🦋🌼🌸🦋👦
صبح نهمین روز از ماه مبارک رمضان تک تک شما بخیر و سرشار از معنویت ماندگار باشه ان شاءالله
🌺🌟🌺
خوشا به سعادت اونهایی که این ماه رو درک کردن و محبوب به آنها بی حد و حصر بخشید و اینان لذتها بردن
و از ثمره ی آن لذتها ؛ دیگران را نیز سیراب نمودن 👏👏👏
پدر علامه ی مجلسی (ره) نقل می کنن:
که شبی در #سحر در نماز شب حال خوشی به من دست داد ؛ 🕊
و در آن حال صدای گریه فرزندم که شیر خواره بود بلند شد
همان هنگام من از خداوند خواستم که این فرزندم رو ترویج دهنده ی دین اسلام قرار بده .
و عزیزان آن نوزاد شیرخواره کسی نیست جزء
علامه ی مجلسی (ره) صاحب کتاب بحارالانوار ؛ ۱۱۰جلد .
🦋🌼🌸🦋👦
بله 🕊
و تو خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل .
🌼🌸👦
#داستان
#کودک_باهوش
روزی کشاورزی متوجه شد ساعت طلای میراث خانوادگیشو در انبار علوفه گم کرده. بعد از آنکه در میان علوفه بسیار جستجو کرد و آن را نیافت از گروهی کودک که بیرون انبار مشغول بازی بودند کمک خواست و وعده داد هرکس اونو پیدا کنه جایزه می گیره.
به محض اینکه اسم جایزه برده شد کودکان به درون انبار هجوم بردند و تمام کپه های علوفه رو گشتند اما باز هم ساعت پیدا نشد.
😥
همین که کودکان نا امید از انبار خارج شدند پسرکی نزد کشاورز اومد و ازش خواست فرصتی دیگه بهش بدهد.
کشاورز نگاهی بهش انداخت. کودک مصمم به نظر می رسید. با خودش فکر کرد: چرا که نه❓
پس کودک به تنهایی درون انبار رفت و بعد از مدتی به همراه ساعت از انبار خارج شد. کشاورز شادمان و متحیر ازش پرسید چهطور موفق شدی در حالی که بقیه کودکان نتونستند❓
کودک پاسخ داد: من کار زیادی نکردم، فقط آروم روی زمین نشستم و در سکوت کامل گوش دادم تا صدای تیک تاک ساعت رو شنیدم. به سمتش حرکت کردم و آن را یافتم.
ذهن وقتی در آرامشه بهتر از ذهن پر مشغله کار می کنه. 👏
هر روز اجازه بدید ذهن شما اندکی آرامش داشته باشه تا ببینید چطور باید زندگی خودتون رو آنطوری که می خواین سرو سامان بدید.👌
🌼🌸👦
🔙1🔜
🌼🌸👦
#شعر
#اهمیت_خانواده
شعر کودکانه در مورد اهمیت خانواده🌸
مامان جون من چه مهربونه
دوسش دارم خیلی زیاد خودش می دونه
یه شاخه گل هدیه ی ماست برای مادر
اونکه به فکر بچه هاست از همه بیشتر
🌺
بابای خوبم چراغ خونست
دستای گرم اون برام یه آشیونه است
یه شاخه گل هدیه ی ما برای بابا
اونکه همیشه سایه اش روی سر ماست
🌺
داداش جون من لنگه نداره
وقتی میاد برای من شادی میاره
یه شاخه گل هدیه ی ماست برای داداش
خدای خوب و مهربون مواظبش باش
🌸
خواهر خوبم چه نازنینه
برای من فرشته ی روی زمینه
یه شاخه گل هدیه ی ما برای خواهر
که خوب و مهربون اون ، مثل یه مادر
💖💖
ما همه هستیم یه خونواده
خونه داریم کوچیک و قشنگ و ساده
هر کسی تو خونه ی خود دلخوش و شاده
شکر خدا داده به ما یه خونواده
🌼🌸👦
🔙2🔜
🦋🌼🌸🦋👦
#بازی
#لامپ_های_رنگی
✂️ابزار:
۱. تلق رنگی ۲. قیچی ۳. برچسب ۴. چسب ۵. نخ یا کاموا ۶. پانچ
📖 چی کار کنیم👈
🔸به بچه ها بگویید: یه جشن تولد داریم و میخوایم خونه رو تزیین کنیم.
