نکته شماره ۹۶
هر نویسنده باید خودش را در جایگاه خودش بررسی کند، نه در مقایسه با نویسنده دیگری. یکی از شیوههای بررسی که من اسمش را میگذارم «شیوه آذربادی» کمک به نوشتن آنچه نمیتوانید بنویسید است. (چون دیدم هیچ شیوهنامهای نیست که به نام باشد، این اسم را گذاشتم!)
فهرستی از نقاط ضعف و قوتتان در نوشتن تهیه کنید. البته اول نقاط قوت را فهرست کنید، بعد نقاط ضعف را. .اری به نقاط قوتتان نداشته باشید. شما همیشه آنها را خوب انجام میدهید. ممکن است زبانتان نرم و روان باشد، ممکن است شخصیتپردازی خوب باشد، ممکن است در تصویرپردازی غنی باشید و صدها نقطه قوت دیگر.
اینها را باید کنار بگذارید و بروید سراغ نقاط ضعفتان. شاید در انتخاب زاویه دید ضعیف هستید، شاید گفتوگوهایتان آبکی و تصنعی است، شاید نمیتوانید یک طرح جذاب و پیچیده ارائه کنید، شاید محتوای ذهنیتان سطحی است و صدها نقطه ضعف دیگر.
شما از مهارتهایی که برایتان به نقطه قوت تبدیل شده است به راحتی استفاده میکنید اما استفاده مداوم از آنها نه تنها باعث پیشرفت شما نمیشود که دیر یا زود رد به کارگیری همین قابلیتها ناکام میمانید! پس سراغ تکتک نقاط ضعفتان بروید و با مطالعه متون نظری، نوشتن و نقد، آنها را به نقاط قوت تبدیل کنید.
#نکات_نوشتن
از سلطانآباد تا آذرباد
یادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی
@azarbadir
نکته ۹۷
نویسندگان بیتجربه برای سنجش میزان پیشرفتشان به جای اینکه قدرت مهارت خود را ارزیابی کنند، میزان خامدستیشان را بررسی میکنند. این دیدگاه را رها کنید که و غصه چیزی را که به آن نرسیدید، نخورید. هر دستاوری ولی کوچک، ارزشمند است.
اگر میخواهید نویسنده حرفهای شوید، بدانید که یک تخته سیاهی خالی همراهتان است. هر روز که میخوانید و مینویسید و چز جدیدی یاد میگیرید، چیزی روی آن تخته نوشته میشود. با بررسی اثار گذشتهتان میتوانید ببینید چه مهارتهایی کسب کردهاید.
یکی از راههای کسب تجربه، مطالعه متناوب مطالبی است که در طول شش ماه گذشته نوشتهاید و مقایسه آنها با مطالبی است که جدید نوشتهاید. شاید با خواندن مطالب گذشتهتان احساس پوچی و حقارت بکنید اما در کنارش پیشرفت کارتان را هم میبینید و از غرور سرشار میشوید.
#نکات_نوشتن
از سلطانآباد تا آذرباد
یادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی
@Azarbadir
نکته ۹۸
حضور در جلسات نویسندگی در ابتدای راه نوشتن سودمند و اثربخش است. این جلسات هویت نویسندگی شما را تأیید میکند. این جلسات کیفیت فنی نوشتن شما را بهبود میبخشد و سرعت رشدتان بالا میرود. اما اینجا هم حد و حدود خود دارد.
وقتی هویتتان شکل گرفت، حضور ثابت در جلسات نویسندگی، باعث میشود فکرتان محدود به همان جلسه شود و تأیید گرفتن از نویسندگان آنجا برایتان اولویت پیدا کند. در صورتی که این غلط است. نویسنده برای مخاطبان پرتعداد مینویسند نه نویسندگان اقلیت. نباید برای تأیید گروهی اندک خودتان را به زحمت بیندازید.
بهترین کار این است که بعد از مدتی در این جلسات حضور پیدا نکنید یا جلسهتان را عوض کنید. البته اگر شخصیت درونگرا باشید به راحتی میتوانید اثر منفی این جلسات را خنثی کنید. اما اگر برونگرا هستید، به این جلسات بیشتر به چشم یک دورهمی ادبی نگاه کنید تا جایی که قرار باشد دیدگاههای فرمی و محتوایی شما را در نوشتن تأیید کند.
نویسنده حرفهای برای نوشتن به کسی متکی، نیازمند تشویق کسی یا برای تجدید نیرویش به دیگران محتاج باشد.
#نکات_نوشتن
از سلطانآباد تا آذرباد
یادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی
@Azarbadir
نکته شماره ۱۰۰
از مهمترین چیزهایی که صنعت نشر و دنیای ادبیات به آن بها میدهد، صدای تازه است. صدای تازه همان نویسندهای است که تاکنون مثلش نیامده است و از چیزهایی حرف میزند که کسی سراغش نرفته است یا از زاویه دید او به آن نگاه نکرده است.
صدای تازه لزوما نابغه نیست. صدای تازه میتواند یک استعداد با پشتکار فراوان باشد که میخواهد حرفی برای گفتن داشته باشد. اما چه کنیم که صدای تازه داشته باشیم؟
همین که خود واقعیمان را قبول کنیم و بفهمیم که قرار نیست نسخه دستچندم فلان نویسنده مشهور باشد کفایت میکند؟ همین که علایقمان را ورای نظر مخاطب، با فرم و محتوای خوب روی کاغذ بیاوریم تضمین میکند که ما همان صدای تازه ادبیات هستیم؟ همین که نقاط ضعف و قوتمان را بشناسیم و متناسب با آنها بنویسیم، خبر قطعی صدای تازه ادبیات را به ما میدهد؟
پاسخ به تمام این سؤالات میتواند «آری» باشد به شرطی که واقعا خود واقعیتان باشید. خودِ خودخواهِ خودپسندِ مغرور نه! خود واقعی! یعنی اینکه تصویر دقیقی از تمام ابعاد وجودی خودتان در مقام نویسنده داشته باشید و بدانید به عنوان یک انسان در مسیر کمال قرار دارید نمیتوانید با تکه بر نقاط ضعف و قوت امروزتان، آینده درخشانی داشته باشید. بلکه باید یک منظومه فکری مستند و عمیق داشته باشید تا پرتگاهها و دوراهیها، شما را از خطرات و انحرافها آگاه کند.
