eitaa logo
آیت الله بحرالعلوم میردامادی
1.2هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
613 ویدیو
64 فایل
.:.. رسانه نشر آثار علمی و تبلیغی ..:. ـــــــــــــــــــــــــ ارتباط با ادمین: @daftar_qom 🌐 لینک شبکه‌های مجازی👇 https://zil.ink/ayatollahbahrololom
مشاهده در ایتا
دانلود
علیه‌السلام 🕌 قداست تربت امام حسین علیه‌السلام در کلام رسول خدا صلّی‌الله‌علیه‌وآله ابن‌قولویه‌قمی به اسناد خود از أبابصیر نقل می‌کند که امام صادق علیه‌السلام فرمودند: ⭕️ روزی جبرئیل نزد رسول خدا صلّی‌الله‌علیه‌وآله آمد در حالى که علیه‌السلام در مقابل آن حضرت بازى می‌کردند؛ پس به ایشان خبر داد که به زودی امّت شما، حسین را خواهند کشت! رسول خدا صلّی‌الله‌علیه‌وآله از این خبر به جزع و ناله آمدند؛ علیه‌السلام عرض کرد: «آیا مایلید زمینی که حسین علیه‌السلام در آن کشته می‌شود را به شما نشان دهم؟» در این هنگام، فاصله‌ی بین مکان رسول خدا و جایی که سیدالشهداء علیه‌السلام در آن کشته می‌شوند (محل دفن حضرت) فرو رفت، به طورى که این دو مکان به هم رسیدند؛ سپس حضرت ختمی مرتبت مقدارى از تربت و خاک آن مکان را برداشتند و سریع‏‌تر از چشم به هم زدنی زمین دوباره گسترده شد و رسول خدا صلّی‌الله‌علیه‌وآله از آن مکان خارج شدند در حالی که می‌فرمودند: «خوشا به حال تو ای سرزمین از خاکی که داری! خوشا به حال کسى که در اطراف و حوالى تو کشته می‌شود!» 🔹حضرت امام صادق علیه‌السلام در ادامه فرمودند: وزیر سلیمان (آصف برخیا) نیز چنین کرد (که ماجرایش در آیه ۴۰ سوره مبارکه نمل آمده است)؛ یعنی خدای تعالی را به زبان آورد و در زمین خسف پدید آورد و تمام پستى و بلندی‌های بین تخت سلیمان و عرش (بلقیس) فرو رفت، به طوری که این دو قطعه از زمین با هم تلاقى شدند! سلیمان گفت: «(پس آن عرش چنان کشیده شد که) تصوّر نمودم از زیر تخت من خارج شده است!» و سریع‏‌تر از چشم به هم زدنی زمین گسترده شد. 📜 کامل الزیارات (ابن‌قولویه)، ص۵۷ الأمالی (شیخ‌طوسی)، ص۳۱۴ جناب ام سلمه گوید: در خواب، رسول خدا صلّی‌الله‌علیه‌وآله را آشفته‌حال و خاک‌آلوده دیدم و علّت این حالشان را پرسیدم؛ فرمودند: «فرزندم حسین و اهل بیتش کشته شدند و اکنون از دفن آنان فارغ شدم.» ناگهان از خواب پریدم و سراغ شیشه‌ی تربت حسین علیه‌السلام که جبرئیل از به رسول‌خدا داده بود رفتم؛ که حضرت هم به من سپرده و فرموده بودند: «هرگاه این خاک تبدیل به خون شد، بدان که فرزندت حسین علیه‌السلام کشته شده است.» پس به تربت نگاه کردم و دیدم به خون تازه مبدّل شده و دانستم که اکنون امام حسین علیه‌السلام به شهادت رسیده است. 📜 مناقب (ابن‌شهرآشوب)، ج۴، ص۵۵ اثبات الهداة (شیخ‌حرعاملی)، ج۱، ص۳۲۶ { @AyatollahBahrololom }
اى عروج سينه‏‌هاى سوخته! اى خدا را آخرين اندوخته! اى ملائك را سپه‌دار و ولى! از نگاه توست دل‏‌ها منجلى اى خدا را آخرين سردار دين عشق تو باشد محك بر اى ملاك برترىّ شيخ و شاب بر عنايت‏‌هاى حق هستى تو باب اى هستى و سير وجود! اى مِلاك هستىِ بود و نبود اى مطاف حاجیانِ راستین! اى امام و سرور اهلِ يقين! وصف تو در عالم بالاستى مدح تو ذکر لب زهراستى نصر تو بر دين حق فَر مى‏‌دهد تو بر نخل جان بَر مى‏‌دهد آنکه دین باشد از او باقی تویی بر شراب طُهرِ حق ، ساقی تویی در كجايى اى اين ديار؟ بر قلوب خسته‌ی ما ده قرار در كجايى اى عزيز عسكرى؟ خادمت باشند شمس و مشترى اى فروغ عارفان با صفا! در مدينه ساكنى يا ؟ سیدی! در مسجد حَنّانه‏‌اى؟ یا به شهر سامِرا در خانه‏‌اى؟ كى شود روزىِّ من ديدار تو؟ استماعِ شِکرّین ، گفتار تو؟ «لَيتَ شِعرى» در كجايى اى طَهور!؟ كن دعايى بهر تسريع «لَيتَ شِعرى» در كجايى اى امام!؟ بر تو از جنّ و ملک بادا سلام پيشگامان ولايت حاضرند از براى محو دشمن قاهرند در كجايى اى خلايق را تو أَب!؟ غير تو نبوَد را طلب آن قدر گيرم نشانت كو به كو تا نشينم در حضورت رو به رو «آن قدر در مى‏‌زنم اين خانه را تا ببينم روى را» «لَيتَ شِعرى» در كجايى اى انيس!؟ با گرامى مام خود باشى جليس؟ آن گرامى مادرت تنها بود او قرين غصّه و غم‏‌ها بود مادرى بهر امامش عارفه بانویی کانونِ مهر و عاطفه مادرى كز بهر شويش جَهد داشت بر حق مى‏‌نگاشت در كتاب زندگى نام با نداى فاطمه گشته جلى خطبه‏‌هاى آتشين روشنى بخش‌اند بر دل‌ها همه «كوچكا»! بر دخت احمد كن سلام «بَضعَةٌ مِنّى» بود خيرالكلام { @AyatollahBahrololom }
🚩 گوش کن از لیتکم دارم سخن... باز یاد کربلا آمد به سر دل‌شده از یاد مولا در بدر آن‌قدر در می‌زنم این خانه را تا ببینم روی صاحب‌خانه را بَه چه رویی شمس از او مُقتبس در طریق معرفت گوش کن از لیتکم دارم سخن شرح و تفسیری ز قول ممتحن گر بپرسی باز از کرب و بلا گویمت فَاخلَع بخوان از ابتدا آیه‌ی فَاخلع مگر نشناختی تو چرا با نفس دونت ساختی کربلا بر ضد امر نفس‌هاست کربلا منجی حُر مصباح ماست کربلا کرب و بلا با هم شدند اولیاء گوی غم شدند امتیاز کربلا در علم اوست کارهایش بالیقین با اذن هوست کربلا بازار مردان خداست رونق اش الحق که تا اوج سماست عالمانه جان فروشی کرده‌اند از غل‌وزنجیر رسته‌اند مشتری از بهر این کالا که بود قدر این مُثمَن بگو جانا چه بود قطره‌ای از خون آن سیاه برتر است از نور انجم مهر و ماه این مقام از حق به اینان داده‌اند ارجعی ربِّک بر ایشان خوانده‌اند کار خوبان را قیاس از خود مگیر لایقاس آمد ز گفتار امیر کربلا عنوان یک مدرسه است حق به این مدرسه دینش بسته‌ است قد اقمت شد دلیل این سخن درس است از یک ممتحن کربلا تدریس حمدست و ثنا معرفت یابی عشاق خدا کربلا توحید را ترسیم کرد سیر بشر تنظیم کرد کربلا معیار حق و باطل است زائرش جانا مصاحب با گل است بوی گل را از که جوییم از گلاب زائر نعش پدر دخت از پدر بشنید آه و ناله‌ای ضمن آن فرمان یک برنامه‌ای گفت آن ز قول باب خود کاش می‌دیدید امیر و یار خود کاش می‌دیدید اوج غربتم اهرمن بشکست اصل حرمتم پس بفرمود آن امام قاطبه لیتکم فی یوم همه من طلب کردم ز دشمن جرعه آب تیر شد بر طفل من نیکو جواب از این اقدام گویی جان گرفت بر خلایق سر خط فرمان گرفت اصغرم با عشق حق پرواز کرد مشت ارباب هوس را باز کرد من در آن هنگامه بودم بس غریب آه اصغر شد به مرد رقیب شیعیان گر بر غریبی بگذرید یا که نام شاهدی را بشنوید یاد من باشید با اشک بصر پیش چشم‌ آرید غم را یک نظر لیتکم در روز عاشورا همه تا که می‌دیدید دشت علقمه آرام جانم را گرفت در چنین غربت توانم را گرفت دشمن غدار در برج کمین دست من انداخت بر روی زمین دست جوان دست من است دست من دست خدای ذوالمن است با چنین عنوان و جاه و منزلت شد انیس غم امیر مکرمت سرو قدی بر زمین افتاده بود سر به زانوی ولا بنهاده بود فاطمه بر کار او احسنت گفت‌ غنچه‌ی