📚 معرفی کتاب
#امیرمن
✍🏻 بریده کتاب(۱):
حسین را، حسین نشناسان نکشتند، دنیاپرستان کشتند…
جامعه ای که خودش را رها کند در میان خواسته های نفسانی و شهوات وجدانش خاموش و عقیده اش سست و رفتارش شبیه کفار می شود.
آن وقت در خون غلطاندن خوبان برایش می شود کار یک نیم روز! آن هم با لب عطشان…
این کشته فتاده به هامون حسین توست…
ای رسول خدا!
این صید دست و پا زده در خون حسین توست…
✍🏻 بریده کتاب(۲):
نمی دانست چه گونه حرفش را بزند. از هر کس پرسیده بود نشانی حسین بن علی را داده بودند!بخشنده ترین این دیار حسین است.
-مشکلت را فقط حسین حل می کند!
-از من می شنوی جز با حسین با کسی دیگر در میان نگذار!
–حسین را که ببینی خودش کارت را سامان می دهد!
-این جا بی خود نگرد، خانه ی پسر علی از آن سوست!
#نویسنده_نرجس_شکوریان_فرد
#انتشارات_عهد_مانا
#چاپ_1398
#تعداد_صفحات_96
#قیمت_9000
#کتابخانه_محله_باقریه
#پایگاه_معصومیه
#حوزه_حضرت_آسیه
#واحد_گفتمان_سازی
@Bagheria_Neighborhood_Library
📚#بخشی_از_کتاب_تولد_در_توکیو
✍🏻بخشی از کتاب
با هانیکوتوی دانشگاه آشناشدم. دختری لاکچری و افاده ای بود که چشم همه دنبالش بود. اما اوبه کسی توجه نمیکرد وطوری توی دانشگاه راه میرفت که انگار آنجاملک شخصی پدرش است. حس میکردم چقدر خوشبخت است. آن هم در روزهایی که من دچارافسردگی ودل مردگی بودم. مطمئن بودم من هم اگرمثل اولباس بپوشم حس بهتری پیدا میکنم. ساعتش را که دیگر نگو. . . معمولا لباسهای آستین کوتاه می پوشید که درخشش ساعتش چشم همه را خیره کند. این شد که افتادم به خرید لباسهای مارک و معروف. اولش حتى مغازه هاشان را بلدنبودم.. .
✍🏻🖋حدودا دو ماهی از اسلام آوردنم گذشته بود و به خاطر بیکاری و نداشتن درآمد نمیتوانستم غذای خوب بخورم و حسابی مریض شده بودم. پدر و مادرم وقتی فهمیدند مریضم، گفتند به شهر خودمان برگرد. وقتی به خانه ی خودمان برگشتم کلاه سرم گذاشته بودم. برای اینکه دیگر پلیسها مزاحمم نشوند و سرم هم پوشیده باشد، این راه بهتری بود. خانواده ام تا مرا دیدند، پرسیدند این کلاه برای چیست و سرصحبت باز شد. گفتم: من مسلمان شده ام و این برای حجاب است.
#نویسنده_حامد_علی_بیگی
#بهزاد_دانشگر
#ناشر_عهد_مانا
#چاپ_1398
#قیمت_18000
#کتابخانه_محله_باقریه
#پایگاه_معصومیه
#واحد_گفتمان_سازی
#حوزه_حضرت_آسیه
#بچه_های_خاص
#تهیه_و_تنظیم_روشندل
@Bagheria_Neighborhood_Library