من برای شخصیت خاص نویسنده ارزش زیادی قائلم و معتقدم هر کسی میتواند صدای تازه ادبیات باشد به شرطی که با چشم باز و انتخابهای عاقلانه و هدفمند، درباره شخصیت خودش، دیدگاههایش در زمینه فرم و محتوا و نگاهش به جامعه مخاطبان، تصمیمگیری کند.
طبیعی و بدیهی است که رسیدن به صدای تازه، حرکتی آنی نیست و قرار هم نیست به زودی به آن رسید. به معنای واقعی کلمه، مجاهدت میخواهد و عرق روح آدم درخواهد آمد!
#نکات_نوشتن
از سلطانآباد تا آذرباد
یادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی
@azarbadir
نکته شماره ۱۰۲
حضور در جلسههای داستانی قاعده و قانون خودش را دارد. به عنوان نویسنده باید بگردید و جلسه مناسب با خودتان را پیدا کنید. جلسه مناسب هم جلسهای نیست که دائم از شما تعریف کنند. جلسه نقد را با سالن ماساژ اشتباه نگیرید. نویسنده در جلسات داستان حضور پیدا میکند تا نقاط ضعف و قوتش را پیدا کند.
با این همه جلسه داستان، تشک کشتی نیست و قرار نیست نویسنده در آنجا بیرحمانه خاک و تحقیر شود. فقط نوشته مهم است. نیازی نیست شخصیت نویسنده را تحلیل کنیم.
اصل جلسه داستان محل حواشی نوشتن مثل درددلهای شخصی، گلایه از وضع جامعه و بیان نظریات سیاسی و دینی نیست. به اینها میتوان در قبل یا بعد از حاشیه جلسه داستان پرداخت اما نباید به هیچوجه اصل جلسه را تحت تأثیر قرار بدهد.
برای خوشآمد هیچکس ننویسید. حتی اگر هیچکس از کار شما خوشش نیامد. نظر نهایی شمااست که مهم است اما به دلایلی که باعث شد اکثریت جلسه از متن شما خوششان نیامد، فکر کنید.
این درباره مدیریت جلسه هم صدق میکند. اگر مدیر جلسه، نویسنده مشهور و حرفهای است مراقب باشید که قرار نیست طبق دیدگاه و سلیقه او به نوشتن و داستان نگاه و نقد کنید.
اگر دیدید جلسهای از جنبه فرمی و محتوایی با اصول و قواعد شما همخوانی ندارد، آنجا را ترک کنید. تنها ماندن از حضور در جلسات این چنینی سود بیشتری برایتان دارد.
#نکات_نوشتن
از سلطانآباد تا آذرباد
یادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی
@Azarbadir
🐝من یک زنبور عسل هستم🐝
طی این مدتی که از فعالیت کانال «از سلطانآباد تا آذرباد» میگذرد یکی از بخشهای مهمی که تقریبا هر روز دربارهاش مطلب میگذارم نکاتی است که درباره نوشتن و خواندن. با هشتگ #نکات_خواندن و #نکات_نوشتن میتوانید آنها را در کانال پیدا کنید.
بسیاری از دوستان لطف دارند و میگویند خوب است این نکات به شکل یک مجموعه چاپی هم دربیاید. مایه خوشوقتی است میبینم نکات کاربردی و بهروز است و به دردتان میخورد. اما این نکات چیزی نیست که من همهشان را از خودم بگویم.
🍯🍯🍯
چیزی که طی این ده-پانزده سالی که درگیر نوشتن بودم، متوجه شدم ما نویسندهها از یک جایی به بعد دیگر به شکل جدی مطالعه نظری داریم. کم پیش میآید نویسندهای رمان سوم و چهارمش را نوشته باشد و خودش را همچنان نیازمند خواندن متون نظری درباره داستاننویسی کند. این به صورت کلی یک آفت است. نویسنده، در هر مقام و جایگاهی که باشد، نیازمند دانستن است. اگر خودمان را از اقیانوس بیانتهای خواندن و نوشتن محروم کنیم، نوشتههایمان بعد از مدتی نه تنها قدرتش را از دست میدهد بلکه ضعیف میشود.
از سلطانآباد تا آذرباد
یادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی
@Azarbadir
نکته شماره ۱۰۳
در جستار دیروز درباره اهمیت کتابهای داستاننویسی و اثر آن روی نویسندگی حرف زدم. حال باید به یک سؤال اساسی پاسخ بدهیم. چگونه کتابهای داستاننویسی را بخوانیم؟
کلیدیترین نکتهای که در خواندن کتابهای داستاننویسی باید رعایت کنید، تو.جه به مشکلات خودتان است. ببینید در ضمن نوشتن با چه مشکلاتی دست و پنجه نرم کردهاید، متناسب با آن کتاب مورد نظرتان را بخوانید.
اگر گفتوگوهایی که مینویسید جاندار و تنشزا نیست نباید به سراغ کتابهای شخصیتپردازی بروید و اگر در قصهگویی ضعیف هستید باید روی طرح رمان کار کنید. اگر فضاسازی در رمانتان ضعف دارد، خواندن کتابی در زمینه زبان و لحن، دردی از شما دوا نمیکند و اگر در انتخاب زاویه دید مشکل دارید، آگاهی در زمینه انتخاب پایانبندی کتاب هیچ سودی ندارد.
اگر بدون توجه به مشکلاتتان کتاب داستانبنویسی بخوانید درست که صدها راه حل برای مشکلات احتمالی به دست میآورید اما یادتان باشد صد راه حل برای مشکلاتی که هنوز نیامده، مثل داشتن هزار مشکلی است که هنوز راه حلی برایش پیدا نشده!
