نکته شماره ۱
شخصیتها باید در وضعیتی باورکردنی، دست به اعمالی باورنکردنی بزنند. یعنی نباید ناگهانی و غیرمنتطره، قدرت فوق بشری از خود به نمایش بگذارند. چنین حوادثی، باید هنگام وقوع وضعیتهای اضطراری یا بحرانهای باورکردنی رخ بدهد.
مخاطبان نیز در چنین وضعیتهایی یعنی در اوج وحشت، خطرها، عشقها یا حتی هنگام وقوع اتفاقات عجیب و غریب، اعمال قهرمانانه، قدرت خارق العاده و ایثار شخصیتها را باور میکنند.
مثال:
مرد و زنی مدتها در تلاش و تکاپو بودهاند تا بچهدار شوند. پس از سالها، بالاخره بچهدار میشوند. تا اینکه ناگهان، یک روز، در جنگل، درخت بزرگی روی فرزندنشان میافتد. پدر که میبیند نیروی کمکی در آن نزدیکی نیست و تنها پسرش در حال مرگ زیر تنه درخت است با عشق از نیروی پدر-فرزندی، تنه درخت را بلند میکند تا مادر فرزندشان را از زیر تنه درخت بیرون بکشد.
مثال بالا به ظاهر باورنکردنی است اما مرد با ابزاری عادی، این کار را انجام میدهد و بعد از پایان وضعیت بحرانی، به حالت قبلی برمیگردد. ما در اینجا میفهمیم اگر آن وضعیت بحرانی نبود، چنین رفتار فوقبشری از پدر سر نمیزد.
#نکات_نوشتن
یادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی
https://eitaa.com/Azarbadir
نکته شماره ۲
با وجود قوانین بسیار درباره فصل افتتاحیه، اما هیچ قانون مشخصی وجود ندارد که بگوید نویسنده باید فصل اول رمانش را چگونه بنویسد. تنها قاعده مفید یک چیز است؛ باید بر هر مانع و سدی که نویسنده را از شروع کردن رمان باز میدارد چیره شد.
اگر نویسنده نتوانست از همان ابتدا فصل افتتاحیه درخشانی پیدا کند، نباید در انتظار بماند. دستدست کردن وقت تلف کردن است. خود نوشتن بر خوب نوشتن مقدم است. بعداً میشود به سراغ آن آمد و تغییرش داد. رمان را فوری از هر جای خط داستان یا طرح که میتوانید شروع کنید. بسیاری اوقات، ما تازه در انتهای رمان متوجه میشویم که آیا فصل افتتاحیه رمانمان به دردخور و درخشان هست یا نه.
مثال:
هنگام نگارش رمان مست جنگ، فصل اول که همان فصل چنگیزخان است، فصلی است که در بازنویسی اضافه شد. هنگامی بود که در میانههای نوشتن رمان یادم آمد، کاشت و برداشت خوبی شکل نگرفته است و نمیشود بر چنین بستری سه جلد رمان نوشت. پس با تغییر فصلهای افتتاحیه، هم نکات مورد نظرم را کاشتم و هم بر جذابیت اثر اضافه کردم.
#نکات_نوشتن
یادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی
https://eitaa.com/Azarbadir
نکته شماره ۸۵
دو گونه حقیقت داریم؛ حقیقت محض و حقیقت عاطفی.
حقیقت محض: جمهوری اسلامی ایران در آسیای غربی است. پایتخت جمهوری اسلامی ایران، تهران است.
حقیقت عاطفی: از شلوغی تهران بدش میآمد. جانش را میگرفت.
وقتی حقایق محض را منظم در کنار یکدیگر بگذاریم، صحنه، محیط و پسزمینه تاریخ اثر به وجود میآید.
حقایق عاطفی و ضخصی، واقعیتهای عینی را برای ما باورکردنی میکنند.
حالا گر نویسنده بگذارد شخصیتها، زندگیشان را در صحنهای واقعی به نمایش بگذارند، روند قانع کردن خواننده آغاز میشود. اگر حقایق محض به خوبی در داستان جا بیفتند، جزئی از زندگی شخصیتها میشوند و به حقایق عاطقی تبدیل میگردند. با استفاده از احساس، حقایق خنثی را زنده و شورانگیز میکنیم.
