eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.5هزار دنبال‌کننده
20.9هزار عکس
2.1هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
•[🎨]• •[ 🎈]• 😍♥️زندگی ارزش غم خوردن نداره... •[📱]• بفرمایید خوشگلاسیون موبایل👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal •[🎨]•
◉❲‌🌹❳◉ ◉❲‌ 💌❳◉ . . گرفتن دستـات🤝 زیباترـین تڪـــرارے دنیــــاسٺ🤪😍 😍😌 . . ◉❲😌‌❳ ◉ چــون ماتِ ، دگر چہ بازم؟!👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ◉❲‌🌹❳ ◉
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت_هشتاد‌وچهارم] نگاهش کردم ، با بهت : امتحان
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . [📖] رمان:《 》 [ ] ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ _خب این جلسه میخوام درباره یه مسئله ای که خیلی هامون درگیرش هستیم صحبت کنم ! ما میگیم چرا انقدر بدبختی سرمون میاد ؟! چرا بلا ؟! چرا من؟! حتما خدا منو دوست نداره ! چرا کفر میکنی برادر من ! خواهر من! اول اینکه هیچ بلایی مختص به یه نفر نیست ، وقتی این بلا سر تو اومده مطمنا قبل و بعد تو سر کلی آدم دیگه هم اومده و خواهد اومد و یه مسئله مهم خداوند بار ها در قرآن تاکید کردند که من هیچ ستمی به شما نمی کنم بلکه شما خودتان به خود ستم می کنید ! وقتی میری دکتر یه برنامه منظم میده میگه این کار رو نکن اینو بخور ، اونو نخور شما گوش میدین دیگه ؛ چون میخوایین سریع تر خوب شید چون به دکتر اعتماد دارین ! حالا خود خدا یه برنامه عظیم و دقیق و کامل جلوی ما قرار داده ،خب معلومه اگه جایی کم بزاریم یه جای کار می لنگه! و درباره اعتماد به خدا یه مثالی هست که همسر محترم شهید صدر زاده بیان کردند: میگن یه روزی دخترمون فاطمه روی اپن نشسته بود بعد شهید به دخترمون گفتن که بپر بغل بابا و خب دخترا هم که بابایی ؛ فاطمه خیلی سریع پرید بغلش بعد برگشتن سمت من گفتن : ببین اگه همه ما تا این اندازه به خدا اعتماد و اطمینان داشته باشیم مشکلاتمون حله و یه موضوعی که هست ؛ مگه میشه تموم روز ها عین هم و بدون مشکل بگذره ؛ بالاخره یه مشکل یا غم هر چند کوچیک هست و همه این ها باعث رشد میشه، باعث بهتر شدن میشه،اینجا هم میخوام یه نقل قولی کنم از سید مرتضی (شهید سید مرتضی آوینی ) : در سیاره رنج صبورترین انسان ها باش ما چقدر صبوریم؟! چقدر صبر خرج می کنیم تو لحظه هامون؟! ویس را قطع کردم ، موقع گوش دادن به موضوعات حس و حالم عجیب بود ، نا آرام بودم در عین آرامی!انقدر محو صحبت ها می شدم که اصلا یادم می رفت این ویس ها از کجا آمدند و اصلا این صدایی که پخش میشد متعلق به کیست ؟! [⛔️] ڪپے تنها‌باذڪرمنبع‌موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت_هشتاد‌وپنجم ] ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . [📖] رمان:《 》 [ ] دستم را زیر سرم گذاشتم و به پهلو خوابیدم،خواب را از چشمانم گرفته بودند ، فکر و خیال های این روز هایم !