#نکات_نوشتن
از سلطانآباد تا آذرباد
یادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی
@Azarbadir
نکته شماره ۳
رمان دربسته رمانی است که نویسنده تأثیرات جهان را بر شخصیتها تصویر نمیکند. البته بدین معنا نیست که حتما رمان تاریخی باشد اما باید بداند که انسان در خلاء زندگی نمیکند و زیست اجتماعی بر او اثر مستقیم و غیرمستقیم میگذارد.
اگر نویسنده، جهان داستان مانند شهر، مسجد، اداره، فرودگاه و راه آهن و پایانه و ... را از داستان خود حذف کند و فقط به مسائل خانوادگی شخصیتها بپردازدرمان وی محدود، غیرواقعی و اصطلاحاً دربسته خواهد بود. چرا که شخصیت و انگیزه آدمها را درگیری آنها با یکدیگر و حوادث خارج از زندگی آنها شکل میدهد. مشکلات صرف خانوادگی قدرت ایجاد انگیزههای گوناگون را ندارد.
مثلاً در رمان دیما، ما فقط با مشکلات یک زنِ شهید مواجه نیستیم. او دائم در کشمکش با مدرسه فرزندانش، صاحبخانه، پزشک فرزندانش و حتی اتفاقات بزرگتر مثل شهادت حاج قاسم روبرو است.
#نکات_نوشتن
از سلطانآباد تا آذرباد
یادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی
@Azarbadir
نکته شماره ۵
هنگام نوشتن همواره باید یکدست بودن زمانهای دستور زبان را رعایت کرد. ترکیب زمانهای حال با گذشته، متن را نامفهوم میکند و حتی ممکن است مخاطب عصبانی شود!
ما در نوشتن رمان، معمولا از زمان گذشته ساده استفاده میکنیم. اما میتوانیم در حالت سوم شخص مفرد، احساسی شبیه زمان مضارع اخباری را به مخاطب القا کنیم. در این زمان، نویسنده همه چیز را از دید یک شخصیت میبیند اما او علاوه بر اینکه شخصیت را در صحنه قرار میدهد به ذهنیات او هم میپردازد. معمولا چنین صحنههایی، پرحادثه هستند.
مثال غلط: تروریست، مشت محکمی به بینی مرد میزند. مرد به زمین میافتد و سرش به جدول سیمانی میخورد. زبانش از ترس بند میآید و بیهوش میشود.
مثال درست: مشت محکم تروریست به بینی مرد خورد. مارتین از درد ناله کرد. احساس میکند خون از بینیاش راه افتاده است. تروریست اسلحه را برداشت و جلو آمد. مرد چشمانش را بست و دیگر چیزی نفهمید.
#نکات_نوشتن
از سلطانآباد تا آذرباد
یادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی
@Azarbadir
نکته شماره ۱۰۴
بازنویسی به اندازه خود نوشتن مهم است. خوبی بازنویسی در آرامش روانی است که دارید. اکنون میدانید که اثرتان را کامل نوشتهاید و فرصت دارید تا با آسودگی خیال اثرتان را بهبود ببخشید. اما باید به یاد داشته باشید که اثرتان را هوشمندانه بازنویسی کنید. فرقی هم ندارد اثرتان یک داستان کوتاه سه هزار کلمهای است یا یک رمان هفتاد هزار کلمهای.
اول از همه به مضمون اثرتان فکر کنید. اثر شما میخواهد چه چیزی را به خواننده منتقل کند. اگر لازم شد مضمون تکجملهای اثرتان را روی یک کاغذ بنویسید و جلوی دستتان بگذارید تا بدانید هدف اصلی رمانتان چیست.
دوم به فرم اثرتان فکر کنید. برای دراماتیزه کردن این مضمون چه کارهایی باید انجام بدهید و چه داستانی قرار است برای مخاطب تعریف کنید. این را هم میتوانید کنار آن مضمون تکجملهای بگذارید تا حواستان جمع شود.
سوم اثرتان را اول به شکل کلی ببینید. فصول رمانتان را مجزا بررسی نکنید. بلکه باید هر فصل را در نسبت با فصول قبلی بسنجید. آنچه را نوشتهاید باید با در نظر گرفتن نوشتههای قبل و بعدش بازنویسی کنید.
چهارم نگاه کلّی به رمان نباید باعث شود از جزئیات غافل شوید. در یک رمان خوب، هر چیزی باید سرجای خودش باشد و چیزی کم یا زیاد نباشد.
پنجم در بازنویسی هم بیرحمی لازم است هم همدلی. صرف اینکه اثرتان را بیرحمانه قلع و قمع کنید منجر به اتفاق خوبی نمیشود، با خودتان همدل باشید. برای اثری که نوشتهاید ارزش قائل شوید اما فکر نکنید کارتان بیعیب و نقص است.
#نکات_نوشتن
از سلطانآباد تا آذرباد
یادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی
@Azarbadir
نکته شماره ۱۰۵
نویسنده آنگاه به توانمندی میرسد که با قدرت و تسلط از میان طیف امکانات و ابزاری که دارد، انتخاب کند و بنویسد. اما برخی اوقات او دچار خشکطبعی میشود. یعنی مصالح و ابزار داستانگویی را دارد و این ابزار و مصالح هستند که بر او تسلط دارند. اینجاست که نویسنده از نوشتن باز میماند.
برای اینکه از خشکی دربیایید، در وضعیت رمانتان تغییر ایجاد کنید.
میتوانید یک شخصیت جدید به داستان اضافه کنید. شخصیتی که دوست یا دشمنی قدیمی است و حالا با خودش یک راز جدید آورده است. نیاز نیست دربارهاش توضیح بدهید، کنش او بیاورید و واکنش دیگران را نشان دهید.