مثال:
حقیقت محض: در اتاق یک زن ایستاده است. در کنج اتاق، یک صندلی چوبی در گوشه اتاق قرار دارد و روی آن یک قاب عکس قرار دارد.
حقیقت عاطفی: زن دستی به دسته صندلی چوبی کشید. به عکس پسر شهیدش نگاه کرد و با لبخند گفت: «قول دادی در آن دنیا شفیع من باشی.»
#نکات_نوشتن
از سلطانآباد تا آذرباد
یادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی
https://eitaa.com/Azarbadir
نکته شماره ۴
رمان دربسته رمانی است که نویسنده تأثیرات جهان را بر شخصیتها تصویر نمیکند. البته بدین معنا نیست که حتما رمان تاریخی باشد اما باید بداند که انسان در خلاء زندگی نمیکند و زیست اجتماعی بر او اثر مستقیم و غیرمستقیم میگذارد.
اگر نویسنده، جهان داستان مانند شهر، مسجد، اداره، فرودگاه و راه آهن و پایانه و ... را از داستان خود حذف کند و فقط به مسائل خانوادگی شخصیتها بپردازدرمان وی محدود، غیرواقعی و اصطلاحاً دربسته خواهد بود. چرا که شخصیت و انگیزه آدمها را درگیری آنها با یکدیگر و حوادث خارج از زندگی آنها شکل میدهد. مشکلات صرف خانوادگی قدرت ایجاد انگیزههای گوناگون را ندارد.
مثلاً در رمان دیما، ما فقط با مشکلات یک زنِ شهید مواجه نیستیم. او دائم در کشمکش با مدرسه فرزندانش، صاحبخانه، پزشک فرزندانش و حتی اتفاقات بزرگتر مثل شهادت حاج قاسم روبرو است.
#نکات_نوشتن
از سلطانآباد تا آذرباد
یادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی
https://eitaa.com/Azarbadir
نکته شماره ۸۶
نویسنده تازهکار و راحتطلب، به جای آنکه آثار قدرتمند را الگوی خود قرار بدهد، سراغ آثار ضعیفتر و پرفروشتر میرود و با بیان اینکه رمانهایی ضعیفتر از اثر او پرفروش هم شدهاند کمبودهای فرمی و محتوایی رمانش را توجیه میکند. او حتی ممکن است اصول نویسندگی را هم زیر سؤال ببرد ولی نخواهد عیبهای اثرش را بپذیرد!
اما نویسنده باحوصله و چیرهدست، به جای تمرکز روی اثار ضعیف، به معیارهای فنی عام و ارزشمند داستاننویسی توجه میکند و از اهمیت خوب نوشتن و خوب بازنویسی کردن غفلت نمیکند. نویسنده باحوصله فقط اثری نمینویسد که چند صباحی فروش داشته باشد و تمام شود، بلکه اثری مینویسد که تا طولانیترین مدت ممکن در ذهن مخاطبان باقی بماند.
حتی اگر ناشرتان نسبت به ضعفهای کارتان بیتوجه است و آنها را بیاهمیت میداند اما شما تلاشتان را بکنید تا بهترین اثر ممکن را خلق کنید.
#نکات_نوشتن
از سلطانآباد تا آذرباد
یادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی
https://eitaa.com/Azarbadir
نکته شماره ۸۷
اشتباههایی که نویسندگان، خصوصا نویسندگان تازهکار انجام میدهند بیشتر شامل موارد زیر است.
۱- آگاهی اندک درباره محتوایی که میخواهند بنویسند. بیشتر نویسندگان تازهکار اغلب روی مشهوراتی که شنیده یا دیدهاند تکیه میکنند یا به یک جستوجوی محدود در فضای مجازی بسنده میکنند اما باید بدانیم نویسنده برای هر موضوعی باید به اندازه کافی مطالعه و پژوهش کند و جستوجو در فضای مجازی اصلا کافی نیست!