حدودا یک ماهی سپری شده بود ، تقریبا تمام ویس ها رو گوش کرده بودم و خب من عجیب نیاز داشتم به یک تکان اساسی! دلم می خواست شوم یک ریحانه اصیل ! در این مدت با پدرمم حرف زده بودم ، کلی کشید تا راضی شود و ببخشد ؛ هر چه نباشد تک دخترشان بودم ،بدون آنکه بخواهم اشکی از چشمانم جاری شد. یاد پست اینستایش افتادم. " عشق آن بغض عجیبی ست که از دوری یار نیمه شب بین گلو مانده و جان می گیرد " بی قرار گوشی را برداشتم ، دیتایش را روشن کردم و بعد اینستا را باز کردم و رفتم سراغ پیج های دوستان و همکلاسی ها. عکس های مختلف دسته جمعی دختر و پسر میان دود ،جمع های دختر و پسرشان میان جشن ها و مکان های مختلف .. عکس های دو نفره هر روز با یک نفر میان دربند..  و بعد رفتم پی پیج او پیچ اینستایش هم مثل خودش آرامش را انتقال می کرد ! دانه دانه محو پست ها شدم ! زیر اولین عکس که گنبد فیروزه ای رنگ زیبایی بود را خواندم " میون صحن جمکران در هوای یار .... عالیجناب عشق ! چرا غایبی هنوز ؟! یاد تو قرن هاست که در جمعه ها حاضر ست " دومین عکس،  عکس دانش آموز هایش در روستا بود .جمله پایانیش دلم را برد ( با این دلبر های کوچولو میشه حس پدر شدن رو قبل ازدواج حس کرد و ازش لذت برد ) با خودم گفتم : چه با احساسه این پسر ؛ اصلا هم غرور اعصاب خورد کننده بقیه رو نداره ، دست به قلم هم هست که آقا! پست بعدی دریا بود ،  یک دختر چادری  از پشت سر کنجکاویم گل کرد و سریع تر رفتم پایین پست .. " خواهر یعنی دقیقا ایشون ... تولدت مبارک بانو که تو خواهری تکی ..." دستم را بند گلویم کردم ، خوش به حال خواهرش ! عکس بعدی گنبد طلایی رنگی بود که میان صحنش یک چیزی مثل آب خوری بود،دلم ضعف رفت پای جمله هایش "  بعد چندین ماه طلبیدن آقا ..درست وقتی که میون دغدغه ها گم شده باشی و اون ته ته های دلت پر بزنه واسه صحن انقلابش ..درست وقتی که دلتنگ دخیل بستن به پنجره فولاد شی...خیلی دلچسبه این طلبیدن .. " بقیه عکس ها یا منظره بودند یا شعر و متن های مذهبی و ادبی یا هم عکس شهید و احادیث. آرامم کرد پست هایش ، خوش به حالش ! بعد هم به سقف خیره شدم ، چه تفاوتی بود میان آدم ها!امیر علی نواب کجا و این پسر های دور اطرافم کجا ؟! چقدر دغدغه هایشان با هم تفاوت داشت از زمین تا آسمان به گمانم !پسر های اطراف من دغدغه هایشان مارک لباس ها بود و دختر های رنگ وارنگ و پاتوق شان مهمانی و کافه بود و رستوران های دربند،اما امیر علی نواب ..فکر و ذکرش کمک بود و رایحه حضور او و پاتوقش ،مسجد و طبیعت بود آن هم با خانواده ..اصلا تا حالا دختری به غیر خواهرش را هم دیده ؟! به همسر او حسودی کردم ، تا حالا دختری را به دلش نداده ، چشمانش آکبند مانده بودند دقیقا برای همسرش ! تکیه گاه خوبی میشد کسی مثل امیر علی نواب که پشتش به جای خوبی گرم بود ..به کسی مثل خدا ،آرامش را میشد کنارش تجربه کرد. آخرین استوری اش عکس شهدای گمنام بود. *چه کسی به تو گفت گمنام ؟! نام تو عشق است ؟! ! !* [⛔️] ڪپے تنها‌باذڪرمنبع‌موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