میتوانید یک حادثه طبیعی یا انسانی ایجاد کنید. وقوع یک زلزله، سرمای بیسابقه، گرمازدگی، تصادفی ناگهانی، سقوط از بلندی و دهها مورد دیگر میتواند شما را از خشکی طبع نجات دهد.
زمان و مکان را هم دستکاری کنید. داستان را به چند ساعت جلوتر یا حتی چند ماه جلوتر ببرید، شخصیت را از خانه به بازار و مسجد و کافه و حسینیه بفرستید. حتیمیتوانید زاویه دید داستانتان را عوض کنید.
#نکات_نوشتن
از سلطانآباد تا آذرباد
یادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی
@Azarbadir
نکته شماره ۱۰۷
گاهی افرادی که تازه وارد دنیای نوشتن میشوند، به دنبال یک خلاقیت صددرصد هستند. میخواهند چیزی را بنویسند که تا قبل از آن نوشته نشده است. میخواهند طرحی نو دراندازند و سقف بشکافند!
این دیدگاه غلط اندر غلط است. سالها و قرنها از تاریخچه نوشتن در میان انسانها میگذرد. نویسندگان گوناگوان طی این مدت طلوانی هزاران اثر داستانی و ادبی نوشتهاند و نویسنده امروزی این میراث عظیم را به ارث برده است. درباره هر موضوعی که فکرش را بکنید اثر داستانی نوشته شده است. اینکه ما ندیدهایم دلیل نمیشود وجود ندارد.
این میراث عظیم داستانی، گنج بیپایانی است که میشود از آن استفاده کرد. البته منظورم این نیست که از روی داستانهای دیگران رونویسی کنیم. نه. بلکه بفهمیم خلاقیت داستانی ابعاد گوناگون دارد و موضوع یکی از آنهاست. شخصیت یکی از آنهاست، مضمون و زاویه دید و موقعیت هم همینطور.
به جای موضوع، روی کیفیت اثرتان وقت بگذارید. روی شخصیتش وقت بگذارید. در نوشتن به کم قانع نشوید و بدانید یک موضوع به ظاهر تکراری، اگر پرداخت خوبی داشته باشد، حتما برای خواننده جذاب است. به دنیای داستانهای عاشقانه نگاه کنید. صدها و هزاران داستان عاشقانه در بازار کتاب وجود دارد اما عطش مخاطب برای خواندن داستانهای عاشقانه بکر و خلاقانه هنوز فروکش نکرده است.
#نکات_نوشتن
از سلطانآباد تا آذرباد
یادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی
@Azarbadir
از سلطانآباد تا آذرباد
نکته شماره ۱۰۷ گاهی افرادی که تازه وارد دنیای نوشتن میشوند، به دنبال یک خلاقیت صددرصد هستند. میخوا
نکته شماره ۱۰۸
دسته دیگر نویسندگان تازهکار دنیای نویسندگی، پختهخوارها هستند. آرمان پختهخوارها آسانی است! آنها ذهن جستوجوگری دارند که به دنبال پرمخاطبترین و جذابترین موضوعات روز میگردند. آن را پیدا میکنند، به سادهترین و دمدستیترین شکل ممکن مینویسندش و بعد هم منتشر میکنند. برای آنها کیفیت و ماندگی در انتهای اهمیت قرار دارد. همین باعث میشود در کوتاهمدت دیده شوند و بخت به آنها رو کند.
اگر کمالگراها به میراث ادبی گذشتگانشان کاملاً بیگانه هستند پختهخوارها به سراغ جذابترین بخشهای این گنجینه میروند و آن قسمتهایی را راحتتر میشود فروخت، انتخاب میکنند و با کمترین خلاقیت از رویش رونویسی میکنند و به دست مخاطب میرسانند.
البته این دو گروه با هم یک وجه اشتراک دارند. هر دو برای مخاطب و کیفیت نوشتن ارزش درستی قائل نیستند. آنها بیشتر از همه به خودشان فکر میکنند و وقتی ازشان میپرسی چرا پیچیده یا دمدستی مینویسی و به مخاطب اهمیت نمیدهی، هر دو یک جواب میدهند: «من مخاطب خاص خودم را دارم!»
#نکات_نوشتن
از سلطانآباد تا آذرباد
یادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی
@Azarbadir
نکته شماره ۱۰۹
تداعی آزاد اگرچه از اصول مشاوران و روانکاوان است اما به درد نویسندهها هم میخورد. اگر مدتهاست ایده جدیدی به ذهنتان نیامده است از تداعی آزاد استفاده کنید. اول از همه همه چیزهای حواسپرتکن مثل موبایل و اینترنت را از خودتان دور کنید. بعد بنشینید و بنویسید. میتوانید از یک اسم شروع کنید. میتوانید از یک اسم مشهور استفاده کنید یا از یک اسم ساختگی. دائم از خودتان درباره شخصیت سؤال بپرسید و پاسخها را هم یادداشت کنید. بعد او را درگیر یک مسئله حتی به ظاهر کماهمیت کنید.
مثلاً: عباس چاقوساز، او بیست و نه ساله است. شغل خانوادگی آنها چاقوسازی بوده است. آنها در شهر زنجان زندگی میکردند اما از ۳۴ سال پیش پدرش به کاشان میآید و در آنجا به چاقوسازیاش ادامه میدهد. در شهر کاشان که به مردمش به آرامی و قالیبافی مشهورند شغل پدر عباس در چشم بوده است. اما عباس مسحور تار و پود قالی شده است.
این سحر و جادو از سمت دختری به نام سحر میآید که کارش رنگآمیزی دستی نخهای قالی برای قالیهای دستی است. اما ماجرا به همین سادگی نیست. وقتی عباس تصمیم میگیرد پا پیش بگذارد با ضربه سخت پدر سحر مواجه میشود. عباس درگیر یک ماجرای قدیمی شده است. یک راز قدیمی که فقط پدر سحر از آن خبر دارد و حالا عباس باید تاوانش را بدهد.
(این خط داستانی در لحظه نوشته شد و هیچ فکر قبلیای پشتش نیست.)
برای تداعی آزاد هیچ محدودیتی نگذارید. شاید یکنفس سه چهار هزار کلمه هم نوشتید. نوشته شما میتواند شامل طرح کلی داستان، صحنههای کلیدی، گفتوگوهای پرتنش و خیلی چیزهای دیگر باشد. بعد از چند روزی به سراغش بروید. دقیق تحلیلش کنید و نقاط ضعف و قوتش را بررسی کنید. شاید رمان بعدیتان همین چیزی است که در تداعی آزاد به ذهنتان رسیده است.
#نکات_نوشتن
از سلطانآباد تا آذرباد
یادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی
@Azarbadir
نکته شماره ۱۱۰
نوشتن هر قالب داستانی ویژگیها و مهارتهای خاص خودش را میخواهد. نوشتن داستان کوتاه تمرکز بر تکخطهایی کوتاه از زندگی است حال آنکه نوشتن رمان یعنی حضور شخصیت در یک داستان عمیق و یک بُرش اساسی از زندگی فرد. داستان نوشتن یعنی استفاده از کلمات برای نشان دادن تصاویر و نوشتن فیلمنامه یعنی نوشتن برای تصویربرداری شدن.
شما در داستان کوتاه نیاز نیست یک زبان متنوع داشته باشید بلکه باید یاد بگیرید زبانتان گیرا باشد اما در رمان، موقعیتهای مختلف وجود دارد و هر موقعیت نیاز به زبانی مناسب و گاه متفاوت دارد. شما در رمان نوشتن باید یاد بگیرید از جزئیات به خوبی استفاده کنید اما در فیلمنامه بار اصلی روی حرکت شخصیتهاست و نباید از حس و حال ادبی یا جزئیات زیاد استفاده کنید. حال آنکه در نمایشنامه، تمرکز اصلی روی گفتوگو است.
پس از اگر در یکی از قالبهای نویسندگی مهارت پیدا کردهاید بدین معنا نیست که شما در باقی قالبها هم مهارت دارید. باید برای نوشتن در یک قالب جدید، حتما اصول آن را یاد بگیرید.
#نکات_نوشتن
از سلطانآباد تا آذرباد
یادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی
@azarbadir
نکته شماره ۱۱۱
شخصیتهای اصلی رمان برای اینکه جذاب و گیرا باشند، باید پردازش خوبی داشته باشند. پردازش خوب یعنی نشان دادن ادراک عمیق. البته لزومی ندارد این ادراک عمیق مثبت باشد، شخصیت شما میتواند نماینده ناهنجاریهای اخلاقی جامعه باشد ولی باز هم اداراک عمیق داشته باشد. این ادراک عمیق هم باید در صحنههای عادی رخ دهد و هم در صحنههای منحصر به فرد.
بخشی از ادراک شخصیتهای داستان ناشی از عمق ادراکی نویسنده است. صرف نویسنده بودن باعث نمیشود او حتما باهوش باشد. برخی نویسندگان عمیق هستند و برخی سطحینگر. برخی کندذهن هستند و برخی سریعالذهن.
یکی از عواملی که روی عمق شخصیت نویسنده و به تبع آن شخصیت داستانهایش اثر میگذارد سن است. بالا رفتن سن و رد شدن از یک محدوده خاص، باعث میشود که نویسنده بتواند شخصیتی با ادراک عمیقتر خلق کند. چرا که خودش هم در مقام انسان ابعاد شخصیتی خودش را هم کشف میکند و هم زیست میکند. نوشتن رمان در سن پایین، مخصوصا در سن زیر بیست سال، ضرر بسیاری دارد.
#نکات_نوشتن
از سلطانآباد تا آذرباد
یادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی
@Azarbadir
نکته شماره ۱۱۲
ایده فقط ابتدای داستان است. یک ایده تا تبدیل به طرح نشود قابلیتهایش آشکار نمیشود. یک ایده را میتوان به صد طرح داستان تبدیل کرد. پس هیچ ایدهای به خودی خود نه بیارزش است نه باارزش. ایده اول باید به شکل یک طرح منسجم دربیاید و بعد به داستان تبدیل شود. همه این مراحل ممکن است روی کیفیت نهایی اثر تأثیر بگذارد.
در این میان از بیان ایدههایتان برای دیگران نترسید. ایده دزدیدن ندارد. چون ایده است و در ذهن هر کس یک شکل دارد. البته بهتر است ایدههایتان را برای متخصصانِ امین و دلسوز بیان کنید تا از آنها برای بررسی همه جوانبش مشورت بگیرید. اما یادتان نرود، همه ایدهها تکراری است. زاویه نگاه شما و نوع پرداخت داستانی شما است که ارزش نهایی آن را مشخص میکند.
#نکات_نوشتن
از سلطانآباد تا آذرباد
یادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی
@Azarbadir
نکته شماره ۱۱۳
همه مشاغل برای حرفهای شدن جانتان را از تنتان بیرون میآورند. شما را در سختی میاندازند و کاری میکنند که هر روز به رها کردن این شغل فکر کنید. نویسندگی هم جزو مشاغل حرفهای است و حتی سختیهای بیشتری دارد. در نویسندگی به جایی میرسید که احساس میکنید هیچ چیز ندارید. شخصیتهایتان از مقوا هم مقواتر است، داستانتان از همان خط اول لو رفته است و هیچ منطقی در داستانتان وجود ندارد. نویسنده شدن و چاپ کتابتان یک رؤیای واهی است!
اینجاست که نویسنده واقعی از نویسندهنما جدا میشود. نویسنده واقعی دنبال کیمیاگری نمیرود بلکه تلاش میکند، تلاش میکند و تلاش میکند. با سختکوشی و پایداری شخصیتهای چند بُعدی، داستان پرکشش و پر از تعلیقی میآفریند.