🔹 ابزار را در اختیارش بگذارید و بپرسید: به نظرت چه چه جوری میشه چراغونی کنیم؟
🔸 تلق ها را به هر شکل که دوست دارید، ببرید. و برچسب ها را برای تزیین روی آن بزنید.
🔹 تلق را با پانچ سوراخ کنید و نخ را از آن عبور دهید.
🔸 حالا یک ریسه ی چراغ های رنگی داریم که می تونید به دیوار ها وصل کنید.
✅ بازی برای بچه های 👇
#پنج_ساله
#شش_ساله
#هفت_ساله
#هشت_ساله
🌀 بازی با 👇
#تلق
#جشن
🦋🌼🌸🦋👦
🔙3🔜
🦋🌼🌸🦋👦
#داستان
#نتیجه_ی_خوشمزه
🎂🍰🎂🍰🎂🍰🎂🍰🎂
مادربزرگ مهربانش که مشغول پختن کیک بود از پسر کوچولو پرسید : کیک دوست داری؟
پسر کوچولو پاسخ داد: البته که دوست دارم.
مادر بزرگ پرسید:روغن چطور؟روغن دوست داری؟
پارسا گفت: نه!از روغن اصلا خوشم نمیاد.
مادر بزرگ گفت: و حالا دو تا تخم مرغ.
پارسا گفت:نه مادربزرگ!تخم مرغ خیلی بی مزست.
حالاآرد چی؟ از آرد خوشت می آید؟ جوش شیرین چطور؟
مادربزرگ! حالم از همه شان به هم می خورد.
بله پسرم، همه این چیزها به تنهایی بد به نظر می رسندو تو هیچ کدام را دوست نداری اما وقتی به درستی با هم مخلوط شوند، یک کیک خوشمزه درست می شود. خداوند مهربان هم به همین ترتیب عمل می کند.
خیلی از اوقات تعجب می کنیم که چرا خداوند باید بگذارد ما چنین دوران سختی را بگذرانیم اما او می داند که وقتی همه این سختی ها را به درستی در کنار هم قرار دهد، نتیجه همیشه خوب خواهد بود.
🦋🌼🌸🦋👦
🔙5🔜
🦋🌼🌸🦋👦
#شعر
#جدول_ضرب
آموزش جدول ضرب به صورت شعر
🚺🚹🚼
#ضرب✖️ به صورت شعر آسان راحت
دو 2تا چهار تائیه داداش مامان دائیه
دو3 تا زد به شیشه یعنی جوابش شیشه
دو4 تاهشته هشته ماشین بابات تو رشته
دو 5تایند هر دو مشت با هم هستند ده انگشت
دو 6 تا داریم امام پاسخ دوازده تمام
دو 7 تا چهارده معصوم یاشهیدند یا مسموم
دو 8 تا شانزده تا گل رو هر شاخه ش یه بلبل
دو 9 تا سن زهرا هیجده ساله و دانا
دو 10 تا بیست بیستی خدا هست و تو نیستی
سه 2 تا زد به شیشه یعنی جوابش شیشه
سه 3 تا نه تائیه نهار پلو ماهیه
سه 4 تا در قلب ماست دوازده نور خداست
سه 5 روز احسان پانزدهم رمضان
سه 6 سن زهرا هیجده ساله و دانا
سه 7 تا قدرش بدان بیست و یک رمضان
سه 8 تا بیست و چهاره هر کاری داره چاره
سه 9 تا روزش عجب بیست وهفتم رجب
ده 3 تا هم سی روزه ماه های سال و روزه
چهار 1 ذکر چهار قل رمز به شت است و گل
چهار 3 تا در قلب ماست دوازده نور خداست
چار 4 تا شانزده حاصل دانا شدی و فاضل
چهار 6 تا کن تو چاره جوابش بیست وچاره
