هدایت شده از اخبار ویژه
🔷بسیار تاسف بار است..
⁉️این درد را کجا فریاد بزنیم؟ سلبریتی ضد نظام است ولی طلبه مدافع نظام و خادم مردم است! مسئولین نظام به مخالفان نظام تا نفری۶۰۰میلیون میدهند تا چند دقیقه آنتن رسانه ملی را پر کنند ولی استاد حوزه و طلبه مدافع نظام از شدت فقر و ناداری باید مسافرکشی کند و به قتل هم برسد. و عجیب اینکه رسانه اون سلبریتی را مدافع حقوق و حامی مردم و طلبه را غارتگر و دزد معرفی می نماید.
به #ویژه_ترین کانال خبری در ایتا بپیوندید👇.
https://eitaa.com/joinchat/4073259207Cd2916ef4d3
هدایت شده از اخبار ویژه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📛 سوال!
اگرکسی قلبش پاک باشه ولی #حجاب رو به صورتی که اسلام گفته رعایت نکنه آیا کارش درسته؟
❇️ پاسخ👆 اینجا: یه کار تمیز رسانه ای از برادران افغانستانی 😎👏
به #ویژه_ترین کانال خبری در ایتا بپیوندید👇.
https://eitaa.com/joinchat/4073259207Cd2916ef4d3
39.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❎ دردمندانه باید گفت.
❎ پانزده سال پیش.
❎ آیا پیام آقا درک شد؟
❎ عمل شد.؟
اگر از کلام بنده دلخور شدید.
❎ با دقت و بدور از تعصب سخنان آقا را گوش کنید.
❎ قضاوت با خودتان.
💠💠💠
39.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❎ دردمندانه باید گفت.
❎ پانزده سال پیش.
❎ آیا پیام آقا درک شد؟
❎ عمل شد.؟
اگر از کلام بنده دلخور شدید.
❎ با دقت و بدور از تعصب سخنان آقا را گوش کنید.
❎ قضاوت با خودتان.
💠💠💠
هدایت شده از شادکنک 💯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زمین لرزه به پا کرد 😁😁
🆔 @ShadKoonak 💯
هدایت شده از تاریخ پهلوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
التماس بختیار از سازمان جاسوسی موساد برای ترور امام خمینی(ره)
✅کانال تاریخ پهلوی👇
https://eitaa.com/joinchat/4153737506C363110af5c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️ مدهای اجباری ..
🔷 آیا میدانید چرا مچ پا و دست و دکمه مانتو ها در مد جدید باز است پس خواهش میکنم که این ۴ دقیقه کلیپ که ارزش دیدن رو برای حفظ شخصیت انسان دارد را ببینید تا بیشتر آگاه شوید.
هدایت شده از علوم شناختی & جنگ ادراکی دکتر مهدی امینی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥نظر جالب این خانم اهل ترکیه درباره آتاتورکی که در اصل یهودی بود و در ظاهر مسلمانان...
🚨نکته قابل تامل اینجاست که #آتاتورک و #رضا_قلدر هر دو مأموریت داشتند؛ پروژه پروتستانتیسم اسلامی رو در ترکیه و ایران اجرا کنند تا در ادامه روند #سکولاریسم در اروپا به اسم #مدرنیسم، قدمی مهم در همسو کردن دو تمدن غنی آسیایی با غرب وحشی بردارن، جاییکه در آن خبری از تاریخ، تمدن و باورهای مذهبی نیست...
♨️ نتیجهاش #هویت_زدایی و استحاله از درونی هست که امروز در #ترکیه شاهدیم، جوری دچار وارونگی شناختی شدند که برای الحاق به اتحادیه اروپا، تن به هر خفتی دادند تا در نهایت فقط از مدرنیته رنگ و لعاب کذایی رو بگیرن و بشن سرزمین تروریست پرور و مایه عذاب همسایهها...
✅ ولی ایرانی جماعت با غنای فرهنگی، فاتحه رضا قلدر و دودمانش رو یکجا خوند و خیز برداشت برای نجات دنیا از دست تفکر ساختار شکن و ویرانگر سکولار تا امروز شاهد #احیای_امپراطوری_ایران_بزرگ باشیم که باعث تحولی عظیم در قلوب و عقول ملتها شد تا بدنبال #ظلم_ستیزی باشند.
