eitaa logo
بچه حزب اللهی
5.8هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
7.4هزار ویدیو
20 فایل
🌺بسم الله الرحمن الرحیم 🌺 ⚜️کانال » بچه حِزبُ اللّٰهی 💛 فَإِنَّ حِزبَ اللَّهِ هُمُ الغالِبونَ💛 خبر وتحلیل کم ولی خاص . سیاسی ونظامی . داخلی وخارجی . جبهه مقاومت. 🌹 ادمین: @Pirekharabat313 تبلیغات: @Amirshah315 لینک کانال: @BACHE_HEZBOLLAHI
مشاهده در ایتا
دانلود
بچه حزب اللهی
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_صد_هجدهم🎬: سالهای سال از عذاب قوم ثمود می گذشت، اینک جمعیت زمین
🎬: زن در فضای نیمه تاریک زیر زمین از جا برخواست، با قدم های شمرده به سمت آتشدان بزرگ پیش رو که مملو از آتش بود رفت. طنین صدای کفش های نوک تیزش که بر سنگ های صاف و سیاه کف ساختمان برخورد می کرد دل هر شنونده ای را از ترس می لرزاند. زن نزدیک آتشدان شد، مشتش را بالای آتشدان گرفت و یکباره باز کرد، گردی نارنجی رنگ از مشتش داخل آتش سرازیر شد و بویی بسیار نامطبوع در فضا پراکنده شد. زن همانطور که دو دستش را با حرکاتی عجیب دور آتش تاب می داد، وردهایی را زیر لب می خواند، سایه نیمه عریان زن بر روی دیوار روبه رو صحنه ای وحشتناک خلق کرده بود، صدای ورد خواندن زن بلندتر شد و ناگهان از میان سایه زن روی دیوار، جسمی سیاه و بزرگ بیرون دوید. موجودی زشت که نه شباهت به انسان داشت و نه شکل حیوان بود، مانند انسان دست و پا داشت اما دو شاخ بزرگ و پیچ در پیچ در روی سرش به چشم می خورد و اثرات دو بال که گویی سوخته بود هم بر پشت شانه هایش نمایان بود. آن موجود بد هیبت روبه روی زن ایستاد و در مقابل او کرنش کرد و گفت: ملکهٔ زیبای ما چه تقاضایی دارد که ما را احضار فرموده؟! زن، نفسش را محکم بیرون داد و همانطور که با چشمهای درشت و زیبایش که هوش از سر هر آدمیزادی میبرد به آن موجود نگاه می کرد گفت: تو واسطه ما بودی و خواستم تا بیایی و برای ابلیس پیغامم را برسانی... آن موجود زشت نگاه خیره اش را به صورت زیبا و‌جذاب زن دوخت و گفت: من در خدمتگزاری حاضرم، امر بفرمایید چه کنم؟! زن آرام شروع به چرخیدن به دور آن موجود سیاه رنگ کرد و گفت: به ابلیس بگو همانطور که شاهد بودی به امر تو بنایی بسیار بزرگ بر ویرانه های شهر«ارث» ساختم، شهری که قابیل آن را بنا نهاد و قابیلیان در آن زندگی کردند و اینک از آن خرابه ای به جا مانده بود، من بر روی خرابه ها مکانی را که ابلیس می خواست بنا کردم، در آن مکان انواع مشروبات وجود دارد و روابط زن و مردهای عریان آزاد آزاد است و برهنگی اولین قانون آن مکان است، ساز و آواز همیشه برقرار است و رقاصان در هر ساعت از شبانه روز در کارند. این مکان تعطیلی ندارد و هر کس تا هر وقت که بخواهد می تواند در آنجا به عیش و نوش بپردازد، درست است که برخی مردم نام «فاحشه خانه» بر آنجا نهاده اند، اما برای من اصلا اهمیتی ندارد و هر روز طلاهای بسیاری صرف آن مکان که نامش را «خانه آزادی» نهاده ام می کنم و تا به این لحظه تمام مخارجش را خودم داده ام و از این به بعد هم میدهم، اما به سرورمان برسانید که من در مقابل این کار می خواستم عظیم ترین قدرت دنیا را داشته باشم، قدرتی که تمام عالم به من غبطه بخورند، پس آن قدرت ماورایی را به من بدهید که من بر روی عهدم بوده ام... آن موجود سیاه تعظیمی کرد و گفت: لحظه ای درنگ کنید تا پیغامتان را برسانم و جواب را بگیرم. ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی 🌕✨🌕✨🌕✨🌕 @BACHE_HEZBOLLAHi