چهار 7 تا بیست وهشته بلبل در باغ و دشته
چهار 8 تا حرف فارسی سی و دو تاست نترسی
چهار 9 تا بیست و شیشه یادت باشه همیشه
چهار 10 تا شد او رهبر چهل سالگی پیامبر
پنج 1 نور و صفاست پنج تن آل عباست
پنج 2 تایند هر دو مشت با هم هستند ده انگشت
پنج 3 تا روز احسان پانزدهم رمضان
پنج 8 تا شد اربعین شد چهلم ماه دین
پنج 9 تا چهل و پنجه فرصت طلا و گنجه
پنج 10 تا شد پنجاه روز مدرسه بعد از نوروز
نه9 تا هشتاد و یک صبحانه شیر با یک کیک
هشت 10 تا میشه هشتاد صد افرین ای استاد
هفت 8 تا پنجاه و شش گردو بخور با کشمش
هفت 7 تا چهل و نه تا اخر شدی تو اوستا
شش 7 تا شد چهل و دو هدیه دادم یه کادو
ده 6 تا هم که شصته انگشت دست هم شصته
هشت 8 تا شصت و چاره این که کاری نداره
نه 7 تا شصت وسه سن پیامبر انس وجن
شش 10 تاهم که شصته انگشت دست هم شکسته
شش 9 تا پنجاه و چار پیچ باز کن با اچار
شش 8 تا شد چهل و هشت ماشین بگیر برو رشت
شش 6 تا سی و شیشه زبان بد یه نیشه
🦋🌼🌸🦋👦
🔙6🔜
🦋🌼🌸🦋👦
#بازی
#حباب_ساز
برای لذت بردن از بازی با حباب لازم نیست حتما بیرون از خانه بروید. برای این بازی، شما به یک بشقاب و نی برای هر نفر، مقداری مایع ظرفشویی و آب احتیاج دارید. کمی مایع ظرفشویی وسط هر بشقاب بریزید. کمی آب روی آن ریخته و به آرامی هم بزنید، این کار را تا کف کردن آب ادامه دهید. از بچهها بخواهید که نی را داخل کف گذاشته و به آرامی داخل آن فوت کنند. حالا میتوانید حبابهای بزرگ درست کنید. برای ایجاد رقابت میان بچهها، میتوانید به هرکسی که حباب بزرگتر درست کند یا حبابش دوام بیشتری داشته باشد، جایزه بدهید.
🦋🌼🌸🦋👦
🔙7🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
#بازی_آیت_الله_حائری_بانوه_هایشان
بازی با کودکان در اسلام بسیار سفارش شده است.
فیلمی دیده نشده از آیت الله حائری که با نوههایشان بازی میکنند.
🌼🌸👦
🔙8🔜
🦋🌼🌸🦋👦
#داستان
#آزادی_پروانه_ها
بهار بود ، پروانه های قشنگ و رنگارنگ در باغ پرواز می كردند.
حسام ، پسر كوچولوی قصه ما توی اين باغ ، لابه لای گلها می دويد و پروانه ها را دنبال می كرد . هر وقت پروانه زيبايی می ديد و خوشش می آمد آرام به طرف او می رفت تا شكارش كند . بعضی از پروانه ها كه سريعتر و زرنگتر بودند ، از دستش فرار می كردند، اما بعضی از آنها كه نمی توانستند فرار كنند ، به چنگش می افتادند . حسام ، وقتی پروانه ها را می گرفت، آنها را در يک قوطی شيشه ای زندانی می كرد .
