❤ شش مهارتِ مدیریت تعارضات در زندگی مشترک
💕 ١)تمرین خود-آرام بخشی:
هنگامی که تعارض شدیدی در حال وقوع است، یک مهلتی بدهید. بروید قدم بزنید، دوش بگیرید، کتاب بخوانید، هرکاری می خواهید بکنید تا چند نفس عمیق بگیرید، آرام شوید، و با چارچوب ذهنی بهتر بازگردید.
💕 ٢)شروع آرامِ گفتگو:
دقت کنید که مکالمات معمولاً به نقطه ای منتهی می شوند که از آن شروع شده اند، در نتیجه با لحنی آرام بحث را آغاز کنید. انتقاد و سرزنش نکنید. از جملات "من" استفاده کنید. واقعه را توصیف کنید و مؤدبانه صحبت کنید.
💕 ٣)تعمیرِ رابطه و تشنج زدایی از تعارض:
از عباراتی نظیر "بذار دوباره تلاش کنم"، "متأسفم" برای کمک به تشنج زدایی از تعارض و تعمیر رابطه استفاده کنید.
💕 ۴)گوش دادن به احساسات و آرزوهای اساسیِ شریک زندگی تان:
شما بایستی از دو جهت روی این مقوله کار کنید. از یک طرف به گفتگوهایتان وضوح بیشتری بدهید و احساسات و خواسته هایتان را شفاف و دقيق بیان کنید. از طرف دیگر، شنونده ی بهتری باشید و سعی کنید خواسته های اساسی شریک عاطفی تان را کشف کنید.
💕 ۵)نسبت به شریک عاطفی تان نفوذپذیر باشید:
نظرات و ایده های شریک عاطفی تان را مهم تلقی کنید و به آنها احترام بگذارید.
💕 ۶)مذاکره و مصالحه:
مصالحه یک هنر است. در مصالحه هر دو طرف بایستی احساسِ احترام، درک و حمایت بکنند. هر طرف چیزی به دست می آورد و چیزی از دست می دهد، در نتیجه هر دو برنده اند.
#پس_از_ازدواج
#نکته_ها
#تربیت
#همسرداری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 روش مدیریت فضای مجازی در خانه
🔻 آیا بچههای شما این صحنه را میبینند که بخشی از زمانی که در خانه هستید، موبایل و تبلت و همه چیز را کنار میگذارید و یک کتابی را از کتابخانه برمیدارید و مطالعه میکنید؟ ممکن است بگویید کارهای خانه آنقدر زیاد استا که اصلا فرصت نمیکنید، یا وقتی از محل کار میآیید، خیلی خسته هستید یا در طول روز در محل کار آنقدر کتاب مطالعه کردید که در خانه دیگر نمیتوانید چنین کاری انجام دهید. اما باید بدانیم اگر در فضای مجازی میخواهیم تربیت مفیدی داشته باشیم، بچهها باید این را از ما ببینند که مراجعه ما به فضای مجازی موردی و هدفدار است. باید توجه کنید که قلب خانه یک محیط علمی باشد. اگر کتاب داریم آن را در کمدهای در بسته نگذاریم، بلکه جلوی چشم بچه ها باشد و تلویزیون را از قلب خانه خارج کنیم.
آقای مجید اسماعیلی
#تربیت_رسانه_ای
#استاد_اسماعیلی
#کلیپ
#رسانه
برخی کودکان تحمل باختن در بازی را ندارند چگونه تحمل آنان را بالا ببریم؟
۱. دلیل این امر اینست که آنها خودباوری و اعتماد به نفس پایینی دارند.
و احساس منفی درباره خود دارند که باید تلاش نمود تا اعتماد به نفس او را بالابرید.
۲. او را با خواهر و برادر و همسالانش مقایسه نکنید.
درباره برد و باخت و اینکه لازم نیست انسان همیشه برنده شود و برد و باخت نوبتی است به او توضیح دهید.
۳. هرگز به گونهای با کودک بازی نکنید که همیشه برنده شود بگذارید گاهی باختن را هم تجربه کند.
و در آن زمان برد قبلیش را به او یادآوری کنید.
۴. بیشتر بازیهای غیر رقابتی را در لیست بازیهایش قرار دهید.
۵. رفتار والدین در مسئله برد و باخت نیز بسیار تأثیرگذار است.مثل اظهار ناراحتی یا اعطای جایزه و ... .
۶. بهتر است بیاهمیت بودن باختن را در روش الگویی بهصورت عملی به او بیاموزید.
