باند پرواز 🕊
💛||•#رمان °• 💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 #قصه_دلبری #قسمت_پنجاه_و_نهم همه ی هم و غمش این بود که تا جایی که
💛||•#رمان °•
💖🌸💖🌸💖
🌸💖🌸💖
💖🌸💖
🌸💖
💖
#قصه_دلبری
#قسمت_شصتم
پدر و مادرم می گفتند : « نخور فشارت می افته! »
اما محمدحسین برایم می خرید..
داخل اتاق صدایم میزد : « بیا باهات کار دارم!»
لواشک و قره قوروتها را یواشکی به من می داد و با خنده می گفت :
« زن مارو! باید مثه معتادا بهش جنس برسونیم ! » 😂
نمی توانستم زیاد در هیئت ها شرکت کنم .
وقتی میدید مراعات می کنم ، خوشحال می شد و برایم غذای تبرکی می آورد 🙃
برای خواندن خیلی از دعاها و چله ها کمکم می کرد .
پا به پایم می آمد که دوتایی بخوانیم.
بعضی را خودش تنهایی می خواند 😂
زیاد تربت به خوردم میداد.
به خصوص قبل از سونوگرافی و آزمایش ها..
خودش از کربلا آورده بود و می گفت : « اصل اصله!»
اسم بچه را از قبل انتخاب کرده بودیم : امیرحسین
در اصل ، امیرحسین اسم بچه اولمان بود .
به پیشنهاد یکی از علمای تهران ، گذاشتیم امیرمحمد .
گفته بود : « اسم محمد رو بذارید روش تا به برکت این اسم ، خدانظر كنه و شفا بگیره ! »
می گفت :
« اگه چهار تا پسر داشته باشم ، اسم هرچهارتاشون رو میذارم حسین ! »😁
با کمک مادرم ، داخل ماشین نشستم .
راه افتاد . روضه گذاشت ، روضه حضرت علی اصغر..
سه تایی تادم در بیمارستان گریه کردیم برای شیرخواره امام حسین (ع)💔
زایمانم در بیمارستان خصوصی بود ..
لباس مخصوص پوشید آمد داخل اتاق .
به نظرم پرسنل بیمارستان فکر می کردند الان گوشه ای می نشیند و لام تا کام حرف نمی زند..
برعکس ، روی پایش بند نبود ، هی قربان صدقه ام می رفت😂
#رمان_شهید_محمد_خانی ✨
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دلتنگڪربلا💔
پروانه وار دور سر من به گردش است
فڪر و خیالِ نیمه شب ِ شهر ڪربلا
#صلی_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله
#شبتون_حسینی💚
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
•🍂🎞•
قطرهاےگمشدهامدردلدریاے #حسین
چشمدلمےطلبممحضتماشاے #حسین
هرڪہراخواستہباشدبہجنونمےڪِشَدَش
سختدیوانہڪنندهستمداواے #حسین
•ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ•
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین (ع)♥️
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
8103100097939.mp3
15.39M
به خودت رو بزنم یا نوکرات.....
چه جوری میرسونی به کربلات ...♥️
🎤 حاج مهدی رسولی
رزق حسینی شبانه ✨
التماس دعا
#ماه_رمضان
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
مولای مهربانم ، #امام_زمان جان
شما حجت خدایید روی زمین
مثل آب برای تشنهها
مثل باران وسط ماه مبارک رمضان
کاش بیایید و مرهم این تشنگی شوید ...💫🍃
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شبتون_مهدوی ✨
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
#سلام_امام_زمانم💕
🌾السَّلامُ عَلیکَ یا خَلیفةَ اللّه وَ ناصِرحقّه🌾
سلام بر تو ای نماینده پروردگار بر روی زمین که آینه وجودت نمایانگر اوست.
سلام بر تو ای مولایی که حق خدا به دست تو احیا خواهد شد و همه خلایق را زیر پرچم توحید جمع خواهی کرد...
🍂 #اللهمعجللولیکالفرج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
بنام جنت مطلق بنام شش گوشه
بنام حضرت والامقام شش گوشه
دلم حوالی هرصبح باسلام وادب
شده ست حاجی بیت الحرام شش گوشه
#صلی_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله
صبحتون حسینی💚🌤
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ | #پیشنهاد_دانلود
🪴 دعای روز بیست و چهارم ماه مبارک رمضان یادمان شهید حسن باقری🪴
التماس دعا🤲
#ماه_رمضان
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
4_6035360259919316676.mp3
3.94M
📖 تندخوانی کلام الله مجید
📢 قاری : استاد معتز آقائی
🔵 جزء بیست و چهارم
#ماه_رمضان
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
#تلنگر🍂
بچهها!