يک روز چند پروانه زيبا گرفته بود و داخل قوطی انداخته بود ، قصد داشت كه پروانه ها را خشک كند و لای كتابش بگذارد و به همكلاسی هايش نشان بدهد . پروانه ها ترسيده بودند ، خود را به در و ديوار قوطی شيشه ای می زدند تا شايد راه فراری پيدا كنند . حسام همين طور كه قوطی شيشه ای را در دست گرفته بود و به پروانه ها نگاه می كرد خوابش برد . در خواب ديد كه خودش هم يک پروانه شده است و پسر بچه ای او را به دست گرفته و اذيت می كند . تمام بدنش درد می كرد و هر چه فرياد و التماس می كرد كسی صدايش را نمی شنيد . بعد پسر بچه ، حسام را ما بين ورقهای كتابش گذاشت و كتاب را محكم بست و فشار داد . دست و پای حسام كه حالا تبديل به يک پروانه نازک و ظريف شده بود ، ترق ترق صدا می داد و می شكست و حسام هم همين طور پشت سر هم جيغ بلند می كشيد . ناگهان از صدای فرياد خودش از خواب پريد و تا متوجه شد كه تمام اين ها خواب بوده است دست به آسمان بلند كرد و از خدا تشكر كرد .
ناگهان به ياد پروانه هايی افتاد كه در داخل قوطی شيشه ای، زندانی شده بودند..! بعد ، قوطی پروانه ها را به باغ برد ، در قوطی را باز كرد و پروانه ها را آزاد كرد . پروانه ها خيلی خوشحال شدند و از قوطی بيرون پريدند و شروع به پرواز كردند .
حسام فرياد زد : پروانه های قشنگ مرا ببخشيد كه شما را اذيت می كردم. قول می دهم اين كار زشت را هرگز تكرار نكنم.
🦋🌼🌸🦋👦
🔙9🔜
🦋🌼🌸🦋👦
#شعر
#دوازده_امام
شعر دوازده امام کودکانه
اول امام علی (ع) هست جانشین نبی
دوم امام حسن (ع) سرور هر مرد و زن
سوم امام حسین (ع) فدای او هر دو عین
چهارم امام سجاد (ع) سجده می کردند زیاد
پنجم امام باقر (ع) عالم بودند و طاهر
ششم امام صادق (ع) راستگو و خیلی لایق
هفتم امام کاظم (ع) خوشرو بودند و عالم
هشتم امام رضا(ع) راضی به کار خدا
نهم امام جواد (ع) بخشنده و خوش نها
دهم امام هادی(ع) راهنمای آزادی
یازدهم عسکری (ع ) دور و برش لشکری
آخر امام زمان (عج ) بیش از پدر مهربان
🦋🌼🌸🦋👦
🔙10🔜
🦋🌼🌸🦋👦
#بازی
#سیب_زمینی_داغ
این بازی خندهی همه افراد را به دنبال دارد. از بچهها بخواهید به صورت دایرهوار روی زمین بنشینند. آهنگی پخش کنید و یک سیبزمینی یا توپ به بچهها بدهید و بخواهید با تمام سرعت آن را دستبهدست کنند. به محض تمام شدن آهنگ، بازیکنی که سیبزمینی در دستش باشد باید از حلقهی بازی خارج شود. این بازی را آنقدر ادامه دهید تا تنها یک نفر باقی بماند. او برندهی بازی است.
🦋🌼🌸🦋👦
🔙11🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
#زود_قضاوت_نکنیم
(و در مورد دیگران بهتر است بگوییم اصلا قضاوت نکنیم).😭
🌼🌸👦
🔙12🔜
🦋🌼🌸🦋👦
#بازی
#بشقاب_میوه
تعداد بازیکنان: بیشتر از ۶ نفر
گروه سنی: کودکان ۵ تا ۱۲ ساله
نام چهار میوه را انتخاب کنید و سپس هر یک از بازیکنان، از میان نام این ۴ میوه، نام یکی را برای خود انتخاب کند (به عنوان نمونه ۲ نفر پرتقال، ۲ نفر هلو، سه نفر موز و ۴ نفر سیب داشته باشید). توجه داشته باشید نام هر میوه باید حتماً بیشتر از یک فرد را دربرگیرد بنابراین نمیتوانید از نام یک میوه فقط یک نفر داشته باشید.