#نکته_ها
#تربیت
#اعتماد_به_نفس
سلام✋ وقتی که بچه ها هوس ژله میکنن🍮🍮😋 از همه بهتر و براشون خوشحال کننده تر اینه که خودشون با ذوق وشوق و لذت اینکارو انجام میدن، منم تمام وسایل مورد نیاز رو گذاشتم جلوش و همه مراحل رو براش توضیح میدادم و اون هم همه رو با موفقیت و درست انجام داد و در آخر نتیجش هم عالی شد ولی نذاشتن به عکس گرفتن برسه😄 اگر غذا یا چیزهایی که بچه ها میلی به خوردنش ندارن اون ها رو موقع درست کردنش شریک کنیم و بزاریم که تجربه پیدا کنن تو این امور بسیار ساده،، علاقشون هم نسبت به اون غذا بیشتر میشه.
کاری از امیر محمد رضایی و مادرشون🌹
#تجربه_های_مادرانه
#تربیت_کودک
#آزادی_کودک
برای سرگرم کردن بچه ها موقع بیکاری دیدم که بهترین کار و کم خرج ترین کاردستی میتونه این باشه که با برگ های درخت و گل های تو حیاطمون خلاقیت به خرج بده، و چقدر هم با اشتیاق اینکار و انجام داد خودش رفت برگ چید، چسب و مقوا هم آورد و با یک کمی حوصله تونست چند تا شکل باهاشون درست کنه😍👏👏 کلی وقت سرگرم بود و خیلی خوشحال که تونسته بود خودش همه کاراشو انجام بدد🌺🌺🌺🌺
کاری از امیر محمد رضایی و مادرشون 🌹
#تجربه_های_مادرانه
#تربیت_کودک
#آزادی_کودک
#خلاقیت
محمد آقا خیلی علاقه داره تو کارای آشپزخونه کمک کنه امروز هم با هم خیار شور درست کردیم و واقعا کمکش خیلی موثر بود که کارم زود تموم بشه خودشم خیلی خوشحال شد
در آخر ازش تشکر کردم و گفتم اگه نبودی من نمیتونستم از پس این کار بربیام وگفتم بهت افتخار میکنم
خوشحالی و رضایت و هیجان را از چشماش میشد دید ❤️❤️
کاری از اقا محمد جمشيدی و مادرشون🌹
#تجربه_های_مادرانه
#تربیت_کودک
#آزادی_کودک
#نشاط
🥀 از نهال داخل گلدان کوچک انتظار میوه نیست؛ در گلدان فقط درختان زینتی کوجک کاشته می شوند
⛔️ ⛔️ ⛔️ گاهی اتاق کوچک است و محدودیت
ولی بسیار هم اتفاق می افتد که بکن - نکن های مکرر و زیاد می شود دیوار های نامرئی که جلوی شکوفا شدن کودک را می گیرد
🕊 آزادی بر مبنای تربیت تکریمی همچون باغی است وسیع برای فرزندانمان🏁
✂️ حال آنجا که برای رشد بهتر قرار است محدودیتی گذاشته شود و رفتار های نامطلوب همچون شاخه های زائد و مزاحم چیده شوند، باید این کار هنرمندانه انجام گیرد.🖼
عکس نوشته های «چگونه یک پیام خوب و مناسب به کودک بدهیم؟» در راستای ایجاد هرچه بهتر این این هنر در والدین است.🎯
#نکته_ها
#تربیت
#پیام_به_کودک
#نظم
وجود بچهها در هر خانهای به معنی وجود انبوه خردهریز در آن خانه است. بچهها و پدر و مادرها باید بسیار حواسجمع باشند تا وسایل و لوازمشان گم نشود!
برای اجتناب از شلوغی، مرتب و دستهبندی کردن اسباب و لوازم بچهها را به خودشان بسپارید و آنها را تشویق کنید اسباببازیهای قدیمیشان را به دیگران ببخشند.
✅ برای نگه داشتن یا دور انداختن لوازم گوناگون با هم تصمیم بگیرید. برای هر یک از فرزندانتان جعبه یا صندوقچهای مخصوص برای کارهای دستی و هنریاش در نظر بگیرید. میتوانید کارتها، نامهها یا یادگاریهای دیگر را هم در این جعبه نگهداری کنید.
#نکته_ها
#تربیت
#آزادی_کودک
نا امید نشوید
مشكلات كودكان معمولا يك شب حل نميشود و تغييرات در كودكان و نوجوانان تدريجي، آرام و مرحله به مرحله صورت ميگيرد.
