بچه حزب اللهی
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_صد_ششم🎬: باز هم قومی کافر و لجوج از روی زمین محو شدند و مومنین
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_صد_هفتم🎬:
جنب و جوشی در شهر در گرفته بود، هر کدام از مردم قوم ثمود یا به روایت تاریخ قوم سومر، مشغول کار و روزگار خود بود، یکی به تجارت مشغول و دیگری به باغ و زراعتش می رسید و آن یکی به گاو و شتر و استر و گوسفندش...
هرکس در پی امور زندگی خود بود و معبدهای مستحکم و با برج و باروهای بلند و سنگی در شهرهای قوم ثمود بنا شده بود.
این قوم پادشاهی داشت که آن را کاهن شاه می نامیدند، کاهن شاه را کاهنان معبد بزرگ شهر انتخاب می کردند و به قدت می رساندند، کاهنان مانند گذشته واسطه بین مردم و بت ها بودند و در حقیقت نقش پیغامبران ابلیس را داشتند.
اول صبح بود و شهر در جنب و جوش همیشگی اش به سر می برد اما کاهن شاه به تنهایی در معبد بزرگ شهر مشغول انجام اعمال مخصوص هر روز بود او اعمال انجام میداد و وردهایی بر زبان جاری می کرد که به موجب این اعمال و وردها تعدادی از اجنه شیطانی در بت های معبد حلول پیدا می کرد و وقتی مردم ساده و نادان برای عبادت به معبد می آمدند، آن جن به جای بت مورد نظر به مردم جواب سوالاتشان را میداد و با آنها سخن می گفت و همین باعث شده بود که تمام مردم شهر از جان و دل به بت ها ایمان بیاورند و آنان را خداوند خود بدانند.
کاهن شاه اعمال مخصوص را انجام داد، حالا هفتاد بتی که داخل معبد قرار داشتند دارای روحی از جنس ابلیس بودند و ابلیسکی درون جسم سنگی هر بت جای گرفته بود.
کاهن شاه به کاهن اعظم دستور داد که درب معبد را باز کنند و مردم را به حضور خدایان بخوانند.
نگهبانان معبد در ناقوس صبحگاهی دمیدند، ناقوسی که خبر از دیدار بندگان با خدای سنگیشان می داد.
به محض باز شدن درب معبد، مردم با شتاب به سمت سالن اصلی که بت ها در آنجا قرار داشتند هجوم آوردند و هر کدام با هدایایی که در دست داشتند به سمت خدایی که برای خود برگزیده بودند می رفتند.
کاهن شاه هم از پنجره ای در طبقه بالا که مشرف به سالن بتکده بود آنها را نظاره می کرد و بر ساده لوحی مردم می خندید و از دیدن هدایایی که هر روز به درگاه خدایان سرازیر می شد لذت می برد.
مردم یکی یکی جلو می آمدند و به خدای خود ادای احترام می کردند ، هدیه شان را پای بت مورد نظر می گذاردند و از معبد خارج می شدند، در همین اثنا بود که غوغایی به پا شد و یکی از نگهبانان فریاد زد، بانوی والا مقام خانم«صدوب» قصد عبادت دارند.
کاهن شاه با شنیدن این سخن، سریع قاصدی به سمت کاهن اعظم فرستاد و به او پیغام داد که صدوب را در بهترین جایگاه معبد جای دهند و از او پذیرایی ویژه ای شود و اسباب راحتی اش را فراهم آورند
همه فکر می کردند که کاهن شاه به دلیل متمول بودن صدوب به او اینچنین نظر خاص و ویژه دارد اما هیچ کس خبر نداشت، صدوب یکی از کسانی ست که خود ابلیس سفارشش را به کاهن شاه نموده هست، گویا صدوب باید در واقعه ای بدرخشد...
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
#بچه_حزب_اللهی
@BACHE_HEZBOLLAHi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 بصیرت حسینی ، اربعین 1446
چقدر زیباست! این همان عزاداری با بصیرت حسینی است. و مگر می شود حسینی باشی و دلت برای مظلومین جهان به تپش نیفتد و فریادت علیه مستکبرین عالم بلند نگردد؟!!
چه خوب است همه زائران #اربعین حسینی در این چند روز باقیمانده با حمایت از مظلومین فلسطین و مطالبه انتقام از صهیونیست های هار ، زیارت خود را تکمیل کنند تا بیشتر مورد پسند اربابمان #امام_حسین علیه السلام واقع شود...
#کربلا
#اربعین
#بچه_حزب_اللهی
❍ @BACHE_HEZBOLLAHi
بچه حزب اللهی
🔴 بصیرت حسینی ، اربعین 1446 چقدر زیباست! این همان عزاداری با بصیرت حسینی است. و مگر می شود حسینی با
-⭕️شش چیز که باید به دنبال آنها باشید، که نشان دهنده حمله قریب الوقوع ایران در عرض چند ساعت است:
1. تغییرات در فرماندهی جبهه داخلی ارتش اسرائیل، مانند تعطیلی مدارس در سراسر کشور و محدود کردن تجمعات عمومی.
2. بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل در حال رفتن به کریا، مقر ارتش اسرائیل در تل آویو.
3. بسته شدن حریم هوایی در منطقه به ویژه اسرائیل، اردن و عراق.
4. هواپیمای «بال صهیون» دولت اسرائیل در هوا.
5. بایدن در حال لغو برنامه ها / احضار شدن به اتاق وضعیت در کاخ سفید.
6. اظهارات رسانه های کلیدی.
❍ ⎙ㅤ ⌲
#بچه_حزب_اللهی
@BACHE_HEZBOLLAHi
🔴آقای پزشکیان، رئیس جمهور صادق و محترم، اگر حواستان نباشد، وفاق با اهل خدعه و نیرنگ نفاق میشود.
🔹️دستور قرآن در مواجهه با "فتنه گران" و "فاسقان سیاسی"، "رویگردانی" و "اعراض" است.
🔸️نمیشود، هم از مقام معظم رهبری دم زد، هم با باغی بر انقلاب خوش و بش و کرد و گعده داشت: «لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ؛ هيچ قومى را كه ايمان به خدا و روز قيامت دارد نمىيابى كه با دشمنان خدا و رسولش دوستى كنند.» (مجادله: 22)
#بچه_حزب_اللهی
❍ ⎙ㅤ ⌲
@BACHE_HEZBOLLAHi
بچه حزب اللهی
🌹شاهزاده ای در خدمت #قسمت بیست و نهم🎬: فاطمه و علی وارد خانهٔ پیامبر شدند و باز عطر دل انگیزی که
🌹شاهزاده ای در خدمت
قسمت سی و یکم🎬:
میمونه درب اتاق را گشود ، می خواست دمپایی های حصیری را به پا کند ، اما به یکباره چیزی حس کرد ، هوای اطراف را با تمام قوا به داخل سینه اش کشید ...
درست است ، بوی زهرا می آمد...بوی علی در فضا پراکنده بود و بوی فاطمی و علوی با عطر محمدی گره خورده بود.
ذوقی شدید بر وجودش عارض شد ، بدون اینکه چیزی به پای خود بپوشد ، با شتاب زیاد و پای برهنه، به سمت اتاق پیامبر که بوی بهشت را می داد ، روان شد.
آنقدر شتاب زده بود که چند بار دامن بلندش ، زیر پاهایش گیر کرد و می خواست بر زمین سرنگون شود و تلو تلو خوران خود را به درب اتاق رسانید..
همانطور که نفس نفس میزد درب را گشود ، خود را به داخل اتاق انداخت و با دیدن رخسار ملکوتی بهشتیان روی زمین ، آرامشی بر قلب پر از تپشش حاکم شد.
زنی که او را به اتاق خوانده بود ، پشت سرش وارد شد وگفت : نمی دانم این دخترک را چه شده؟ انگار مجنون شده؟ تا به او گفتم که رسول خدا کارتان دارد ،مانند دیوانه ها ،سراسیمه خود را به اینجا رسانید..
میمونه، نگاهی شرمگین به چهره پیامبر انداخت و سپس چشم به زمین دوخت و از شدت هیجان شروع به جوییدن لبهایش نمود و پیش خود می گفت : براستی که این زن راست می گوید ، من مجنونم ...من دیوانهٔ محمدم....من عاشق فاطمه ام ...من مجنون علی ام...
حضرت رسول نگاه پر از مهرش را به میمونه انداخت و سپس رو به علی و زهرا، فرمود : دیروز که آمدید و خدمتکار می خواستید و من از دادن آن امتناع کردم تا دخترم همرده فقیران جامعه زندگی کند و هیچبرتری بر آنها نداشته باشد، خداوند به خاطر این عمل، مرا ستود و پس از نزول آیه «فَقُلْ لَهُمْ قَوْلًا مَيْسُورًا» امر فرمود تا خدمتکاری به دخترم فاطمه ، عطا کنم و سپس با اشاره به میمونه ادامه داد : یا زهرا ، این دختر که نجاشی برای ما فرستاده وگویا بزرگی از بزرگان سرزمینش است و نجاشی نام میمونه بر او نهاده ، برای کمک در کار خانه، بهترین گزینه ایست که می توانم به خانه ات بفرستم...این دختر که اعمالش به سفیدی نقره است را فضه می نامم...
دخترم با او به عدالت برخورد کن ، کارهای خانه را تقسیم کن ،به طوریکه که نه خودت خسته شوی و نه فضه...