پس از انتخاب نامها، بازی آغاز میشود. گروه بازیکنان به شکل دایرهوار میایستند. یک نفر، نام میوهای را بلند میگوید، افرادی که نام آن میوه را انتخاب کردهاند، باید سریع جای خود را با یکدیگر عوض کنند. سپس نفر سمت راستی آن بازیکن نام میوه دیگری را میگوید. اگر یکی از بازیکنان به جای گفتن نام میوه، بگوید بشقاب میوه همه بازیکنان باید جای خود را تغییر دهند.
این بازی ساده هیچ برنده یا بازندهای ندارد اما کودکان افزون بر اینکه در این بازی هیجان و خنده زیادی را تجربه خواهند کرد، توجه، تمرکز و سرعت عملشان نیز تقویت میشود. همچنین کودکان خود میتوانند با خلاقیتهای خود، هیجانات و قوانین بیشتری به این بازی بیافزایند.
🦋🌼🌸🦋👦
🔙13🔜
🦋🌼🌸🦋👦
#شعر
#خدای_بزرگ
ميگن خداي بزرگ
داره يه باغ زيبا
يه جاي خوب و قشنگ
براي آدم خوبا
پُر گُله باغ خدا
تو اونجا نيست هيچي زشت
خيلي قشنگه باغش
به اونجا ميگن بهشت
دلم ميخواد براتون
حالا بگم از اون باغ
اونجا كه آدماشن
هميشه شاد و قبراق
خيلي بزرگِ باغش
داره درخت فراوون
نهرهاي شير و عسل
هستند ميونش رَوون
حالا بگم براتون
آدرس باغ خدا
از آسمون اول
يه خورده ميري بالا
ميري تا كه ميرسي
خونهي فرشتهها
بعد ميپرسي از اونا
آدرس باغ خدا
ميگن كه بايد بري
تا آسمون هفتم
يهكم بري جلوتر
مواظب باش نشي گم
بعد ميرسي به يه پل
اسمش پل صراطه
اگر بتوني ردشي
يعني خدا باهاته
بعدش خدا ميفرسته
تو رو يه جاي بهتر
اسم اونجا بهشته
از همهجا قشنگتر
🦋🌼🌸🦋👦
🔙14🔜
🦋🌼🌸🦋👦
#شعر
#بانوی_رستگار
مادربزرگ دوباره
امشب یه قصه داره
از حضرت خدیجه(س)
حرفای تازه داره
میگه: گلم خدیجه(س)
بانویی رستگاره
همسر پیغمبره
کنار ماه، ستاره
مادر حضرت یاس
تو دامنش بهاره
گفته رسول جانها
خدیجه جان نثاره
برام تا غار حرا
آب و غذا میاره
تمام اموالشو
برا خدا میذاره
هیچ کسی توی قلبم
جای اونو نداره
یه عده نامسلمون
بی ادب و بی چاره
اذیتش می کردن
تا بگه دین نداره
یا مثل آدم بَدا
از دین حق بیزاره
اما خبر نداشتن
مادر ما بیداره
با صبرو رنج بسیار
حافظ دین یاره
بعد هزار سال هنوز
چراغ راه تاره
مثل یه ابر رحمت
لطفش به ما می باره
شاعر
#سعید_وحیدی
🦋🌼🌸🦋👦
🔙16🔜
🦋🌼🌸🦋👦
#شعر
#باز_باران
باز باران ,با ترانه,با گهرهای فراوان,می خورد بر بام خانه,یادم آرد روز باران,گردش یک روز دیرین,خوب و شیرین,توی جنگلهای گیلان,کودکی ده ساله بودم,شاد و خرم,نرم و نازک,چُست و جابک,با دو پای کودکانه,می دویدم همچو آهو,می پریدم از سر جو,دور می گشتم ز خانه,می شنیدم از پرنده,از لب باد وزنده,داستانهای نهانی,رازهای زندگانی,برق چون شمشیر بُرّان,پاره میکرد ابرها را,تندر دیوانه غرّان,مشت می زد ابرها را,جنگل از باد گریزان,چرخها می زد چو دریا,دانه های گرد باران,پهن می گشتند هرجا,سبزه در زیر درختان,رفته رفته گشت دریا,توی این دریای جوشان جنگل وارونه پیدا,بس گوارا بود باران,به!