برخي والدين وقتي در تغيير عادات و رفتارهاي فرزندشان به مشكل برميخورند، به سرعت آشفته و نااميد ميشوند و اعتماد به نفس خود را از دست ميدهند. حال آنكه بايد به پيشرفتهاي كوچك و تدريجي فرزندشان توجه كنند زيرا كليد پيشرفتهاي بزرگ، تشويق پيشرفتهاي كوچك است.
#نکته_ها
#تربیت
#پشتکار
کودک و نوجوان نسل امروز ، در زمینه استقلال و مهارت های خودیاری از سن خود پایین تر و ضعیف تر عمل می کند !!!!!!!!
والدین به دلیل عجله و نداشتن زمان کافی ، از سن پایین شخصا" کارهای فرزندشان را انجام می دهند .
در صورتی که آنها نياز به تمرين دارند تا مهارت های حرکتی و خودیاری شان پيشرفت كند .
هول كردن، غر زدن، داد زدن، دعوا كردن شما باعث افزايش سرعت آنها نخواهد شد تنها روی اعتماد به نفس و خودباوری فرزندتان تاثير منفی خواهد گذاشت .
#نکته_ها
#تربیت
#اعتماد_به_نفس
داستانکی واقعی از یک مادر
گاهی خاطرات آنقدر شیرین است که حتی با گذشت سالها هنوز عطرش به مشام میرسد وطعمش زیردندان حس میشود.
یادم می آید به دوران کودکی ام ،به دوران مدرسه .....
واااااای چه حال وهوایی داشت ...
زمان هایی که نوبت صبح باید به مدرسه میرفتیم
حوالی ساعت ۷ ،از خانه که بیرون می آمدم مثل هر روز با خوشحالی درب خانه را می بستم وبعد می ایستادم ، اول سرم را روبه آسمان بلند میکردم، باچشمانی بسته نفس عمیقی میکشیدم، بعد آرام آرام چشمانم که هنوز رو به آسمان بود را باز میکردم....
واااااااای دوباره کلاغ ها
دسته دسته
آسمان انگار به رنگ سیاه شده
زیر لب میگم شما کجا دارین میرین ؟!
هیچ وقت هم نفهمیدم .....
همانطور که سرم بالاست شروع به حرکت میکنم
گاهی هم فریاد میزنم ؛ شمام دارین میرین مدرسه؟!
وبلند بلند میخندم .
از خانه تا مدرسه پیاده .
مسیر طولانی ومن عاشق این مسیر .
با یه پا دوپا کردن مسیر را تامدرسه میرم.
آاااااه مدرسه ،زنگ تفریح وظرف غذای من که مامان درآن سیب را پوست کنده وقاچ شده با چند پر نارنگی برایم گذاشته ، آنقدر از بوی سیب ونارنگی که در ظرف غذایم پیچیده مست میشدم که فقط چند دقیقه فقط وفقط بو میکشم
وبعد .....
زنگ آخر ولحظه شماری برای رسیدن به خانه.
بیشتر مسیر مدرسه تا خانه را میدویدم
فقط به خاطر لحظه ای که وقتی وارد خانه میشوم بوی غذای مامان که کل خانه را پرکرده بود را حس کنم .
بلند میپرسم:
مامان امروز غذا چیه؟ .....
ومامان با صدای پر مهرش جواب من را میدهد.
میدوم واورا بغل میکنم ،
توبهترین مامان دنیایی.......
وحالا خودم یک مادرم .....
#خاطرات_یک_مادر
#دلنوشته_مادرانه
با عرض سلام
آقا امیرعلی ما حوصلشون سر رفته بود منم دیدم یکم عدس پاک نشده داریم ازش پرسیدم کمک مامان این عدس ها را تمیز میکنی اونم چون خیلی دوست داره توی کارها به من کمک کنه قبول کرد. بیشتر دوست داره توی کارهای آشپزی کمکم کنه اما اونا آخرش یکم خطر را برای بچه ها داره.گفتم این هم بی خطره هم سر گرمش میکنه.کلی وقت سر گرم بود.چند تا شکل هم با عدس ها درست کرد و یکم هم الفبا را برای خودش تمرین کرد .کلی خوش حال بود که کمک من داره کاری انجام میده. اما بیشترش فقط مشغول درست کردن چیزی بود و بازی. آخر سر هم خودم عدس ها را پاک کردم😔.اما خوش حال شدم که تونستم یکم سر گرمش کنم.😍🌹🌹
کاری از اقا امیر علی ترکی و مادرشون 🌹
#تجربه_های_مادرانه
#تربیت_کودک
#آزادی_کودک
#تربیتفرزند...🌹
❤وقتی که فرزند شما از مشکلاتش، مثلا از اختلاف با دوستش میگوید با تمام وجود به او گوش فرا دهید.
