #صبح اولین روز بهمن ماه،بخیر باشه زیبـا😍
∫°🌤.∫ #صبح یعنے ،
تو بخندے و،دلم باز شود👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
∫°⛄️.∫
≈|🌸|≈
≈|#پابوس |≈
.
.
♦️پیامبر اعظم«صل الله علیه وآله»:
لبخندهاے ﺯﻥ ﻭ ﺷﻮﻫﺮ ﺑﻪ ﻫﻢ، به ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﺑﺎ یڪدیگر ﻭ ﯾﺎ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺧﺪﺍﺣﺎفظے ﺻﺪﻗﻪ ﺍست
و ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺍﻧﻔﺎﻕ فۍ ﺳﺒﯿﻞﺍﻟﻠﻪ ﺍﺭﺯﺵ ﺩﺍﺭﺩ...😍😇
.
.
≈|💓|≈جانےدوبارهبردار،
با ما بیا بہ پابــوس👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
≈|🌸|≈
◦≼☔️≽◦
◦≼ #مجردانه 💜≽◦
.
.
°☀️☁️° منـے ڪھ از سـر صبـح
°😌🦋° اینچنیـن هـواےِ تـو دارم
°💫🌿° خـدا بھ خیـر نمایـد
°😴🌒° خمـار نیمھ شبـم را ...!
.
.
◦≼🍬≽◦ زنده دلها میشوند از ؏شق، مست👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◦≼☔️≽◦
•<💌>
•< #همسفرانه >
.
.
🦋:: هفتمین روز شهادت شهید بهشتی بود و داشتیم میرفتیم خانه آیتالله شهید مدنی برا؎ جار؎ ڪردن خطبه عقد دائــم.
🎀:: وقتی از تاڪسی پیاده شدیم، علی مرا ڪنار؎ ڪشید و گفت: میدانم خیلی به من علاقه دار؎ و خوشبختیم آرزو؎ توست، شنیدم دعا؎ عــروس سر سفره عقــد رد نمیشود.
🦋:: تا این را گفت، شستم خبــردار شد ڪه چه میخواهد. در دل میگفتم ا؎ ڪاش نگوید؛ چون آنقدر دوستش داشتم ڪه نمیتوانستم خواستهاش را رد ڪنم.
🎀:: گفت: میخواهم دعا ڪنی ڪه شهیــد شوم. با گریه خواستم ڪه این را از من نخــواهد.
🦋:: گفت: برا؎ امـروز و امسـال ڪه نمیخواهم، از خــدا بخواه عمــرم به شهــادت ختم بشود.
🎀:: از قبل به مادرم گفته بودم مهــریهام بیش از ۵ سڪه نباشد؛ اما مادرم یــادش رفته بود به پدرم بگوید.
🦋:: حاج آقا پرسید: پــدر عروس! مهــریه چقدر باشد؟ پدرم ڪه تحت تأثیر شخصیت حاج آقا قــرار گرفته بود، گفت: هر چه شما بگویید. آخــرش هم شد همان پنج تا به نیت پنج تن آلعبــا.
🎀:: تا حاج آقا شرو؏ ڪرد به خواندن خطبه، گریههایم شرو؏ شد. چه دردناڪ بود این دعــا. من با علی نفــس میڪشیدم و زندگی بدون او برایم متصــور نبود.
🦋:: از آن طرف هم آنقدر دوستش داشتم ڪه میخواستم به بالاترین درجه ڪمال برسد و جــزء یاران امام حسین(؏) باشد.
هر طوری بود دعــا ڪردم. مطمئن بودم دعــایم رد نمیشود.
🎀:: شهید مدنی با یڪ نگاه همه چیز را فهمیــد. گفتند: دختـرم من دعـاها؎ دیگر؎ هم بلدم. حالا اجــازه بده من دعا ڪنم.
🦋:: نمیدانم از ڪجا فهمید شاید هم از اشڪها؎ پــرده دَرم.
“خــدایا به این زوج فـرزند سالم و صالح عطا ڪن، عمر با عــزت بده و عاقبت به خیــرشان ڪن”.