این سختکوشی را ایمان خودتان به هنرتان تقویت میکند و دوباره همین ایمان با سختکوشی بیشتر راسختر میشود. پس هر وقت دچار چالش شدید، عقب ننشینید. بیشتر بخوانید، بیشتر تلاش کنید و بیشتر فکر کنید.
#نکات_نوشتن
از سلطانآباد تا آذرباد
یادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی
@Azarbadir
نکته شماره ۱۱۴
هنگام مطالعه به مسئله نور و گرما توجه کنید. مطالعه در محیط خیلی پرنور یا کمنور، بسیار گرم یا بسیار سرد، روی مطالعهتان اثر منفی میگذارد.
اگر محل مطالعهتان با نور خورشید روشن میشود خیلی خوب است. اما اگر با نور مصنوعی مطالعه میکنید سعی کنید ترکیبی از دو نور زرد و سفید باشد.
میزان گرما و سرمای یک مکان تا حد زیادی وابسته به طبع خودتان دارد. افراد سرمادوست یا گرمادوست دماهای متفاوتی را دمای مناسب میدانند. اما بهترین دما برای مطالعه، دمایی است که نه عرقتان را دربیاورد نه شما را دچار رخوت و خوابآلودگی کند و نه اعصابتان را تحریک کند.
مسئله نور و گرما را جدی بگیرید. مطالعه در نور نامناسب به چشمها آسیب میزند و دمای نامناسب هم در درازمدت حس بدی نسبت به مطالعه در ناخودآگاه شما ایجاد میکند.
#نکات_نوشتن
از سلطانآباد تا آذرباد
یادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی
@Azarbadir
نکته شماره ۱۱۵
هیچ قرص و دارو و کیمیایی وجود ندارد که اضطراب ما را نسبت به ناآگاهیهایمان درباره نویسندگی کم کند و ساعتهای ملالآور ما را وقتی داریم در گرداب مشکلات نوشتنمان غرق میشویم کم کند.
شما مقصر نیستید، انگشت اتهام را به سمت نویسندگان موفق گذشته و اکنونی بگیرید که با دستاوردهایشان، ظالمانه کار شما را سخت کردند! چرا؟ چون آنها با آفریدن آثار خوب، معیارهایی را وضع و قواعدی را تثبیت کردهاند که شما نمیتوانید به کمتر از آن رضایت بدهید!
اما جای نگرانی نیست. آنها نیز مثل شما تحت تأثیر نویسندگان معاصر و گذشته خودشان بودند و حس و حال شما را درک کردهاند. اما آنها به جای فکر کردن به اضطرابهایشان، راه حل مشکلاتشان را کشف کردند و به شکل اصول و قواعد نگارش درآوردهاند. البته آنها میراثشان را با خودشان به گور نبردند! بلکه برای شما به ارث گذاشتهاند. پس کار شما از جهتی آسانتر هم هست. شما میراث آشکار نویسندگان را دارید.
از آنها استفاده کنید و وقتی که احساس تنگنا کردید بدانید شما هم قرار است قواعد جدیدی را به این میراث بزرگ اضافه کنید و جزو نویسندگانی باشید که آثارشان معیار دیگران خواهد شد!
#نکات_نوشتن
از سلطانآباد تا آذرباد
یادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی
@Azarbadir
نکته شماره ۱۱۶
داستان تخیل است و قرار است تأثیر واقعیت را داشته باشد نه رونوشت واقعیت. آنها که دنبال خواندن واقعیت صرف هستند، باید گزارش روزنامهها و خبرگزاریها را بخوانند. با این حال داستان اثر خودش را میگذارد. این اثر از افسانه گیلگمش و ایلیاد و اودیسه میآید و تا رستم و سهراب و اسفندیار ادامه پیدا کند و اثرش را تا همین امروز میگذارد. تا ارباب حلقهها و یوسف سووشون و دیگر شخصیتها داستانی.
اما ادبیات داستانی بر اخلاق و آرمانهای ما تأثیر گذاشته است. هنوز که هنوز است انسان از تراژدی رستم و سهراب به فکر فرو میرود و با مرگ یوسف سووشون اندوه تمام وجودش را میگیرد. این یعنی مخاطب داستان را جدی میگیرد. حتی با اینکه میداند آن داستان کاملا خیالی است.
اگر میخواهید داستانتان را جدی بگیرند، ماهرانه بنویسید. خلاقیت در نویسندگی و این خلاقیت را ماهرانه نوشتن، کلید موفقیت شماست. مهارت خوب نوشتن را کسب کنید.
#نکات_نوشتن
از سلطانآباد تا آذرباد
یادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی
@Azarbadir
نکته شماره ۱۱۷
اگر رمانتان شخصیت های زیادی دارد، در فصل افتتاحیهاش، فقط شخصیتهای اصلی را بیاورید. اگر بخواهید شخصیتها را در فصل اول رمانتان بیاورید، بینظمی ایجاد میکنید. بهخاطر سپردن همه اسامی و تفکیک نقشهای آنها برای خواننده مشکل است. کثرت اسامی، خواننده را دچار سردرگمی میکند و حوادث ساکن و سرعت پیشروی داستان یکنواخت میشود.
با زور و ناگهانی ذهن مخاطب را با تعداد زیاد شخصیتها حوادث و خطوط فرعی پر نکنید. تمرکزتان در فصل اول روی معرفی شخصیت اول داستان، موقعیتش، زمانه و زمینه داستان و همینطور لحن داستانتان باشد و با یک خط داستانی اشتیاق مخاطب را برای خواندن ادامه داستان حفظ کنید.
پس از آن وقتی مخاطب شخصیت یا شخصیتهای اصلی را از هم تشخیص داد سراغ باقی شخصیتهای داستان اعم از حریف و باقی شخصیتهای فرعی بروید.