پای آدم جایی میره
که دلش رفته.
دلها رو مواظب باشیم
تا پاها جای بد نره.❤️
🎙حاج حسین یکتا
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
⚘🤍 #شهید_مهدی_باکری
بر اثر اصابت تیر، از ناحیه کتف مجروح شده بود. یک روز تصمیم گرفت برای سرکشی و کسب اطلاع از انبارهای لشکر بازدید کند مسئول انبار، پیرمردی بود به نام حاج امرالله با محاسنی سفید که با هشت جوان بسیجی در حال خالی کردن کامیون مهمات بود، او که آقا مهدی را نمیشناخت تا دید ایشان در کناری ایستاده و آنها را تماشا میکند فریاد زد جوان چرا همین طور ایستادهای و ما را نگاه میکنی بیا کمک کن بارها را خالی کنیم یادت باشد آمدهای جبهه که کار کنی شهید باکری با معصومیتی صمیمی پاسخ داد: «بله چشم»😇 و با آن کتف مجروح به حمل بار سنگین پرداخت نزدیکیهای ظهر بود که حاج امرالله متوجه شد که او آقا مهدی فرمانده لشکر است بعض آلود برای معذرت خواهی جلو آمد که مهدی گفت: «حاج امرالله من یک بسیجی ام 🍃
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⸢💛| #سالگرد_ولادت
تولدت مبارک عزیز برادر 💕
🎙صحبت های دلنشین مادر شهید محمد رضا دهقان امیری
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
[✍🏻| #میدونستی_شهید_دهقان]
یه روز میون قبور بهشت زهرا دل داد به
مزار شیشهی رسول ؛ اسم مزار رو خوند
و برگشت سمتم و پرسید : شبیه منه !
: اره خیلی 🦋
عجیب محبت شهید خلیلی به دلش بود
یادم نمیره روزی که پدر شهید رو سر مزار
شهید دید ؛ غروب ماه مبارک رمضان بود ✨ از
آقای خلیلی دعای شهادت میخواست به
عاقبت بخیر بشی پدر شهید راضی نشد و
میخواست فقط دعای شهادت براش کنند؛
دست آخر پدر شهید گفت :
ان شاالله عاقبتت ختمِ شهادت باشه .
و تویی که رزق اون سال رمضان رو گرفتی
عزیزِ ارباب حسینم ♥️
🖇#روایتازخواهرشهید
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
باند پرواز 🕊
💛||•#رمان °• 💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 #قصه_دلبری #قسمت_شصتم پدر و مادرم می گفتند : « نخور فشارت می افته
💛||•#رمان °•
💖🌸💖🌸💖
🌸💖🌸💖
💖🌸💖
🌸💖
💖
#قصه_دلبری
#قسمت_شصت_و_یکم
برای کادر پزشکی خیلی جالب بود که آدم مذهبی و این قدر تقلا وجنب و جوش!
با گوشی فیلم می گرفت .
یکی از پرستارها می گفت : « کاش میشد از این صحنه ها فیلم بگیری ، به بقیه نشون بدی تا یاد بگیرن ! »😂
قبل از اینکه بچه را بشویند ، در گوشش اذان و اقامه گفت .
همان جا برایش روضه خواند ، وسط اتاق زایمان ، جلوی دکتر و پرستارها ..
روضه حضرت علی اصغر ..
آنجایی که لالایی می خوانند .
بعدهم کام بچه را با تربت امام حسین برداشت 🙃
اصرار می کرد شب به جای همراه بماند کنارم .
مدیر بخش می گفت : « شما متوجه نیستین اینجا بخش زنانه؟!»
دکتر را راضی کرده بود با مادرم بماند ، اما کادر بیمارستان اجازه ندادند .
تا یازده دوازده شب بالای سرم ایستاد . به زور بیرونش کردند.
باز صبح زود سروکله اش پیدا شد .😂
چند بار بهش گفتم :
« روز هفتم مستحبه موهای سربچه رو بتراشیم!» راضی نشد ..