۲- گفتوگوهای زیادی که داستان را به نمایشنامه شبیه میکند. نویسنده چون تصویر درستی از صحنه و اتفاقات آن ندارد به جای استفاده از تصاویر برای بیان اطلاعات، فقط آنها را در گفتوگو میآورد. در چنین وضعیتی با کوهی از اطلاعات روبرو هستیم که یکجا جمع شده و داستان را خستهکننده و کند میکند.
۳- استفاده از صحنههای طولانی که بار نمایشی ندارد. این صحنهها داستان را راکد میکند و توضیحاتی که در آن آمده است بعدا در داستان استفاده نمیشود و روی لحن و حس و حال داستان هم اثر ندارد. این صحنههای طولانی را میتوان با روایت یا گفتوگو تعریف کرد.
۴- دروننگریهای طولانی و بحث و جدلهای ذهنی شخصیت با خودش که داستان را پیش نمیبرد. داستان جای کلیگوییهای فلسفی و شخصی و اجتماعی نیست. به جای این کار شخصیت را وادار به فعالیت کنید تا دیدگاههایش را بیان کند.
#نکات_نوشتن
از سلطانآباد تا آذرباد
یادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی
https://eitaa.com/Azarbadir
نکته شماره ۸۸
نویسنده صاحب دیدگاه است و باید اندیشهها و اعتقاداتش را در اثر بیان کند. اما رمان و داستان، محل سخنرانی و بحث و خطابه نیست. چرا؟ نخست این کار دخالت در داستان و سدی در مقابل جریان روذان داستان، صحنهها و حوادث است و خواننده مجبور است به محتوایی فکر کند که از ذات رمان برنمیآید. دوم آن جایی است که عقاید خواننده و نویسنده یکی نیست و آن قسمت رمان باعث ایجاد مناقشه بیهوده ذهنی بین خواننده و نویسنده میشود.
نویسنده موظف است با استفاده از فنون داستاننویسی شخصیتهایی را خلق کند که عقاید او را بر اساس شخصیت استواری که دارند و در زمان خودشان و از طریق موقعیتهایی که برایشان پیش میآید، به خواننده القا کند.
مثال:
خط داستانی: زنی تحصیلکرده به همسری مردی ثروتمند ولی بیسواد درآمده است. زن فمنینیست است و به دنبال آزادیهای بیشتر است و با شوهرش در جدال است.
مثال غلط: مرد کاپوت ماشین را بالا داد و در ذهنش همسرش را به شکل موتور مجسم کرد. همانطور که آچار را تکان میداد، داد زد: «چرا ول نمیکنی؟ چرا نمیگذاری توی حال خودم باشم؟» بعد به وارسی موتور ماشین پرداخت. با زبان بیزبانی به زنش گفت که این ادعای زنان در قلمروی مردان عقلانی نیست. حتی از لحاظ اقتصادی هم درست نیست مردها را از کار بیکار کنند تا زنها از خانه بیرون بیایند. زنها برای خانهداری و بچهداری خلق شدهاند. مرد آچار را روی مهره موتور گذاشت و تصور کرد مهره، گردن زنش است.
مثال درست: مرد کاپوت ماشین را بالا داد و در ذهنش همسرش را به شکل موتور مجسم کرد. نگاهی کوتاه به موتور انداخت و آچار را با تهدید تکان داد: «بس است دیگر. گوشم از صدای طبل آزادی شما زنها کر شد. خانه بمان و بچهها را بزرگ کن.»
#نکات_نوشتن
از سلطانآباد تا آذرباد
یادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی
https://eitaa.com/Azarbadir
نکته شماره ۸۹
شخصیت اصلی رمان، شخصیتی است رو به رشد. قهرمان در ابتدای داستان یک دیدگاه دارد و در پایان داستان دیدگاهی دیگر. آنها پیوسته رشد میکنند و در انتهای رمان به شخصیت کاملی دست پیدا میکنند. رشد اینجا به معنای کمال نیست. ممکن است شخصیت شما در زمینههای منفی رشد کند.
مثلا میخواهیم داستانی درباره شمر بن ذیالجوشن بنویسیم. شمر در ابتدای داستان از سربازان امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) در جنگ صفین است و حتی در آن جنگ جانباز میشود اما در نهایت به قاتل امام حسین (علیهالسلام) تبدیل میشود.