حتی خیلی اوقات لازم نیست صحبتی کنید فقط کافیست با دقت گوش کنید.
توضیح مشکلات برای پدر و مادری که واقعا گوش میدهند خیلی آسانتر است و در بیشتر مواقع سکوت از روی هم دردی همان چیزی است که کودک به آن نیاز دارد ..
#نکته_ها
#تربیت
#توجه
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
داستانکی واقعی از یک مادر
گاهی خاطرات آنقدر شیرین است که حتی با گذشت سالها هنوز عطرش به مشام میرسد وطعمش زیردندان حس میشود.
یادم می آید دوران کودکی ام ،ماه محرم
واااااای چه حال وهوایی داشت
دهه اول محرم ،صبح ها با مادرم راهی میشدیم روضه
مامانم چادر مشکیش را سر میکرد وپت چادر که روی صورتش بودرا به داخل تا میکرد وگوشه آن را به دندان میگرفت
دوطرف چادر را به هم میرساندو با یک دست چادرش را میگرفت وبادست دیگر دست مرا....
ازدرب خانه تا روضه راه زیاد بود ومن ومامان دست در دست هم پیاده این مسیر را میرفتیم
گرمیه دست مادرم که دستم را محکم میگرفت را هنوز در دستم حس میکنم
گاهی در مسیر مادرم چادرش را میکشید روی صورتش وبایک دست چادرش را درست میکرد و چنان ماهرانه رویش رامیگرفت ...
خوشم می آمد
همچنان که دستم در دستانش بود واین صحنه را می دیدم لذت میبردم
مادرم چنان عاشقانه این چادر را به سر میکرد که من متحیر میماندم
درمسیر روضه سقاخانه ای بود که من اغلب اوقات از آن آب میخوردم یادم هست روزهای عاشورا اینجا شربت میدادند
دیگ های بزرگ شربت با یخ های مکعبی بزرگ
عطرگلابش تا دم خانه ی ما میرفت وبوی تندی آبلیموی تازه آب دهانم را به راه می انداخت....
عجب شربتی بود.
دیگر تا روضه راهی نماده فقط چندین قدم
رسیدیم درب خانه ایکه به نام صاحب خانه معروف شده بود
زرگرباشی
سمت راست درب اصلی ،
کوچه ی باریک وطول ودرازی بود که انتهای آن درب کوچکی
محل ورود خانم ها از اینجا بود
ادامه دارد.....
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
ادامه داستانک محرم وروضه......
ولی صبح ها قبل از آنکه شلوغ شود همه از درب اصلی وارد میشدن
مادرم وارد میشد وهمچنان که دستم در دستانش بود به دنبالش وارد میشدم
اول دالانی بود که هر چند قدم یک پله میخورد ومنتهی میشد به حیاطی که پوش زده شده بود
ورودی دالان سمت چپ چایخانه بود
همیشه وقتی از کنارش رد میشدیم صدای استکان نعلبکی که خادم ها داشتند میشستند توجهم را جلب میکرد وقتی سرم را برمیگرداندم درحال در شدن سماور بزرگی که داخل چایخانه بود نگاهم را میبرد
رد میشدیم ووارد حیاط میشدیم
سمت راست اتاق های قدیمی بود با پنجره های بلند که بالا میرفت ومستمعین در داخل آن همه رو به حیاط نشسته بودن
از جلو آنها رد میشدیم ومستقیم میرفتیم انتهای حیاط
سمت راست چند پله میخورد ومنتهی میشد به یک ایوان کوچک
جای همیشگی ما آنجا بود روبروی منبری که وسط حیاط روی یک تخت بزرگ گذاشته شده بود
واااااااای
موقع آوردن چایی با نعلبکی
مامان هم برای خود بر میداشت هم برای من
اول چایی مرا میداد
کمی چایی میریخت توی نعلبکی قندی میانداخت داخل آن وبا ته استکان آن را خرد میکرد واستکان را تابی میداد تا قند حل شود
چایی را فوت میکردو بعد آرام آرام به من میداد
حاج آقا بعد از سخنرانی روضه را شروع میکرد
صلی الله علیک یا ابا عبدالله ......