فضه که با شنیدن این سخن ،مرغ روحش انگار در آسمان اوج گرفته بود ،اشک ریزان خود را به دامان زهرا انداخت و همانطور که عطر بهشتی این خانم آسمانی را به عمق جان می کشید ، سر بر آستانش می سایید.
زهرا مانند مادری مهربان ، دست به زیر شانه های این دخترک که بیش از ده سال نداشت ،برد ،او را بلند کرد و به آغوش کشید و فرمود: به زندگی زهرا خوش آمدی فضه جان....
ادامه دارد ....
🖍به قلم :ط_حسینی
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
شاهزاده ای در خدمت
قسمت سی و دوم🎬:
فضه همرا با بالا آمدن دستان مبارک زهرا ، از جا برخواست و همانطور که از شدت شوق ،اشک از چشمانش جاری بود ،نگاهی به فاطمه که حسن و حسین دو طرفش را گرفته بودند انداخت و از چهرهٔ آسمانی او ،نگاهش به رخسار ملکوتی علی کشیده شد و دستانش را بلند کرد و با لحنی پر از هیجان گفت : خدایا...خدای خوبم...تمام عمر را سپاسگزار این نعمت خواهم بود ، ممنونم که تقدیرمرا با تقدیر بهترین بندگانت گره زدی ...
در این هنگام ، همان زن قاصد که به دنبال او به درب اتاقش آمده بود با لحنی که از شوخی حکایت می کرد رو به اوگفت : آهای دخترک قند و عسل که اینچنین خودت را در دل همه جا می کنی، از کجا متوجه شدی که همنشین بهترین بندگان خدا شده ای ؟ توکه تازه چند هفته است به مدینه النبی آمدی و در منزل رسول بودی و این مدت کافی نیست برای شناختنی چنین عمقی...
فضه نگاهی پر از مهر به جمع پیش رویش انداخت و گفت : برای رسیدن به حقیقت و دانستن این موضوع ، یک لحظه هم در محضر ایشان باشی کفایت می کند ، من ندیده بودم رویشان و درک نکرده بودم محضرشان را اما ندای فطری وحقیقت جوی جانم ، از فرسنگها فاصله ،مرا با ایشان پیوند داد و اما در این مدتی که اینجا بودم ، چیزهایی را دیدم که خود بر این موضوع دلالت داشت : براستی که روزی کنار دست ام ایمن مشغول تدارک مرغ بریان بودیم، ام ایمن از علاقهٔ وافری که به رسول داشت ، می خواست این غذای لذیذ را برای دوست داشتنی ترین موجود قلبش هدیه کند.
مرغ بریان آماده شد و آن را به محضر پیامبر آوردیم...
رسول خدا فرمودند : این را برای چه کسی آوردی؟
ام ایمن عرض کرد: آن را برای شما فراهم کرده ام.
در این هنگام رسول خدا فرمود : بارالها! محبوب ترین خلق تو ،نزد خودت و نزد من را برسان تا از این مرغ بریان نوش جان کند.
بچه حزب اللهی
🌹شاهزاده ای در خدمت #قسمت بیست و نهم🎬: فاطمه و علی وارد خانهٔ پیامبر شدند و باز عطر دل انگیزی که
من کاملا آگاه بودم که پیامبر هر حرکتش در پی مصلحتی و هر دعایش برای اندرزی ست ، دانستم که او می خواهد با این دعا که بی شک در کمتر آنی به اجابت می رسید ، محبوب ترین خلق را نزدخداوند به امتش بشناساند ، پس خوب دقت کردم ،ببینم چه کسی شریک غذای پیامبر می شود.
در این لحظه درب خانه را زدند...قلبم به تپش افتاد ، می خواستم خود از جا برخیزم و درب را بگشایم که پیامبر به انس بن مالک که آنهم در آنجا خدمتکار بود ،فرمودند درب را بازکند .
انس از جا بلند شد و درحالیکه زیر لب زمزمه می کرد : کاش زنندهٔ درب از انصار باشد تا ارجحیت انصار بر همگان برملا شود.
تا این را شنیدم فی الفور پشت سر انس راه افتادم ، چون می دانستم اگر زننده درب کسی از مهاجرین باشد ، انس شاید حیله ای بکار برد و از ورودش به خانه و شریک شدنش در غذای پیامبر ،ممانعت کند
انس درب را گشود و من که پنهانی او را می پاییدم ، دیدم....
ادامه دارد...
🖍 به قلم :ط_حسینی
🌺🌿🌺🌿🌺🌿
#بچه_حزب_اللهی
@BACHE_HEZBOLLAHi
بچه حزب اللهی
-⭕️شش چیز که باید به دنبال آنها باشید، که نشان دهنده حمله قریب الوقوع ایران در عرض چند ساعت است: 1.
✌️دیگه کم کم آماده شروع داستانی باشید که ختم به پایان رژیم صهیونیستی میشه ...
