فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
•┄❁🥀❁┄••┄❁🥀❁┄•
@Asheghaneh_Shahadat
•┄❁🥀❁┄••┄❁🥀❁┄•
🇵🇸عـاشـقـان شـهادت🇵🇸
🥀 عاشقان شهادت 🥀
سلام علیکم
این پیام را با آشنایان به اشتراک بگذارید و ما را زیاد کنید.🌺
یک بار که حسین از منطقه آمد اصفهان به من گفت:(این حسن آقایی خیلی سمیرم سمیرم میکنه،میخوام برم این سمیرمی که میگه رو ببینم چه جور جاییه، توهم میای؟)
یک پیکان مدل۵۹_۵۸ جور کرد و با هم راه افتادیم. نرسیده به شهر رضا،کنار جاده انار میفروختند.حسین گفت وایسا اگه خوبست بستونیم بخوریم.
رفتیم و دو کیلو انار خواستیم. انارها را که کشید خواستم پولش را بدهم،طرف نگرفت و گفت: (من از شما پول نمیگیرم) گفتم( چرا؟) گفت:(چطور ایشون با ماشین تردد میکنه؟) گفتم: (چه عیبی داره؟حالا تو ماشین رو بیخیال شو پولت رو بگیر)
گفت:(نه نمیگیرم )خلاصه بازور پول را دادیم و راه افتادیم..
ظهر رسیدیم سمیرم. بعد از خواندن نماز رفتیم قهوه خانه و دوتا دیزی سفارش دادیم.وقت حساب صاحب قهوه خانه هم از ما پول قبول نکرد و گفت:
(شما آقای خرازی هستی،کی از شما پول خواسته؟)
گفتیم: (درسته پدر جان ماهمونی هستیم که شما میگی فقط به کسی نگو اومدیم اینجا.)
از یکی دوتا مغازه دار پرسیدم: (این حسن آقایی که میگن درو پنجره سازه رو شما میشناسین؟)
آدرس دکان و منزل خودش و پدرش را به ما دادند.رفتیم گشتی در سمیرم زدیم و بعد از ظهر برگشتیم اصفهان.
چند روز بعد حسن آقایی اومد سراغ حسین و گفت:
(خبر داری چیشده؟)😳😳
حسین گفت:
(چی چی شده؟)🤔
گفت:(دوسه روز پیش چندتا منافق اومده بودند سمیرم و سراغ منو میگرفتند.مثل اینکه میخواستند منو بکشن)
حسین نیشخند شیطنت آمیزی زد و گفت:
(پس خیلی مواظب خودت باش.)😂😄
🌹🌹 خاطرات طنز شهدا🌹🌹
#طنز_شهدا
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