بهش گفتم : « نکنه چون خودت درد بی مویی کشیدی ، دلت نمیاد؟! »
می گفت : « حیفم میاد!»😕
امیر حسین سیزده روزه بود که بردیمش هیئت ، تولد حضرت زینب (ع) بود و هوا هم خیلی سرد و هیئت شلوغ ، مدام به من میگفت :
« بچه رو بمال به درودیوار هیئت!» 😁
خودش هم آمد بردش قسمت آقایان و مالیده بودش به درودیوار هیئت
#رمان_شهید_محمد_خانی ✨
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
باند پرواز 🕊
💛||•#رمان °• 💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 #قصه_دلبری #قسمت_شصت_و_یکم برای کادر پزشکی خیلی جالب بود که آدم م
💛||•#رمان °•
💖🌸💖🌸💖
🌸💖🌸💖
💖🌸💖
🌸💖
💖
#قصه_دلبری
#قسمت_شصت_و_دوم
برایش دو بار عقيقه کرد : يك بار یک ماه و نیم بعد از تولدش که عقیقه را ولیمه داد ، یکی هم برد حرم حضرت معصومه (ع) 😍
برای خواندن اذان و اقامه در گوشش ، پیش هرکس که زورمان رسید بردیمش . در یزد رفتیم پیش حاج آقا آیت اللهی و حاج آقا مهدوی نژاد .
در تهران هم حاج آقا قاسمیان ، حاج منصور ارضی و حاج حسین مردانی..
باهم رفتیم منزل حاج آقا آیت اللهی .
حرف هایی را که ردوبدل میشد ، میشنیدم .
وقتی اذان واقامه حاج آقا تمام شد ، محمدحسین گفت :
« دو روز دیگه میرم مأموریت ، حاج آقا دعاکنین شهید بشم!»
هری دلم ریخت 😔
دیدم دستشان را گذاشتند روی سینه محمد حسین و شروع کردند به دعاخواندن..
بعد که دعا تمام شد ، گفتند : « ان شاء الله خدا شما رو به موقع ببره ،.
مثل شهید صدوقی ، مثل شهید دستغیب! »
داخل ماشین بهش گفتم : « دیدی حاج آقا هم موافق نبودن حالا شهید بشی؟! »
سری بالا انداخت و گفت : « همه این حرفا درست ، ولی حرف من اینه :
لذتی که علی اکبر امام حسین برد ، حبیب نبرد! ❤️»
روزی که می خواست برود مأموریت ، امیرحسین ۴۷ روزش بود .
دل کندن از آن برایش سخت بود😢
چند قدم میرفت سمت در ، برمی گشت دوباره نگاهش می کرد و
می بوسیدش😍
#رمان_شهید_محمد_خانی ✨
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
باند پرواز 🕊
حس خودتو از دیدن این چشم ها ، ناشناس بهم بگو🙃💛 https://harfeto.timefriend.net/16780287517349
سلام رفقا
حال دلتون خوبه؟🙃
نماز و روزه هاتون قبول باشه✨
امشب اومدم که پیامهای دیشبتون را باهم بخونیم و جواب بدیم☺️
#پیام_های_شما💌
عاقبت بخیری که ختم به شهادت بشه ....
قشنگ نیست؟؟♥️:)
✨شهید علمدار فرمودند: برای بهترین رفقای خود آرزوی شهادت کنید✨
#پیام_های_شما 💌
میدونید با خوندن پیامتون وصیت کدام یک از شهدا یادم اومد⁉️
📌شهید سعید زقاقی
🖇مادرم زمانی که خبر شهادتم را شنیدی گریه نکن ،
🖇زمان تشیع و تدفینم گریه نکن ،
🖇زمان خواندن وصیت نامه ام گریه نکن ،
❌فقط زمانی گریه کن که مردان ما غیرت را فراموش می کنند و زنان ما عفت را .
❌ وقتی جامعه ما را بی غیرتی و بی حجابی گرفت مادرم گریه کن که اسلام در خطر است .😭
#حجاب #امام_زمان(عج)
#پیام_های_شما 💌
قطعا امید به استجابت دعاهایی دارند که از نفس پاک شما بر می آید 😔
برای شفای عاجل همه بیماران به ویژه این دوست عزیز ، سه مرتبه این دعارا قرائت می کنیم:
🍂اَمَّن یُّجیبُ المُضطَرَّ اِذا دَعاهُ وَ یَکشِفُ السُّوءَ🍂