eitaa logo
کتابخانه محله باقریه
75 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
288 ویدیو
118 فایل
#قال‌امیرالمؤمنین‌علی‌؏: هرڪہ‌باڪتاب‌آرامش‌یابد📚 هیچ‌آرامشی‌راازدست‌نداده‌است🙃 ارتباط با ادمین↙️ @S_Farahany
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰پویش‌ملی‌کتابخوانی «» باموضوع ▫️جوایز - یک‌واحد آپارتمان مسکونی در استان‌تهران - ۱۰۰ کارت هدیه ۱ میلیون تومانی 💢جهت شرکت در پویش و تهیه کتاب با ۳٠ درصد تخفیف و ارسال رایگان، عدد ۳ را به سامانه ۳٠٠٠۱۵۴۲ ارسال نمایید. 📎سفارش کتاب از طریق سایت: 🌐 ketabmosbat3.ir ▫️@ketabmosbat3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖کتاب مذکور در 10 فصل روایت شده است. فصل‌های کتاب عبارتند از «عباسِ علی»، «عباسِ ام‌البنین»، «عباسِ عباس»، «عباسِ سکینه»، «عباسِ مواسات»، «عباسِ زینب»، «عباسِ ادب»، «عباسِ حسین»، «عباسِ فرشتگان» و «عباسِ فاطمه». 👨‍💻نویسنده در هر فصل سعی دارد تا قسمتی از شخصیت ابوالفضل(ع)را به نمایش بگذارد. در توصیف هر فصل رفت و آمدهای بسیاری وجود دارد و به صورت سیال اتفاقات داستان روایت می‌شود. 🖇در روایت تمام فصول، شجاعی از مستندات تاریخی برای پیش‌ بردن داستان خود کمک گرفته است. اما در فصل نهم «عباسِ فرشتگان» راوی، شیوه‌ی نگارش خود را تغییر می‌دهد و بیشتر از زبان فرشتگان مدحیه‌ای در رثای حضرت عباس(ع)گفته می‌شود: "ما فرشتگان؛ فرشتگان هفت آسمان، بر خود فرض می‌شماریم که‌پا‌به میدان بگذاریم و پرده از رخسارحضرت‌ابولفضائل برداریم." 🖋بخشی‌از‌کتاب شریعه فرات، پیش روست و چند هزار سوار دشمن پشت سر. سوار تشنه‌لب، لحظه به لحظه به آب نزدیک‌تر می‌شود، با مشک خالی بر دوش و شمشیری در دست و لبخند شیرینی بر لب. لبخند، لب‌های ترک خورده‌اش را به خون می‌نشاند. اسب در زیر پایش، به عقابی می‌ماند که مماس با زمین پرواز می‌کند. آنقدر رعنا، رشید و بلند بالاست که اگر پا از رکاب، بیرون کشد، سرانگشتانش، خراش بر چهره زمین می‌اندازد. چشمانی سیاه‌،درشت‌و کشیده دارد و ابروانی پر، پیوسته و گیسوانی چون شبق که از دو سر فرو ریخته و تاب برداشته و چهره‌ی درخشانش را چونان شب سیاه که ... 📱 @Bagheria_Neighborhood_Library
🗓 بازنشر به مناسبت ۲۷ دی‌ماه، سالروز شهادت شهید سیدمجتبی نواب صفوی و یارانش جهت شادی روحشون صلواتی عنایت بفرمایید. @Bagheria_Neighborhood_Library
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کتابخانه محله باقریه
#معرفی_کتاب_راز_درخت_کاج شهید 14 ساله زینب(میترا) کمایی به سال 1346 در آبادان به دنیا آمد؛ پدرش به
"زینب" شهیدی است که تنها به جرم داشتن حجاب و شرکت در راه‌پیمایی علیه بدحجابی به دست منافقان به شهادت رسید. 🖋بخشی از کتاب روسری و مانتوی زینب پر از خاک بود، صورتش سرخ شده بود، مادر با تعجب پرسید: «چیزی شده زینب جون؟ چرا اینقدر نامرتبی؟» زینب چیزی نگفت. خواهرش بغض کرده بود: «او حسابی بحث کرد و بعد با زینب درگیر شد». مادر با تعجب پرسید: «کی؟» شهلا گفت:«نمی‌دونم، فقط بین حرف‌هاش از کمونیست و مجاهدین خلق دفاع می‌کرد و به امام خمینی توهین می کرد.» مادر دلش آشوب شد، سرش گیج رفت، اسم زینب وارد لیست سیاه منافقین شد. منافقان در اول فروردین سال ۱۳۶۱ هنگام برگشت از مسجد، زینب را ربودند و ... پیکر زینب همراه با پیکر ۱۶۰ شهید عملیات فتح‌المبین تشییع شد و در گلستان شهدای اصفهان، زیر درخت کاج، به خاک سپردند. @Bagheria_Neighborhood_Library