#علوم_شناختی & #جنگ_ادراکی 🧠⚔️
@Dr_mahdiamini313
هدایت شده از 🌸 دو کلمه حرف حساب 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 شهادتت مبارک دلاور
🔹فردی که کودکش را در بغل گرفته و به روضه حضرت علی اصغر آورده، شهید بهروز واحدی از نیروهای سپاه قدس است که بامداد روز گذشته در سوریه به فیض شهادت نائل آمد.
🍎🍎🍎
هدایت شده از 🌸 دو کلمه حرف حساب 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔘از رضا پهلوی میپرسه آخرین نوروز و سال تحویلی که در کنار پدر گذرانده چه سالی بوده است؟ و او پاسخ میدهد: اگر اشتباه نکنم تابستان ۵۷
🔹احتمالا اون موقع تابستونا سال تحویل می شده😂😂😂
https://eitaa.com/harffe_hesab
💠💠💠
هدایت شده از 🌸 دو کلمه حرف حساب 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 امروز حرف اول را در دنیا رسانه ها میزنند. رسانه را جدی بگیریم....
💠💠💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 این بیانات آیت الله دژکام نماینده ولی فقیه در استان فارس و امام جمعه شیراز درباره بی بند و باری افسار گسیخته در مسجد تاریخی نصیرالملک شیراز که البته شامل حال سایر اماکن به اصطلاح گردشگری نیز می گردد برسانید به گوش سمع میراث فرهنگی و گردشگری.
❌ بیچارگی یعنی که این به اصطلاح، صنعت به جای آشنا کردن مردم با فرهنگ غنی ایرانی اسلامی بشود تخریبگر دین و شرع و فرهنگ و البته پولِ کثیف پارو کند.
🔴 این نهیبهای آیت الله دژکام لازم است از حنجره سایر علمای عظام نیز در برابر ولنگاری و اباحه گری که این روزها در اماکن عمومی شاهدیم برخیزد نه اینکه مثل بعضی از بزرگواران، دنبال احتجاج شرعی بگردند که روحانیِ آمر به معروف و ناهی از منکر را تخطئه نموده و مقصر بپندارند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔆 در انتشار مطالب، سهیم باشید.
🔷️🔹️ @khakriz2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلم از طرف دکتر حسین امیدی
34.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔵 فیلم کامل حضور استاد مرتضی خدامی اعجوبه بابلسری
👈در برنامه تلویزیونی محفل که همه را شگفت زده کرد
🔹بخاطر مطالبی که در باب بزرگی اسلام و قرآن در این ویدیو مطرح میشود، شک نکنید با نشر حداکثری این ویدئو میتوانید در ثواب آن شریک شوید🇮🇷
عبدالصاحب ناصری:
💥خدایِ مردمان دِه!
✍ عبدالصاحب ناصری ـ ایلام
بخش نخست: اوایل دههٔ پنجاه؛ بیش از نیم قرن پیش، خیلی کودک بودم. مثل یک رؤیای دور و شیرین یادم میآید در تابستانهای مهران که هُرم گرمایش چون حرارت تنور بود، مرحوم پدر و مادرم ــ غفرالله تعالی لهما و لنا ــ سحرگاهان پیش از خروسخوان نخست، از خواب بر میخاستند و سفرهٔ سحری میگستراندند و بر آن مختصری قوت که ماحصل دستان پینهبستهٔ خودشان بود میگذاشتند و به همراه تمام اعضای خانواده اعم از مکلف و غیرمکلف بر سفرهٔ ضیافت آسمان بیغبار روستا مینشستند.
چه نور و شکوه و سرور معنویتی داشت صفای آن سفرهٔ سادهٔ سُحوره (سحری) که ختم به خدا میشد!
🔹 پدر و بزرگترهای خانه، پس از صرف سحری و گزاردن نماز صبح به سان رود راهی جهاد تلاش معاش در باغ و کشتزار و چمنزار میشدند!
