❣️ظهـــــــــــور❣️
🔸امیرالمومنین امام على عليه السلام فرمودند:
زمين به وسيله مهدى (ارواحنافداه)، آباد و خرّم می شود و به وسيله او چشمه سارها روان مى گردند...✨🪴
📒 دانشنامه امام مهدی عجّل الله
فرجه... جلد 9، ص 364
#امام_زمان
#ماه_رمضان
#رمضان
🌙🕊️ @Avay_e_deltangi🕊️🌙
مداحی_آنلاین_همنشینی_با_خدا_استاد_عالی.mp3
4.6M
🌙 ماه رمضان
♨️همنشینی با خدا
سخنرانی بسیار شنیدنی
حجت الاسلام عالی
#ماه_رمضان
#امام_زمان
#رمضان
🔆 @Avay_e_deltangi🔆
❣زیارت آنلاین امام رضا❣
کسانی که دلشون برا امام رضا یه ذره شده ، نزدیک افطار میتونن از زیارت مجازی آقا امام رضا استفاده کنن💛💙
💝زیارت مجازی حرم امام رضا💝
#ماه_رمضان
#امام_زمان
#رمضان
🌙🕊️ @Avay_e_deltangi🕊️🌙
❣️مناجــــــــــــــــــــات❣️
أحبُّكَ،بقلبلايرىسواكملاذًا
دوستتدارم
باقلبیکهفقطتــوراپناهگاهمیبیند . .
_پروردگارم...!🫀
#ماه_رمضان
#رمضان
🌙🕊️@Avay_e_deltangi🕊️🌙
در این لحظات ملکوتی افطار....✨🪴
برای ظهور منجی عالم بشریت دعا کنید
🕊️الّلهُــــمَّعَجِّــــللِوَلِیِّکَــــالْفَــــــرَجْ🕊️
#امام_زمان
#ماه_رمضان
#رمضان
🌙🕊️@Avay_e_deltangi🕊️🌙
🔅❣وَلَهُ كُلُّ شَيْءٍ ۖ❣🔅
«و همه چیز تنها برای اوست..»
*داره میگه هر چی که فک کنی تو بساط خودشه، هر چی خواستی فقط از خودش بخواه👌
#ماه_رمضان
#رمضان
#امام_زمان
🌙🕊️ @Avay_e_deltangi🕊️🌙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماگُمشُدِگانیمکِاَندَرخَمِدُنیا ..
تَنهاهُنَرِماستکِمَجنونِحُسِینیم♥️(:
#عزیزم_حسین
#ماه_رمضان
#رمضان
🌙🕊️@Avay_e_deltangi🕊️🌙
❣️پنــــــــــــــــــــاه❣️
[یامَنْلامَفَرَّإلّٰاإلَیْهِ🌱...]
+ایکههیچراهینیستجزبهآغوشت
#ماه_رمضان
#رمضان
🌙🕊️@Avay_e_deltangi🕊️🌙
روضہهرموقعبخوانندبہوقتاستولے،
روضہهاےعطشترا رمضانبایدخواند💔
#ماه_رمضان
#رمضان
🌙🕊️@Avay_e_deltangi🕊️🌙
نماهنگ خرابم دعایم کن آقای من.mp3
4.37M
⏯️#احساسی
❣️نگو دارم از تو جدا میشوم
❣️نگو بی تو اینجا رها میشوم
🎙️#محمدحسین_پویانفر
#امام_زمان
#ماه_رمضان
🌱✨🌱✨🌱✨🌱✨🌱✨🌱✨🌱
❣️آوای دلتنگی❣️
🔆@Avay_e_deltangi🔆
گاهی خیلی زود دیر میشه....💔
درِ توبه همیشه بازِ ؛
اما فرصت توبه کردن خیلی زود
از دست میره ...
اون موقع است که تو می مونی ؛
و یه دنیا حسرت...🍂
#ماه_رمضان
#رمضان
🌙🕊️@Avay_e_deltangi🕊️🌙
❣️توبــــــــــــــــــــــــه❣️
التّوبَةُ نَدَمٌ بِالْقَلْبِ وَ اسْتِغْفارٌ بِاللِّسانِ وَ تَرْكٌ بِالْجَوارِحِ، وَ اِضمارٌ أنْ لایَعُودَ...