7.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🗣صحبت های سرکار خانم طوبی کرمانی🧕🏻 استاد دانشگاه تهران 🏢 قسمت پایانی •جوان اگر بداند و پیر اگر بتواند❗️ •از سوال های بچه ها هراس نداشته باشید ‼️ @Bagheria_Neighborhood_Library
📔کتاب لبخند گمشده نوشته کلر ژوبرت داستانی زیبا، تخیلی‌و کوتاه برای خردسالان🧒🏻👧🏻 است. 🐛داستان در مورد کرمی به نام کرمینو ست که دلش می خواهد مثل دوستش سنجاقک بال، مثل کفشدوزک زیبایی رنگ، مثل هزار پا ؛ پا و مثل هرسه آنها شاخک داشته باشد اما چیزی که او کم دارد چیز دیگری ست ... 🔵این کتاب را می توانید برای کودک گروه سنی الف و  ب بخوانید. 🔸"کرمینو" یک کرم خاکی است که هم گله دارد و هم غصه. 🔹آخر چرا هزارپا این همه پا دارد اما او هیچی؟ 🔹چرا سنجاقک دو بال قشنگ دارد اما او نه؟ ♦️یعنی خدا یادش رفته به او نعمت های قشنگ و به درد بخور بدهد؟ جلد 2 مجموعه ی ریزه میزه را بخوانید تا بفهمید. 🔴تا به حال شده فکر کنید کسانی یا چیزهایی دارید که به خاطرشان قند توی دلتان آب می شود و حاضر نیستید آن را با هیچ کس و هیچ چیز دیگر عوض کنید؟ @Bagheria_Neighborhood_Library
🦋🌻🌱 کتابخوان‌های عزیز 🦋🌻🌱 کتاب های از عاشورا تا اربعین تن تن و سنباد علی(ع) در قرآن آخرین برگزیده امام رئوف مسافران شب برفی طنز المثل ها حضرت معصومه(س) معرکه عشق و خون داستان راستان مفتون و فیروزه خانم کارکوب منِ او ارمیا نیز داخل موجود هستند ✅🤩 و شما عزیزان میتوانید بعد از📝ثبت نام داخل کتابخانه، کتاب های مورد علاقه خود را امانت بگیرید✨ @Bagheria_Neighborhood_Library
🖋بخشی از کتاب 📕 تسبیح میان انگشتانم می چرخید و لب هایم می جنبید. صدای تلفن بلند شد. رویا گوشی را برداشت. نگاهی به من کرد و گفت: یه آقایی میگه برای تکمیل فرم یارانه هاتون شب می آییم منزلتون. با بی حالی گفتم: بهش بگو بیاد. شب از راه رسیده بود که زنگ درخانه به صدا در آمد. رویا کمه آیفون را زد و به طرف در ورودی رفت. صدای خانم همسایه را که با رویا احوالپرسی می کرد،شنیدم.سرم را به طرف در چرخاندم. خانم همسایه داخل آمد. با هیجان حرف می زدو ناگهان صدای همهمه در حیاط را شنیدم. بلند شدم. حیاط پر از عکاس و فیلمبردار و محافظ شده بود. رویا ذوق زده و حوشحال جیغی کشید. به هول وولا افتاده بود. داخل آمد: مامانی آقا اومده. پاشو، آقا! آقا اومده. به سمت حیاط اشاره می کرد. نمی دانستم خودم را آماده کنم یا اطرافم را جمع و جور کنم. آقا داخل حیاط آمده بود. چادر به سرکشیدم و در بالای پله ورودی خانه ایستادم. از هیجان تمام تنم به رعشه افتاده بود، با صدایی که گریه و خنده قاطی بود، رو به آقا کردم: -گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم، چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی. @Bagheria_Neighborhood_Library
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا