بچه حزب اللهی
📣 صنعا آماده طرحی جدید برای مقابله با دشمن| این نبرد ادامه خواهد داشت 🔻 محمد علی الحوثی شورای عالی
تا وقتی که پای مسئولین سیاسی دولت ایرانی به یمن باز نشده نگرانی بابت یمن نباید داشت چون اونا حق ترین پرچم آخرالزمان هستن به فرموده معصوم ، پس خودشون میدونن نباید به وعده وعید دشمن اعتماد کنن و جواب هر حمله ای که بهشون بشه رو فورا میدن مثل دیشب که هم ناو آمریکا رو زدن هم تل آویو رو ، زمانی نگران یمن و انصارلله بشید که مسئولین سیاسی ایران سفر کنن اونجا ...
#بچه_حزب_اللهی
@BACHE_HEZBOLLAHi
⚠️ خلع سلاح مقاومت عراق در دستور کار قرار گرفت!
📸 ترور آلارم | خبر خوب از عراق برای اسرائیل و آمریکا:
📌 خبرهای خوبی از عراق منتشر می شود که حاکی از تغییر قابل توجهی در تلاش های مربوط به کنترل شبه نظامیان تحت حمایت ایران است.
📌 پس از آن که نمایندگان سازمان ملل، آیت الله العظمی سیستانی را متقاعد کردند تا با صدور فتوای جدید علیه حشد الشعبی، تنش های منطقه ای را کاهش دهد، نشانه هایی وجود دارد که تلاش هایی برای خلع سلاح شبه نظامیان در حال انجام است!
#فتنه_عراق #فتنه_شام
#تحولات_عراق
#شیصبانی
#بچه_حزب_اللهی
@BACHE_HEZBOLLAHi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴آقای پزشکیان ایناست که گریه داره
#بچه_حزب_اللهی
@BACHE_HEZBOLLAHi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ اژهای: اطاعت از ولیفقیه عاملِ وفاق است
رئیس قوه قضاییه:وفاقی که همه از آن دم میزنند باید تعریف شود؛ وفاق ما بر سر حبلالله است. وفاق باید بر محور ولایت باشد. احترام به قانون میتواند ما را در وفاق قرار دهد.
اگر همه ملتزم به قانون باشند خیلی از مشکلات و بگومگوها و دو قطبیها پیش نمیآید.
اگر به قانون اشکالی داریم و یا نقدی بر آن وارد است از مجرای قانونی آن برای اصلاح وارد شویم. تکرار میکنم؛ اگر قانون ابهام دارد از واضع آن بخواهیم رفع ابهام بشود
#بچه_حزب_اللهی
@BACHE_HEZBOLLAHi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ توسعه یافتگی در علوم انسانی غربی دقیقا همین است.
شعار زنده باد مخالف میدهند تا مخالفین از میان جمعیت سرک بکشند و شناخته شوند و بعد به مخالف بگویند؛ ساکت !!!
پوسته ظاهریِ کلماتِ توسعه یافتگی، به زیورِ علوم انسانی آراسته است اما خدانکند به آن اعتراض کنید...
اگر بشناسیدشان اعتماد نخواهید کرد.
#بچه_حزب_اللهی
@BACHE_HEZBOLLAHi
⭕️ سندی دیگر از پفیوزی و کاسبی جماعت برانداز
میگفتن خاله توماج دندونش رو تو انفرادی با نخ و سوزن عصبکشی کرد، الانم که انگار با استفاده از دبهی آب و جارو به عنوان دمبل و هالتر بدنش رو ساخته، با غذای زندان هم رژیم رو حفظ کرده.
اون نرگس محمدی هم که سرنتیپتی رفت زندان گوریل انگوریل برگشت بیرون
عوضیهای کاسب
#بچه_حزب_اللهی
@BACHE_HEZBOLLAHi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ عراقچی در جلسۀ غیرعلنی مجلس چه گفت؟
⭕️❌️⭕️❌️⭕️❌️
⭕️ #بشار_اسد به دنبال راه حل #مذاکره بود!
فریب تضمین ها را خورد.
و از جنگی که مال او بود،گریخت.
به دشمنش اثبات شد که او جنگ طلب نیست!
می توانست عزتمندانه،به سمت جولان، جبهه ای باز کند و سرزمین اشغالی خود را از اسرائیل بازپس بگیرد.
و در صورت شکست،سرنوشتش بدتر از الان نبود.