مادر ــ نوّرالله تعالی قبرها ــ نیز موج نیاسودهٔ در تلاطم برای سامان امور داخلی منزل بود، اموری که فهرست بلندش با دوشیدن احشام و رفت و روب طویله آغاز و با همزدن مشک بزرگی که از پوست گاو یا گوساله بود و "گاوس" نامیده میشد و مملو از ماست بود، تا تدارک ماست و تهیهٔ کره و شیراز (توف) و بافتن طبق و جاروب و تدارک آب و متعدد امر دیگر دامن میگستراند، به فرجام میرساند!
♦️ آن زمان روستای ما برق نداشت، از کارخانهٔ یخ مرحوم حاج شنبه عربصیفی ــ رحمةالله تعالی علیه ــ که بیتردید حاتم طایی آن دوران دیار زاگرس بود و درب دل و منزلش بر روی مسافر و مجاور و غریب و قریب باز، از شهر قالب یخی میآوردند و در گونی کنفی میپیچیدند و در گوشهٔ کاهدان در میان کاه قرار میدادند تا به وقت افطار، آبگوارای مشکی را با آن خنک کنند که مادر از چشمهای زلال که با روستا فاصلهٔ قابل توجهی داشت، پر کرده و بر کول چون کوه مهربانش کشیده و بر "کولهنانی" (سایبانی برای خنک نگهداشتن مشکها) نهاده که سر بر سایهسار نخلی گذاشته که گیسوان به دستان باد و آفتاب سپرده و چهره به چهرهٔ آفتاب دوخته بود!
🔸 در آستانهٔ غروب، مردان روستا در ازدحام همهمهٔ گلههای گوسفند و گاو که ابری از غبارِ سُمهایشان بر آسمان بود، خسته از تلاش روزانه، در حالی به دِه برمیگشتند که تنور خورشید، رخسار چین خوردهٔ آنان را برشته و برنزه کرده و شدت عطش عارض از روزهداری، زبان را در کامشان چون آجرِ پخته در کوره ساخته بود!
🔹 مادر و خواهران در این هنگامه دست در کار تدارک سفرهٔ افطار بودند، حیاط خاکی خانه را آب میزدند تا در خنکای آن، شمیم جاننواز نمناکی در فضا پراکنده شود و خستگی از تنها گیرد، تنور میافروختند تا نانی بپزند که گندمش حاصل زحمت پدر بود و بوی عطرش در هفت اقلیم و آسمان میپیچید و اهل آسمان را به طواف آن تنور گِلی و به زیارت قرص قمر مادری میآورد که دستان در تنور تفتیده میکرد و نان را بر سینهٔ صاف چون مسِ گداختهٔ آن مینشاند!
و اما آنچه از نعمتهای پروردگار بر سفرهٔ افطار گذارده میشد، تقریباً همهاش محصول بیواسطهٔ دستان پدر و مادر و برادران و خواهرانی بود که از خاک مزرعه به سفرهٔ خانه آورده بودند و خود در کاشت و برداشت و پرداخت آن نقش ممتاز بیبدیل داشتند؛ از لبنیات گرفته تا گوشت و نان و خرما و مرکبات و مخلّفاتی که زینت و برکت سفره میشدند.
♦️ خورشید که در نگاه کودکی من میرفت در آنسوی زرباطیه و بدره ــ شهرهای مرزی عراق ــ غروب کند و بستر خوابش را بگستراند، ما کوچکترها اولین ستارهای را رصد میکردیم که در آسمان طلوع میکرد، باانگشت کوچک اشارهمان حاصل رصدمان را که مؤید هنگامهْ افطار و گشودن روزه بود شادمانه در آغوش خستهٔ پدر به او هدیه میدادیم و در این گشایشِ فرحبخشِ مؤمنانه سهیم میشدیم.
مؤذنهای دِه؛ مرحوم کربلایی محمد اسپرهم و مرحوم مشهدی جلیل اجلالی ــ که در تقدیم و تأخیرشان تردید دارم ــ در دوران نبود برق و بوق و بلندگو از پلههای چوبی بالا میرفتتد و بر پشت بام خانههای کاهگلی آوای دلنشین بانگ اللهاکبرشان در آسمان طنین میانداخت، و بدینسان رسماً زمان نماز مغرب و افطار، اعلان عمومی میشد!