🕊️توبه عبارت است از:
🔸پشیمانی در دل،
🔸استغفار با زبان،
🔸ترک گناه در عمل
🔸و تصمیم بر عدم ارتکاب مجدّد آن گناه✨🪴
📚(فهرست غرر، ص ٣٩)
#ماه_رمضان
#رمضان
🌙🕊️@Avay_e_deltangi🕊️🌙
❣️مناجــــــــــــــــات❣️
«إِلَهِی لَمْ یكُنْ لِی حَوْلٌ فَأَنْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصِیتِكَ إِلا فِی وَقْتٍ أَیقَظْتَنِی لِمَحَبَّتِكَ»
«بارالها! مرا قدرتی بر گذر از گناه نیست، جز آن هنگام که تو با عشق و محبتت بیدارم سازی».✨🪴
#ماه_رمضان
#رمضان
🌙🕊️@Avay_e_deltangi🕊️🌙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اومدم اعتراف کنم...💔
با تو دلم رو صاف کنم
من کم آوردم به اباالفضل...
#ماه_رمضان
#رمضان
🌙🕊️@Avay_e_deltangi🕊️🌙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
أنا مِن أولئک ، ممَّن یَموتون حین یُحبّون
«من از آن هایم، آن هایی که حینِ دوست
داشتن میمیرند..»✨🪴
#امام_زمان
#ماه_رمضان
#رمضان
🌙🕊️@Avay_e_deltangi🕊️🌙
آوای دلتنگی
:)❤️
هر کس برای ِخود پناهی گزیده است ؛
ما نیز در پناه ِمهدی ِفاطمهایم ((:✨🪴
#ماه_رمضان
#امام_زمان
#رمضان
🌙🕊️@Avay_e_deltangi🕊️🌙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به امید روزی که این عنوان
جهانی شود...:)❤️🥲
🪴الّلهُــــمَّعَجِّــــللِوَلِیِّکَــــالْفَــــــرَجْ 🪴
#امام_زمان
#ماه_رمضان
#رمضان
🌙🕊️@Avay_e_deltangi🕊️🌙
❣️رمضــــــــــــــــــــــان❣️
ماهی است که در آن
با هر نفس کشیدنت،
میتوانی دنیا را به خوشبختی
نزدیکـ تر کنی!!
پس حتی برای نفسهایت هم
نیت ظهـــور کن ...✨🪴
🌷الّلهُــــمَّعَجِّــــللِوَلِیِّکَــــالْفَــــــرَجْ 🌷
#امام_زمان
#ماه_رمضان
#رمضان
🌙🕊️@Avay_e_deltangi🕊️🌙
وقتےخـدا،
درےروبہروتمیبنده؛
اصراربهڪوبیدنشنڪن!
اینوبدونڪہ...
هرچیپشتِاوندرهست؛
بهصلاحِتــونیست(:
هرچےخــدابخواد..
همون درسته مطمئن باش!
#ماه_رمضان
#رمضان
🌙🕊️@Avay_e_deltangi🕊️🌙
❣️تکیـــــــــــــه گاه❣️
🔸یا عِمادَ مَن لَا عِمادَ لَه...
- اِی تڪیہ گاهِ آنکہ تڪیہ گاه نداࢪد✨🪴
#ماه_رمضان
#رمضان
🌙🕊️@Avay_e_deltangi🕊️🌙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای آنکه در فضای دعا میخری مرا...❤️🩹
چند ثانیه مناجات ؛
با حضرت دوست . . .🪴✨
#ماه_رمضان
#امام_زمان
#رمضان
🌙🕊️@Avay_e_deltangi🕊️🌙
با سلام خدمت همه ی شما عزیزان✋🌹
راس ساعت ۱۲:۱۵ ادامه ماجرای تجربه پس از مرگ سحر درج کانال میشه🌹🌹🎋
کسایی که تا الان موفق نشدن پارت اول و دوم و سوم رو مطالعه کنن روی متن زیر بزنن👇🌹
🔅میخوام پارت اول رو مطالعه کنم🔅
🔰میخوام پارت دوم رو مطالعه کنم🔰
🎋میخوام پارت سوم رو مطالعه کنم🎋
🌙🕊️ @Avay_e_deltangi🕊️🌙
#پارت_چهارم
1⃣
🔹ادامه بده
🔶ناگهان دیدم نوری از در شیشه ای وارد آی سی یو شد.