🌷شـهـیـد دفاع مقدس #علی_تجلائی
•<🕊> دلــِ من پشٺِ سرش
ڪـاسهےآبـےشــد و ریخٺ👇🏻
•<💌> Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
‡🎀‡
‡ #ریحانه ‡
استادپناهیانتویڪیازسخنرانیهاشمیگه:
برو گریہ ڪن ..
التماسِ خـدا ڪن ...
بگو نمیتونـم
از موقعیـتِ گناه فرار ڪنـم 😞
اونقد خدا ڪریـمه
ڪه
موقعیـتِ گناهو
فراری میده🏃🏻♂
تو فقط میونِ گریـههات بگـو...
دیگه نا ندارم پاشم😭
بگو میـخوام گناه نکنمااا،
زورم نمیرسـه
معجزه میڪـنه برات :)♥️
#دلانه✨
#چله_ترک_گناه
‡💎‡چادرت،
ارزشاست، باورڪن👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
‡🎀‡
∫°🍊.∫
∫° #ویتامینه .∫
.
.
معمولا خانم ها برای گفتن مشکلها
نظم منطقے ندارن. و بلافاصله بعد
از یڪ مشڪل، مشڪل بعدی رو
بیان می کنن.😅
اگه حس کنن همسرشون حرفهاشون
رو نمےفهمه افسرده مےشن.😟
اگه مردے طبیعی بودن بےنظمےِ
منطقےِ خانم ها رو ندونه بےجهت
عصبانے میشه و زندگی تلخ مےشه.•°🌱°•
.
.
∫°🧡.∫ #ما بہ غیر از #تو نداریم، تمناے دگر👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
∫°🍊.∫
°✾͜͡👀 #سوتے_ندید 🙊
.
.
💬 چندسال پیش بود
تازه دیوار مهربونی گذاشته بودن...
زمستون بود گفتم برم برا خودم یه جفت کفش
بخرم؛ فقطم اندازه یه جفت کفش پول داشتم
خلاصه رفتم خریدم و پوشیدم؛ اونا که پام بود
رو گذاشتم دیوار مهربانی😇
یه امام زاده هم بود گفتم اومدم، یه زیارتم کنم
جونم براتون بگه اومدم بیرون
دیدم کفشم نیست😱
گفتم برم همون کفشامو بردارم
رفتم دیدم برداشتن😫😫😫
خلاصه تا برم جایی که تاکسی ها بودن،
مردم خیلی چپ چپ نگام میکردن😬
یعنی تا دو روز پاهام از سرما زق زق میکرد...
.
.
''📩'' #ارسالے_ڪاربران [ 533 ]
سوتےِ قابل نشر و #مذهبے بفرستین
•⊰خاڪے باش تو خندیدنــ😅✋⊱•
°✾͜͡ ❄️ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
YEKNET.IR - shoor 2 - vafat omolbanin 1401 - haddadian.mp3
6.86M
↓🎧↓
•| #ثمینه |•
.
.
#محمد_حسین_حدادیان🎙
اغلب فکر مےکنیم
چون خیلے گرفتاریم،
به امام زمان علیہ السلام نمےرسیم!
اما واقعیت اینہ که
چون به امام زمان علیه السلام نمےرسیم خیلے گرفتاریم ! :)
.
.
•|💚| •صد مُــرده زنده مےشود،
از ذڪرِ #یاحسیــــــــــــن ( ؏)👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
↑🎧↑
•[🎨]•
•[ #پشتڪ 🎈]•
به رویاهات باور داشته باش...😍🌱
•[📱]• بفرمایید خوشگلاسیون موبایل👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
•[🎨]•
┄┅┅❅🦋❅┅┅┄
[ #خادمانه ]
سلام...
همین حالا برید
داخل صفحه ڪلید گوشیتون...🔢
.
.
.
عدد ۱۶۴۰
را بدون هیچگونه ستاره و مربعے شماره گيرے ڪنيد.
هرچے ڪه شد التماس دعا...🙂💓
•• ᴀsʜᴇɢʜᴀɴᴇʜ_ʜᴀʟᴀʟ ••
┄┅┅❅🦋❅┅┅┄
◉❲🌹❳◉
◉❲ #همسفرانه 💌❳◉
.
.
من و جام ِ مے و معشوق ،
الباقے اضافات است . .