🔸هنوز در گوش جان کودکانهام می پیچد صدای متواضعانه و سرشار از ایمان و احساس پدر به وقت وضو که ساده و بیپیرایه در کمال خضوع میگفت: « تُوَضَّأُ و تُوَصَّلاةُ قُربَةً اِلی اللهِ، اللهُ اکبرُ ».
وقت افطار همه بر سفره حاضر بودند، همه که میگویم یعنی همه!
ادامه در پست بعدی...
#ایلامیاران
@ilamyaran
💥خدایِ مردمانِ دِه!
✍ عبدالصاحب ناصری ـ ایلام
بخش دوم و پایانی: حضور مهربان خدا را و فرشتگانش را با قلب کوچک و با تمام عواطف کودکانهام بر آن مائدهٔ بِرّ و بندگی احساس میکردم.
از خروسخوان سحر تا طلوع دوبارهٔ قمر، جماعتی در اجرا و اجابت فرمان صیام کمر به اطاعت خالق بسته و از حلال او امساک متعبدانه کرده و اکنون به اذنش بر سفرهٔ بخشایشش نشسته، چگونه غیبت آن خدا بر خوان خواندن این جمع موجه میآید؟!
و اما در نگاه و نظر مادر، همسایگان هرگز غایب نبودند. او در مقام عمل، فاطمهوار درس « الجار ثم الدار » را به همهٔ ما میآموخت! سهم معین و مقدر همسایگان از سفرهٔ افطار را در ماعونی (ظرف غذا) قرار میداد و ما را مأمور رساندن آن طعام به همسایه!
مردمان دِه با همهٔ سادگی وصمیمیت، گوش بندگی در دست و سر فرمانبرداری بر پای خدا نهاده بودند و ردّ او جاری بود در جای جای زندگیشان، در کشتزار و کاشانه، در کوچههای خاکی روستا، در پیوند دلها، در حل اختلافات، بر سر چشمه، بر زبان چوپان گله، بر تنهٔ نخلهای سر بر آسمان نهاده، بر لب طفل شیرخوار در گهواره خفته، بر دست و دامان پاک مادر، بر جبین پرچین پدر، در خانهٔ برزگر و کدخدا!
🔸 آری، آری؛ خدای دِه و دهاتیها همه جا بود، اصلاً خدای روستا چیز دیگری بود! ساده و صمیمی و آسانگیر، منبسط و چهرهگشاده، نزدیک و دستیافتنی، دلگشا و غمگسار، عطر نَفَسش در قطره قطرهٔ آب مشکی که از آن آشامیده بود به مشام میرسید. به نظر میآمد خدا دلتنگ همهٔ اهالی روستا و تمام امورشان باشد. در روستا خدا با کسی قهر نبود، از اینرو همه، هر صبح و شام دعوتش میکردند و دستان دعا در دستان اجابتش میگذاشتند و قصهٔ غصههایشان برایش میگفتند و او لبخند ملیح بر لب، در پاسخ داستان یونس را برایشان روایت میکرد.
🔹روزه، رمضان، تابستان، روستا، اذان، افطار رستگاری، گلّه، سحوره، مزرعه، مادر، ماعون، همسایه، خواهر، خانه، کاهدان، برادر، بندگی، تنور، نان، نماز، خاک و سرانجام خدا، اینها واژگان در هم تنیدهای هستند که شکوه زندگی مؤمنانهٔ دهاتی را برای کودک همواره همراه دلم میسرایند، میسازند، معنی میکنند، نشان میدهند و بدان میخوانند!
کاش من در کودکی خویش میماندم، در کوچههای خاکی دِهمان در مهران در دامن مهر خدا چنان خاکبازی میکردم که از خستگی خوابم میبُرد و یا اینکه در خواب امروزم، خدا به دیدار تجربههای شیرین دیروز کودکیام میبرد!
پنجشنبه؛ ۹ فروردین۱۴۰۳ مصادف با ۱۷ رمضان ۱۴۴۵
#ایلامیاران
@ilamyaran
عبدالصاحب ناصری:
💥خدایِ مردمان دِه!