قهرمان مثبت هم میتواند رمان عزرائیل باشد. سرگرد هدایتی، افسر باهوشی است که میخواهد گره از چند قتل باز کند و در نهایت بعد از پیدا کردن قاتل، به شخصیت دیگری تبدیل میشود.
قهرمان داستان از دیدگاه نویسنده، مثبت باشد یا منفی، در هر حال باید بداند او شخصیتی پویا دارد و در انتهای داستان، آن مثبت بودن یا منفی بودن باید تغییر کند.
#نکات_نوشتن
از سلطانآباد تا آذرباد
یادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی
https://eitaa.com/Azarbadir
نکته شماره ۹۰
اگر میخواهید نویسنده شوید، تنها نمانید. چه در فضای عمومی، چه در فضای مجازی، میتوانید فرد یا افرادی را پیدا کنید که مانند خودتان در آغاز راه نوشتن هستند. حضوری یا مجازی دور هم جمع شوید، آثار هم را بخوانید و دربارهشان نظر بدهید. نویسنده نباید از ابتدای راه تنها باشد. حضور در جمع، روی کیفیت نگارش شما اثر مثبت میگذارد.
حضور در چنین جمعهایی باعث میشود خودخواهی و غرور و خودپسندی که مانع پیشرفت شما هستند در شما از بین برود. نقدهایی که در این جلسات نسبت به کارتان میشنوید هم اثرتان و هم شخصیتتان را صیقل میدهد. به شرطی که پذیرا باشید و آنها را تاب بیاورید. انتقادهایی هم که به آثار دیگران میکنید، در حقیقت درونبینی نقادانهای است که به کار خودتان هم میآید.
از لحاظ تجربی میگویم این جمعها حداقل سه نفر باشد خوب است و بیشتر از ده نفر هم کارآیی خودش را از دست میدهد.
#نکات_نوشتن
از سلطانآباد تا آذرباد
یادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی
@Azarbadir
نکته شماره ۹۲
هر رمانی حاوی اطلاعات علمی است که به فراخور در داستان استفاده میشود، فرقی هم ندارد این رمان تاریخی است یا علمیتخیلی یا امنیتی یا فانتزی. هنگام ارائه این اطلاعات به مخاطب مراقب باشید اطلاعات را یکجا تلنبار نکنید.
تلنبار اطلاعات در یک صحنه، داستان را کند میکند، حواس مخاطب را پرت میکند و بسیاری از آنها حتی در ذهن مخاطب نمیماند. راه حل کلیدی آن است که صحنههای حاوی ارائه اطلاعات را کوتاه و پراکنده بنویسید. در فصول گوناگون، اطلاعات را تکهتکه به مخاطب بدهید و نترسید که مخاطب آنها را درک نمیکند یا یادش میرود. مخاطب اطلاعات کم را به فراخور اتفاقات داستان بهتر درک میکند.
#نکات_نوشتن
از سلطانآباد تا آذرباد
یادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی
@Azarbadir
نکته شماره ۹۳
وسط نوشتن، مطالعه نکنید. نه مطالعه آثار داستانی دیگر نویسندگان و نه مطالعه کتابهای تئوری. هنگامی که نوشتن شما را گرم کرده است فقط به آنچه که در ذهن دارید تکیه کنید.
منظورم از وسط نوشتن، دقیقا وسط نوشتن است! لحظهای که با کاغذ و خودکار یا صفحه کلید مشغول نوشتن هستید، سراغ خواندن تحلیلی آثار دیگران نروید یا برای حل مشکلتان سراغ کتابهای نظری داستاننویسی نروید. این کار نه تنها لذتبخش نیست بلکه مضر هم هست. زیرا ذهن فقط گرتهبرداری میکند و به عمق نمیرود. اثر شما نسخه بیکیفیت یک داستان دیگر میشود.
اگر موقع نوشتن فکر میکنید چیزهایی که درباره نوشتن میدانید دربرابر چیزهایی که نمیدانید بسیار کم است و احساس نادانی و ناآگاهی میکنید، این نشانه ناآگاهی نیست. بلکه شما به عمق شخصیت نویسنده خودتان رفتهاید و با وجود مختلف شخصیتتان آشنا شدهاید.
اینجاست که باید به دانستنیهایتان نقب بزنید و از آنها به شکل خلاقانهای استفاده کنید.
#نکات_نوشتن
از سلطانآباد تا آذرباد
یادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی
@azarbadir
از سلطانآباد تا آذرباد
نکته شماره ۹۳ وسط نوشتن، مطالعه نکنید. نه مطالعه آثار داستانی دیگر نویسندگان و نه مطالعه کتابهای ت
نکته شماره ۹۴
اگر در هنگام نوشتن، کمآگاهی، روی کیفیت نوشتهتان اثر منفی گذاشت، نترسید. این یک هشدار است که میتوانید آن را به یک فرصت خوب تبدیل کنید.
اول اینکه میفهمید قبل از نگارش، تحقیق و پژوهش کافی نکردهاید. پس بهخاطر بسپارید هنگام نوشتن اثر بعدی، زمان بیشتری را برای تحقیق و پژوهش صرف کنید.
دوم، سرجایتان نمانید و در داستان نوشتن متوقف نشوید. حتی لازم نیست وسط نوشتن تحقیق کنید. بروید جلو. بیکیفیت نوشتن از هیچ نوشتن بهتر است. در بازنویسی همه این موارد را بهبود میدهید.
سوم، درباره جنبههای فرمی داستانتان، یاد بگیرید هر روز یک نکته جدید درباره نوشتن یاد بگیرید و همینطور نکات قبلی را نوشته یا خواندهاید مرور کنید.
خود من این روزها مشغول نگارش یک ناداستان تاریخی هستم و با وجود مطالعهای که داشتم، گاهی در یادآوری دقیق سالها یا برخی اسامی خاص، شک میکنم. همانجا علامت زدهام که بعداً در بازنویسی آنها را بررسی کنم و بهبود بدهم.
#نکات_نوشتن
از سلطانآباد تا آذرباد یادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی
@Azarbadir
نکته شماره ۹۵
تبدیل شدن هنر نویسندگی به صنعت طی صد سال گذشته بیش از پیش باعث شده است که فنون نویسندگی بر مایه نویسندگی چیره شود. نویسندگان ماقبل قرن بیستم، نه با این تعداد ناشر روبرو بودند، نه با این همه کتابفروشی و نه این حجم از مخاطب. نویسندگان آنقدر نیاز نداشتند که با یکدیگر بر سر دیده شدن رقابت کنند و بخواهند به هر قیمتی مخاطب را به خودشان جذب کنند. در دوره آنها، بیشتر از فرم نوشتن، محتوای نوشتن اهمیت داشت.
نویسندگان کلاسیک بیشتر از هر چیزی در محتوای داستان استاد بودند. آنها مفاهیمی بسیار گیرا و افشاگرانه از انسان مینوشتند. صد البته که داستانهایشان هم از نظر فرمی جذابیت داشت اما از میانه قرن بیستم همه چیز تغییر کرد. نویسندگان قرن بیستم که با تحقیر آنها را عامهپسند مینامیم، مجبور بودند نه تنها محتوایی غنی داشته باشند بلکه به سراغ فنون پیچیده بروند تا دروغی را که از حقیقی ساده جذابتر بود، پنهان کنند و مخاطب را وادار کنند کتابشان را تا انتها بخواند.
نویسندگان عامهپسند، همه شگردهایی را که ممکن است به ذهن ما بیاید، قبل از ما بارها و بارها استفاده کردهاند. پس اگر میخواهیم در این رقابت جزو برندگان باشیم باید یاد بگیریم که فقط داشتن دغدغههای بزرگ و احساسات پرشور و روشنگری در جامعه میتواند ما را به یک نویسنده موفق تبدیل کند. ما باید حتما سراغ نویسندگان عامهپسند برویم و راه و رسم جذابیت و موفیت را از آنها را یاد بگیریم.
#نکات_نوشتن
از سلطانآباد تا آذرباد
یادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی
@Azarbadir