#درس_عبرت
تاریخ ثابت کرده سازشکار ببچاره است
#بچه_حزب_اللهی
@BACHE_HEZBOLLAHi
بچه حزب اللهی
⭕️ عراقچی در جلسۀ غیرعلنی مجلس چه گفت؟ ⭕️❌️⭕️❌️⭕️❌️ ⭕️ #بشار_اسد به دنبال راه حل #مذاکره بود! فریب
⭕️ خیلیهامون نگران حرمهای سوریه هستیم. نمیشه پیشبینی دقیقی کرد اما این جولانی مثل طالبان سعی میکنه وجههی ظاهری خودش رو حفظ کنه چون میخواد حکومت کنه! بنابر این شاید به نمادهای شیعیان جسارتی نکنه و در ظاهر اونها رو حفظ کنه هرچند که قطعا به شیعیان و علویان سوریه در باطن و در زندگی روزمرهشون رحم نمیکنه اما خب تا حدودی امیدواریم که حرمهای متبرکه جسارتی نکنه.
#بچه_حزب_اللهی
@BACHE_HEZBOLLAHi
🌐 پوتین: ارتش روسیه قطعا اوکراین را از کورسک بیرون خواهد راند
رئیسجمهور روسیه گفت: روسیه قطعا نیروهای مسلح اوکراین را از منطقه کورسک بیرون خواهد کرد.
وی افزود: در مورد زمانبندی اتمام این عملیات نمیتواند تاریخ مشخصی را اعلام کند. الحاق مناطق جدید به خاک روسیه با سرعت خوبی در حال پیشرفت است، این مناطق به خودکفایی رسیده اند.
#بچه_حزب_اللهی
@BACHE_HEZBOLLAHi
بچه حزب اللهی
📣 صنعا آماده طرحی جدید برای مقابله با دشمن| این نبرد ادامه خواهد داشت 🔻 محمد علی الحوثی شورای عالی
🌐 یمن: عملیات نظامی ما در حمایت از غزه ادامه خواهد داشت
محمد البخیتی، عضو دفتر سیاسی جنبش انصارالله گفت: بمباران تأسیسات غیر نظامی توسط آمریکا و اسرائیل حقیقت نفاق غرب را آشکار می کند.
عملیات نظامی ما در حمایت از غزه ادامه خواهد داشت وتا زمانی که نسل کشی در غزه متوقف نشود، تشدید تنش را با تشدید تنش پاسخ خوهیم داد.
#بچه_حزب_اللهی
@BACHE_HEZBOLLAHi
بچه حزب اللهی
🌹:#روایت دلدادگی #قسمت ۲۵ 🎬 : سهراب و آقاسید ،هم قدم با یکدیگر از درب گرمابه بیرون رفتند ، به محض ب
🌹:#روایت دلدادگی
#قسمت ۲۷ 🎬 :
سهراب که متوجه نبود قاب چرمین بر گردنش شد، فوری و با دلهره ،راه رفته را برگشت ، او گمان می کرد که بند قاب پاره شد و جایی افتاده ،وگرنه محال بود که از گردنش خود به خود بیافتد.
با دقت تمام ، نقطه به نقطه حرکتش را بررسی کرد تا رسید داخل حرم ،کفش از پا به در آورد رفت جلوی ضریح، دوباره دستی به روی سینه گذاشت ، سلام داد و با لبخند رو به ضریح گفت : مثل اینکه توبه ی ما را پذیرفتید و دل از این عبد گنهکار نمی کنید...
در همین حین ،پیرمرد خادم به او نزدیک شد و گفت :چه شده جوان ؟ نرفته برگشتی...
سهراب نگاهش را از ضریح گرفت و رو به پیرمرد گفت : راستش...راستش یه قاب چرمین به گردنم بود ، البته از لحاظ مادی ارزش چندانی نداشت اما برای من ،مثل زندگی ام ارزش دارد ، فکر کنم آن را در حرم گم کردم.
پیرمرد در حالیکه با نگاهش کف زمین را جستجو می کرد گفت : من چیزی ندیدم ،مطمئنی اینجا افتاده؟ خوب فکر کن و ببین تا کجا آن را داشتی؟
سهراب همانطور که خیره به لبهای پیرمرد بود گفت : صبر کنید، آری درست است تا گرمابه بر گردنم بود...آنجا ...آهان به آقا سید دادمش...
پیرمرد سری تکان داد و گفت: پس برو از آقاسید پسش بگیر و با زدن این حرف از سهراب دور شد ، سهراب ذهنش مشغول بود که زائر دیگری از کنارش گذشت و به او تنه زد.
