eitaa logo
نهال❤
6.6هزار دنبال‌کننده
18.4هزار عکس
7.9هزار ویدیو
3 فایل
زهرا می‌نویسد.. غیر از هنر که تاج سر آفرینش است، دوران هیچ منزلتی پایدار نیست.⚘ ✍کانال شخصی نویسنده خانم: #زهرابانشی 🚫اسکرین، فوروارد، ریشات، کپی حتی با ذکر نام نویسنده و لینک و تگ کانال #حرام است🚫 تبلیغات ارزان https://eitaa.com/tablighattarzan
مشاهده در ایتا
دانلود
نهال❤
"ببخشید خانم.. " نگاهش رو به دختری داد که هوش و حواسش رو برده بود. برق نگاهش جرأتش رو بیشتر کرد: "م
پسره عاشقه طاقت نمیاره وسط کوچه خواستگاری می‌کنه😅😍 عاشقوووونه ی جدیدمونه♥️🍃
نهال❤
❤️ ❤️ ❤️ ❤️ ❤️ ❤️ ❤️ فسمت 524 بعدازخوردن شاممون. بامحسن ومادرم یک ساعتی را توی سالن مینشینیم وحر
❤️ ❤️ ❤️ ❤️ ❤️ ❤️ قسمت 525 وارد عمارت میشوم. امیرعلی وسهیل ومسیح کنار ماشین امیرعلی ایستادن. با دیدن امیر علی از دور هم قلبم به لرزه امیفتد و نفسم به شماره... حالا میفهمم که ماشین توی حیاط ماشین یکی از دوستای امیرعلیه. وفکر میکنم ماشین سهیل باشه. مسیح وامیرعلی وسهیل بدجور یکدیگررابه حرف گرفتن. هنوز هیچکدامشان متوجه من نشدند. ازاینکه دوباره مسیح راباامیرعلی میبینم یعنی میونشون باهم خوب شده وهنوزم بابت بادروغ کشوندن من به مهمونی مظخرفش ازش بدم میاد. درحالیکه بهشون نزدیک میشوم صدای سهیل را میشنوم که به امیرعلی میگوید :باورم نمیشه دستی، دستی گزاشتی دختری رو که میخوای زن یکی دیگه کنن، اونم به زور. هنوز خیلی نزدیکشون نشدم که سهیل متوجهم میشودومیگوید :نهال اومد. وبااین حرفش نگاه امیرعلی ومسیح به طرفم میچرخد. سرم را پایین می اندازم قصددارم ازکنارشون ردشم . نگاهم به زمین است که متوجه صدای برداشتن قدمهایی به طرفم میشوم. امیرعلی :نهال. نمیتوانم. نایستم و جوابش راندهم. لرزش صدام واضحه... _بله. درچند قدمی هم. ایستاده ایم. نگاهم به صورتش است، که خیلی کلافه میگوید :میدونی چند روزه ندیدمت. درحالی که قلبم لرزش بدی گرفته اما خیلی محکم میگویم :چند روز بیشترنیست واز الان روزای بیشتری قراره همونبینیم. براهمیشه. ودیگه منو انقدر راحت نهال صدانکن. منوتو حرفی باهم. نداریم. باعجله راهم راکج میکنم که به طرف حیاط پشتی بروم که میگوید :همه چی تموم شددیگه. با بی اعتنایی به حرفش راه می افتم که صدای مسیح را میشنوم. مسیح :ساراخانوم از منوسهیل خواست بیایم اینجا. چون امیرعلی حالش خیلی بد بود. حالش انقدر برات بی اهمیت شده که نمیخوای دوکلام باهاش حرف بزنی. قلبم به در میاد دلم میخاد برگردم سمت امیرعلی و بگم حال خراب منم دست کمی از حال تو نداره.. منم بی قرار و دلتنگت شدم ولی باید امیر علی را از خودم دلسرد کنم. متوقف میشم و میگم : خب که چی؟ امیرعلی :چه راحت میتونی عوض شی. _اره میتونم. والان کاملا عوض شدم. چون بااومدن محسن تو زندگیم همه چی بین منوتو تموم شده الان دلیلی وجودنداره که باپسر این عمارت وسط حیاط حرف بزنم راجب عشقی که فاتحشو خوندیم.اصلا توچرا رفتی محل کار محسن باهاش دعواراه انداختی؟ چرا برقارو شب خاستگاری قطع کردی.؟ چراالان. لاستیک ماشین محسنو پنچر کردی.؟ مسیح :خب بیچاره داره از داخل میترکه باید یجوری خودشو خالی کنه یانه.؟ امیرعلی روبه مسیح :توحرف نزن. وبه من نزدیکتر میشودومیگوید :حقش بود پسره عوضی. دفعه دیگه ماشینشو اینجا ببینم جلو بندیشو به کل میارم پایین. نفسی کلافه بیرون. میدهم ومیگویم :بس کن امیرعلی.همه چی بین ما تموم شده.بهتره دیگهر همو. نبینیم. بااینکه دل کندن ازش برای خودمم سخته اما خیلی بی تفاوت به طرف حیاط پشتی راه می افتم ومیشنوم که میگوید :من ساکت نمیشینم. اعتنایی نمیکنم وبه راهم. ادامه میدم. آرام اشکی که گوسه ی چشمم جا خوش کرده را پاک میکنم. من یقین دارمه هیچ کاری از دست امیرعلی برنمیادومن ومحسن بالاخره سرسفره عقد کنارهم میشینیم. ومامانم خاله محسن به خواستشون میرسن. به خانه میر سموواردخانه میشم. _چقددیر اومدی؟ _:لاستیک. ماشین محسن پنچرشده بود،منتظرموندم پنچری ماشینشو بگیره، دیر شدمن میرم بخوابم. ناراحت وارد اتاقم میشوم مادرم میگوید :بازاین محسن بیچاره اومد اینجاوبره تو بداخلاق شی. همه پارت های فصل اول آماده شده😍دوستانی که میخوان زودتر رمان رو بخونن وارد لینک زیر بشن وی ای پی 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/4114546821C209335af48 .... 🚫 ✍نویسنده:
5.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🌷امروز تمام احساس های پوچ را مچاله کنیم! و منتظر شکوفه های اجابت شویم !🌷🍃 🍃🌷آرزو دارم هر چه آرزو بر دلت گذشت دیشب امروز،مورد استجابت حق تعالی قرار گرفته باشد🌷🍃
🌷اخرین دوشنبه مرداد ماه تون عالی 🎀 الهی امروز 🌼هرچه خوبی هست 🎀 به سراغتون بیاد 🌷حال خوب 🎀 کارخوب 🌼لحظه های خوب 🎀 تقدیرخوب 🌷عاقبت خوب و 🎀 زندگی خوب ان شاءالله @ZendegieMan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷عشقِ من! 🌷بارها با نفس‌هام به نقطه نقطه‌ی 🌷 تنت گفته‌ام؛ دوست داشتنِ تو گفتنی 🌷نیست، تماشایی ست، 🌷دست‌هام شاهدند! 💞🍃 🧚‍♀💞 ◇ ⃟◇ @Asheghanehhayman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گاهی بلد باش بودن را کنارِ آن نفسی که بی تو میگیرد...    💞🍃 🧚‍♀💞 ◇ ⃟◇ @Asheghanehhayman
یادت باشه ... گذشته رو اگه به دوش بکشی ، کمرت خم میشه ...! ولی اگه بذاری زیر پات ، قدت بلند میشه ...!  💞🍃 🧚‍♀💞 ◇ ⃟◇ @Asheghanehhayman
5.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
با صدای بلند ببینید کفشهایم رامیپوشم ودرزندگی قدم میزنم زندگی ارزش رفتن دارد آنقدرمیروم تاصدای پاشنه هایم گوش ناامیدی راکرکند خوب میدانم کفش هایم پاهایم رامیزنند اماهمچنان خواهم رفت زیرازندگی ارزش لنگان رفتن را دارد ‌‌  💞🍃 🧚‍♀💞 ◇ ⃟◇ @Asheghanehhayman
تصویری جالب و مفهومی هر چه تبر زدی مرا زخم نشد جوانه شد ...   💞🍃 🧚‍♀💞 ◇ ⃟◇ @Asheghanehhayman
انگار که تمام خوشبختی‌های دنیا درونِ خانه‌یِ مادربزرگ جمع میشد...❤ به نظر من هرکی هنوز مادربزرگ و پدربزرگش همچین خونه‌ای دارن و جمعه‌ها فامیل میرن پیششون خیلی خوشبختن 😍 🧚‍♀💞 ◇ ⃟◇ @Asheghanehhayman   💞🍃
No matter how stressed you are, God will do something to make you smile. مهم نیست که چقدر مضطرب و نگرانی، خدا یه کاری می‌کنه که بخندی ♥️  💞🍃 🧚‍♀💞 ◇ ⃟◇ @Asheghanehhayman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا