عامل اصلی گرانی های اخیر را بشناسید:
۲۰ نماینده اصلی مخالف استیضاح همتی
مردم باید از نمایندگانشان مطالبه گری کنند
نمایندگان باید نسبت مسئله معیشت مردم حساس باشند و بدون هیچ اغماضی وزیر اقتصاد را استیضاح کنند
@BACHE_HEZBOLLAHi
#بچه_حزب_اللهی
۱۹۰ تن طلا در معادن ایران کشف شد
🔹سازمان توسعۀ معادن و صنایع معدنی ایران اعلام کرده ۱۹۰ تن طلا در معادن ایران کشف شد.
🔹این میزان به اندازۀ همۀ طلایی است که در ۱۵ سال گذشته در ایران معامله شده است.
@BACHE_HEZBOLLAHi
#بچه_حزب_اللهی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*📺 فیلم/ آقای #پزشکیان! خانم زهرا پزشکیان مسئول فاینانس شرکت پتروشیمی "جم" چه ارتباطی با شما دارد؟*
*🎞 افشاگری رئیس کمیسیون اقتصادی مجلس علیه پزشکیان، نائب رئیس اول مجلس*
#حالا داماد و پسر و دخترش در دولت و در سفرهای خارجی چه جایگاهی دارد...⁉️
#از اول هم در مورد ذلیل کثیف خائن
#ادامه داره ...
#الان هم پشت همتی وایستاده میگه تقصیر ندارد تقصیر سران قوا است
#اگر میخواهید بگیرید بیائید من هم رو بگیرید
❌️یادآوری
@BACHE_HEZBOLLAHi
#بچه_حزب_اللهی
بچه حزب اللهی
⭕️ختمی از اول ماه رمضان
💠از مرحوم علامه مجلسی(ره) وارد شده است:
برای برآورده شدن حوائج و رسيدن به ساحل آرزوها، از اول تا آخر ماه بين نماز ظهر و عصر، به عدد روزها "صلوات" و "آية الكرسى" خوانده شود که در روز آخر ماه، ( ۳۰ صلوات) و ( ۳۰ آیة الكرسى) مىشود.
🔔این ختم، آثار مجربی به همراه دارد.
⭕️🖊از امشب که ان شالله برای سحر اکثرتون بیدار میشید بهترین فرصت که نماز شباتون رو هم اوکی کنید
🙏یک ماه نمازشب رو منظم که بخونید به شدت از لحاظ معنوی رشد میکنید و کلا وجودتون عادت میکنه به این نماز
واقعا جمله و متنی پیدا نمیکنم که بشه توضیح داد عظمت نماز شب
به چیزایی میرسونه شمارو که فکرشم نمیکنید
به قول گفتنی اگه میخواید راه صدساله رو یک شبه برید نمازشب بخونید
هم دنیاتون ردیف میشه هم آخرتتون ...
@BACHE_HEZBOLLAHi
#بچه_حزب_اللهی
💠 چند سئوال پس از اظهارنظر جدید پزشکیان در مورد قاچاق سوخت در کشور/ معمای عجیبی است!
✍️عبدالله گنجی، روزنامه نگار
🔹رئیس جمهور گفته روزانه ٢٠ میلیون لیتر گازوئیل از کشور قاچاق می شود.
🔹چند سئوال پیش می آید.
🔹اونهایی که به رئیس جمهور این گزارش را می دهند، عدد لیتر را چگونه می فهمند؟
🔹وقتی عدد لیتر را می فهمند، چگونگی و مکان قاچاق را نمی فهمند؟
🔹اگر مکان و محل را می دانند چرا پیشگیری نمی کنند؟
🔹سیستم امنیتی-انتظامی که در اختیار دولت است چرا مکان این عدد لیتر را پلمب نمی کند؟
🔹معمای عجیبی است!