اگر هستے کھ بسم اللّٰھ ،
در تاخیر آفات است (:
#لاو❤️
.
.
◉❲😌❳ ◉ چــون ماتِ #تــوام، دگر چہ بازم؟!👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◉❲🌹❳ ◉
عاشقانه های حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمتنودوچهارم ] دل کندن از این همه زیبایی سخت ب
❢💞❢
❢ #عشقینه 💌❢
.
.
[📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》
[ #قسمتنودوپنجم ]
با شیطنت کنار مادرم نشستم :
وای قربونت برم چقدر دلم برات تنگ شده بود
مادرم از زیر عینک مطالعه اش نگاهی خرجم کرد:
خوبه خوبه ! کم بچسب به من
ساختگی اخم در هم کشیدم :
مامان نگو دلت برام تنگ نشده بود ؟!
با لبخند به طرفم برگشت :
یه دختر غد که بیشتر ندارم من
با مادرم کلی حرف زدیم ..
گفتم و گفت ..
از آب و هوای مشهد و حس آرامش حرم و بامزه بودن بازار رضایش تا برسم به سوغاتی ها و کلاس های دانشگاهم
بعد هم برای ریختن چای به آشپزخانه رفت :
مامان جان تا شما چای های خوشرنگتون آماده بشه منم برم سوغاتی ها رو بیارم
آرام از پله ها بالا رفتم ،
حس سبکی بعد این سفر عجیب به جانم چسبیده بود !
زیپ چمدان را گشودم و
نگاه سرگردانی به آشفته بازار داخلش کردم .
بسته ای از نقل ها و نبات را برداشتم
بعد هم کیسه ای که مخصوص مادرم بود
همراه روسری و بلوز خوشرنگی که برایش گرفته بودم
نبات را داخل استکان چای گرداندم
و رو به مادرم که مشغول آن کیسه بود برگشتم
از بس آنجا بوی ادویه ها مستم کرده بود ،
چند ادویه مخصوص برای مادر کدبانویم آورده بودم .
به اصرار من روسری را هم سر کرد ؛ رنگ روشنش به سفیدی پوستش می آمد :
دستت درد نکنه ، تو رفته بودی استراحت کنی نه خرید که
با شیطنت ابرو بالا انداختم :
مامان انقدر خرید کردم که انگار تهران بازار نداره !
_ حالا برا بابات چی گرفتی ؟!
استکان را روی میز گذاشتم :
وای یادم رفت بیارم پایین ، بزار از شرکت اومدم بهش میدم
_ حالا برو عزیزم استراحت کن ،
خسته راهی ریحانه جان!
#نویسنده_سنا_لطفی
[⛔️] ڪپے تنهاباذڪرمنبعموردرضایتاست.
.
.
❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه های حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمتنودوپنجم ] با شیطنت کنار مادرم نشستم : و
❢💞❢
❢ #عشقینه 💌❢
.
.
[📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》
[ #قسمتنودوششم]
می دانستم خوابم نمی برد
برای همین چمدان را روی تخت گذاشتم
و چند آهنگی که فاطمه برایم فرستاده بود
را در لیست گذاشتم و شروع به گردگیری اساسی کردم.
وسایل چمدان را یک به یک در کمد جا دادم
و وسایل و سوغاتی هایی که گرفته بودم
را همان جا روی تخت رها کردم
و بعد با دستمالی نم دار
به جان آیینه سر تا سری اتاقم افتادم .
نقش خودم را که در آیینه دیدم ،
به روی چهره ام لبخند زدم
یاد گرفته بودم اگر آرامش و شادی می خواهم ،
از خودم باید شروع کنم .
اگر می خواهم دوستم داشته باشند ،
باید اول از همه خودم ، خودم را دوست داشته باشم .
آرام بودن چشمان این اواخر سردرگمم را دوست داشتم
اینکه حالا با اطمینان می دانستم چه می خواهم و کجا ایستاده ام
یاد بیتی از اشعار مولانا افتادم
^ و اگر بر تو ببندد همه ره ها و گذر ها
ره پنهان بنماید که کس آن راه نداند ^
هزاران بار باید شکر می کردم
که در جاده صعب العبور زندگی کسانی را داشتم
که هوایم را داشته باشند
و مهم تر از همه خدا را داشتم که خوب می دانست
من سرکش را چگونه به راه بیاورد!