🔔درسته یه عده در داخل شدیدا در حال چوب لای چرخ گذاشتن هستن ولی خب کاری پیش نمیبرن ...
⭕️🖊تا همین الانشم کلی دیر شده ، این ظلمی که به مردم فلسطین میشه و ما همینطور نگاه میکنیم تاوان داره ، خشم خدارو در پی داره
🙏همیشه بهتون گفتیم حساب کتاب خدا با قانون و سیاست های جهان فرق میکنه، خدا توجیه قبول نمیکنه اگه نگران مردم و جنگ و آرامش و امنیت مردم خودمون هستید ، امنیت و آرامش مردم فلسطین چی میشه ؟!
‼️اونا انسان نیستن ؟ اونا مسلمون نیستن ؟
⚠️ظلم به این روشنی داریم میبینیم و هیچی نمیگیم بخدا تاوان داره
❌️فضای آزادی در جهان تنگ و تنگ تر خواهد شد ...
#بچه_حزب_اللهی
@BACHE_HEZBOLLAHi
بچه حزب اللهی
✌️دیگه کم کم آماده شروع داستانی باشید که ختم به پایان رژیم صهیونیستی میشه ... 🔔درسته یه عده در داخل
🚨ارتش اسرائیل مدعیه موج حملات پیشگیرانه به لبنان رو آغاز کرده
📌این حملات ارتش اسرائیل پاسخ به آغاز انتقام حزب الله لبنان که تا الان چهل پنجاه نقطه اسرائیل رو زده ...
❌️همین الان که خوابید حزب الله داره اسرائیل رو سیاه و کبود میکنه
📌البته اسرائیلم داره پاسخ میده
👈رسانه های اسرائیل : حزب الله در آستانه حمله به تل آویو بود
📌انتظارات حاکی از تداوم و افزایش حملات حزب الله در ساعات آینده است
🔔قرار بوده چهار پنج صبح تل آویو بزنن کمک اطلاعاتی آمریکا به اسرائیل باعث شد اسرائیل پیش دستی کنه لعنتی
📌حزب الله: مرحله اول با موفقیت به پایان رسید و تعداد موشک های کاتیوشا پرتاب شده تاکنون از 320 فراتر رفته است
📣 امروز ساعت شش و نیم سیدحسن سخنرانی داره
#بچه_حزب_اللهی
@BACHE_HEZBOLLAHi
بچه حزب اللهی
🚨ارتش اسرائیل مدعیه موج حملات پیشگیرانه به لبنان رو آغاز کرده 📌این حملات ارتش اسرائیل پاسخ به آغاز
🔴بیانیه اول حزب الله
🔹در چارچوب واکنش اولیه به تجاوزات وحشیانه رژیم صهیونیستی به حومه جنوبی بیروت که منجر به شهادت رهبر معظم جهادی جناب آقای فؤاد شکر رحمت الله علیه و تعدادی از مردم شریف کشور شد.
🔹مجاهدین مقاومت اسلامی با تعداد زیادی حملات به عمق رژیم صهیونیستی و به سمت یک هدف خاص نظامی اسرائیل که متعاقباً اعلام خواهد شد، حمله هوایی را آغاز کردند تعداد سایت ها، پادگان ها و گنبدهای دشمن در شمال فلسطین اشغالی با تعداد زیادی موشک نابود شد
🔹تکمیل این عملیات نظامی مدتی طول می کشد و پس از آن انشاء الله بیانیه ای جدید در مورد مسیر و اهداف آنها صادر خواهد شد.
🔹مقاومت اسلامی در لبنان در حال حاضر و در این لحظات در بالاترین آمادگی خود قرار دارد . هرگونه تجاوز صهیونیستی به ویژه علیه غیرنظامیان، واکنش شدید مارا در پی خواهد داشت
#بچه_حزب_اللهی
@BACHE_HEZBOLLAHi
بسم الله الرحمن الرحیم
با عرض سلام به محضر قطب عالم امکان حضرت مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف
حمله ایران به اسرائیل قطعی است.
بعضی نگران هستند چرا ما حمله نمی کنیم.
مگر شوخی است
بازی و فیلم و سریال که نیست.
تمام جوانب را در نظر می گیریم.
ایندفعه ضربه محکم خواهد بود تا اسرائیل نتواند پاسخ بدهد.
البته تحرکاتی خواهند داشت.
اما هر چه آنان جلوتر بیایند ایران ضربات محکم تری به آنان وارد خواهد کرد
همه آنچه که بزودی رقم خواهد خورد به نفع جبهه اسلام رقم خواهد خورد.
ضرباتی از طرف ایران به اسرائیل وارد خواهد شد که جهانیان مات و مبهوت بمانند.
اوضاع جهان متشنج خواهد شد.
