بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
«إِنْ لَمْیَکُنْ لَکُمْ دینٌ، وَکُنْتُمْ لاتَخافُونَ الْمَعادَ، فَکُونُوا أَحْراراً فِی دُنْیاکُمْ»
«اگر دینی ندارید و از حساب آن دنیا نمىهراسید، پس در زندگى این دنیا آزادمنش باشید.»
کلید مغزهای زنگ زده دست حسین است، علیه السلام. آزادی را در کلام او باید خواند و در مرام او تفسیر کرد. در منش میزبانی او ... مهم نیست کجای دنیا هستی و اهل کدام دیار. خوان هدایت که پهن کند، به رنگ پوست و مو و زبان و ظاهر و انگیزه ات کاری ندارد. عثمانی مسلک باشی یا نصرانی، زود رسیده باشی یا دیر، فقط إرفع رأسکَ میشنوی. اصلاً شمر، شمر هم که باشی، نصیحتت میکند که برو و بگذار فرد دیگری شمر شود.
شمر اما نرفت. ماند و به قامت تاریخ قد کشید. ماند و لعن ابدی را به خود و خاندانش خرید. نوادگانش هنوز هم به قصد قربت سنگ بر پیشانی حقیقت میزنند. به قصد قربت سر میبرند و حقیقت ذبح میکنند. هنوز هم با هیاهو مانع از رسیدن باران حقیقت به کویر وجود دیگران و خویش اند. هنوز هم گندم ری در نگاهشان برق میزند و حاضرند عقبا بفروشند و دنیا بخرند.
در این فضای غبارآلود، عدهای از دور نظاره گرند. گرد و غبار معرکه و هیاهوی شمریان حواسشان برده. به هیبت و کثرت و زرق و برق آن طرف که مینگرند هوا برشان میدارد که: «آن طرف هم حق است. بنگر، آزادی را علم کرده. آغوش رایگان میدهد و مزد هر ضربه را در دم به زر ناب حساب میکند. چرا نروم؟»
بلد راه که باشی اما از همان اول، عمود آخر راه را میبینی و میبینی که آزادی حسین و آزادی شمر از دو سنخ اند. از دو سنخ مِثْلِي (لَا يُبَايِعُ) مِثْلَهُ. عمود آخر را عباس دید، که امان نامهٔ شمر را اسارت دید و اسیر حسین ماندن را آزادی. دستت در دست عباس زمانت که باشد، نَافِذَ البَصِیرة میشوی و اسیرِ آزادی شمر زمانه ات نمیشوی...
تقدیم به حضرت احمد بن موسی علیه السلام، #شاهچراغ
#یادداشت
@AskWest