#جهاد_تبیین
@BACHE_HEZBOLLAHi
#بچه_حزب_اللهی
8.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رفسنجانی سال ۶۵ حسن روحانی را پنهانی فرستاد فرانسه که به امریکائیها بگوید من نمی توانم تا امام خمینی است با شما رابطه برقرار کنم ایران را تحریم کنید و فشار بیاورید
این کارش بعد خنثی شدن طرح سفر مک فارلین که عمدی کمبود سلاح و تجهیزات درست کرده بود تا امام ره برای گرفتن سلاح مجبور باشد با آمریکا رابطه برقرار کند تا با صدام بجنگیم
امام گول این نقشه شیطانی را نخورد و مک فارلین همدست رفسنجانی را پس فرستاد و گفت از شیطان سلاح بگیریم
و بیشتر کینه امام را به دل گرفت حسن روحانی را فرستاد برای فرستادن پیغام تحریم
در زمان فتنه ۸۸ به سفیر اتریش گفت رسانه های شما روی دو چیز علیه ایران مانور دهند حقوق بشر و تقلب در انتخابات
فرزندانش برای تحریم کردن ایران با خارجیها رایزنی می کردند و همچنین منافقین یا همان اصلاح طلبها
@BACHE_HEZBOLLAHi
#بچه_حزب_اللهی
8.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔔رفع هزینه های تبلیغاتی انتخابات
🚫دکتر جبرائیلی: حامیان و صاحبان دلار به این شرط از پزشکیان حمایت کردند که قیمت دلار را افزایش دهد!
@BACHE_HEZBOLLAHi
#بچه_حزب_اللهی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️جواب قاطع امام خمینی به عوامل انجمن حجتیه در مورد درست نبودن حکومت شیعه قبل فرج :
🔹️اینایی که میگن هر حکومتی بلند بشود بر خلاف فرج است. اینا نمیفهمن چی میگن.
🔹️حکومت نبودن یعنی اینکه همه مردم به جان هم بریزن، بکشن هم رو و بزنن هم رو.
@BACHE_HEZBOLLAHi
#بچه_حزب_اللهی
بچه حزب اللهی
🌹:#آن_پهلوان #داستان_واقعی #قسمت_بیست_سوم انس جلوی در چوبی و بزرگ خانه ای که عمران ادعا داشت از آن
🌹:#آن_پهلوان
#قسمت_بیستم_پنجم 🎬:
عمران با یادآوری چند ماه گذشته، آه کوتاهی کشید وزیر لب گفت به راستی این چند ماه به اندازه چندین سال من بزرگ شده ام ولی هنوز درک نکرده ام چرا مادرم در ان رؤیا، مرا به سمت مرحب بن حارث فرستاد؟! ولی امیدوارم به زودی این موضوع را درک کنم و در همین لحظه سر و صدایی داخل کوچه، پایین دیواری که عمران بر فراز سقفش، خوابیده بود به گوشش رسید.
عمران نیم خیز شد با دقت به پایین نگاه کرد؛ چندین سرباز به سمتی می رفتند؛ یکی از آنها با صدای بلند گفت: مسلمانان حمله کرده اند! مسلمانان به قلعه خیبر حمله کرده اند! باید مرحب را خبر کنیم و آن دیگری قهقهه ای زد و گفت: در و دیوار خیبر آنچنان مقاوم و محکم و استوار هست که هیچ جنبنده ای قادر نیست به این قلعه مستحکم حمله کند، آنچه که مسلمانان در سر دارند خوابی بیش نیست، برویم برویم مرحب را خبر کنیم.
عمران با شنیدن صحبت های سربازان سریع از جای برخاست؛ حالا که پای جنگی واقعی در میان بود و همچنین نام مرحب بن حارث به گوشش خورد؛ باید می رفت و از نزدیک می دید چون او ماه ها قبل یک جنگی نابرابر و جنگی مرموزانه و نامردانه را شاهد بود و اینک می خواست جنگ واقعی را از نزدیک ببیند و هنرنمایی مرحب بن حارث را شاهد باشد.