اقتصاد جهان رو به افول خواهد رفت و جمهوری اسلامی ایران همان طور که قبلا اشاره کردم قدرت برتر منطقه و تغییر دهنده معادلات جهانی خواهد شد.
به فضل الهی ان شاءالله
امیدواریم ان شاءالله این صفر پایانی بر غربت مولای ما و مولای جهانیان باشد.
ان شاءالله
ان وعدالله حقا
اربعین ۱۴۴۶
#بچه_حزب_اللهی
@BACHE_HEZBOLLAHi
بچه حزب اللهی
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_صد_هفتم🎬: جنب و جوشی در شهر در گرفته بود، هر کدام از مردم قوم ثم
اولین قسمت از فصل دوم روایت انسان بارگذاری شد
بچه حزب اللهی
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_صد_هفتم🎬: جنب و جوشی در شهر در گرفته بود، هر کدام از مردم قوم ثم
اولین قسمت از فصل دوم روایت انسان بارگذاری شد
✅️سید حسن نصرالله:نام عملیات امروز را عملیات اربعین می گذاریم.
🔹آن کسی که مسئول افزایش تنش است دشمن صهیونیستی است.
🔹ما ضمن مشورت با محور مقاومت تصمیم گرفتیم که پاسخ جدا گانه بدهیم.
#بچه_حزب_اللهی
@BACHE_HEZBOLLAHi
بچه حزب اللهی
✅️سید حسن نصرالله:نام عملیات امروز را عملیات اربعین می گذاریم. 🔹آن کسی که مسئول افزایش تنش است دشمن
🚫درباره صحبت های سید حسن نصرالله
دوستان دو موضوع هست ، یکی اینکه متاسفانه دولت لبنان لیبرال هست و بشدت سمت غرب هست و گرای فرماندهان و شهرک های موشکی حزب الله میدن ، حزب الله برای لو نرفتن باقی شهر های موشکیش به این پاسخ بسنده کرد و در دراز مدت شدت رو افزایش میده ( در انتها اشاره ای به یورش به خاک فلسطین اشغالی کرد )
🚫 موضوع بعدی عملیات فریب هست !
ممکنه عملیات امروز و صحبت های سید فریب باشه و در پاسخ ایران هم شراکت کنند ......
اما در نهایت ان شاءالله خیر است و از دوستان انتظار داریم داخل بازی دشمن نروند ، الکی بحث پاسخ ایران رو وسط نکشند با تشکر
#بچه_حزب_اللهی
@BACHE_HEZBOLLAHi
دیدار مهم نخست وزیر قطر فردا در تهران
سفیر سابق ایران در قطر:
فردا شیخ محمد بن عبدالرحمن آل ثانی، نخست وزیر و وزیر خارجه قطر، دیدار مهمی از تهران دارد.
علاوه بر روابط دوجانبه، قطر در پرونده غزه و هستهای، نقش ایفا میکند.
باید دید آمریکائیها، چقدر حاضرند با مهار اسرئیل، منطقه را از پرتگاه جنگ دور کنند.
#بچه_حزب_اللهی
@BACHE_HEZBOLLAHi
بچه حزب اللهی
✌️دیگه کم کم آماده شروع داستانی باشید که ختم به پایان رژیم صهیونیستی میشه ... 🔔درسته یه عده در داخل
قبلا بارها توضیح دادیم پیاما موجوده ؛
نزنیم ، اسرائیل هم میزنه و هم بیشتر ترور میکنه
ضعیف بزنیم ، اسرائیل هم میزنه هم ترور بیشتری میکنه
تنها راه مقابله با رژیم نحس صهیونیستی ضربه قوی و همه جانبه هستش ، هرچقدر صبر کنیم طولش بدیم ضربات بیشتری میخوریم ، نه هیچ زمانی آمریکا پشت اسرائیل خالی میکنه ، نه جوامع بین المللی و این چرندیات اسرائیل محکوم و فلان میکنن و به قولی ضربه ای بهش میزنن ، نه با صبر و مذاکره اسرائیل تغییر رویه میده ، تنها راه ضربه محکم و کاری و جنگ و درگیریه حالا چه خوشمون بیاد چه نیاد ...
#بچه_حزب_اللهی
@BACHE_HEZBOLLAHi
🔺نمایش قهر و قهر کشی جواب داد
خب ، این ماموریت بسیار #ظریف هم با موفقیت به پایان رسید، تا ماموریت بعدی...
