سلام بر ابراهیم
درباره این کتاب: این کتاب روایتی از زندگی شهید ابراهیم هادی است که در دو جلد چاپ شده.فراز و نشیب های زندگی او ،اخلاقی که همه را جذب خود میکرد،جبهه رفتن و شهادتش
﴿پیشنهاد میکنم حتما این کتاب رو بخونین به نظر من تمام بچه مذهبی ها و غیر مذهبی ها به خوندن این کتاب نیاز دارن .حضرت آقا هم خوندن این کتاب رو پیشنهاد کردن ﴾
قسمتی از این کتاب:
زمانی که جلوی چشم خود او موتور یکی از اقوامش را دزدیدند و با دنبال کردن دزد، دست او زخمی شد، ابراهیم بهجای ضعیفکشی او را به بیمارستان برد، دستش را پانسمان کرد، و بعد از اینکه فهمید این شخص از شدت فقر دست به دزدی زده، به جای شکایت و قضاوت کردن، با همکاری بچههای محل برای او کار پیدا کرد!
#پیشنهاد_ویژه
#معرفی_کتاب
کتاب : ابو طاها
مجید صانعی موفق، در ۲۸ خرداد ماه ۱۳۵۸ در خانوادهای مذهبی در شهر همدان متولد شد.
در سال ۱۳۸۵ ازدواج کرد و در فروردین ماه سال ۹۱ صاحب فرزندی به نام طاها شد.مجید رییس کمیته بازرسی هیات ورزشهای رزمی استان و بنیانگذار ونماینده رسمی سبک نینجوتسو در استان همدان بود که عاقبت در تاریخ ۲۷مهر ماه سال۹۴ در دفاع از حرم آل الله در سوریه به درجه عظیم شهادت نائل گردید.
قسمتی از کتاب ابو طاها
ایام محرم بود. شور و شوق بچهها در این ایام بینظیر میشه. هر کس دوست داره به نحوی ارادتش رو به اربابش نشون بده. اون موقع مجید هفت و یا هشت سال بیشتر نداشت. یه روز تو خونه گذاشتمش و رفتم بازار. تا من برگشتم دیدم مجید دامن سیاه من رو برداشته و با قیچی تکه تکه کرده و باهاش چند تا پرچم مشکی درست کرده!دوستانش رو هم دعوت کرده بود منزل ما و به هر کدام از دوستانش یه دونه از این پرچمها داده بود.
صحنه خیلی جالبی بود. بچههای کوچک و معصوم دور حیاط میچرخیدند و سینه میزدند. تا من رسیدم به من گفت مامان جان هیئت اومده خونه ما، زود برو ناهار درست کن! مهمون داریم.بعد از کلی سینه زنی و هیئت داری خسته و گرسنه اومدند ناهار خوردند. چندین مرتبه این برنامه تکرار شد و من با شور و اشتیاق برای عزاداران با اخلاص امام حسین (ع) غذا درست میکردم.
در تمام عمرم بیریاترین هیئتی که دیده بودم همین هیئت بود که از دورنش مجید و امثال مجیدها رشد پیدا کردند...
#پیشنهاد_ویژه
#معرفی_کتاب
هدایت شده از پاتوق کتاب📚
#معرفی_کتاب
-لقمه ای از کتاب دختر شینا 🌱
«... داشتم از پلههای بلند و بسیاری که از ایوان آغاز میشد
و به حیاط ختم میشد، پایین میآمدم
که یکدفعه پسر جوانی روبهرویم ظاهر شد.
جا خوردم.
زبانم بند آمد.
برای چند لحظه کوتاه نگاهمان به هم گره خورد. پسر سرش را پایین انداخت و سلام داد.
صدای قلبم را میشنیدم که داشت از سینهام خارج میزد. آنقدر هول شده بودم که نتوانستم جواب سلامش را بدهم.
بدون سلام و خداحافظی دویدم توی حیاط و از آنجا هم یکنفس تا حیاط خانه خودمان دویدم. زن برادرم، خدیجه،داشت از چاه آب میکشید.
من را که دید، دلو آب از دستش رها شد و به ته چاه افتاد.
ترسیده بودم، گفت: «قدم! چی شده. چرا رنگت پریده؟!»
کمی ایستادم تا نفسم آرام شد.
با او بسیار راحت و خودمانی بودم.
او از همه زن برادرهایم به من نزدیکتر بود، ماجرا را برایش تعریف کردم.
خندید و گفت: «فکر کردم عقرب تو را زده. پسر ندیده!»
#دختر_شینا
#کتابخوانی
#کافه_کتاب
* گروه فرهنگی_جهادی منجییاران
@kafeh_ketab
هدایت شده از پاتوق کتاب📚
ابراهیم هادی در یک اردیبهشت سال ۱۳۳۶ به دنیا آمد و تحصیلات دوران دبستان خود را در مدرسه طالقانی گذراند. او همچنین مقطع دبیرستان خود را در مدارس ابوریحان و کریمخان گذراند. ابراهیم توانست در سال ۵۵ دیپلم ادبی خود را دریافت کند. او از همان سالهای پایانی دوره دبیرستان، مطالعاتی غیر از دروس تحصیلی خود را نیز شروع کرد.
یکی از عواملی که در رشد شخصیتی ابراهیم نقش به سزایی داشت، حضورش در هیئت جوانان وحدت اسلامی و شاگردی در محضر بزرگانی همچون مرحوم علامه محمدتقی جعفری بود.
شهید ابراهیم هادی، در دوران پیروزی انقلاب اسلامی، شجاعتهای بسیاری از خود نشان داد. او همزمان و در عین اشتغال به تحصیل به کار در بازار تهران مشغول شده بود و پس از انقلاب اسلامی، در سازمان های تربیت بدنی و سپس آموزش پرورش مشغول به فعالیت شد.
ابراهیم هادی در تاریخ 22 بهمن سال 61 و در سن 27 سالگی، پس از یک زندگی پر از فراز و نشیب، در عملیات والفجر مقدماتی و در منطقه فکه، به درجه رفیع شهادت نائل آمدند. همانطور که خود او از خداوند می خواست، پیکر مطهرش در کربلای فکه گمنام ماند
#سلام_بر_ابراهیم
#شهید_ابراهیم_هادی
#منجی_یاران
#معرفی_کتاب
#پاتوق_کتاب
#کتابخوانی
💠کاری از کارگروه کتاب گروه جهادی مُنجییاران
@patogh_ketab