#استاد
#عین_صاد
خاطره ای از شب درگذشت استاد علی صفایی حائری(شب ۲۲ تیرماه ۱۳۷۸؛ مثل امشب)
🌼 شب آخر، قبل از سفر به مشهد، مهمان برادر محترمشان بودند. ایشان (برادر استاد) می گفت: بالای پشت بام رفتیم و گفتگوهایی شد و از جمله فرمود: این دعا که خدایا تا ما را نیامرزیده ای از دنیا مبر، دعای خوبی نیست!! پرسیدم چرا؟ فرمود چون بویی از #دل_بستگی به دنیا و فریب شیطان دارد.
🌸 بعد ادامه داد: باید چنین گفت: «خدایا مارا #بیامرز و بعد از دنیا ببر» سپس دراز کشید و چشم هایش را بست و گفت: «خدایا من آماده ام! بیامرز و ببر! بعد از مدتی نیم خیز شد و گفت: مرگ شیرین است بچه ها!»
☀️و راستی که #مرگ نزد او چنین بود. بارها می گفت: من سالهاست که #منتظرم! تشبیه زیبایی می کرد که : در جاده ی کمربندی دیده ای که بعضی با ساک به دنبال اتوبوس می دوند و می گویند:«روی بوفه هم سوار می شوم!» من اینطور با ساک دنبال مرگم❗️
⚡️همان طور که در نهج البلاغه درباره ی خطبه ی متقین آمده است: « اگر نبود مدت و اجلی که خداوند بر آنها(متقین) نوشته است، روح های آنان از اشتیاق #ملاقات_خدا در بدن هایشان یک لحظه آرام نمی گرفت!!»
( برگرفته از کتاب آیه های سبز )
https://eitaa.com/Ayeneee