eitaa logo
بچه حزب اللهی
5.9هزار دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
8.3هزار ویدیو
21 فایل
🌺بسم الله الرحمن الرحیم 🌺 ⚜️کانال » بچه حِزبُ اللّٰهی 💛 فَإِنَّ حِزبَ اللَّهِ هُمُ الغالِبونَ💛 خبر وتحلیل کم ولی خاص . سیاسی ونظامی . داخلی وخارجی . جبهه مقاومت. 🌹 ادمین: @Pirekharabat313 تبلیغات: @Amirshah315 لینک کانال: @BACHE_HEZBOLLAHI
مشاهده در ایتا
دانلود
بچه حزب اللهی
⭕️ختمی از اول ماه رمضان 💠از مرحوم علامه مجلسی(ره) وارد شده است: برای برآورده شدن حوائج و رسيدن به ساحل آرزوها، از اول تا آخر ماه بين نماز ظهر و عصر، به عدد روزها "صلوات" و "آية الكرسى" خوانده شود که در روز آخر ماه، ( ۳۰ صلوات) و ( ۳۰ آیة الكرسى) مى‌شود. 🔔این ختم، آثار مجربی به همراه دارد. ⭕️🖊از امشب که ان شالله برای سحر اکثرتون بیدار میشید بهترین فرصت که نماز شباتون رو هم اوکی کنید 🙏یک ماه نمازشب رو منظم که بخونید به شدت از لحاظ معنوی رشد میکنید و کلا وجودتون عادت میکنه به این نماز واقعا جمله و متنی پیدا نمیکنم که بشه توضیح داد عظمت نماز شب به چیزایی میرسونه شمارو که فکرشم نمیکنید به قول گفتنی اگه میخواید راه صدساله رو یک شبه برید نمازشب بخونید هم دنیاتون ردیف میشه هم آخرتتون ... @BACHE_HEZBOLLAHi
💠 چند سئوال پس از اظهارنظر جدید پزشکیان در مورد قاچاق سوخت در کشور/ معمای عجیبی است! ✍️عبدالله گنجی، روزنامه نگار 🔹‏رئیس جمهور گفته روزانه ٢٠ میلیون لیتر گازوئیل از کشور قاچاق می شود. 🔹‏چند سئوال پیش می آید. 🔹اونهایی که به رئیس جمهور این گزارش را می دهند، عدد لیتر را چگونه می فهمند؟ 🔹‌‏وقتی عدد لیتر را می فهمند، چگونگی و مکان قاچاق را نمی فهمند؟ 🔹‌‏اگر مکان و محل را می دانند چرا پیشگیری نمی کنند؟ 🔹‌‏سیستم امنیتی-انتظامی که در اختیار دولت است چرا مکان این عدد لیتر را پلمب نمی کند؟ 🔹‏معمای عجیبی است! @BACHE_HEZBOLLAHi
8.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رفسنجانی سال ۶۵ حسن روحانی را پنهانی فرستاد فرانسه که به امریکائیها بگوید من نمی توانم تا امام خمینی است با شما رابطه برقرار کنم ایران را تحریم کنید و فشار بیاورید این کارش بعد خنثی شدن طرح سفر مک فارلین که عمدی کمبود سلاح و تجهیزات درست کرده بود تا امام ره برای گرفتن سلاح مجبور باشد با آمریکا رابطه برقرار کند تا با صدام بجنگیم امام گول این نقشه شیطانی را نخورد و مک فارلین همدست رفسنجانی را پس فرستاد و گفت از شیطان سلاح بگیریم و بیشتر کینه امام را به دل گرفت حسن روحانی را فرستاد برای فرستادن پیغام تحریم در زمان فتنه ۸۸ به سفیر اتریش گفت رسانه های شما روی دو چیز علیه ایران مانور دهند حقوق بشر و تقلب در انتخابات فرزندانش برای تحریم کردن ایران با خارجیها رایزنی می کردند و همچنین منافقین یا همان اصلاح طلبها @BACHE_HEZBOLLAHi
8.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔔رفع هزینه های تبلیغاتی انتخابات 🚫دکتر جبرائیلی: حامیان و صاحبان دلار به این شرط از پزشکیان حمایت کردند که قیمت دلار را افزایش دهد! @BACHE_HEZBOLLAHi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️جواب قاطع امام خمینی به عوامل انجمن حجتیه در مورد درست نبودن حکومت شیعه قبل فرج : 🔹️اینایی که میگن هر حکومتی بلند بشود بر خلاف فرج است. اینا نمیفهمن چی‌ میگن. 🔹️حکومت نبودن یعنی اینکه همه مردم به جان هم بریزن، بکشن هم رو و بزنن هم رو. @BACHE_HEZBOLLAHi