#نکات_نوشتن
از سلطانآباد تا آذرباد
یادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی
@azarbadir
نکته شماره ۱۱۸
یکی از تکنیکهایی که باعث شود بتوانید احساسات مخاطب را به سرعت درگیر کنید، استفاده از صحنه افتتاحیه بیربط است. در چنین وضعیتی داستان با یک سؤال بزرگ یا یک هیجان شدید یا حس و حال سنگین شروع میشود. مثلا در داستان مسافر جمعه، نوشته خانم عالمی، شخصیت داستان وارد محله یخچالقاضی قم میشود و پنهانی نشانی خانه کسی را میپرسد و میرود. بعد از آن داستان به روستایی دوردست در شهر سبزوار میرود. ما در لحظه نمیفهمیم بین دو چه ارتباطی وجود دارد اما کل داستان کمکم به صحنه افتتاحیه میرسد.
در اینجا نویسنده با ایجاد یک سؤال بزرگ، مخاطب را برای حوادث خط اصلی آماده میکند و او را وادار میکند تا داستان را پیشبینی کند.
صحنه افتتاحیه بهظاهر بیربط، مبتنی بر کنش است، ریتم پرهیجانی دارد و سراسر آن از ابهام پر است.
#نکات_نوشتن
از سلطانآباد تا آذرباد
یادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی
@Azarbadir
نکته شماره ۱۱۹
بخش اول)
هنگامی که میخواهیم افتتاحیه رمانمان را شروع کنیم با دو گونه افتتاحیه مواجهیم. افتتاحیه فراخ و افتتاحیه محدود.
در افتتاحیه فراخ، یک اتفاق مهم روی داده است که تأثیر اساسی بر زندگی تعدادی از شخصیتها میگذارد. اما شخصیتها مسئول رخ دادن آن نیستند. این اتفاقات میتواند جنگ، انقلاب، زلزله، نزاع خیابانی، قطعی برق و دهها اتفاق دیگر باشد که توسط دیگر انسانها یا طبیعت انجام شده باشد.
در چنین افتتاحیهای نویسنده رمانش را با حادثهای شروع میکند که بیرون از زندگی شخصیتها رخ داده شروع میکند. بعد از آن شخصیتها در داستان ظاهر میشوند. کانون توجه ما در داستان فراخ است. چرا که ابتدا جهان داستان به وجود آمده است و بعد اشخاص ظاهر میشوند.
با کم شدن اهمیت آن حادثه، نمای داستان ما هم کمکم محدود میشود.
مثال: جلالالدین به عنوان شاهزادهای میخواره، مشغول لذت بردن از زندگی سلطنتی خودش است که خبر میرسد مغولان به حکومت آنها حمله کردهاند و او باید به پدرش کمک کند تا حکومتشان بر ایران حفظ شود.
#نکات_نوشتن
از سلطانآباد تا آذرباد
یادداشتهای یک نویسنده و ویراستاری
@Azarbadir
از سلطانآباد تا آذرباد
نکته شماره ۱۱۹ بخش اول) هنگامی که میخواهیم افتتاحیه رمانمان را شروع کنیم با دو گونه افتتاحیه مواج
نکته شماره ۱۲۰
بخش دوم)
هنگامی که میخواهیم افتتاحیه رمانمان را شروع کنیم با دو گونه افتتاحیه مواجهیم. افتتاحیه فراخ و افتتاحیه محدود.
در افتتاحیه محدود، یک یا چند تن از شخصیتهای اصلی داستان، حادثهای را به وجود آوردهاند. این حادثه باعث سلسلهای از اتفاقات و حوادث فرعی دیگر میشود و داستان درباره نقش شخصیتها در هر یک از این حوادث است که به زندگی آنها ارتباط دارد.
در چنین افتتاحیهای، کانون توجه ما محدود است. زیرا شخصیتها باید پیش بروند تا زندگیشان جزئی از حادثه و مکان و زمان تاریخی رمان شود. بنابراین در این حالت، ابتدا شخصیتهایی داریم و سپس آنها پا به درون جهان میگذارند.
مثال: حسام، مربی آموزش زبان انگلیسی یک روز بعد از خرید برای خانه، متوجه میشود توانایی عبور از یک دیوار و رفتن به گذشته را دارد. او تصمیم میگیرد به گذشته برود و جلوی ترورهای دهه شصت را بگیرد.
#نکات_نوشتن
از سلطانآباد تا آذرباد
یادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی
@Azarbadir
نکته شماره ۱۲۲
یک قانون کلی و. قطعی و یک تکنیک همیشگی برای افتتاحیه داستان وجود ندارد. برای رسیدن به یک پاسخ قطعی، باید به یک فرمول چند مجهولی پاسخ دهید. دنبال چه هستید؟ هیجان؟ تعلیق؟ شناخت؟ آیا داستان شما یک رمان هیجانانگیز است یا یک رمان شخصیتمحور؟ آیا دنیایی که داستانتان در آن میگذارد برای مخاطب آشنا است یا با دنیایی متفاوت روبهرو میشوید؟ آیا میخواهید داستانتان را خطی روایت کنید یا قرار است پرشهای زمانی داشته باشید؟ آیا قالب داستانتان برای مخاطب شناخته شده است یا مخاطب درباره آن اطلاعات کمی دارد؟
پاسخ به هر کدام از این سؤالها میتواند نوع افتتاحیه داستان و رمان شما را تحت تأثیر قرار دهد. یکی از راهحلهایی که میتواند به شما کمک کند، مطالعه افتتاحیه رمانهایی است که شبیه رمان شماست. مثلا با مطالعه پنجاه مورد از آنها میتوانید به تصویر نسبتاً روشنی از چگونگی نوشتن افتتاحیه رمانتان برسید.
#نکات_نوشتن
از سلطانآباد تا آذرباد
یادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی
@Azarbadir
نکته شماره ۱۲۳
چه هنگامی از بازگشت به گذشته استفاده نکنیم؟
بخش اول)
در فصل افتتاحیه رمان از تکنیک بازگشت به گذشته استفاده نکنید. بگذارید داستانتان در زمان حالِ داستان بگذرد و از فصل دوم به بعد از این روش استفاده کنید.