غبار آیینه که پاک شد ،
چهره ام شفاف تر شد
نواب می گفت :
گناه عین گرد و غباره که می شینه رو دلت
هر چقدر این گرد و غبار بیشتر بشه مانع این میشه که قلبت از صفا و نور خدا سرشار بشه !
باید هر چند وقت یه بار دلت رو گردگیری کنی و عین خونه تکونی ، دل تکونی کنی
تا بهتر و بیشتر از قبل نور و محبت خدا ازش بیرون بزنه و
بهش بتابه!
حالا انگار بعد آن همه تحقیق و آن زیارت ؛
غبار ها به کناری خزیده بودند و همه چیز را زیبا تر از قبل می دیدم
مثال اصلش همان بیت معروف سپهری بود :
چشم ها را باید شست ، جور دیگر باید دید !
حالا راحت تر می توانستم با تمام اتفاقات کنار بیایم ،
اصلا کمی که فکر می کردم می دیدم من بدون اینکه بخواهم در دل
سعید را بخشیده و فراموش کرده ام !
دوباره به چشمانم خیره شدم و بعد یاد بیتی از فاضل نظری افتادم که از فاطمه شنیده بودم :
^بی اعتنا به سنگ زدن ها در این مسیر
همچون قطار در تب و تاب عبور باش ^
حالا من می خواستم بی اعتنا به تمام حرف ها و اتفاقات
بروم در دل جریان و رشد کنم ..
می خواستم در تب و تاب عبور باشم !
مصمم بودم و این را از چشمانم می خواندم !
#نویسنده_سنا_لطفی
[⛔️] ڪپے تنهاباذڪرمنبعموردرضایتاست.
.
.
❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
「💚」◦
◦「 #قرار_عاشقی 🕗」
.
برای هدیه به تو،
دست خالیام اما🙂
ببین که یک دل
لبریز عشق آوردم💕
.
◦「🕊」
حتما قرارِشـــاهوگدا، هستیادتان👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
「💚」◦
« #نےنے_شو 👼🏻» .
.
.
شَلام بَشےها •👧🏻•
تَفس ِ جدیدمو دیدین؟ •😻•
هینو بَلام بابایـے هَلیدھ •👟•
الهے گُبونش بِلَم هِیلے مهلَبونھ •😌•
اوخه نیدا تونین چینگَدھ هوشگلھ •🌸•
هییییع •🥺•
🏷● #نےنے_لغت↓
|👟| تَفس : ڪفش
|🛍| هَلیدھ : خریدھ
|👀| نیدا : نگاھ
|🤤| هییییع : صداي ذوق
ــــــــــــــــــــــــــــــ♡ــــــــــــــــــــــــــــــ
فرزندانتان را خوشحال ڪنید ؛
حتے با کوچکترینها . .
زیرا ڪ براي شما کوچڪ است و ،
براي آنها با ارزش و گرانبها (: 🌸
#محبتڪنید
.
.
«🍭» گـــــردانِزرهپوشڪے👇🏻
«🍼» Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
|. ❄️'|
|' #آقامونه .|
.
.
❅ ما رهروِ ولایتیم👥
ولایت مالِ حیدره🌱
دستِ خدا رو سر ما👋
که خامنه ای رهبره💚
❅ ما عاشق و دلدادهیِ😘
آن شهریارِ بی سریم❣
سرباز کویِ عترت😎
و فداییان رهبریم🌹
|✋🏻 #لبیک_یا_خامنه_ای
|💐 #سپاه #سپاه_متشکریم
|💛 #سلامتےامامخامنهاۍصلوات
|🔄 بازنشر: #صدقهٔجاریه
|🖼 #نگارهٔ «1691»
.
.
|'😌.| عشق یعني، یڪ #علي رهبر شده👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
|.❄️'|
∫°⛄️.∫
∫° #صبحونه .∫
صبـح به خیـر هاے |تو|
بوے بهار، می دهند🍃
تازه و دوست داشتنے~•😻
سلام که می کنے ...