بچه حزب اللهی
🌹:#آن_پهلوان #داستان_واقعی #قسمت_بیست_سوم انس جلوی در چوبی و بزرگ خانه ای که عمران ادعا داشت از آن
🌹: 🎬: عمران با یادآوری چند ماه گذشته، آه کوتاهی کشید وزیر لب گفت به راستی این چند ماه به اندازه چندین سال من بزرگ شده ام ولی هنوز درک نکرده ام چرا مادرم در ان رؤیا، مرا به سمت مرحب بن حارث فرستاد؟! ولی امیدوارم به زودی این موضوع را درک کنم و در همین لحظه سر و صدایی داخل کوچه، پایین دیواری که عمران بر فراز سقفش، خوابیده بود به گوشش رسید. عمران نیم خیز شد با دقت به پایین نگاه کرد؛ چندین سرباز به سمتی می رفتند؛ یکی از آنها با صدای بلند گفت: مسلمانان حمله کرده اند! مسلمانان به قلعه خیبر حمله کرده اند! باید مرحب را خبر کنیم و آن دیگری قهقهه ای زد و گفت: در و دیوار خیبر آنچنان مقاوم و محکم و استوار هست که هیچ جنبنده ای قادر نیست به این قلعه مستحکم حمله کند، آنچه که مسلمانان در سر دارند خوابی بیش نیست، برویم برویم مرحب را خبر کنیم. عمران با شنیدن صحبت های سربازان سریع از جای برخاست؛ حالا که پای جنگی واقعی در میان بود و همچنین نام مرحب بن حارث به گوشش خورد؛ باید می رفت و از نزدیک می دید چون او ماه ها قبل یک جنگی نابرابر و جنگی مرموزانه و نامردانه را شاهد بود و اینک می خواست جنگ واقعی را از نزدیک ببیند و هنرنمایی مرحب بن حارث را شاهد باشد. عمران طی این چند ماه، راه در روهای خیبر را که چندین قلعه مستحکم در خود جای داده بود، یاد گرفته بود و خود را به جایی رساند که از آنجا می توانست لشکر دشمن را ببیند 🌺🌿🌼🌿🌺🌿🌼 🎬: چندین روز بود که مسلمانان قلعه قموص که استوارترین دژ از دژهای یهودیان خیبر بود را محاصره کرده بودند؛ عمران با چشم خود می دید که هر روز فوجی از مسلمانان به سردمداری کسی جلو می آمدند؛ مرحب بن حارث در حالیکه کلاه خودی از سنگ بر سر می گذاشت، از قلعه بیرون می زد؛ رجزی می خواند و عده ای را تار و مار می کرد و به قلعه باز میگشت. درست است که عمران از خیبرنشینان بود؛ اما مدام در دل دعا می کرد: کاش پهلوانی پیدا شود و مرحب را زمین زند تا کمی دل او قرار گیرد. مرحب هر روز بیرون قلعه میرفت، می جنگید و سپس وارد قلعه می شد و از جنگ خود با مسلمانان داستان سرایی ها می کرد؛ عمران شاهد همه ی این موضوعات بود تا این که روزی دیگر از پشت کوه های مشرق زمین سر زد عمران حس خاصی داشت مدام زیر چتر آسمان دست به دعا بر می داشت که خدایا مرحب را با قدرت خود زمین بزن! عمران از مادرش تعریف های زیادی از خدای یکتا شنیده بود؛ خدایی که محبتش باعث شده بود؛ مادرش دینا دل در گرو مهر آخرین پیامبر خدا بدهد و پدرش سلیمان این را کاملا متوجه شده بود. صبح زود بود، باز مرحب آماده جنگ و رجز خوانی، کلاه خود بر سر گذاشت و امر کرد تا درب قلعه را باز کنند؛ دری که آنچنان سنگین بود که برای گشایش آن، چهل مرد جنگی می بایست کمک دهند تا در را باز و بسته کنند. عمران دلش به تکاپو افتاد. خود را به محلی رساند که همیشه از آنجا جنگ مرحب با مسلمانان را تماشا می کرد. درب قلعه باز شد و مرحب از قلعه بیرون آمد و سپس دوباره در را بستند که از هجوم ناگهانی مسلمانان به داخل، جلوگیری کنند. مرحب که چون همیشه متکبرانه