شما در ابتدای داستان چیزی از شخصیت و پسزمینه داستان مانند زمان و مکان و دیدگاه شخصیتتان به مخاطب نگفتهاید. در چنین حالتی گفتن از شخصیت و گذشتهاش وقتی از اکنونش خبر نداریم ما گیج و گمراه میکند.
از سوی دیگر ما تا درگیری فعلی شخصیت را ندانیم علاقهای هم به گذشته او نداریم. اول باید از اکنون شخصیت حرف بزنیم تا بین شخصیت داستانمان و مخاطب ارتباط برقرار کنیم بعد از گذشته او برایش بگویم.
مثلا میخواهیم داستانی درباره ارتباط یک پدر و پسرش بنویسیم. در فصل اول پسر در فرودگاه از پدرش خداحافظی میکند تا به یک کشور دیگر مهاجرت کند. بعد از خداحافظی پسر، پدر در همان فصل به گذشته میرود و اینکه پسرش را چگونه در نبود همسرش بزرگ کرده است. ما اینجا هیچ اطلاعاتی درباره پدر و پسر نداریم. آیا پسر از سر اجبار مهاجرت میکند یا به اختیار خودش؟ آیا پدر شخصیتی کنترلگر یا یا پسرش ذاتاً عصیانگر است؟ ما اول باید کشمکش اصلی داستان و ارتباط شخصیتها با یکدیگر را بیان کنیم بعد به گذشته برویم.
#نکات_نوشتن
از سلطانآباد تا آذرباد
یادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی
@Azarbadir
از سلطانآباد تا آذرباد
نکته شماره ۱۲۳ چه هنگامی از بازگشت به گذشته استفاده نکنیم؟ بخش اول) در فصل افتتاحیه رمان از تکنیک
نکته شماره ۱۲۴
چه هنگامی از بازگشت به گذشته استفاده نکنیم؟
بخش دوم)
در فصل افتتاحیه رمان از تکنیک بازگشت به گذشته استفاده نکنید. بگذارید داستانتان در زمان حالِ داستان بگذرد و از فصل دوم به بعد از این روش استفاده کنید.
علت دیگری که باعث میشود در فصل اول از بازگشت به گذشته استفاده نکنیم، بیاطلاعی از زندگی اکنون شخصیت است. ما از زندگی اکنون شخصیت نمیدانیم پس به عنوان مخاطب نمیتوانیم اهمیت حوداث زندگی گذشته فرد را درک کنیم. چون معیاری برای قضاوت وجود ندارد.
آخرین علت هم به جنبه فرمی بازگشت به گذشته برمیگردد. ما بعد از بازگشت به گذشته، باید به زمان حال برگردد. وقتی هنوز زمان حالی وجود ندارد پس از تمام شدن بازگشت به گذشته به چیزی باید برگردد؟
مثال: در همان داستان پدر و پسر و مهاجرت پسر، ما تا از اهمیت مهاجرت و سفرش باخبر نشویم نمیتوانیم اهمیت گذشته او را درک کنیم و چون آنقدری از داستان جلو نرفتهایم، بعد از بازگشت به گذشته، داستان گیر میکند و جلو نمیرود. چون اتفاقی نیفتاده است.
#نکات_نوشتن
از سلطانآباد تا آذرباد
یادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی
@Azarbadir
نکته شماره ۱۲۵
ویژگیها و کاربرد پیشدرآمد و انواع آن
بخش اول)
هدف اصلی پیشدرآمد ساختن پسزمینه تاریخی و تصویرکردن زمان و مکان رمان است. فاصله زمانی بین پیشدرآمد و افتتاحیه داستان میتواند از یک ساعت بعد تا یک قرن بعد باشد. پیشدرآمد صحنههایی توصیفی است که در آن روابط یا شخصیتهای افراد به صورت مفصل تشریح میشود.
مثال: رمان دیما پیشدرآمدی مفصل دارد از نحوه آشنایی دیما با شوهرش عابس و بعد شهادت او. با فاصله اندکی از شهادت او، تقریبا چهل روز، داستان شروع میشود. ما تأثیر آشنایی دیما با عابس را بر زندگی او در ادامه رمان میبینیم. پیشدرآمد رمان دیما ۳۵ صفحه است و با توجه به حجم کتاب، تقریبا ۱۰ درصد رمان را به خودش اختصاص داده است.
#نکات_نوشتن
از سلطانآباد تا آذرباد
یادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی
@Azarbadir
از سلطانآباد تا آذرباد
نکته شماره ۱۲۵ ویژگیها و کاربرد پیشدرآمد و انواع آن بخش اول) هدف اصلی پیشدرآمد ساختن پسزمینه تار
نکته شماره ۱۲۶
ویژگیها و کاربرد پیشدرآمد و انواع آن
بخش دوم)
پیشدرآمد دو نوع است: بسته و باز. سه کاربرد مهم دارد:
۱. مستقیم یا غیرمستقیم خواننده را از موضوعات رمان آگاه میکند.
۲. منبعی است که نویسنده مصالح فرمی و محتوایی رمانش را از آن میگیرد.
۳. بین اکنون و گذشته یک پل ارتباطی برقرار میکند.
پیشدرآمد بسته:
تمرکز آن بر شخصیتهای داستان و تأثیرات اعمال آنها بر خودشان و دیگران است. در پیشدرآمد بسته، رمان از دل صحنههای توصیفی اتفاقات بیرون میآید.
مثال: ما ماجرای سه تن از دانشجویان پیروی خط امام را که در ماجرای تسخیر لانه جاسوسی حضور داشتند در پیشدرآمد ذکر میکنیم. با پایان یافتن پیشدرآمد مربوط به تسخیر لانه جاسوسی، به چند سال بعد میرویم و تأثیری که ماجرای تسخیر لانه جاسوسی بر آنها گذاشته است را بررسی میکنیم.
#نکات_نوشتن
از سلطانآباد تا آذرباد یادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی
@Azarbadir