#پزشکیان
#مجلس
✍ "قاسم اکبری"
❍ ⎙ㅤ ⌲
#بچه_حزب_اللهی
@BACHE_HEZBOLLAHi
✅️بررسی صورتهای مالی یازده بانک فعال در بازار سرمایه نشان میدهد که تاپایان سال ۱۴۰۲ مبلغ پرداخت وام وتسهیلات به کارکنان بانکها از ۱۲۴ هزار میلیارد تومان فراتر رفته و سرانه پرداخت تسهیلات به کارکنان برخی بانکها بالاتر از یک میلیارد و ۶۰۰ میلیون تومان قرار گرفته است. مبلغ بالای تسهیلات پرداختی به کارکنان بانکی در حالی است که در سال ۱۴۰۲ به ازای هر ایرانی کمتر از ۶۶ میلیون تومان تسهیلات پرداخت شده است
⭕️🖊الان از نظر شما این پول حروم یا نه ؟‼️
اون کارمند بانک پول حروم سر سفره خانوادش میبره یا نه ؟
صددرصد حروم
صددرصد مشکل داره
وقتی که مردم محتاج یک میلیون پولن وقتی خیلیا محتاج نون شب هستن بقران این پول پخش کنی ها حرومه
در ظاهر مشکلی نداره ها ولی در اصل حروم و حقالناسِ
#بچه_حزب_اللهی
@BACHE_HEZBOLLAHi
بچه حزب اللهی
🌹شاهزاده ای در خدمت قسمت سی و یکم🎬: میمونه درب اتاق را گشود ، می خواست دمپایی های حصیری را به پا ک
🌹شاهزاده ای در خدمت
قسمت سی و سوم🎬:
فضه به اینجای حرفش که رسید نگاهی پر از مهر و محبت به علی انداخت و ادامه داد: من از بین دو لنگه درب، قامت مردانهٔ مولایم علی را دیدم، اما اَنس با مشاهده علی ، انگار که به مذاقش خوش نیامد عنوان بهترین خلق از آنِ او باشد ، به علی گفت: پیامبر مشغول کاری ست و از ملاقات شما معذور است.
این را گفت و درب را بست و دوباره به خدمت رسول خدا آمد.
رسول خدا هنوز دست به طعام نبرده بود که بار دیگر درب را زدند و انس شتابان خود را به درب رساند و باز هم زیر لب از خدا می خواست که مردی از انصار پشت درب باشد و باز هم زننده درب کسی جز علی نبود .
انس دوباره عذری تراشید و درب را بست و داخل اتاق ، نزد رسول خدا آمد و برای بار سوم درب را کوفتند.
در این هنگام رسول خدا رو به انس فرمودند: هرکس بود اورا داخل کن، تونخستین کسی نیستی که به قوم من علاقمند است، این بهترین خلق خدا ،از انصار نیست ، درب را بگشا و او را داخل کن..
در این زمان بود که انس با حالتی شرمگین درب را گشود، باز هم علی بود و داخل شد، بر سر سفره نشست و همراه رسول خدا مشغول تناول آن مرغ بریان شد.
آری به خدا قسم ؛که من با پوست و گوشت و خونم به این ایمان رسیدم که محبوب ترین خلق خدا، علی ست و برگزیده ترین خانواده بر روی زمین ، خانواده اوست .
فضه باز هم دستانش را به آسمان بلند کرد و باز از خداوند بابت این موهبتی که نصیبش نموده بود ،سپاسگزاری کرد.
در این هنگام رسول خدا دوباره سفارش فضه را به زهرا نمود ،آخر او هم بزرگ زاده ای بود که مقدر شده بود در خدمت سرور زنان عالم باشد و خوشا به سعادتش که خدمت زهرا نمود ...
در تقدیر فضه مقدر شده بود که شاگرد مکتب عدالت فاطمی و زاهد مجلس علوی باشد و چه خوب او از این فرصت استفاده نمود و در تاریخ اسلام ماندگار شد.
فضه ، با شور و شوقی فراوان ، همانطور که دست حسن را در یک دست و دست حسین را در دست دیگرش داشت ، پشت سر علی و زهرا از منزل رسول خدا بیرون آمد تا به سرایی تازه که لانهٔ عشق علی و زهرا بود و عطر بهشت را می داد قدم بگذارد.
به محض بیرون آمدن از خانه ، فضه احساس کرد که کسی تعقیبشان می کند، آرام سرش را برگردانید و در کمال تعجب ،همان جوان حبشی را که در کاروان از حبشه تا مدینه ،همسفرش بود را دید...
او براستی نمی دانست که آن جوان ، محض خاطر او به دنبالش روان شده یا عشق بهترین بندگان خدا ،او را به دنبال این خانواده آسمانی می کشاند.
فضه سرشار از احساسات لطیف دخترانه بود ، حس می کرد نه برای خدمت می رود ،بلکه به آغوش پر مهر خانواده ای دوست داشتنی پناهنده شده ، او تصوری از خانه و زندگی دختر پیامبر نداشت، درست است که روزهایی را در خانهٔ پیامبر بسر برده بود و سادگی آن خانه را درک کرده بود ، اما گمان می کرد ، خانهٔ زهرا با آن منزل ساده، توفیر داشته باشد.