جمع پیش رو را می نگریست؛ بادی به غبغب انداخت و هل من مبارز طلبید. عمران از بالای دیوار، سرکی کشید و صحنه پیش رو را نگاه کرد؛ او می دید که شور و شوقی عجیب در بین مسلمانان افتاده است؛ انگار کسی که امروز علم مبارزه را به دست گرفته بود شخصی خاص بود که جایگاهی ویژه در بین مسلمانان داشت؛ آن شخص به تنهایی از جمع مسلمانان جدا شد و جلو آمد، عمران از آن فاصله درست نمی توانست چهره آن شخص را تشخیص دهد؛ اما به نظرش آمد که او را می شناسد و یا شاید حس درونی اش به او چنین گوشزد می کرد. آن مرد جلو آمد، شمشیر دو لبه اش را در هوا چرخاند و فرمود: منم که مادرم مرا حیدر نامیده شیر بیشه‌‏ای هستم که خشم و قهرش سخت است. با بازوانی قوی و با خشمی سخت مانند شیری شرزه پیش می آیم و گردن کفار را می‏زنم؛ با شمشیرم، شما را تار و مار خواهم کرد!!! با این شمشیر آنچنان به شما ضربه می زنم که مهره کمر شما از هم جدا شود! مرحب با شنیدن رجز خوانی آن مرد که خود را حیدر نامیده بود؛ نیشخندی زد و شمشیرش را در هوا تکان داد و با سرعت به طرف آن مرد حرکت کرد و در حین حرکت می گفت: منم مرحب بن حارث، پهلوان پهلوانان خیبر، تو اگر حیدر کرار هم که باشی یارای مقابله با من را نخواهی داشت و من تو را با قدرت خویش به زانو در خواهم آورد؛ هنوز حرف در دهان مرحب بود که شمشیری دو لبه بر سرش فرود آمد و فرق سر مرحب را به دو نیم تقسیم کرد.
بچه حزب اللهی
🌹:#آن_پهلوان #داستان_واقعی #قسمت_بیست_سوم انس جلوی در چوبی و بزرگ خانه ای که عمران ادعا داشت از آن
خون مرحب در هوا فواره زد و جمعیت الله اکبر گویان، حیدر کرار را تشویق می کردند و حیدر بی توجه به صدای تشویق حضار، خود را به درب بزرگ و سنگین خیبر رساند و با یک حرکت، دری را که چهل مرد جنگی باز و بسته می کردند، از جا کند و آن را روی شکاف بین قلعه و لشکر گذاشت تا آن در عظیم، نقش پلی را داشته باشد برای ورود سربازان اسلام به قلعهٔ خیبر... همزمان با بلند کردن درب خیبر انگار ندایی از ملکوت بلند شد و در آسمان پیچید و همگان همراه آن ندا تکرار کردند«لافتی الا علی و لا سیف الاذوالفقار» عمران هم ناخوداگاه این عبارت را تکرار می کرد و زیر لب می گفت: گویی دست خدا از آستین این مرد بیرون آمده، چون کندن در خیبر نیروی مافوق قدرت بشری می خواهد. در این هنگام ناگهان رؤیای چندین ماه قبل عمران در ذهنش جان گرفت، انگار مادرش به او اشاره می کرد که به دنبال«آن پهلوان» برود و عمران اینک با تمام جان، یقین داشت که منظور مادرش از آن پهلوان، مرحب نبوده و مردی ست که فرق مرحب را به دو نیم تقسیم کرد. پس عمران با عجله از کمینگاهش پایین آمد، خیبر نشینان را می دید که از ترس جان و از ابهت حیدر کرار به دنبال جایی برای پنهان شدن می گشتند و خیبر بدون سرباز و نگهبان و مرد جنگی مانده بود، انگار که تمام خیبریان در مرحب خلاصه میشدند و تمام مسلمانان در حیدر و اینک که حیدر کرار، مرحب را از نفس انداخته بود پس کل خیبر و تمام دژهایش تسلیم مسلمانان شدند. ادامه دارد... 🌹💠🌹💠🌹💠🌹 @BACHE_HEZBOLLAHi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔘‍  لحظه ی ترور دو پلیس راهور در ریگان کرمان لحظاتی پیش 👈ثبت شده توسط دوربین های امنیتی تصویر دو مامور پلیس راهور که درپی حمله افراد مسلح در کرمان به شهادت رسیدند @BACHE_HEZBOLLAHi