عمران طی این چند ماه، راه در روهای خیبر را که چندین قلعه مستحکم در خود جای داده بود، یاد گرفته بود و خود را به جایی رساند که از آنجا می توانست لشکر دشمن را ببیند
🌺🌿🌼🌿🌺🌿🌼
#آن_پهلوان
#قسمت_بیستم_ششم🎬:
چندین روز بود که مسلمانان قلعه قموص که استوارترین دژ از دژهای یهودیان خیبر بود را محاصره کرده بودند؛ عمران با چشم خود می دید که هر روز فوجی از مسلمانان به سردمداری کسی جلو می آمدند؛ مرحب بن حارث در حالیکه کلاه خودی از سنگ بر سر می گذاشت، از قلعه بیرون می زد؛ رجزی می خواند و عده ای را تار و مار می کرد و به قلعه باز میگشت.
درست است که عمران از خیبرنشینان بود؛ اما مدام در دل دعا می کرد: کاش پهلوانی پیدا شود و مرحب را زمین زند تا کمی دل او قرار گیرد.
مرحب هر روز بیرون قلعه میرفت، می جنگید و سپس وارد قلعه می شد و از جنگ خود با مسلمانان داستان سرایی ها می کرد؛ عمران شاهد همه ی این موضوعات بود تا این که روزی دیگر از پشت کوه های مشرق زمین سر زد عمران حس خاصی داشت مدام زیر چتر آسمان دست به دعا بر می داشت که خدایا مرحب را با قدرت خود زمین بزن! عمران از مادرش تعریف های زیادی از خدای یکتا شنیده بود؛ خدایی که محبتش باعث شده بود؛ مادرش دینا دل در گرو مهر آخرین پیامبر خدا بدهد و پدرش سلیمان این را کاملا متوجه شده بود.
صبح زود بود، باز مرحب آماده جنگ و رجز خوانی، کلاه خود بر سر گذاشت و امر کرد تا درب قلعه را باز کنند؛ دری که آنچنان سنگین بود که برای گشایش آن، چهل مرد جنگی می بایست کمک دهند تا در را باز و بسته کنند.
عمران دلش به تکاپو افتاد. خود را به محلی رساند که همیشه از آنجا جنگ مرحب با مسلمانان را تماشا می کرد.
درب قلعه باز شد و مرحب از قلعه بیرون آمد و سپس دوباره در را بستند که از هجوم ناگهانی مسلمانان به داخل، جلوگیری کنند. مرحب که چون همیشه متکبرانه جمع پیش رو را می نگریست؛ بادی به غبغب انداخت و هل من مبارز طلبید.
عمران از بالای دیوار، سرکی کشید و صحنه پیش رو را نگاه کرد؛ او می دید که شور و شوقی عجیب در بین مسلمانان افتاده است؛ انگار کسی که امروز علم مبارزه را به دست گرفته بود شخصی خاص بود که جایگاهی ویژه در بین مسلمانان داشت؛ آن شخص به تنهایی از جمع مسلمانان جدا شد و جلو آمد، عمران از آن فاصله درست نمی توانست چهره آن شخص را تشخیص دهد؛ اما به نظرش آمد که او را می شناسد و یا شاید حس درونی اش به او چنین گوشزد می کرد.
آن مرد جلو آمد، شمشیر دو لبه اش را در هوا چرخاند و فرمود:
منم که مادرم مرا حیدر نامیده
شیر بیشهای هستم که خشم و قهرش سخت است.
با بازوانی قوی و با خشمی سخت
مانند شیری شرزه پیش می آیم و
گردن کفار را میزنم؛ با شمشیرم،
شما را تار و مار خواهم کرد!!!
با این شمشیر آنچنان به شما ضربه می زنم که مهره کمر شما از هم جدا شود!
مرحب با شنیدن رجز خوانی آن مرد که خود را حیدر نامیده بود؛ نیشخندی زد و شمشیرش را در هوا تکان داد و با سرعت به طرف آن مرد حرکت کرد و در حین حرکت می گفت: منم مرحب بن حارث، پهلوان پهلوانان خیبر، تو اگر حیدر کرار هم که باشی یارای مقابله با من را نخواهی داشت و من تو را با قدرت خویش به زانو در خواهم آورد؛ هنوز حرف در دهان مرحب بود که شمشیری دو لبه بر سرش فرود آمد و فرق سر مرحب را به دو نیم تقسیم کرد.