هدایت شده از تبلیغات ملکه زیبایی
#عروسی خواهرم تا اومدم تو سالن همه خشکشون زد لباسم محشر بود👗😍
اصل زیبایی لباسم بخاطر #پارچش بود😁
همرو مدیون این کانالم #پارچه هاش تک وخاصه😌👇
https://eitaa.com/joinchat/3051946048Cdf23a038e6
بیا ببین دل #همرو_برده با #پارچه_هاش💃😍
بی حضــــــورِ تـــــو
بـرایم فرق چندانی نداشت ؛
تلــــخیِ نسڪافہها ،
یـــا چاےِ هل دار و قند ..
هدایت شده از تبلیغات ملکه زیبایی
همه به این مراسم دعوتید😊🙏🏻🌸
😍جشن بزرگ میلاد پیامبر (صلوات الله علیه) و همبستگی ملت ایران و یمندوشنبه بعد از نماز مغربوعشا حتما با قدومگرمتان زینت بخش مراسم باشید☺️🌹
⬅️⬅️مشاهده گزارش مراسم سال گذشته در کانال زیر↙️↙️ https://eitaa.com/joinchat/1015808046C4da3eb31ef
🔴تنها درگاه رسمی ارتباط با یمن👇
https://eitaa.com/joinchat/1015808046C4da3eb31ef
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سهم من از همه دنیا یه قفس بود ...
هدایت شده از تبلیغات ملکه زیبایی
🗣رازی از زبان آیت الله بهجت که در اواخر عمرشان تعلیم خواص نمودند و فرمودند من در مورد ختومات از استادم (مرحوم آیت الله قاضی) چیزی نمیپرسیدم، اما روزی ایشان ذکری را به من آموختند و فرمودند که هر کس موفق شود آن را به انجام برساند...😳
در نتیجه 📜🧷
✨اگر طلسم شده قطعا باطل میشود
✨اگر مجرد باشد بختش باز شود
✨اگر چشم به راه کسی باشد به عشقش برسد
✨و اگر تنگ روزی باشد روزیش بسیار فراخ شود
🚩 به علت درخواست های مکرر
شما عزیزان یکبار دیگه این سرّ عظیم الشأن
رو براتون گذاشتیم 👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3617587275Cb04852d6b0
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁آرزومندم
🍂دراین شب پاییزی
🍁خزان غصههاتون برسه
🍂و نسیم شادیهاتون
🍁وزیدن بگیره
🍂و دست آرامش
🍁نوازشگر لحظههای
🍂زندگیتون باشه
#شبتون_آروم🍁🍂
هدایت شده از گسترده سادات
❌❌❌الله اکبر الله اکبر😳🔥
بلاخره پس از تحقیقات فراوان ویدئو کامل تحقیقات فوت نیکا شاکرمی مشخص شد🔞
😱😱شک داشتن بر دلیل مرگ نیکا🔞
⭕️⭕️⭕️آیا نیکا قربانی رسانه شد⁉️
🛑📛ویدیو کامل تحقیقات این موضوع داغ را برای همگان شفاف سازی کرد👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3931308206Cbb0057cd20
🎥🎥دارای صحنه های دلخراش🔞👆
هدایت شده از تبلیغات ملکه زیبایی
همه به این مراسم دعوتید😊🌸
😍😍جشن بزرگ میلاد پیامبر (صلوات الله علیه) و هم بستگی ملت ایران و یمن دوشنبه بعد از نماز مغرب و عشا حتما با قدوم گرمتان زینت بخش مراسم باشید🙏🏻🇮🇷
تنها درگاه رسمی ارتباط با یمن
https://eitaa.com/joinchat/1015808046C4da3eb31ef
نهال❤
همه به این مراسم دعوتید😊🌸 😍😍جشن بزرگ میلاد پیامبر (صلوات الله علیه) و هم بستگی ملت ایران و یمن دوشن
تهرانی های عزیز و استان هایی که توان حضور در مراسم را دارید فردا بعد از نماز مغرب و عشا به جشن بزرگ میلاد پیامبر(صلوات الله علیه) جهت هم بستگی ایران و یمن دعوت هستید.
از افراد حاضر در مراسم میتوان به جناب آقای استاد محمد شجاعی و جناب آقای حسن احمد شرف الدین(دبیر کل ریاست جمهوری دولت نجات ملی یمن) اشاره کرد.
منتظر حضور پر مهر شما هستیم😊😍🌸
نهال❤
قسمت567 با رفتن دکترحرفهای زیر زیرکی مادرم درگوشم شروع شد :نهال دخترم هنوزم دیر نشده به نظرم هنوزم
❤️
❤️ ❤️
قسمت568
همه شام خوردیم سارابه شوکت گفت :عالی بود شوکت میزو جمع کن.
آقاکورش :آره خوب بودولی بنظرم بهتره شوکت خانم دستور پخت غذاهارو از کتایون خانم بگیره.
شوکت شروع کردمیزشام راجمع کردن، منو مادرم برحسب عادت بلندشدیم تامیزرا جمع کنیم.
مادرم چند بشفاب راروی هم سوارکردومن پارچ آب رابرداشتم که سارا گفت :چیکار میکنید؟نهال بزار زمین پارچ آبو خدمتکارمیزو جمعش میکنه.
به خواست سارا پارچ آب راروی میز گزاشتم.
ولی مادرم گفت :شوکت خدمتکارشماست نه ما.
ومادرم به همراه شوکت میزراحمع کردو ظرفهارا شستندو آشپزخانه رامرتب کردند.
ساراوآقاکورش به سالن رفتندوروی مبل نشستند ومن به یه راه رفتن درحد دوییدن احتیاج داشتم.
ازشون اجازه گرفتم و به حیاط عمارت رفتم.
شروع کردم به راه رفتن و بخانه حیاط پشتی رفتم.
به تاب نزدیک شدم تکانش دادم.
آخرین شبی که باامیرعلی توی این حیاط بودیم رو به یاد آوردم. شیرینی حرفایی که میزدیم .
تصور چهره پاک و چشمهای عاشقش حالم را خوب کرد و کمی از غم و اندوهم فاصله گرفتم.
چشمهایم را بستم و آرام با امیر درد دل کردم...
به ساختمان بلند عمارت نگاه کردم و باخودم گفتم همین دیروز صبح فکر میکردم برای همیشه ازاینجا میرم ولی برای مدتی اینجا موندگارشدم. باپولی که بعداز نه ماه ازساراخانم میگیرم برای مادرم یه خونه اجاره میکنم که از اوارگی نجات پیداکنه. پول پیشی هم که باید بهم بدن رو جای بدهکاری برمیدارن خودشون.
درهمین لحظه در عمارت بازشدو خد متکارجدید عمارت گفت :خانم، ساراخانم نگرانتون شدن و گفتن بیام دنبالتون.
از حرف خدمتکارخندم گرفت و باتعجب گفتم :نگران من؟ باشه الان مبام فقط من خانمت نیستم نهال صدام کن.
شوکت لبخند مهربانی زدوگفت :باشه نهال خانم. ببخشید نهال.
وارد عمارت شدم وشوکت دررابست.
به سمت ساراخانم وآقاکورش رفتم.
مادرم از آشپ خانه به سمتمان آمدو گفت :نهال بریم....بااجازتون...
سارا: کجا؟ نهال ازامشب جاش اینجاست تو هم میتونی پیشش بمونی
طبق قرارداد اجازه حرف زدن روی حرف سارا را نداشتیم.
آقاکورش :بشینید.
منو. مادرم کنارهم روی مبل نشستیم.
سارا باذوق گفت :خب نهال این عمارت دوازده تا اتاق داره چهارتا پایین وهشت بالا، هرکدومو بخوای میگم شوکت برات آماده کنه تواین نه ماه اتاقت باشه.
_:هرکدوم که بخوام.
سارا به آرامی گفت :هرکدوم که بخوای.
به جرئت گفتم :اتاق آقاامیرعلی.
مطمعنم هیچکس ازانتخابم خوشش نیومد. آقاکورش گفت :این همه اتاق خالی داریم.
روبه آقاکورش گفتم :نه فقط میخوام اتاق آقاامیرعلی باشه.
نگاهم رابه مادرم بردم، خوشبختانه ازانتخابم بر ای اتاق حرصی نشده بود.سارا گفت :خیلی خب باشه.
توی سالن کمی تلویزیون تماشاکردیم.
آقاکورش وساراخانم شب بخیری گفتندو به اتاق هایشان. رفتند.
شوکت آمد :اتاقی که گفته بودید آمادست. ملحفشو عوض کردم. بفرمایید.
_:شما تو عمارت میمونید؟
شوکت :آره. اتاقمم پایینه.
_:چه خوب.
باحرفم شوکت لبخندی زدو رفت. تلویزیون راخاموش کردم. نگاهم رابه مادرم بردم که معلوم نبود از کی نگاهش رابه من دوخته واز چشمانش شرمندگی راخواندم، میتوانستم بفهمم بااین کارم چقدر شرمندم شده و قلبم به درداومد.خواستم بگم مامان تواصلا شرمنده نیستی کاری که من میکنم سرسوزنی از خوبیات جبران نمیکنه که گفت :پاشو بریم بخوابیم.
وارد اتاق شدیم، قلبم آرامش خاصی گرفت. اینجا امیرعلی را کنارم حس میکردمو
روی تختش نشستم وبه عکسهاش زل زدم.
اینکه عکسش درست روبه روی تختش بودو هرروز صبح تاچشمم رو باز میکردم میدیدمش حالم روخوب میکرد.
همچنان به عکسش زل میزدم که مادرم گفت :به چی زل زدی.
روتختی رو کنا زدمو سرم رو روی بالش امیرعلی گزاشتم.
_:مامان توهم یه بالشت از کمددیواری برداربیا بگیر بخواب این تخت دونفرست.
مادرم به طرف کمددیواری رفتو یک پتو بالشت برداشتو گفت:من رو زمین میخوابم.
_:خیلی خب هرجورراحتی.
مادرم کلید برق رازدو لامپو خاموش کردو هردو خوابیدیم.
نهال❤
❤️ ❤️ ❤️ قسمت568 همه شام خوردیم سارابه شوکت گفت :عالی بود شوکت میزو جمع کن. آقاکورش :آره خوب بو
نهال ۳ ماه دیگه تموم میشه🙆♀🙆♀🙆♀
اگر شرایط خرید دارید با واریز فقط و فقط ۲۰ تومن رمان رو همین امروز تا آخر بخونید😍😍
به ازاده جون پیام بدید
@AdminAzadeh
❤️❤️❤️
#سلام_امـام_زمـانم♥️
چہ سپیده دمان دلربایے است
وقتے آفتاب یادت بر آستان دلم مےتابد
و گوشہ گوشہ ے دلم پر از شڪوفہ هاے
معطر محبتت مےشود...
انگار پر از امید مےشود،پر از پرواز،
پر از لبخند، پر از آرامش و زندگے...
من با تو بهارے ام من با تو زنده ام
#اللهم_عجل_لوليڪ_الفرج
#امام_زمان