«🍼» « 👼🏻» شلام🤩 ایسون بابادونِ مهلبونِ ما هَشتن😎 لَفتَم بَدَلِسون😍 اوممم بهـبهـ❤️ اودالوسُتل🌱 🏷● ↓ بَدَلِسون: بغل‌شون اودالوسُتل: خداروشکر ــــــــــــــــــــــــــــــ♡ــــــــــــــــــــــــــــــ پيامبر صلی‌الله‌عليه‌و‌آله: به زن، در ماهى كه زايمان كرده، خرما بدهيد، چرا كه فرزند او بردبار و پاك مى‌شود.🌸 'مكارم‌الأخلاق-صفحه۱۶۹' . . «🍭» گـــــردانِ‌زره‌پوشڪے‌👇🏻 «🍼» Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◖┋💍┋◗ ◗┋ 💑┋◖ . . [😎] ‏یکیم باید باشه [👀] که هر وقت نگات کرد [👇🏻] مثل بگه : [😍] نظر کنم به تو، [😌]نازم به انتخاب خودم . . ◗┋😋┋◖ چنان‌ ، در دلِ‌من‌رفتہ،ڪہ‌جان‌، در بدنۍ👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ◖┋💍┋◗
|. ❄️'| |' .| . . ⌈ برایِ⚡️ دستِ گرمت را گرفتن👋 فرصت خوبی‌ست😉 از این رو💫 دوست دارم😌 سردیِ فصل زمستان را❄️⌋ ✍/ |✋🏻 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌|💛 |🔄 بازنشر: |🖼 «1686» . . |'😌.| عشق یعني، یڪ رهبر شده👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal |.❄️'|
∫°⛄️.∫ ∫° .∫ صبح آمده بر پهنه‌ آفاق گذر کن پلکی بزن و بر رخ دلدار نظر کن👀💓 این پیله خمیازه گی صبحگهان را با خنده‌ پروانگی‌ات دست به سر کن....😍🦋 🤍🍃 ∫°🌤.∫ یعنے ، تو بخندے و،دلم باز شود👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ∫°⛄️.∫
•‌<💌> •< > . . 💓• از وقتۍ ڪاظم رفته بود لبنــان، خبر؎ از او نداشتم. در فراق او افســردگۍ گرفته بودم و نحیف و لاغــر شده بودم. 💔• مادرشـوهرم به بهــانه پیدا ڪردن ڪاظم مرا آورد اهــواز ڪه از این حال و هــوا بیرون بیایم. 💓• وقتۍ اتفاقی در خیــابان پیدایش ڪردم، زبانم بنـد آمده بود و پایم بۍحس شده بود و دیگر تــوان راه رفتن نداشتم. 💔• خانه ڪه آمدیم و رنگ و رویم را دید، خیلۍ ناراحت شد. محڪم مۍزد رو؎ پایش و سرش را تڪان مۍداد. 💓• وا؎ اڪرم! نگو مریض شدم ڪه دیوانه‌ام مۍڪنۍ، مرا شرمنده مۍڪنۍ. من ڪیم ڪه به خاطر من ظالم خودت را به سختۍ مۍانداز؎؟! 💔• تبخالۍ گوشه لبش بود. وقتۍ پرسیدم : «حالا بگو لبت چه شده؟» اشڪش جــار؎ شد. 💓• اشڪ‌هایم را با گوشه انگشتش پاڪ ڪرد و سرش را انداخت پایین و گفت: در این مدت این همه سختۍ ڪشید؎ و قیافه‌ات شبیه بیمــاران روانۍ شده، آن وقت تو نگـران تبخــال رو؎ لب منۍ! حــال و هــوایی داشت آن روز. 🌷شـهـیـد دفاع مقدس •<🕊> دلــِ من پشٺِ سرش ڪـاسه‌ےآبـےشــد و ریخٺ👇🏻 •<💌> Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
