eitaa logo
بهار🌱
19.7هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
624 ویدیو
26 فایل
کد شامد1-1-811064-64-0-1 من آسیه‌علی‌کرم هستم‌ودراین‌کانال‌آثار‌من‌رو‌می‌خونید. آثارمن‌👇 بهار فراتر از خسوف سایه و ابریشم خوشه‌های نارس گندم عروس افغان پارازیت(در حال نگارش) راضی به فایل شدنشون و خوندنشون از روی فایل نیستم. تعطیلات‌پارت‌نداریم.
مشاهده در ایتا
دانلود
بهار🌱
رمان زیبای بهار 💝💝💝💝💝 #پارت676 با حرص از روی تخت برش داشتم. من این شومیز رو حتی یک بار هم نپوشید
رمان زیبای بهار💝💝💝💝💝 الان بهترین وقت بود برای اینکه سنگینی دلم رو آروم کنم. -مهیار، یه چیزایی هست که تو نمی‌دونی. قول بده عصبانی نشی تا بهت بگم. کمی اخم کرد و گفت: -چیکار کردی بهار؟ - تو قول بده. سر تکون داد و لب زد: -باشه، سعی می‌کنم عصبانی نشم. نفسم رو سنگین بیرون دادم و گفتم: -مهسان جای ارغوان و پریا رو به سامان گفت. - مهسان؟ اونوقت چرا؟ - چون از پریا حسابی حرص داشت. می‌گفت اون تا تونسته داداش من رو اذیت کرده. حالا هم که برگشته می‌خواد خودش رو به هر شکلی بهش قالب کنه. اگه سامان، ارغوان رو ببره‌، حواس پریا به دخترش پرت می‌شه و دست از سر مهیار برمی‌داره. چشمهای متعجبش رو ریز کرد. ادامه دادم: - الان داری فکر می‌کنی مهسان از کجا می‌دونسته که پریا تو رو اذیت کرده؟ اونم قبل از اینکه همه چیز لو بره؟ - دقیقا. بلند شدم و به طرف کیفم رفتم. دفتر خاطراتش رو در آوردم و جلوش گرفتم. نگاهی به دفتر انداخت و از دستم گرفت. خیلی آروم سر بلند کرد و به من نگاه کرد. لبهام رو به هم فشردم و سرم رو پایین انداختم. - این رو از کجا پیدا کردی؟ - زیر زمین. -اونوقت هم خودت خوندی، هم دادی مهسان بخونه؟ سر تکون دادم و تو همون حالت شرم‌زده موندم. دفتر رو کمی ورق زد و گفت: -به نظرت من نباید الان عصبانی بشم؟ تو چشمهاش نگاه کردم و آروم گفتم: -قول دادی که نشی. دفتر رو روی تخت پرت کرد. شقیقه هاش رو گرفت. چشمهاش رو بست و گفت: - من فقط گفتم سعی می‌کنم که عصبانی نشم. لبم رو به دندون گرفتم. سرم رو دوباره پایین انداختم.