مادرم چادرش را روی صورتش میکشید
از تکان خوردن شانه هایش میفهمیدم گریه میکند
من هم مث مادرم همان کار را تکرار میکردم
روضه که تمام میشد
حس خوبی داشتم
هنوزم بعد از روضه این حس رادارم
حس سبکی حس خوشحالی و.....
و......
ما هرچه داریم از کودکیمان واز مادرانمان است
⚘🍃⚘🍃⚘🍃⚘🍃⚘🍃⚘🍃⚘🍃
داستانکی واقعی از یک مادر
یادم می آید به دوران کودکی ام ، به مهربانی های مادرم برای پدر ،به عشق بین این دو نفر .....
پدرم ظهر ها ۲ ساعتی برای ناهار واستراحت به خانه می آمد ودوباره به سر کار میرفت وشب باز میگشت.
نزدیک آمدن پدر که میشد جنب وجوش خاصی مادر پیدا میکرد لباسش راعوض میکرد لباسی زیبا با دامنی بلند ورنگی که تصویر روی دامن با چین های زیادش گم میشد، هراز گاهی که مادرم با عجله به این طرف وآن طرف میرفت چین دامن باز میشد وعکس روی دامن نمایان .
موهایش را شانه میکرد
وته آرایش ملیحی که هميشه قبل آمدن پدر در خانه به صورت داشت
چهره جذاب ومهربان اورا دوچندان میکرد
به سراغ یخچال میرود شربتی که از قبل آماده کرده کمی میچشد ،هم میزند، گلاب اضافه میکند ودوباره در یخچال میگذارد
تمام وسایل سفره آماده روی کابینت است
واااااای عطر وبوی سالاد شیرازی کل آشپز خانه رابرداشته
بوی استامبولی با گوشت چرخ کرده وگوجه تازه
هوش از سرم میبرد
صدای کلید که در را دارد باز میکند به گوش میرسد
مادرم سراسیمه به پشت در می آید
سلام آقا خسته نباشید
کت پدرم را میگیرد وبه سمت چوب لباسی میرود وآویزان میکند
سریع به آشپز خانه میرود وتشت وپارچ مخصوص پدر را می آورد
تابرگردد پدر لباسهایش را عوض کرده ونشسته،
مادرم به کنارش می آید با مهربانی وعشق تشت را زیر دستانش میگذارد وبا پارچ آب روی دستانش میریزد حوله ای که از قبل آماده کرده بود را به پدرم میدهد
نوبت شستن پاهاست مادر پای پدر را درون تشت میگذارد وبادستان خودش پای پدرم را میشوید
وبعد حوله...
ادامه دارد..
🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃
ادامه داستانک مهربانی های مادر نسبت پدر....
نوبت شربت پیش از غذاست
باسینی و گلبرگ هایی که درون شربت خودنمایی میکند.
مادر:
بخور نوش جانت آقا...
پدر:
دستت درد نکنه خانم خستگی از تنم رفت.
مادر با لبخندی پاسخ پدر را میدهد.
وبعد ناهار.....
پدر عادت داشت بعد از ناهار استراحت کند
وبعد به سر کار میرفت
تمام این مراحل برای شب تکرار میشد بااین تفاوت که شربت جایش را به چایی تازه دم میداد.
یک استکان کوچک با شیار های نزدیک به هم داشتیم مخصوص پدرم بود
پاییز که میشد شب ها مادرم قبل از آمدن پدر مینشست وبا حوصله درون این لیوان تخمه مغز میکرد وانار بزرگ وقرمزی دون میکرد در کاسه کنار این مغز تخمه ها میگذاشت
به ما میگفت برای شماهم مغز میکنم دست به اینها نزنید مال باباس.
من که همیشه دوست داشتم از آن مغزها که درون استکان است بخورم به مادر اصرار میکردم من از آنها میخواهم
احساس میکردم آن مغز تخمه ها طعم دیگری دارد
چون مادرم حین مغز کردن آن حس قشنگی داشت
بالاخره همیشه به اصرار من کمی از آن تخمه ها میخوردم
حقیقتا طعمش فرق میکرد ....
بله طعم عشق میداد...
همه این کارها رامادرم به اختیار خودش وبا عشق انجام میداد
پدر میگفت :
خانم شما همیشه منو شرمنده میکنی .....
مادرم همیشه با لبخند جواب میداد
لبخندی که صورت گرد مادرم را زیباتر میکرد.
سلامتی همه ی مادرانی که هستند وهنوز دیدن صورت پر مهرشون آرام بخش جان است صلوات
#خاطرات_یک_مادر
#دلنوشته_مادرانه