|•👒.| |• 😇.| . . ✔️ تأثیر دوستی دختر و پسر در زندگی آینده آن ها چه اندازه خواهد بود⁉️ 🔰دختران و پسرانی ڪه از راه غیر مشروع با فردی از جنس مخالف رابطه دوستانه برقرار می‌ڪنند از جهات مختلف آسیب می‌بینند آسیب‌ها هرچند متوجه دختر و پسر است اما دامنه و شدت آن درباره دختران بیشتر است و این آسیب ها عبارتند از⬇️ 1⃣ آسیب روانی😣 دختری ڪه به پسری علاقه‌مند شده خود را در اختیار وی قرار می‌دهد پس از بی‌وفایی پسر و ترڪ وی به شدت دچار سرخوردگی می‌شود و گاهی تا مرز افسردگی و بیماریهای روانی پیش می‌رود اعتماد چنین شخصی از جنس مخالف به خاطر بی‌وفایی‌هایی ڪه نتیجه آن را دیده سلب خواهد شد و در زندگی آینده نمی‌تواند متعادل باشد😔 2⃣ آسیب‌های اجتماعی دختری ڪه با پسر ارتباط دارد و ارتباط آن آشڪار می‌شود ، این شخصیت جایگاه و شخصیت اجتماعی خود را تغییر و از دست می‌دهد. حتی اگر ازدواج ڪند نمی تواند زندگی متعادل داشته باشد، زیرا ازطرف همسر و خانواده شوهر سرزنش می‌شود و به هر بهانه‌ای روابط قبلی وی را به رخ او می‌ڪشند😓 ادامه دارد...🤗 ڪتاب نویسنده: مسلم داودی‌نژاد . . |•🦋.|بہ دنبال ڪسے، جامانده از پرواز مےگردم👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal |•👒.|
∫°🍊.∫ ∫° .∫ . . ⭕️اشتباه اینجا بود ڪه زن رو با ڪسب درآمد ارزش‌گذارۍ ڪردن، نه با تاثیرگذارۍ😕 قطعا زنِ خانه‌دار از تاثیرگذارترین افراد جامعه است!😌✌️ پ.ن:خانومای‌خانه‌دار‌خداقوت☺️💪 . . ∫°🧡.∫ بہ غیر از نداریم، تمناے دگر👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ∫°🍊.∫
‌ °✾͜͡👀 🙊 . . 💬 ‌‌سلام. من کلا آدم شادی و شوخ طبعی ام و با همسرم زیاد شوخی می‌کنم... چند روز پیش که همسرم با موتور می‌رفت اداره، بیچاره تا می رسید یه تیکه یخ میشد... ناگفته نماند که جوونه ولی دندوناش مصنوعی! دیروز طفلی می‌خواست برام ناز کنه گفت که تا اداره رسیده خیلی سرما خورده و از شدت سرما دندوناش به هم میخورده، منم نه گذاشتم و نه برداشتم بهش گفتم آخی عزیزم این که مشکلی نیست دندوناتو بذار تو جیبت وقتی رسیدی بذار تو دهنت که بهم نخوره😜😜😜 بد گفتم عایاااااااا🤬 . . ''📩'' [ 529 ] سوتےِ قابل نشر و بفرستین •‌⊰خاڪے باش تو خندیدنـ‌ـ😅✋⊱• °✾͜͡ ❄️ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
مداحی آنلاین - دوباره اجازه دادی اومدم - حسن عطایی.mp3
4.68M
↓🎧↓ •| |• . . 🎙 مثلِ‌اوهیچ‌ڪسی‌حَرفِ‌مَراگوش‌نَڪرد، مُطمَئنم‌دلِ‌ایـטּپَنجره؛‌فولادےنیس💔! . . •|💚| •صد مُــرده زنده مےشود، از ذڪرِ ( ؏)👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ↑🎧↑
•[🎨]• •[ 🎈]• خدای ما رحیم و مهربونه رفیق😍✨ •[📱]• بفرمایید خوشگلاسیون موبایل👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal •[🎨]•
◉❲‌🌹❳◉ ◉❲‌ 💌❳◉ . . دست در دست یار قدم زدن توی صحن و سرای امام رضا جانمون خود آرامشہ..😍💚 . . ◉❲😌‌❳ ◉ چــون ماتِ ، دگر چہ بازم؟!👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ◉❲‌🌹❳ ◉
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت_هشتا‌دوششم ] دستم را زیر سرم گذاشتم و به
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . [📖] رمان:《 》 [ ] ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ از طرف دانشگاه، برای مراسمی که داشتند به عنوان یکی از عکاس های افتخاری انتخاب شده بودم و این انتخاب دلچسب بود ؛ شبیه طعم گردو میان کیک های خانگی ! در خانه که آماده می شدم ، همان مانتوی پسند شده توسط نورا را تن کردم، چون تنها مانتوی مناسب بعد تغییرم همین بود ؛ هر چند هیچ وقت باز نمی گشتم اما خوب مانتو هایم تقریبا یا کوتاه بودند یا تنگ ! هنگام سر کردن شال تمام حرف ها مقابل چشمانم ردیف شد ؛ نفس عمیقی کشیدم ؛ هوا گرم بود و مطمنا مثل فاطمه و نورا سفت بستن شال به مراتب گرم ترش می کرد اما ارزشش را داشت ؛ قرار بود ریحانه شوم و بمانم قرار بود همان صدفی باشم که به قول مهدی باید محفوظ بماند ! هر چه تلاش کردم، کاری از پیش نبردم؛ بستنم اصلا شبیه فاطمه و نورا از آب در نمی آمد ، مثل همیشه معمولی سر کردم اما جلو تر کشیدم، ریشه های مشکی موهایم کمی نمایان بود اما فعلا بیخیالش شدم ! مقابل بنری که در ورودی بود ایستادم ، با خواندن بنر چشمانم مات همان کلمه توصیفی ماند * یادواره شهدا * یادم هست فاطمه و نورا می گفتند لیاقت می خواهد حضور در چنین مجلسی ! نمیدانم چرا استرس تمام وجودم را گرفت ، کمی با خودم حرف زدم تا آرام شوم و بعد با یاد حرف های نواب زیر لب تکرار کردم * الا بذکر الله تطمئن القلوب * وارد سال شدم و بعد هماهنگی مشغول عکاسی شدیم ! دوربینم را بالا آوردم و از چند زاویه مختلف از مکان برگزاری عکس گرفتم ؛ این سالن مگر گنجایش این همه جمعیت را داشت ؟! برای کمی رهایی از فکر به این جمعیت و گرمای کلافه کننده اواخر تیر ماه به تیپم نگاه کردم شال رنگی ام را دوباره جلو تر کشیدم، این موهای لخت دردسری بود هاا! بالاخره مراسم شهدا بود اما راستش هنوز هم شناختم کامل نبود راجبشان! شاید حتی خیلی از آنهایی که کت و شلوار پوشیده و با پرستیژ خاصی نشسته بودند هم آن درکی که باید را نداشتند ! فقط برای ریا و خودی نشان دادن ،شاید هم برای سرگرمی آمده بودند ! سرم را از روی دستبند نقره ام که حرف اول اسمم به لاتین بود بالا کشیدم و به روبرو چشم دوختم .. ماتم برد .. زمان ایستاد .. انگار هوا و نفس من هم ایستادند ... انگار همه رفتند تا فقط من بمانم و او... دوباره پلک زدم ، واقعیت محض بود دیدن سر به زیرے های جدی کسی که حرف هایش کن فیکونم کرده بود ! [⛔️] ڪپے تنها‌باذڪرمنبع‌موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت‌هشتادوهفتم ] ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . [📖] رمان:《 》 [ ]  آرام همانطور که دستم بند ، دوربینم بود به طرفش قدم برداشتم این روز ها حتما باید سری به دکتر بزنم ، این ضربان های بلند و پی در پی چه می گفتن ؟! آرام دستم را، روی حفره سمت چپم گذاشتم : تو انقدر بی آبرو بودی و خبر نداشتم ؟! انقدر تند نزن لعنتی .... درست مقابلش ایستادم ، سرش بند کاغذ های درون دستش بود که فکر کنم