آخر زهرا دختر یکی یکدانه رسول الله بود و همسر سردار سپاه پیامبر...حتما خانه و زندگی زهرا ، اندکی پر زرق و برق تر از پدرش خواهد بود.
به درب خانه رسیدند و...
🌨💦🌨💦🌨💦🌨
شاهزاده ای در خدمت
قسمت سی و چهارم :
درب خانه باز شد و وارد خانه شدند.
حسن و حسین دست فضه را رها کردند و مانند پرندگان سبک بال ،شروع به دویدن داخل حیاط کردند.
فضه نگاهش از حیاط خاکی به در و دیوار ساده و فقیرانهٔ اتاق ها کشیده شد.
همانطور که محو ظاهر ساده خانه بود ، فاطمه به طرفش آمد و در حالیکه دستش را می گرفت ، فرمود : بیا تا خانه را نشانت دهم...
فضه بدون اینکه حرفی بزند در همان حالت بهت و شگفتی به دنبال خانم خانه روان شد ، از اتاقی به اتاق دیگر ،همه را دید و روی زیبای دختران فاطمه را که در اتاقشان گرم بازی بودند ،بوسید...
خانه ای ساده با وسیله هایی اندک که شامل چند کاسه و لیوان و ظرف سفالی و چند ظرف مسی می شد و کف اتاقها هم حصیرهایی از جنس شاخه های درخت نخل ،به عنوان فرش پوشیده شده بود.
قلب فضه از دیدن اینهمه سادگی و فقر به هم فشرده شد ، او که در قصر رشد یافته بود ، آن زندگی های شاهانه با این زندگی ساده را مقایسه می کرد ، انگار کار جهان برعکس بود .
چون اگر می خواستند بزرگ یا به اصطلاح شاهی برای این دنیا انتخاب کنند ، بی شک کسی جز پیامبر اسلام نمی توانست باشد و فرزندانش هم حکم شاهزاده را داشتند ، اما آن تجملات شاهانه کجا و این زندگی فقیرانه کجا؟!
در همین افکار بود که فاطمه همانطور که دست او را در دست مبارکش داشت ، فضه را به سمت اتاقی که شبیه بقیهٔ اتاقها با همان وسایل ساده بود برد و فرمود : اینهم اتاق شما ، هر چه داریم و هر امکاناتی هست ، به طور مساوی با هم تقسیم می کنیم ، نگاه کن اتاقی را که در اختیارت قرار داده ایم دقیقا مانند اتاق هایی ست که خودمان در آن اقامت داریم.
بچه حزب اللهی
🌹شاهزاده ای در خدمت قسمت سی و یکم🎬: میمونه درب اتاق را گشود ، می خواست دمپایی های حصیری را به پا ک
بفرما ،امروز را استراحت کنید و از فردا هم کارهای خانه را به مساوات تقسیم می کنیم ،یک روز تو کار کن و یک روز من....آیا راضی هستی؟!
فضه همانطور که مانند مجسمه ای سنگی خشکش زده بود، سری تکان داد و گفت :ب...ب...بله بانوی من..
فضه وارد اتاقش شد ، اتاقی مانند دیگر اتاق های خانه ،با دیواری گلی و حصیری که بر کف آن گسترده بودند، یک کوزه آب و لیوان سفالین هم در طاقچه آن به چشم می خورد.
فضه دلش از این همه سادگی یا به تعبیر او فقر، گرفته بود ، با خود می گفت : باید کاری کنم...باید چاره ای بیاندیشم تا وضع بهتر شود و در همین حین یاد آن گنجینه های طلای داخل قصرشان افتاد و یاد کیمیاگری اش و ناخوداگاه دستش به سمت گردنش رفت...
آه...درست است ، کیسه ای را که در آن مواد ترکیبی برای کیمیاگری ،وجود داشت ،بر گردنش بود... با یاد آوری آن ، جرقه ای در ذهنش زد و سریع از جا برخواست...
ادامه دارد...
🖍 به قلم :ط_حسینی
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
#بچه_حزب_اللهی
@BACHE_HEZBOLLAHi
بچه حزب اللهی
اولین قسمت از فصل دوم روایت انسان بارگذاری شد
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_صد_هشتم🎬:
کاهن شاه از راه مخصوص و پنهانی که بین معبد و کاخ پادشاهی تعبیه شده بود و جز کاهن اعظم و چند کاهن مورد اطمینان، کسی از این راه اطلاعی نداشت وارد کاخ شد.
کاهن شاه بر تخت طلاکوبش تکیه داده بود که نگهبان به او خبر داد مشاور اعظمد قصد ورود دارد و اجازه ورود مشاور صادر شد.
