~حیدࢪیون🍃
•┈••✾❀•💠🪴 *﷽*🪴💠•❀✾••┈• #حبل_الورید #قسمت_صد_دوم #شهیدعلےخلیلی خاک ها ،تنِ رنجور علی را در آ
•┈••✾❀•💠🪴 *﷽*🪴💠•❀✾••┈•
#حبل_الورید
#قسمت_صد_سوم
#شهیدعلےخلیلی
مادر بی تاب و بی قرار شده بود؛ انگار قلبش هرآن از سینه می خواست بیرون بیاید، سکوت خانه و تخت خالی پسرش، بیش از پیش ضربان قلبش را نامنظم کرده بود.
به دنبال راهی می گشت برای آرام کردن قلب بی قرارش.
راهی نیافت جز😔
جز رفتن به خانه ی پسرش .
خانه ای که علی اش ،با تمام وجود مدتها خواهانش بود.
چادرش را برداشت و راهی مزار علی شد.
آرام آرام قدم بر می داشت و اشک می ریخت، نگاهش در خیابان ها به زنان و دختران بد حجابی می افتاد که بخاطر بی عفتی انان؛ اکنون پسرش زیر خروارها خاک خوابیده.
انگارتاوان بد حجابی آنها را باید ناهی از منکر پس می داد.
مادر تسبیح قهوه ای رنگی را همیشه همراه خودش داشت.
آرام ذکر می گفت.
و هر چه مزار علی نزدیکتر و نزدیکتر میشد،بی قراریش بیشتر .
مادر به آرامگاه علی رسید.
سلام کرد و روی قبر افتاد😭:" سلام علی جان؛ سلام پسرم،من اومدم مامان. "
و تنها اشک روضه خوان روضه تن نخ نمای علی اکبرِ مادر می شد😭.
و مادر زیارت عاشورا را از کیفش برداشت،عکس خندان علی روی جلد کتاب بود.
مادر زیارت عاشورا می خواند و اشک می ریخت، شاید در بین سطر سطر و واژه واژه ی زیارت، داغ دلش بیشتر و بیشتر می شد.
اما ...
😔مادر به یاد احسان شاه قاسمی ضارب جانش افتاد.
ای کاش حالا که او قاتل علی اکبرش شده؛ به سزای اعمالش برسد اما 😔.
اما چه بسا این خواسته ای بی فایده باشد.
مردم در یک تظاهرات خواهان قصاص قاتل علی شدند ،اما همزمان شبکه های معاند 😡سینه احسان شاه قاسمی را به سینه زدند و مقصر را علی اعلام کردند و....
ادامه دارد..
نویسنده:سرکار خانم یحیی زاده
•┈┈••✾❀💠🍃🌺🍃💠❀✾••┈┈•