🔹مشخصاً چه جور نوری؟
🔶توده ای نور طلایی رنگ و خیلی درخشان و آرام بخش
🔹بسیار خوب توده ای نور درخشان از در شیشه ای وارد ای سی یو شد.
🔶و به اندازه سه قدم به سویم آمد و توقف کرد همان وقت در میان نور هیأت مردی را تشخیص دادم مردی با یک عبای زردرنگ.
🔹چهره اش را هم دیدی؟
🔶در ثانیه های اول چهره اش معلوم نبود؛ ولی بعد مشخص شد. خیلی خیلی زیبا بود..... نوعی زیبایی اصیل ..... اصلاً خود زیبایی بود.
🔹عبایش چه شبیه عباهای معمولی به نظر میرسید؟
🔶آره ولی نه از جنس عباهای معمولی به گمانم از رشته های نوری طلایی رنگ دقیقاً نمیدانم... یا از نرمه های طلا درست شده بود.
بعد صدایی نام آن آقا را به من گفت..... ببخشید. من نمی خواهم نمی خواهم نام آقا را بگویم امیدوارم اعتراض نکنید. بلافاصله به آقا سلام کردم آقا با ملایمت و مهربانی بی حدی جواب سلامم را داد
و گفت: سحرجان هنوز زمان مرگ تو نرسیده خدا می خواهد که سالهای بیشتری در دنیا بمانی. ....
لازم است از همین حالا بگویم وقتی آقا حرف میزد لبهایش تکان نمیخورد. طبیعتاً صدایی هم از دهانش خارج نمی شد.
🔹پس چه طور حرف میزد؟!
🔶جملاتش را... جملاتش را بی آنکه بر زبان آورد به ذهنم القا میکرد.... با نوعی صدای بی صدا.
ضمناً کلماتی که به ذهنم منتقل می کرد صرفاً کلمه نبودند؛ بلکه آمیخته به احساسات و عواطف بودند.
در حقیقت همراه کلمات عواطفش را انتقال میداد.
متوجه میشید دیگه؟
🔹دارم سعی میکنم بفهمم خوب آقا به تو گفت که خدا می خواهد سالهای بیشتری در دنیا بمانی؟
🔶بله و یک قدم جلوتر آمد و ناگهان...
🔴در اینجا سحر به گریه افتاد اول با صدای آرام و سپس بلند. شانه های لاغرش مثل شاخه های درختی در برابر توفانی قدرتمند می لرزید. آن قدر صبر کردم تا بر خودش مسلط شد.🔴
🔶آقا یک قدم جلوتر آمد و ناگهان هاله نورش مرا در برگرفت......
من در در نوری که او را احاطه کرده بود غرق شدم
🔹در نور غرق شدی مثل وقتی که در اتاقی تاریک یکهو چراغ را روشن میکنیم؟ مثل نور موضعی صحنه تئاتر که روی بازیگری می افتد؟
🔶نه مثل یک چراغ روشن یک چراغ روشن که درون و بیرونش را نور فرا گرفته باشد. اما اما فقط نور نبود؛ در واقع مخلوطی از درخشش خالص عشق ایمان و دانایی عظیم بود احساس کردم پر از عشق پر از آرامش پر از ایمان شده ام و تا اندازه ای هم نصیبی از دانایی برده ام
🔹تقریباً می توانم درک کنم وقتی میگویی سرشار از عشق آرامش
و ایمان شده بودی چیزی که نمیتوانم بفهمم دانایی ای است که به آن اشاره کردی
🛑ادامه ی ماجرا پست بعدی👇🛑
#ماه_رمضان
#امام_زمان
#رمضان
2⃣
🔶به گمانم کاملاً روشن است. در آن نور عشق و ایمان و آرامش و دانایی خاصی وجود داشت. خوب آن عشق و ایمان و آرامش به من منتقل شد؛ به اضافه ذراتی از دانش ، به همین دلیل
امروز چیزهایی را میدانم که قبلاً نمی دانستم.
