نوید شاهد- «از اینکه پسر من شهید شده بسیار خوشحالم زیرا به خاطر روح بزرگی که داشت و دوستی اش با اهل بیت و حسن خلقش، مرگی به جز شهادت لایق سینا نبود. انتظار دارم که همه جوانان این کشور رهرو راه امام حسین (ع) و امثال سینا باشند تا باعث افتخار خانواده و کشور شوند.» آنچه خواندید بخشی از سخنان مادر شهید «سینا آقاجری» در گفتگو با نوید شاهد خوزستان است. شما را به خواندن متن کامل این گفت و گو دعوت می کنیم.

به گزارش نوید شاهد خوزستان، همچون روزهای دیگر بعد از خداحافظی و به پشتوانه بدرقه دعای خیر مادر راهی پادگان شد تا روز دیگری از دفتر دوران خدمت سربازیاش ورق بزند. آن روز ۳۱ شهریور، روز آغاز هفته دفاع مقدس بود. طبق هرسال آن روز هم همه چیز برای برگزاری مراسم رژه در بلوار قدس اهواز آماده شده بود.
سینا هم مانند هر جوان وطندوست دیگری با شوق شرکت در مراسم رژه از خانه بیرون رفت درحالیکه به مادر گفته بود وقتی برگشت، از مراسم رژه برایش میگوید اما هیچکس نمیدانست دست دژخیمان ملعون تروریست به خون او و دیگر جوانان خوزستانی آلوده خواهد شد و مادر را برای شنیدن قصه درخشش جوانش در مراسم رژه، چشمانتظار خواهد گذاشت. به علت کسالت و مراعات حال مادر شهید مصاحبه کوتاهی با وی داشتیم که در ادامه آن را خواهیم خواند.
شهید سینا آقاجری فرزند علیرضا، ۲۳ آذر سال ۱۳۶۸ در شهر اهواز متولد شد. دوران کودکی تا جوانیاش را در زادگاهش سپری کرد. در حال گذراندن دوران خدمت سربازی اش بود که در تاریخ ۳۱ شهریور ۹۷ در جریان حادثه تروریستی مراسم رژه دفاع مقدس به دست تروریست های تکفیری به فیض شهادت نائل آمد.
نوید شاهد خوزستان: لطفا خودتان را معرفی کرده و نسبت خود را با شهید بیان کنید.
میترا حدادی: میترا حدادی هستم مادر شهید سینا آقاجری که در سن ۲۹ سالگی و در حادثه تروریستی خوزستان در مراسم رژه هفته دفاع مقدس به شهادت رسید.
نوید شاهد خوزستان: درخصوص تولد شهید و زندگی کودکی و نوجوانی اش برایمان بگویید.
میترا حدادی: شهید کودکی خیلی خوبی داشت، پسری مظلوم و آرام که همیشه سرش به کار خودش گرم بود. در دوران کودکی اش هیچ وقت مرا اذیت نکرد و همیشه هوای من را داشت و زمانی هم که خواهرش به دنیا آمد، بسیار کمک حال من بود و به من کمک میکرد. علاقه شدیدی به ائمه و امام حسین (ع) داشت و در دوران جوانی خادم اهل بیت (ع) بود، خودش موکب داشت و در ایام محرم موکبش را برپا و به عزاداران حسینی خدمت رسانی می کرد. دارای حسن خلق بود و برای کوچک و بزرگ ارزش و احترام قائل بود و به خاطر رفتار خوب و صاف و صادق بودنش همه دوستش داشتند.
❤️@Banoyi_dameshgh❤️
✨حیدریون✨
میگـفت↓
-وَخـُدانڪنہتومجـٰازے
حقالنـٰاسڪنیم.!
باچـتنـامحـࢪم!✖️
بایہپـروفـٰایلڪـہبہگنـاهمیندازھ!
بایهڪانالمبتذل🚫
بایہڪپیڪردنڪہࢪاضینیستـن!
بایهمزاحـمت!
باایجادگروھ مختلـط|:
باتبࢪج🖐🏻
بایهلایڪوڪامنت‼️
-حواسـتباشههمشنوشتهمیشہ مؤمن!
#ـتلنگࢪانـھ
#حیدࢪیوݩ
~حیدࢪیون🍃
📚رمان : #مقتدا #قسمت_26 به طرف بچه ها برگشتم و صدایم را بالا بردم: خواهرا قرار شد جامونو با آقایون
📚رمان:
#مقتدا
#قسمت_27
بعد از نماز صبح، صبحانه را همانجا خوردیم و
راه افتادیم به سمت دوکوهه. هرچه خورشید بالاتر میامد هوا گرمتر میشد. به پادگان دوکوهه رسیدیم. آنجا آقای صارمی توصیه های لازم را گوشزد کرد و به طرف اسلامیه حرکت کردیم. یکی از مناطق محروم ایلام در نزدیکی شهر مهران. دشت های اطراف حال و هوای عجیبی داشت؛ حال و هوای شهدایی… ناخودآگاه بغض هامان شکست. به اسلامیه که رسیدیم، حدود هفت کیلومتر در جاده خاکی رفتیم تا رسیدیم به یک روستای کوچک و محروم.
از در و دیوار روستا محرومیت می بارید. ما در حسینیه ساکن شدیم؛ زیر سقف ها و دیوارهای کاهگلی و کنج های تار عنکبوت بسته. قرار بود غبار محرومیت را از روستا بزداییم.