چه زیبا بود باران ,می شنیدم اندر این گوهر فشانی,رازهای جاودانی,پندهای آسمانی,بشنو از من کودک من,پیش چشم مرد فردا,زندگانی خواه تیره خواه روشن,هست زیبا هست زیبا هست زیبا
🦋🌼🌸🦋👦
🔙18🔜
🦋🌼🌸🦋👦
#شعر
#پيروز_شد_انقلاب
آي دسته دسته دسته قفل قفس شكسته
مرگ به شاه ظالــــم گفتيــم دسته دسته
آي خنده خنده خنده توي هــــوا پرنده
شاه فـــراري شده آمــــده وقت خنده
آي غنچه غنچه غنچه سيني و نقل و غنچه
از سفر آمــــــد امام واشد دهان غنچه
آي باغچه باغچه باغچه خورشيد روي طاقچه
پيروز شـــــد انقلاب گل داد باغ و باغچه
🦋🌼🌸🦋👦
🔙19🔜
🦋🌼🌸🦋👦
#داستان
#پلیس_مهربون
روزی خانواده ای که بچه کوچکی داشتند با هم در خیابان راه می رفتند تا کم کم به جای شلوغی رسیدند. وقتی که رسیدند پدر به پسرش که اسمش محمدرسول بود گفت : پسرم اینجا شلوغه مواظب خودت باش تا گم نشی.محمدرسول هم گفت : چشم بابا جون. همین طور که داشتند راه می رفتند یهو بابای محمد رسول متوجه شد که پسرش نیست.
شروع کردند به دنبال محمد رسول تا اورا پیدا کنند و همون مسیری رو که رفته بودند دوباره برگشتن ولی محمد رسولو پیدا نکردن. آقا محمد روس که خیلی ترسیده بود داشت می رفت که به یک فلکه رسید. وسط فلکه آقا پلیسه وایساده بود که توی این شلوغی چشمش به محمدرسول خورد.فوری رفت پیشش و بهش گفت : چی شده عزیزم؟ چرا گریه می کنی : اسمت چیه ؟ محمد رسول گفت مامانو بابامو گم کردم.اسمم محمد رسوله. آقا پلیسه گفت اشکالی نداره آقا کوچولو. بیا بریم من کمکت می کنم تا پدرو مادرتو پیدا کنیم. محمدرسول و آقا پلیسه با هم رفتند و آقا پلیسه به همکاراش خبر داد و از اونا اجازه گرفت تا با محمدرسول بره و مامان و باباشو پیدا کنه. وقتی تو خیابون داشتن با هم راه میرفتن یهو آقا پلیسه دید اون طرف خیابون یه آقا و خانومی خیلی نگرانن و دنبال کسی میگردن. فوری صداشون کرد : مامان و بابای محمدرسولم تا اونو دیدن دویدن و پسرشونو بغل کردن.آقا پلیسه گفت دیگه نگران نباشید. از این به بعد برای اینکه اگه گم شد زود پیداش کنید یه شماره تلفن از خودتون توی جیبش بذارید.اونا هم گفتن باشه و از آقا پلیسه تشکرکردند
🦋🌼🌸🦋👦
🔙21🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#انیمیشن
#لطفا_و_تشکر
کارتون بسیار زیبای کودکانه آموزنده و باحال
🌼🌸👦
🔙24🔜