سایه حضورم را حس کرد که سرش رو بالا آورد و چشمان متعجبش فقط به اندازه چند ثانیه زیادی کوتاه به من دوخته شد : سلام جناب نواب انگار کمی از بهت خارج شد که ایستاد و با آن لحن دیوانه کننده اش نجوا کرد : سلام خانوم ، خدا قوت باز دوباره حرف زد و سوال های من شروع شد ، چرا من سکوت نمی کردم؟! : خدا قوت دقیقا یعنی چی ؟! لبخند محوی که چهره اش را زینت داد را با همان سر پایین افتاده اش تشخیص دادم : انسان حتی اگه تو اون لحظه مشغول فعالیت های فیزیکی هم نباشه یا قبل اون کاری کرده یا حتی تو همون لحظه تو ذهن و دلش هنوز فعالیت هایی انجام میشه ، خدا قوت یعنی خدا نیرو و توان بده بهتون در حال انجام هر کاری هستین ، یه جور آرزوی یاری از طرف خداست به فرد مقابل ... بازم بی مثل و مانند مسئله را تجزیه کرده بود و من تک تک ضربان های تندم را میان تک به تک کلمه هایش جا گذاشته بودم .. این مرد عجیب بود ، یک حرف کوتاهش هم توانایی تسلیم شدن محض را مقابلش داشت،  آرامش میان چهره و تمام حرف هایش را خیلی دوست داشتم،  میشد منم روزی میان آرامش غرق بشوم و رایحه حضورش رو تنفس کنم ؟! میشد ؟! هول گفتم : مرسی که توضیح دادین ، اصلا یادم رفت احوال پرسی کنم با همان آرامش ذاتی اش نجوا کرد : خواهش میکنم خلاصه ؛حرف زدن هایش مرا یاد اولین دیدارمان می انداخت ولی ریحانه آن موقع کجا و ریحانه حالا کجا ؟! می خواستم برای درگیری این روز هایم از او کمک بگیرم سخت بود ولی خب من ریحانه بودم ! : آقای نواب یه سوال داشتم خدمتتون ؟! یه فردی اگه حسابی بخواد دل تکونی بکنه و حال دلش خوب بشه باید بره کجا؟! تعجب را میشد در چهره اش دید، نفس عمیقی کشید: به نظر من اون فرد حرم لازمه با ماتی پرسیدم: کدوم حرم ؟! _ اگه شرایطش رو داشته باشه کربلا ولی اگه نباشه مشهد بهترین گزینه است ، پیش ضامن آهو نفسم را آه مانند بیرون دادم ! آخرین باری که مشهد رفته بودم چه زمانی بود اصلا ؟! دلم پر کشید برای ضامن آهویی که قهرمان بود برایم از همان بچگی ! داستان ضامن شدنش را شنیده بودم .. و چقدر برای آن آهو حسودی کرده بودم !!! چشمانم را گشودم : مرسی از کمکتون مزاحمتون نمیشم نگاهی به عقیقش انداخت : مراحمین ، یا علی و بعد سمت دوستش رفت و من آرام زمزمه کردم : یا علی ! [⛔️] ڪپے تنها‌باذڪرمنبع‌موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
「💚」◦ ◦「 🕗」 . ای بـرف به جای مـن که دور از حرمم❄️ بر گنبـد و بارگاه او بوسـه بزن♥ . ◦「🕊」 حتما قرارِشـــاه‌وگدا، هست‌یادتان👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal 「💚」◦