کرب و بلا از وی شکفت یاحسین ای عاشق از روز وجود ای بقای حمد و اکمال سجود یاحسین ای هادی روز الست اصل هستی با گشته‌ هست یاحسین ای هندسه بهر بشر ای تو الگوی وفا صبر و ظفر ای شریف بن شریف اصل شرف ای سرور مرتضی میر نجف لیتکم از قول تو بشنیده‌ایم لیتنا از جان و دل ما گفته‌ایم یعنی ای کاش ای عزیز کربلا بودیم بهر تو همه لیتنا ما هم حبیبت می‌شدیم کشته‌ی راه و طریقت می‌شدیم بهره‌ای از می‌داشتیم بهر عقبا ما گلی می‌کاشتیم لیتنا ما بی‌بهانه می‌شدیم در قبال نفس‌ها ، نه می‌شدیم نفس ما را کشته‌ی خود کرده است در مسیر شیطنت افکنده است کاش ما بودیم روز هروله همچو سدی روبروی کاش ما هم یک سره در می‌زدیم بوسه بر نعلین اکبر می‌زدیم لیتنا در علقمه بودیم ما پور علیِّ مرتضی کاش شمشیری برای حق بُدیم شیعه آن آیه‌ی مطلق بُدیم آیه‌ی مطلق تو هستی دست تو مشکل گشای نشأتین کاش می‌ماندیم زیر آفتاب جای طفلان جای زینب یا رباب کاش ما آب آور شدیم مرهمی بر غصه‌ی مادر شدیم کاش می‌گشتیم آب از شرم یار تائب راه ولیِّ کردگار جان ما در راه تو اهدا شدی تا وصول تاج کرَّمنا شدی وا مصیبت ما چنین درمانده‌ایم از سروش آسمانی مانده‌ایم حیف و صد حیف از چنین دوری ما اندر غفلت و کوری ما آفرین بر خطبه‌های آتشین که بر اصحابت ببودی دلنشین مرحبا بر این همه وعظ و خطاب با چنین تأثیر مثل آفتاب کاش ما هم قلبمان اسرار داشت ارتباطی با و یار داشت کاش ما هم ناممان پروانه بود عقلمان مدهوش آن گلخانه بود لیتنا ما عبد اسود می‌شدیم در قبال دشمنت سد می‌شدیم کاش ما هم دل به دریا می‌زدیم قرعه‌ای با نام می‌زدیم قرعه‌ی ما پاسخش از نور بود نام ما با نام تو ممهور بود لیتنا بودیم یوم اضطراب جسممان از عشق تو می‌گشت آب کاش در آن بریان می‌شدیم جای اطفالت پریشان می‌شدیم سود می‌بریدم از نور هدی رأسمان می‌گشت از تن‌ها جدا از دل و جان اربا اربا می‌شدیم شارح قول فتحنا می‌شدیم قطره قطره خونمان فریاد داشت بر کتاب دل حدیثت می‌نگاشت کرد شرح این گفته تمام کربلا دین است باقی والسلام 📜 اشعار در شرح پیام "لیتکم فی یوم عاشورا..." و شرح "یا لیتنا کنا معکم..." ✍️ سروده شده در ۱۴۳۱ ه.ق - کربلاء مقدسه { @AyatollahBahrololom }
🚩 گوش کن از لیتکم دارم سخن... باز یاد کربلا آمد به سر دل‌شده از یاد مولا در بدر آن‌قدر در می‌زنم این خانه را تا ببینم روی صاحب‌خانه را بَه چه رویی شمس از او مُقتبس در طریق معرفت گوش کن از لیتکم دارم سخن شرح و تفسیری ز قول ممتحن گر بپرسی باز از کرب و بلا گویمت فَاخلَع بخوان از ابتدا آیه‌ی فَاخلع مگر نشناختی تو چرا با نفس دونت ساختی کربلا بر ضد امر نفس‌هاست کربلا منجی حُر مصباح ماست کربلا کرب و بلا با هم شدند اولیاء گوی غم شدند امتیاز کربلا در علم اوست کارهایش بالیقین با اذن هوست کربلا بازار مردان خداست رونق اش الحق که تا اوج سماست عالمانه جان فروشی کرده‌اند از غل‌وزنجیر رسته‌اند مشتری از بهر این کالا که بود قدر این مُثمَن بگو جانا چه بود قطره‌ای از خون آن سیاه برتر است از نور انجم مهر و ماه این مقام از حق به اینان داده‌اند ارجعی ربِّک بر ایشان خوانده‌اند کار خوبان را قیاس از خود مگیر لایقاس آمد ز گفتار امیر کربلا عنوان یک مدرسه است حق به این مدرسه دینش بسته‌ است قد اقمت شد دلیل این سخن درس است از یک ممتحن کربلا تدریس حمدست و ثنا معرفت یابی عشاق خدا