eitaa logo
آینه «عندلیب»
148 دنبال‌کننده
525 عکس
108 ویدیو
0 فایل
آینه چون نقش تو بنمود راست & خود شکن، آینه شکستن خطاست یادداشت های شخصی سیدمصطفی عندلیب @andalib68
مشاهده در ایتا
دانلود
خاطره ای از شب درگذشت استاد علی صفایی حائری(شب ۲۲ تیرماه ۱۳۷۸؛ مثل امشب) 🌼 شب آخر، قبل از سفر به مشهد، مهمان برادر محترمشان بودند. ایشان (برادر استاد) می گفت: بالای پشت بام رفتیم و گفتگوهایی شد و از جمله فرمود: این دعا که خدایا تا ما را نیامرزیده ای از دنیا مبر، دعای خوبی نیست!! پرسیدم چرا؟ فرمود چون بویی از به دنیا و فریب شیطان دارد. 🌸 بعد ادامه داد: باید چنین گفت: «خدایا مارا و بعد از دنیا ببر» سپس دراز کشید و چشم هایش را بست و گفت: «خدایا من آماده ام! بیامرز و ببر! بعد از مدتی نیم خیز شد و گفت: مرگ شیرین است بچه ها!» ☀️و راستی که نزد او چنین بود. بارها می گفت: من سالهاست که ! تشبیه زیبایی می کرد که : در جاده ی کمربندی دیده ای که بعضی با ساک به دنبال اتوبوس می دوند و می گویند:«روی بوفه هم سوار می شوم!» من اینطور با ساک دنبال مرگم❗️ ⚡️همان طور که در نهج البلاغه درباره ی خطبه ی متقین آمده است: « اگر نبود مدت و اجلی که خداوند بر آنها(متقین) نوشته است، روح های آنان از اشتیاق در بدن هایشان یک لحظه آرام نمی گرفت!!» ( برگرفته از کتاب آیه های سبز ) https://eitaa.com/Ayeneee
آینه «عندلیب»
شب رحلت استاد صفایی است... هم خاطره اش خواندنی است و هم متن هایی که در عکس ها آمده است. پیشنهاد می کنم حتما بخوانید و قدری تأمل کنید. یاعلی
کانالی هست در ایتا با عنوان تجربه‌های شما از آشنایی با استاد صفایی که ارزش دیدن داره. یک خاطره ی جالب👇 ✅ وقتی در زندگیم قرار داشتم، خانه ی یکی از مشتری هایم رفتم تا یکی از وسایل خانه اش را تعمیر کنم. روی درب یخچال یک جمله از استاد نوشته بود؛ «غم را نمی‌توان کم کرد، باید خودت را زیاد کنی» استاد.ع.ص 🔸این جمله چنان من را زیر و رو کرد و چنان در اوج تاریکی هایم روشن کرد که بعد از چند سال، زندگی من عوض شد و تمام معادلات زندگی تغییر کرده و شد🤲 🔻کسی که تا دیروز آن را با خود به می‌برد، حالا دیگر شده و حتی شغل و حرفه و نقش من عوض شد. من خودم رو مدیون ایشون میدونم و به یادشون هستم🙏 🔷لینک کانال تجربیات شما از آشنایی با عین صاد 👇👇🌸🌸🌸 https://eitaa.com/mashhooreaseman
دوستانی دارم که هر از گاهی عکس های زیرخاکی می‌فرستن برام😘 این دوتا عکس مربوط به اردیبهشت ۹۱ یعنی سال اول طلبگی و آغاز ۲۴ سالگیمه🥳🥳🥳 ما به عنوان اساتید اردوی که توسط در اردوگاه باغرود برگزار می شد، رفته بودیم. از مجموعه‌های فعال نیشابور در رده ی سنی نوجوانان است که هنوز هم مشغول هستند و توسط یکی از دوستان عزیزم به اسم شیخ احسان اسلامی اداره میشه. ✅ یادم میاد اونجا و ضرورت تقلید و اینطور مباحث رو ارائه دادم. https://eitaa.com/Ayeneee
🔸این عکس‌ها هم از طرف اون دوست دیگه به دستم رسیده! ♦️اردیبهشت ۱۳۹۰، مراسم دو شهید گمنام در دانشگاه فردوسی مشهد. ☀️البته بعدها، یکی از شهدا شناسایی شدند و معلوم شد پیکر مطهر بوده است که سالها مفقودالاثر بوده. 💥رفقایی که در عکس معلومند، از سمت راست: صادق نمازی از گناباد، عباس فضلی از مشهد، سعید کریم آبادی از گرگان و خودم. پشت سر هم علی اکبری زاده از جیرفت و یک نفر دیگه که یادم رفته😱 https://eitaa.com/Ayeneee
و اما ماجرای این هفته 😊 👇 (دوشنبه»» گروه نوجوان) ♦️دو تیم از نوجووونا در حال بازی بودند؛ 🔺یک تیم کمی مودب تر و فوتبالی تر 🔻 تیم دومی یعنی همین تیم که دارم باهاشون صحبت می کنم، شلخته تر و پرچالش و ❗️ 🔸این تیم، هربار بعد از گل خوردن، شروع می کردند به نق زدن و توهین به فرد و آنقدر چالش کردند که ۷ گل خوردند😳😱 ⚠️مشکل کارشون رو شناختم و به سبک یک تربیتی و بدون تخصص فوتبالی، در فاصله ی کمی با کمک خودشون! تیم رو دادیم😂 ⛔️قرار شد دیگه به هیچ وجه دنبال مقصر نباشند، توهین نکنند، توپ رو نگه دارند و با دقت بدن!!!! 🤓خودم هم دروازه بان واستادم و انصافا بازی کردم. 🥳🥳🥳در آخرین ثانیه ی بازی گل هفتم رو زدند و با نتیجه مساوی و کلی خوشحالی و و انرژی زمین رو ترک کردند❤️💪💪💪💪💪💪💪💪 https://eitaa.com/Ayeneee