فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ثوابیهویی
اسکرین شات بگیرید
عکس هر شهیدے که اومد😍
۱۴ شاخه گل صلوات بهش هدیه کن🌹
❤️🧡💛💚💙💜♥️
❤️🧡💛💚💙💜♥️
🌸بیسکویت🌸
ای زیر تانک بروید.
شما بسیجی هستید یا یک مشت بازمانده قوم مغول !؟
- الهی کاتیوشا تو فرق سرتان بخورد و پلاکتان هم نماند که شناسایی شوید!
- ای خدا، دادِ مرا از این مزدورهای مسلمان نما بگیر!
بچه های گردان هرهر می خندیدند
و کسانی که اسماعیل را کتک زده بودند به او چنگ و دندان نشان می دادند
و تهدید به قتلش می کردند.
فریاد زدم: «مسخره بازی بسه! واسه چی این بنده خدا را به این روز انداختید؟»
یکی از آنها که معلوم بود حال و روز درست و حسابی ندارد
گفت: « از خود خاک بر سرش بپرسید. آهای اسماعیل دعا کن تو منطقه عملیاتی گیرت نیاورم.
یک آر پی جی حرامت می کنم!»
اسماعیل که پشت سر من پناه گرفته بود،
هرهر خندید و آنها عصبانی تر شد.
گفتم: «چی شده اسماعیل؟ تعریف کن!»
اسماعیل گفت: « بابا اینها دیونه اند حاجی. بهتره اینها را بفرستی تیمارستان.
خدا بدور با من اینکار را کردند با عراقیها چه می کنند؟»
- خب بلبل زبانی نکن. چه دسته گلی به آب دادی؟
- هیچی. نشسته بودیم و از هم حلالیت میخواستیم
که یک هو چیزی یادم افتاد.
قضیه مال سه چهار ماه پیش است.
آن موقع که کردستان و بالای ارتفاعات بودیم.
خوب !...
یک بار قرار شد من قاطرمان را ببرم پایین و جیره غذا و آب بیاورم.
موقع برگشتن از شانس من قاطر خاک تو سر،
سرش را سبک كرد و بسته های بیسکویت که زیر شکمش سرخورده بود خیس شد.»
یکی از بچه ها نعره زد: «می کشمت نامرد. حالم بهم خورد»
اسماعیل با شیطنت گفت: «دیگر برای برگشتن به پایین دیر بود.
ثانیاً بچه ها گشنه بودند.
بسته های بیسکویت را روی تخته سنگی گذاشتم تا خشک شدند
و بعد بردم دادم بچه ها،
همین نامردها لمباندند و چقدر تعریف کردند که این بیسکویت ها خوشمزه است و ملس است و ...»
بچه هایی که دورم جمع بودند از خنده ریسه رفتند.
خودم هم به زور جلوی خنده ام را گرفته بودم،
#طنز_شهدا
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
دخترے مے گفت:
من همـڪلاسے بابڪ بودم
خـــــیـــلــے تو نخش بودیم
اما انقدر با وقار بود ڪھ همھ دخترا می گفتند:
این نورے انقدر سرسنگینھ حتما خودش یه دوست دختر داره و عاشقشھ...😏
بعد من گفتم:میرم ازش مے پرسم باید تڪلیفمون روشن بشه...
رفتم رو در رو پرسیدم:بابڪ نورے شمایے دیگ...؟!
گفت:بفرمائید
گفتم:چرا انقدر خودتو میگیری...
چرا محل نمیدے بھ دخترا؟!
میگفت:بابڪ یھ نگاھ پر از تعجب و شرم بھم ڪرد...😐
و سریع رفتو و نھ ایستاد اصلا...
بعد ها ڪھ شھید شد...
همون دخترا و من فهمیدیم ڪھ بابڪ عاشق ڪے بوده ڪھ بھ دخترا و من محل نمیداد!!!
عاشـــق حضرت زینب و شھادت😭
#شھیدبابڪنورےھریس
#شهید
💫💫💫💫💫💫💦💫💫💫💫💫💫
💦💦💦💦💦💦💫💦💦💦💦💦💦
💞اصطلاحات جبهه💞
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
▪︎آن چیز را که چیز بود، چیزش کنید:
مسأله ای که پشتِ بی سیم برای هر دو طرف روشن بود.
▪︎شَـل و شـولتیـــم: مخلصتیم .
▪︎ بوسه گاه ِحوری:
تاول ِ ناشی از گــاز ِ شیمیـــایی
▪︎آب پاش: بسیار اهلِ گــریه
▪︎آب طلایی شده: نماز صبح قضا شــده .
▪︎آخ جون تـرکش: جراحت ِ ناشی از تـرکش که منجـر به مرخصی میشد
▪︎آدمهـای قورباغه ای: نیروهـای غـواص اطلاعات عملیّات خودی.
▪︎آدم کـُش ِگـردان: امدادگــر ِ ناشی و تازه کـار .
▪︎آقا گــربه: نیروی خودی که بـه کمین و شکار ِ دشمن میرفت.
▪︎از آن بترس:
نیروی خیلی افراطی در مذهب.
▪︎از ضامن خارج شدن:
عصبانی شدن فرمانده از نیروی تحت ِ امر خود.
▪︎اسلام قوی ست: وضع تدارکات خوب است.
▪︎اِف 15: بسیجـــی
▪︎اِف 16: پاســدار افتخـــاری
▪︎الهــی قلبی محجــوب: کنایه از رزمنــده ای با محاسن ِ بلند و پیراهن ِ یقـه آخونــدی.
▪︎باطـری قلمـی: بسیجـــی ِ لاغــر
▪︎بنـد ِقاف: رزمنــده خوش تیپ و بانمک.
#طنز_شهدا
🍀🍀🍀🍀☘☘☘🍀🍀🍀☘☘☘
☘☘☘🍀🍀🍀☘☘☘🍀🍀🍀🍀