✍ عبدالصاحب ناصری ـ ایلام
بخش نخست: اوایل دههٔ پنجاه؛ بیش از نیم قرن پیش، خیلی کودک بودم. مثل یک رؤیای دور و شیرین یادم میآید در تابستانهای مهران که هُرم گرمایش چون حرارت تنور بود، مرحوم پدر و مادرم ــ غفرالله تعالی لهما و لنا ــ سحرگاهان پیش از خروسخوان نخست، از خواب بر میخاستند و سفرهٔ سحری میگستراندند و بر آن مختصری قوت که ماحصل دستان پینهبستهٔ خودشان بود میگذاشتند و به همراه تمام اعضای خانواده اعم از مکلف و غیرمکلف بر سفرهٔ ضیافت آسمان بیغبار روستا مینشستند.
چه نور و شکوه و سرور معنویتی داشت صفای آن سفرهٔ سادهٔ سُحوره (سحری) که ختم به خدا میشد!
🔹 پدر و بزرگترهای خانه، پس از صرف سحری و گزاردن نماز صبح به سان رود راهی جهاد تلاش معاش در باغ و کشتزار و چمنزار میشدند!
مادر ــ نوّرالله تعالی قبرها ــ نیز موج نیاسودهٔ در تلاطم برای سامان امور داخلی منزل بود، اموری که فهرست بلندش با دوشیدن احشام و رفت و روب طویله آغاز و با همزدن مشک بزرگی که از پوست گاو یا گوساله بود و "گاوس" نامیده میشد و مملو از ماست بود، تا تدارک ماست و تهیهٔ کره و شیراز (توف) و بافتن طبق و جاروب و تدارک آب و متعدد امر دیگر دامن میگستراند، به فرجام میرساند!
♦️ آن زمان روستای ما برق نداشت، از کارخانهٔ یخ مرحوم حاج شنبه عربصیفی ــ رحمةالله تعالی علیه ــ که بیتردید حاتم طایی آن دوران دیار زاگرس بود و درب دل و منزلش بر روی مسافر و مجاور و غریب و قریب باز، از شهر قالب یخی میآوردند و در گونی کنفی میپیچیدند و در گوشهٔ کاهدان در میان کاه قرار میدادند تا به وقت افطار، آبگوارای مشکی را با آن خنک کنند که مادر از چشمهای زلال که با روستا فاصلهٔ قابل توجهی داشت، پر کرده و بر کول چون کوه مهربانش کشیده و بر "کولهنانی" (سایبانی برای خنک نگهداشتن مشکها) نهاده که سر بر سایهسار نخلی گذاشته که گیسوان به دستان باد و آفتاب سپرده و چهره به چهرهٔ آفتاب دوخته بود!
🔸 در آستانهٔ غروب، مردان روستا در ازدحام همهمهٔ گلههای گوسفند و گاو که ابری از غبارِ سُمهایشان بر آسمان بود، خسته از تلاش روزانه، در حالی به دِه برمیگشتند که تنور خورشید، رخسار چین خوردهٔ آنان را برشته و برنزه کرده و شدت عطش عارض از روزهداری، زبان را در کامشان چون آجرِ پخته در کوره ساخته بود!
🔹 مادر و خواهران در این هنگامه دست در کار تدارک سفرهٔ افطار بودند، حیاط خاکی خانه را آب میزدند تا در خنکای آن، شمیم جاننواز نمناکی در فضا پراکنده شود و خستگی از تنها گیرد، تنور میافروختند تا نانی بپزند که گندمش حاصل زحمت پدر بود و بوی عطرش در هفت اقلیم و آسمان میپیچید و اهل آسمان را به طواف آن تنور گِلی و به زیارت قرص قمر مادری میآورد که دستان در تنور تفتیده میکرد و نان را بر سینهٔ صاف چون مسِ گداختهٔ آن مینشاند!
و اما آنچه از نعمتهای پروردگار بر سفرهٔ افطار گذارده میشد، تقریباً همهاش محصول بیواسطهٔ دستان پدر و مادر و برادران و خواهرانی بود که از خاک مزرعه به سفرهٔ خانه آورده بودند و خود در کاشت و برداشت و پرداخت آن نقش ممتاز بیبدیل داشتند؛ از لبنیات گرفته تا گوشت و نان و خرما و مرکبات و مخلّفاتی که زینت و برکت سفره میشدند.