شکوفه ها⇣
گل می کنند، بر لبانت •ᴗ•🌸
#عرفان_یزدانے
#صبحتون_بهشت☺️🌹
∫°🌤.∫ #صبح یعنے ،
تو بخندے و،دلم باز شود👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
∫°⛄️.∫
‡🎀‡
‡ #ریحانه ‡
#ریحآنہخلقٺ|♥️☘
|| همہ مےگویند:{🙆}•°
میاݩ عِده اے بآٰ ڪٰلاس
اُمُل بودݩ جرأتــ مےخواهد...
امٰا منـ مےگویَم:↻
ٰݦیان عِده اے حُرمتـ•••
شڪن حُرمَتـ نِگه
داشتن،شجاعتـ استـ . ∙͜•
شـ•_•ـیر زن✨💚
به خودتــ ببال 🙆
بدان که از میان عدهے ڪثیرے
#لیــــاقتـداشتےڪهمدافع
چــادر مـ💚ـادر باشے...
#مداآفعان_حیآ 😇💚
‡💎‡چادرت،
ارزشاست، باورڪن👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
‡🎀‡
|•👒.|
|• #مجردانه 😇.|
.
.
✔️ فردی عقل ازدواج دارد ڪه🧐
1⃣ از مسائل درڪ و فهم بهتری دارد پس میداند ڪه چرا ازدواج میڪند😍
2⃣ در زندگی دارای هدف است، پس بیراهه نمیرود😊
3⃣برای رسیدن به هدف خود در زندگی برنامهریزی میڪند، پس دچار روزمرگی نمیشود و خود برای زندگیاش تصمیم میگیرد😇
4⃣ در تصمیمهای خود بیشتر تابع عقل است نه احساسات، پس قبل از انتخاب عاقلانه فڪر میڪند و احساس را برای بعد از آن میگذارد🤗
5⃣ انتظاراتش از خود و دیگران واقعبینانه است، پس دنبال آرزوهای دور و دراز نمیرود و در رویا زندگی نمیڪند☺️🙂
ڪتاب📚 سینجینهایخواستگاری💑
نویسنده:مسلم داودی نژاد
#آرامش
#ازدواج_موفق
.
.
|•🦋.|بہ دنبال ڪسے،
جامانده از پرواز مےگردم👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
|•👒.|
∫°🍊.∫
∫° #ویتامینه .∫
.
.
📝با استفاده از تعابیر زیبا، جذاب،
آهنگ گونه خیلی خوب میتوان
ارتباط ها را پر رنگ کرد؛
❣همسر خود را اگر صدا میزنید
بگویید :
خانمم، همسرم...👸
آقامون،عزیزم... 🤴
در کمترین زمان ممکن اثر این تغییر
را مشاهده کنید؛ چرا که انسان ها از
لحن کلام و محتوای آن لذت میبرند.ツ
.
.
∫°🧡.∫ #ما بہ غیر از #تو نداریم، تمناے دگر👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
∫°🍊.∫
°✾͜͡👀 #سوتے_ندید 🙊
.
.
💬 سر کلاس تاریخ بودیم...
معلم داشت از دوستم درس میپرسید
یه قسمتی بود که دقیق یادم نیست اما
تو یه موقعیتی رضا شاه خاک میریخت
تو سر خودش، دوستم اومد همین قسمتو
توضیح بده، گفت: رضا شاه گل و لای بر
سر خود میریخت و میمالید...😬
وای ما مردیم از خنده😂
.
.
''📩'' #ارسالے_ڪاربران [ 534 ]
سوتےِ قابل نشر و #مذهبے بفرستین
•⊰خاڪے باش تو خندیدنــ😅✋⊱•
°✾͜͡ ❄️ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
YEKNET_IR_vahed_2_shahadat_hazrat_roghayeh_1399_07_01_nariman_panahi.mp3
4.89M
↓🎧↓
•| #ثمینه |•
.
.
#نریمان_پناهی🎙
- بزرگتریݩآزمونِایمان ..
زمانیاسٺڪہچیزیڪہمیخواهیدرابہدستنمیآورید ..!'
حاجاسماعیلِدولابی
.
.
•|💚| •صد مُــرده زنده مےشود،
از ذڪرِ #یاحسیــــــــــــن ( ؏)👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
↑🎧↑