من معلّم قرآن و احکام کودک و نوجوان بودم. اما آقاسید هم امام جماعت بود، هم با بقیه بچه ها بیل میزد، هم با بچه ها بازی میکرد و هم با عقاید انحرافی و وهابی مبارزه میکرد…
ادامه دارد....
~حیدࢪیون🍃
📚رمان: #مقتدا #قسمت_27 بعد از نماز صبح، صبحانه را همانجا خوردیم و راه افتادیم به سمت دوکوهه. هرچه
📚رمان :
#مقتدا
#قسمت_28
وقتی برگشتیم فهمیدم آقاسید هم از خادمان فرهنگسرای گلستان شهداست. اما هیچوقت با لباس روحانیت آنجا نمیامد. داشتم از فرهنگسرا بیرون میامدم که زهرا صدایم زد: طیبه برو دفتر فرهنگسرا ببین آقای حقیقی چکارت داره؟
تمام بدنم یخ کرد! زهرا خداحافظی کرد و گفت: حتما بری ها!
بعد موذیانه چشمک زد: سلام برسون!
با بی حوصلگی گفتم: برو ببینم!
نفس عمیقی کشیدم و تقه ای به در زدم. سید گفت : بفرمایید تو!
در را هل دادم و وارد شدم. روی یکی از صندلی ها نشستم. سید هم در را باز گذاشت و پشت میز نشست. دقیقا مثل ۵سال پیش، عرق میریخت و انگشتر عقیق را دور انگشتش می چرخاند. دل دل میکرد. گفتم : کارم داشتید؟
– بله… خانم صبوری! میدونم پنج سال گذشته، شما خیلی پخته تر شدید، خیلی چیزا عوض شده، فقط مطمئنم یه چیز برای من عوض نشده. اگه میتونستم از اولم از طریق پدرتون اقدام میکردم. ولی الان قضیه فرق کرده…
ادامه دارد...
✨بسم الله نور✨
سلام بزرگواران امشب به سومین محفلمون رسیدیم 😍
ساعت= 9:38
با اجازه اقا صاحب زمان محفل امشب هم شروع میشه 😊
Madahi Chand Roozi.mp3
897.5K
▷ ●━━━━━──── ♪♥️
ㅤ ◁ㅤ❚❚ㅤ▷ㅤㅤ↻
+ #هندزفری دم دسته؟؟؟
-بریم همونجایی که در روی عزیز دل علی افتاد 😭
••••••••••
هفتمین قدم :تلاوت قرآنه
اگر توجه کرده باشیم حتی خدا ۳ چیز رو برای ارامش ما قرار داده (¹-نگاه کردن به دریا ، ²-نگاه کردن به چهره والدین ،³-نگاه کردن به قرآن) خوب چرا قرآن ؟
میدونیم که تمام شرایط زندگی کردن ما با تمام حرکات و رفتار های ما توی قرآن توضیح داده اگر توجه کرده باشیم تک تک شهدا هم خوندنش حتی حاج قاسمی که وقت کافی نداشت ولی تا یک لحظه وقت پیدا میکرد قرآن میخوند 😊
هشتمین قدم: جلو گیری از پر خوابی
پر خوابی متصل میشه به تک تک امور انسان کسی که پر خواب😴 باشه کسله تنبله از نمازاش غافلِ پرخاشگره و اینکه هیچ وقت به کاراش نمیتونه برسه
برای همین باید پر خوابی کنار بره و حتی پر خوری که امام علی﴿؏﴾میفرمایند:بسیار خوردن، گند بویی می آورد.
نمیدونم فیلمی که یک خانم ژاپنی با پسر کوچیکش دارن از خیابون در میشن و دیدین یا نه 😔 اون لحظه رو ادم میبینه میسوزه ماشین وقتی به پای مادرش میخوره و مادرش میوفته بچه اولین کاری که میکنه میره و پای مادرش و نگاه میکنه و بعدش با پاش ضربه ایی به ماشین اون مرده میزنه
ادم اونجا میسوزه که وقتیحسن جانمون 😭 هی به اون نامرد میگه با مادرم چیکار داری با من حرف بزن سخته خیلی سخته ادم این همه سال توی محل توی مسجد و توی خونه ی خودشم غریب باشه
خیلی سخته ادم توی کوچه راه بره و تا نگاهش به در میوفته یاد اون میخ و اون آتیش میوفته یاد اون بدن پر از کبودی 😭 یاد گریه های حسین که شبا اب میخواست 😭
هدایت شده از ~حیدࢪیون🍃
✍حاج قاسم سلیمانی:
خدا را قسم میدهم به محمد و آل محمد؛
کشور ما را
و رهبر ما را
و ملت ما را
و سرزمین ما را
در کنف عنایت خود حفظ بفرماید.
#شبتون_شهدایی 🌙
#مدیر
هدایت شده از ~حیدࢪیون🍃
رفاقت با امام زمان...
خیلی سخت نیست!
توی اتاقتون یه پشتی بزارین..
آقا رو دعوت کنین..
یه خلوت نیمه شب کافیه..
آقا خیلی وقته چشم انتظارمونه!
🚛⃟🌵¦⇢ #نیمهشب
🚛⃟🌵¦⇢ #مدیر
ــ ــ ــ ـــــــ۞ـــــــ ــ ــ ــ
⇢ @Banoyi_dameshgh
هدایت شده از ~حیدࢪیون🍃
#جهٺبیدارشدنازخواببراۍنماز^^
قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحى إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً ۰۱۱
#سورهۍڪهف🌿
شبتونحسینۍ✨
دعاۍفرجآقاجانمونفراموشنشھ🌼🧡