«🍼» « 👼🏻» . . شیهههه؟!😟 دالم بازے میتُنَم وِلَم تون😥🕹 بابایے اینو بهم داد دوفت باهاش بازے تونم اما مامانے میجه زیاد حوب نیشت☹️😭 🏷● ↓ شیهههه؟: چیهههه میتُنم: میڪنم ولم تون: ولم ڪن ــــــــــــــــــــــــــــــ♡ــــــــــــــــــــــــــــــ براے تماشا ڪردن تلویزیون در خانه قوانینے تعیین ڪنید.⛔️ مثلا اینڪه ڪودڪان در هنگام انجام تڪالیف، خوردن غذا در ڪنار خانواده و یا انجام ڪارها و مسئولیت هاے روزمره شان حق تلویزیون تماشا ڪردن ندارند.❌ زمان و ساعات تماشا ڪردن تلویزیون را در طول شبانه روز تعیین ڪنید و حتما هنگام پایان یافتن زمان تلویزیون تماشا ڪردن ڪودڪان، آن را خاموش ڪنید.✋ . «🍭» گـــــردانِ‌زره‌پوشڪے‌👇🏻 «🍼» Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◖┋💍┋◗ ◗┋ 💑┋◖ . . . ⦙💚⦙ زندگے زیباست ؛ یعنی : ↓ 🕛درسٺ ازهمان لحظه‌اے که ⇠ ٺـوC᭄‌⇢ 😌 ٺمام زندگے ام شدے . . ◗┋😋┋◖ چنان‌ ، در دلِ‌من‌رفتہ،ڪہ‌جان‌، در بدنۍ👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ◖┋💍┋◗
|. ❄️'| |' .| . . ⌈ آدم👤 یک " تــو " را🌹 کنار خودش داشته باشد😌 و چای بنوشد...☕️ ⌋ ✍/ |✋🏻 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌|💛 |🔄 بازنشر: |🖼 «1687» . . |'😌.| عشق یعني، یڪ رهبر شده👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal |.❄️'|
∫°⛄️.∫ ∫° .∫ سر صبحے دریـ🌊ـا را↯ توے یڪ فنجانِ گل سرخے ریختم و سر ڪشیدم! سر صبحے آفتاب را↯ با آواز گنجشڪھاے عاشقـ♥️ وسطِ آسمان چشم هایم رقصاندم! سر صبحے صبحـ☀️ را خنداندم! آدمـ👇 |تـــ♡ــو| را ڪہ داشتہ باشد🙊 همہ‌ے ساعتـ⏰ـھایش سر صبحند! تازه و پر نور و بخیـــــر .... ∫°🌤.∫ یعنے ، تو بخندے و،دلم باز شود👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ∫°⛄️.∫
22.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
≈|🌸|≈ ≈| |≈ . . آقای امام‌رضا تو مؤلف دلهای شکسته‌ای.. مردمان غریب، عاشقان پاپتی!♥️ 💚 . . ≈|💓|≈جانے‌دوباره‌بردار، با ما بیا بہ پابــوس👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ≈|🌸|≈
•‌<💌> •< > . . 🌹🍃| قرار شده بود زندگی مشترڪ‌مان را در خانہ پدرِ علی‌آقا شرو؏ ڪنیم. مادرِ علی‌آقا اصــرار بر مراسم عـروسی داشت؛ اما ما تصمیم گرفتہ بودیم برویم قــم و برگردیم و زندگی‌مان را شرو؏ ڪنیم. خیلی ســاده و انقــلابی. 🌹🍃| خــرید ازدواج ما یڪ گــردنبند ظریف بود ڪہ رویش نوشتہ شده بود "علی". حولہ و ساڪ و پیــراهن سفید و یڪ جفت ڪیف و ڪفش قهــوه‌ا؎. 🌹🍃| مادرِ علی ڪہ وســایل ما را دید، خـودش رفت آینــہ و شمعــدان و برخی لــوازم دیگر را گــرفت. 🌹🍃| مادرم اصــرار بر خرید سرویس خواب داشت و من زیر بار نمی‌رفتم. علی‌آقا با اینڪہ در قید و بند دنیا نبود، هر چہ می‌آوردند فقط بہ‌بہ و چہ‌چہ می‌ڪرد و یڪ‌بار هم نگفت اینها چیست؟ 🌹🍃| خرید ڪہ ڪردیم می‌خواستیم برویم قم. فقط هــزار تومان پول برایمان مانده بود. رفتیم قم دو روز ماندیم. نهار ڪہ خوردیم، پول‌مان تہ ڪشید و برا؎ شــام دیگر پولی نمانده بود. 🌹🍃| علی می‌گفت: واقعا ازدواج نصف دین است. از وقتی ازدواج ڪردم، رفتارم با بچہ‌ها؎ جبهہ هم نــرم‌تر شده. وقتی توجہ می‌ڪنم ڪہ در خانہ زن دارم، سنگین‌تر و محڪم‌تر راه می‌روم. 🌷شـهـیـد دفاع مقدس •<🕊> دلــِ من پشٺِ سرش ڪـاسه‌ےآبـےشــد و ریخٺ👇🏻 •<💌> Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