کربلا توحید را ترسیم کرد سیر بشر تنظیم کرد کربلا معیار حق و باطل است زائرش جانا مصاحب با گل است بوی گل را از که جوییم از گلاب زائر نعش پدر دخت از پدر بشنید آه و ناله‌ای ضمن آن فرمان یک برنامه‌ای گفت آن ز قول باب خود کاش می‌دیدید امیر و یار خود کاش می‌دیدید اوج غربتم اهرمن بشکست اصل حرمتم پس بفرمود آن امام قاطبه لیتکم فی یوم همه من طلب کردم ز دشمن جرعه آب تیر شد بر طفل من نیکو جواب از این اقدام گویی جان گرفت بر خلایق سر خط فرمان گرفت اصغرم با عشق حق پرواز کرد مشت ارباب هوس را باز کرد من در آن هنگامه بودم بس غریب آه اصغر شد به مرد رقیب شیعیان گر بر غریبی بگذرید یا که نام شاهدی را بشنوید یاد من باشید با اشک بصر پیش چشم‌ آرید غم را یک نظر لیتکم در روز عاشورا همه تا که می‌دیدید دشت علقمه آرام جانم را گرفت در چنین غربت توانم را گرفت دشمن غدار در برج کمین دست من انداخت بر روی زمین دست جوان دست من است دست من دست خدای ذوالمن است با چنین عنوان و جاه و منزلت شد انیس غم امیر مکرمت سرو قدی بر زمین افتاده بود سر به زانوی ولا بنهاده بود فاطمه بر کار او احسنت گفت‌ غنچه‌ی کرب و بلا از وی شکفت یاحسین ای عاشق از روز وجود ای بقای حمد و اکمال سجود یاحسین ای هادی روز الست اصل هستی با گشته‌ هست یاحسین ای هندسه بهر بشر ای تو الگوی وفا صبر و ظفر ای شریف بن شریف اصل شرف ای سرور مرتضی میر نجف لیتکم از قول تو بشنیده‌ایم لیتنا از جان و دل ما گفته‌ایم یعنی ای کاش ای عزیز کربلا بودیم بهر تو همه لیتنا ما هم حبیبت می‌شدیم کشته‌ی راه و طریقت می‌شدیم بهره‌ای از می‌داشتیم بهر عقبا ما گلی می‌کاشتیم لیتنا ما بی‌بهانه می‌شدیم در قبال نفس‌ها ، نه می‌شدیم نفس ما را کشته‌ی خود کرده است در مسیر شیطنت افکنده است کاش ما بودیم روز هروله همچو سدی روبروی کاش ما هم یک سره در می‌زدیم بوسه بر نعلین اکبر می‌زدیم لیتنا در علقمه بودیم ما پور علیِّ مرتضی کاش شمشیری برای حق بُدیم شیعه آن آیه‌ی مطلق بُدیم آیه‌ی مطلق تو هستی دست تو مشکل گشای نشأتین کاش می‌ماندیم زیر آفتاب جای طفلان جای زینب یا رباب کاش ما آب آور شدیم مرهمی بر غصه‌ی مادر شدیم کاش می‌گشتیم آب از شرم یار تائب راه ولیِّ کردگار جان ما در راه تو اهدا شدی تا وصول تاج کرَّمنا شدی وا مصیبت ما چنین درمانده‌ایم از سروش آسمانی مانده‌ایم حیف و صد حیف از چنین دوری ما اندر غفلت و کوری ما آفرین بر خطبه‌های آتشین که بر اصحابت ببودی دلنشین مرحبا بر این همه وعظ و خطاب با چنین تأثیر مثل آفتاب کاش ما هم قلبمان اسرار داشت ارتباطی با و یار داشت کاش ما هم ناممان پروانه بود عقلمان مدهوش آن گلخانه بود لیتنا ما عبد اسود می‌شدیم در قبال دشمنت سد می‌شدیم کاش ما هم دل به دریا می‌زدیم قرعه‌ای با نام می‌زدیم قرعه‌ی ما پاسخش از نور بود نام ما با نام تو ممهور بود لیتنا بودیم یوم اضطراب جسممان از عشق تو می‌گشت آب کاش در آن بریان می‌شدیم جای اطفالت پریشان می‌شدیم سود می‌بریدم از نور هدی رأسمان می‌گشت از تن‌ها جدا از دل و جان اربا اربا می‌شدیم شارح قول فتحنا می‌شدیم قطره قطره خونمان فریاد داشت بر کتاب دل حدیثت می‌نگاشت کرد شرح این گفته تمام کربلا دین است باقی والسلام 📜 اشعار در شرح پیام "لیتکم فی یوم عاشورا..." و شرح "یا لیتنا کنا معکم..." ✍️ سال ۱۴۳۱ ه.ق - کربلاء مقدسه { @AyatollahBahrololom }