مشاور با عصایی کنده کاری شده که روی آن سر یک بز با شاخ های بلند به چشم می خورد وارد شد و گفت: جناب کاهن شاه، تنی چند از بزرگان درخواست دیدار دارند و در بین آنها سرور زنان این شهر خانم صدوب، بیش از دیگران اصرار به دیدار دارد.
کاهن شاه سری تکان داد و گفت: به همه بگو داخل شوند، مشاور اعظم چشمی گفت و بیرون رفت و بعد از لحظاتی تعدادی از بزرگان شهر که عموما جزء دسته کاهنان بودند وارد شدند.
کاهن شاه از زیر چشم نگاهی به همگان انداخت و سپس نگاهش روی چهره صدوب که بیشتر از همیشه آرایش داشت و زیباتر از بقیه وقت ها جلوه می کرد خیره ماند و گفت: چه چیزی باعث شده که شما قصد دیدار ما را کنید؟!
صدوب تعظیمی کرد و قدمی پیش گذاشت و گفت: درود بر شاه شاهان، کاهن شاه بزرگ، راستش همانطور که می دانید، مدتی ست که جوانکی گستاخ به نام صالح ادعای پیامبری می کند، او در کوچه و بازار می گردد و بر خلاف اعتقادات ما سخن می گوید، او از خداوند یکتا حرف می زند و به بت های ما اهانت می کند و مردم را به سمت اعتقادات و مقدسات دین خودش که یکتاپرستی ست دعوت می کند و این را هم بگویم که این تبلیغات مختص این شهر نیست و به ما خبر رسیده که صالح شهر به شهر و ده به ده و آبادی به آبادی می چرخد و اعتقاداتش را در کوی و برزن جار می زند و از این بدتر اینکه تعدادی از مردم قوم ثمود که مانند ما بت های قدرتمند را می پرستیدند، دست از پرستش الهه های معبد برداشته و مجذوب صالح شده اند...
صدوب اندکی سکوت کرد و بعد از اینکه نفسی تازه کرد ادامه داد: برای من بسیار گران می آید، زنان و مردانی که قبلا روی حرف من حرف نمی زدند، اینک به سخنان من بهایی نمیدهند، انگار نفوذ کلام من در بین اطرافیان وحتی بردگانم کم شده و من میترسم که این وضعیت تا آنجا ادامه پیدا کند که دامان معبد و کاهنانش را بگیرد و روزی برسد که هیچ کس حرف کاهنان را نیز نشنود و همه دل به سخنان صالح دهند، آن زمان نفرین خدایان دامان من و شما را خواهد گرفت، چرا که در وقتی که می بایست اقدامی موثر برای نابودی صالح کنیم نکردیم...
سخنان صدوب که به اینجا رسید، جمعی که همراه او شده بودند، شروع به تایید حرفهای او کردند و همهمه ای بر پا شد.
کاهن شاه سخت در فکر فرو رفته بود و بزرگان شهر هم به او چشم دوخته بودند.
بعد از گذشت دقایقی، کاهن شاه صدایش را بالا آورد و رو به مشاور اعظم که جلوی در ورودی ایستاده بود کرد و گفت: سخنان این جوانک که ادعای پیامبری می کند به گوش ما هم رسیده، اما فکر نمی کردم با آنهمه اعجاز که هفتاد بت معبد انجام میدهند، کسی به سمت صالح و خدای نادیده اش گرایشی داشته باشد، حالا که اوضاع چنین است، بگویید که سالن بزرگ جلسات معبد را برای جلسه ای فوری آماده کنند و کاهنان مخصوص که عهده دار بت ها هستند نیز حضور داشته باشند.
کاهن شاه از جا برخاست و همانطور که به سمت در دیگری که روبه روی در خروجی بود میرفت، به عقب برگشت و رو به صدوب گفت: خانم زیبا! شما هم در این جلسه که تا ساعتی دیگر برگزار می شود حضور داشته باشید، باید تصمیمی بگیریم که صالح را در بین مردم رسوا سازیم و اعتقادات برباد رفته مردم را نسبت به بت ها به جایگاه اولش برگردانیم.
صدوب درحالیکه با ناز و عشوه ای زنانه لبخند می زد گفت: چشم، بنده هم در جلسه حاضر میشوم و از این بابت مباهات دارم.
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
🌕✨🌕✨🌕
#بچه_حزب_اللهی
@BACHE_HEZBOLLAHi
بن گویر:
سیاست های ما اجازه عبادت در مسجد الاقصی را می دهد، قانون مساوی بین یهودیان و مسلمانان وجود دارد و من قصد دارم در آنجا کنیسه ای نیز بسازم.
⭕️🖊این حرف اینقدر حساس که اگه اجرا بشه صددرصد جنگی که در حال حاضر هست صدها برابر شدیدتر میشه ...
#بچه_حزب_اللهی
@BACHE_HEZBOLLAHi