‡🎀‡ ‡ بـــــــانــوجــــان نمیدانم‌در‌دلٺ‌چه‌میگذرد✨🌱: ولے: احسنٺ‌ ڪه‌با حجابٺ💓:‌ نه‌‌ دل‌ شـهیدے را شـ❤️ـڪاندے ‌نه‌ دل‌ جــــوانے را لــ💥ــرزانــدے ‌‎ ‡💎‡چادرت، ارزش‌است، باورڪن👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ‡🎀‡
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
|•👒.| |• #مجردانه 😇.| . . ✔️ تأثیر دوستی دختر و پسر در زندگی آینده آن ها چه اندازه خواهد بود⁉️ 🔰دخ
|•👒.| |• 😇.| . . ❇️ تاثیر دوستی دختر و پسر درزندگی آینده آن ها تا چه اندازه خواهد بود⁉️ 3⃣ آسیب تربیتی🤕 دختری ڪه با پسری و پسرانه ارتباط دارد،جایگاه خود را به عنوان فردی شایسته برای تربیت در ذهن اولیای خانه و مدرسه و دوستانش از دست می‌دهد. چنین دختری از سیر تعلیم و تربیت عقب می‌ماند یا برخی از راهڪارهای تربیتی را پذیرا نمی‌گردد.😞 4⃣ آسیب معنوی🙄 دختری ڪه به صورت نامشروع با پسری رابطه دارد با گناه و معصیت از خداوند دور شده و از نظر اخلاقی نیز آسیب می‌بیند،او دیگر از عبادت خود لذت نمی‌برد و احساس گناه و ملامت درون روح او را آزار می‌دهد مگر آن ڪه توبه ڪند و راه پاڪی را پیشه سازد.🦋 5⃣ ضعیف شدن حس اعتماد😟 دختران و پسرانی ڪه بر اثر آشنایی در خیابان و محیط‌های دیگر و ایجاد علاقه و دوستی بین آنها،اقدام به ازدواج می‌ڪنند گاهی در زندگی آینده دچار بی اعتمادی می‌شوند زیرا با خود می‌گویند همسر او ڪه به راحتی با او دوست شده است و با او ارتباط برقرار ڪرده است آیا امڪان دارد ڪه قبلاً با دیگری نیز شده باشد😢 کتاب نویسنده: مسلم داودی نژاد . . |•🦋.|بہ دنبال ڪسے، جامانده از پرواز مےگردم👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal |•👒.|
‌ °✾͜͡👀 🙊 . . 💬 ‌‌مهمون برادر شوهرم بودیم... وقتی رسیدیم خونه شون پسر چهار ساله ام رفت آشپزخونه یه دوری زد و اومد تو گوشم گفت پاشو بریم غذا ندارن😳😂 گفتم چطور؟ گفت هیچ قابلمه ای رو گاز نیست😐 گفتم ساکت چیزی نگو زشته..😒 خلاصه این هی در گوش من گفت و من ساکتش کردم آخرش داد زد بابا میگم پاشید بریم هیچ غذایی ندارن😐 برید نگاه کنید هیچی رو گاز نیست😂😂😂 بعد جاریم گفت غذا رو آماده کردم گذاشتم رو بخاری تو اتاق گرم بمونه... بنده خدا بچه کوچیک داشت زودتر غذا رو آماده کرده بود😁 . . ''📩'' [ 530 ] سوتےِ قابل نشر و بفرستین •‌⊰خاڪے باش تو خندیدنـ‌ـ😅✋⊱• °✾͜͡ ❄️ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
مداحی آنلاین - نماهنگ پناهم بده - طاهری.mp3
7.94M
↓🎧↓ •| |• . . 🎙 آقـٰا‌مُحسن‌اگر‌روزۍ‌چِشمَش‌بِہ‌نـٰامحرم‌ مۍ‌افتـٰاد‌یا‌گنـٰاهۍ‌انجام‌مۍ‌داد‌اون‌روز‌و‌ کُلۍ‌استغفـٰار‌مۍ‌کَردَند‌و‌فَرداش‌هَم‌روزِه‌ مۍگِرفتَنـد‌!! 💔!؟ استغفـٰار‌کِہ‌هیچ‌.. • شهید محسن حججی • . . •|💚| •صد مُــرده زنده مےشود، از ذڪرِ ( ؏)👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ↑🎧↑