سهراب جلو رفت بوسه ای بر ضریح زد و گفت : آقا سید می گفت حاجت روا می کنی،من از شما اصالتم را خواستم ،حال آنکه تنها چیزی هم که نشانه ای از زندگی گذشته ی من بود را نیز از دست دادم،حالا چه کنم؟ در این شهر بزرگ و شلوغ سید را از کجا پیدا کنم؟ و ناگهان خود را به ضریح چسپانید و ادامه داد : امام رضا (ع) ،جان پسرت ، کمکم کن در مسابقه ی فردا برنده شوم ، به قصر راه پیدا کنم و آن قرآنی را که کریم میگفت وگویا نشانی خانواده ی من در آن است را بیابم...امام رضا ع ، جان هر که را دوست داری ناامیدم مکن و با زدن این حرم ،عقب عقب آمد و از درب خارج شد.
سهراب کلا در خیالات خود دست و پا میزد و راه کاروانسرا را در پیش گرفت ،او به فکرش رسید تا از کسبه و آن حجره دار داخل بازار سراغ آقا سید را بگیرد تا قاب چرمین را از او باز پس گیرد...
همانطور که جلو میرفت ، خود را داخل بازار دید، سریع خودش را جلوی همان دکان صبح رسانید ، فروشنده انتهای دکان خم شده بود و مشغول کاری بود،
سهراب سینه ای صاف کرد و با صدای بلند گفت : آهای عمو!! من نشانی آقا سید را می خواهم...
دکان دار کمرش را صاف کرد و به طرف او برگشت و گفت : علیک سلام ،کدام سید؟ در این شهر پر است از آقا سید که هر کدام هرازگاهی گذارشان به اینجا می افتد.
سهراب جلوتر رفت ، خوب که دقت کرد ،این آقا ،فروشنده ی صبح نبود ، پس با من و من گفت : آن آقایی که صبح داخل دکان بود...آن آقا ،سید را می شناسد...
دکان دار نزدیک تر آمد ، همانطور که آجیل های دستش را زیر و رو می کرد از زیر چشم، نگاهی به سهراب انداخت و گفت : صبح پدرم اینجا بود ،ساعتی پیش برای امری فوری از خراسان خارج شد ، به گمانم تا ده روز دیگر هم بر نگردد..
سهراب آهی کشید و بدون اینکه حرفی بزند از جلوی دکان گذشت و با خود گفت : انگار عالم و آدم دست به دست هم داده اند تا سهراب نگون بخت به خواسته اش نرسد .
بعد از طی مسافتی بالاخره به کاروانسرا رسید. یاقوت یک چشم روی صحن کاروانسرا بود ، دست هایش را پشت سرش زده بود و در حال قدم زدن اطراف را از نظر می گذراند، تا چشمش به سهراب با ریخت و قیافه ی جدید افتاد، فی الفور جلو آمد و همانطور که نیشش را باز کرده بود گفت : به به پسر کریم بامرام ، اولش نشناختمت، چی شده تیپ و لباس عوض کردی؟ چقدر شبیه آقا س....و ناگهان ادامه ی حرفش را خورد.
سهراب چشمانش را ریز کرد و گفت : شبیه کی شدم؟!!
یاقوت دستش را تکان داد و گفت : شبیه هیچ ، شبیه آقا زاده ها ، شبیه بزرگان شده ای...
سهراب شانه ای بالا انداخت و راه اتاق را در پیش گرفت ، در حین رفتن متوجه قلندر شد که داشت با خوشحالی ورجه ورجه می کرد و رخت و کلاه نویی را انگار تازه خریده بود و به نظر هم گران قیمت می آمد به رخ دیگران می کشید.
#ادامه دارد...
📝 به قلم : ط_حسینی
🌹💠🌹💠🌹💠🌹💠
#روایت دلدادگی
#قسمت ۲۸ 🎬 :
سهراب وارد اتاق شد ، نگاه به بقچه اش که الان یک دست لباس بیشتر داخلش نبود کرد ، می خواست گیوه ها را از پا در آورد و بعد از یک صبح پرحادثه ،اندکی دراز بکشد ،که یاد رخشش افتاد ، به سرعت از اتاق بیرون رفت و به سمت طویله حرکت کرد.
وارد طویله شد و به جایی که می دانست رخش در آنجاست رفت ، طویله اندکی تاریک بود ،چند دقیقه ایستاد تا چشمانش به تاریکی عادت کند ،رخش که انگار بوی صاحبش را شنیده بود ، شیهه ای کوتاه کشید.