🔹تو امروز چه چیزهایی را میدانی که قبل از تجربه ات نمی دانستی؟
🔶« بس است خواهش میکنم نمیخواهم جلوی شما بی تربیت به نظر برسم؛ اما لطفاً در این باره چیزی نپرسید.
🔹چرا؟ چرا نباید بپرسم؟
🔶نمی توانم نمیخواهم و فکر میکنم نباید جواب بدهم
🔹چه عیبی دارد مگر؟
🔶بعض صدایش را شکست و گفت:
خواهش خواهش میکنم بس است. التماستان میکنم , شما را به خدا
🔹باش باش بعدش چه شد؟
برحسب زمان دنیا یک ساعتی در حضور در حضور آقا بودم.... مرا با خودش به دنیای دیگری برد. صحنه های زیادی را نشانم داد و بعد مرا به روی تخت بیمارستان برگرداند.
مرا ببخشید شما را رنجاندم ولی چیزهایی هست که ناچارم برای خودم نگه دارم به عنوان خاطراتی شخصی
🔹میتوانم درک کنم...... امکانش هست که در باره آن آقا مطالب بیشتری بدانم؟
🔶به صورت کلی برایتان میگویم او بی اندازه مهربان دانا پاک و خالص بود...... ظاهراً جدا از من بود؛ ولی در حقیقت در همه روحم جاری بود از همان لحظات اولیه فهمیدم که او را میشناسم فهمیدم زمان زیادی است که او را میشناسم.
🛑ادامه ی ماجرا پست بعدی👇🛑
#امام_زمان
#ماه_رمضان
#رمضان
3⃣
🔹از کی او را میشناختی؟
🔶از از اولین لحظات خلقت
🔹واقعاً؟ از اول تاریخ او را می شناختی؟
🔶عبارت شاعرانه ای است. بله این طور هم میشود گفت....... او... او مولای من بود مایه سعادتم راهنمایم دوستم ، خیر خواهم ، نجات دهنده ام؛ باعث امیدم
🔹از پشت پرده ای اشک به من نگاه کرد و ادامه داد:
🔶بگذارید از این قسمت رد شوم
🔹اگر نگذارم اگر مخالفت کنم شانسی خواهم داشت؟
🔶نه با همه احترامی که برایتان قائلم نه
🔹پس رد شو
🔶عاقبت آقا گفت که باید برود ، با عطوفت یک پدر معنوی به من خیره شد تا خدا نگهدار بگوید و از پیشم برود. در آن هنگام خواستم رسم ادب را بجا آورم خواستم مؤدبانه بنشینم و با او خدا حافظی کنم... و یکهو به احترام آقا روی تختم نشستم.
🔹در حالی که داخل جسمت بودی نشستی؟! یعنی یعنی این جسمت بود که به احترام آقا روی تخت نشست؟! جسمی که تمام سمت راستش فلج بود و هیچ حسی نداشت؟!
🔶بله چند لحظه کوتاه روی تختم نشستم و مجدداً به پشت افتادم....... حالا چشمانم چشمان جسمانی ام کاملاً باز بود. هر چیزی و هر کسی را که اطرافم بود به طور واضح میدیدم از جمله پرستار احمدی. او بهت زده کنار تختم ایستاده.
🔹معذرت میخواهم آقا رفت؟
🔶وقتی نشستم ناپدید شد... پرستار احمدی بهت زده کنار تختم ایستاده بود و به من زل زده بود زمانی که به خودش آمد با صدایی لرزان ازم پرسید تو چه کردی؟! آرام گفتم چه کردم؟" گفت: باورم نمیشود! تو یکهو روی تخت نشستی چه طور این کار را کردی؟! چه طور توانستی؟! پرستار دیگری به من نزدیک شد. پرستار قانعی.
پرستار احمدی جریان را به او گفت: نمی توانی باور کنی که من چه دیدم سحر از کما بیرون آمد و چند لحظه ای نشست.
🛑ادامه ی ماجرا پست بعدی👇🛑
#ماه_رمضان
#امام_زمان
#رمضان