♦️ خورشید که در نگاه کودکی من میرفت در آنسوی زرباطیه و بدره ــ شهرهای مرزی عراق ــ غروب کند و بستر خوابش را بگستراند، ما کوچکترها اولین ستارهای را رصد میکردیم که در آسمان طلوع میکرد، باانگشت کوچک اشارهمان حاصل رصدمان را که مؤید هنگامهْ افطار و گشودن روزه بود شادمانه در آغوش خستهٔ پدر به او هدیه میدادیم و در این گشایشِ فرحبخشِ مؤمنانه سهیم میشدیم.
مؤذنهای دِه؛ مرحوم کربلایی محمد اسپرهم و مرحوم مشهدی جلیل اجلالی ــ که در تقدیم و تأخیرشان تردید دارم ــ در دوران نبود برق و بوق و بلندگو از پلههای چوبی بالا میرفتتد و بر پشت بام خانههای کاهگلی آوای دلنشین بانگ اللهاکبرشان در آسمان طنین میانداخت، و بدینسان رسماً زمان نماز مغرب و افطار، اعلان عمومی میشد!
🔸هنوز در گوش جان کودکانهام می پیچد صدای متواضعانه و سرشار از ایمان و احساس پدر به وقت وضو که ساده و بیپیرایه در کمال خضوع میگفت: « تُوَضَّأُ و تُوَصَّلاةُ قُربَةً اِلی اللهِ، اللهُ اکبرُ ».
وقت افطار همه بر سفره حاضر بودند، همه که میگویم یعنی همه!
ادامه در پست بعدی...
#ایلامیاران
@ilamyaran
💥خدایِ مردمانِ دِه!
✍ عبدالصاحب ناصری ـ ایلام
بخش دوم و پایانی: حضور مهربان خدا را و فرشتگانش را با قلب کوچک و با تمام عواطف کودکانهام بر آن مائدهٔ بِرّ و بندگی احساس میکردم.
از خروسخوان سحر تا طلوع دوبارهٔ قمر، جماعتی در اجرا و اجابت فرمان صیام کمر به اطاعت خالق بسته و از حلال او امساک متعبدانه کرده و اکنون به اذنش بر سفرهٔ بخشایشش نشسته، چگونه غیبت آن خدا بر خوان خواندن این جمع موجه میآید؟!
و اما در نگاه و نظر مادر، همسایگان هرگز غایب نبودند. او در مقام عمل، فاطمهوار درس « الجار ثم الدار » را به همهٔ ما میآموخت! سهم معین و مقدر همسایگان از سفرهٔ افطار را در ماعونی (ظرف غذا) قرار میداد و ما را مأمور رساندن آن طعام به همسایه!
مردمان دِه با همهٔ سادگی وصمیمیت، گوش بندگی در دست و سر فرمانبرداری بر پای خدا نهاده بودند و ردّ او جاری بود در جای جای زندگیشان، در کشتزار و کاشانه، در کوچههای خاکی روستا، در پیوند دلها، در حل اختلافات، بر سر چشمه، بر زبان چوپان گله، بر تنهٔ نخلهای سر بر آسمان نهاده، بر لب طفل شیرخوار در گهواره خفته، بر دست و دامان پاک مادر، بر جبین پرچین پدر، در خانهٔ برزگر و کدخدا!
🔸 آری، آری؛ خدای دِه و دهاتیها همه جا بود، اصلاً خدای روستا چیز دیگری بود! ساده و صمیمی و آسانگیر، منبسط و چهرهگشاده، نزدیک و دستیافتنی، دلگشا و غمگسار، عطر نَفَسش در قطره قطرهٔ آب مشکی که از آن آشامیده بود به مشام میرسید. به نظر میآمد خدا دلتنگ همهٔ اهالی روستا و تمام امورشان باشد. در روستا خدا با کسی قهر نبود، از اینرو همه، هر صبح و شام دعوتش میکردند و دستان دعا در دستان اجابتش میگذاشتند و قصهٔ غصههایشان برایش میگفتند و او لبخند ملیح بر لب، در پاسخ داستان یونس را برایشان روایت میکرد.
🔹روزه، رمضان، تابستان، روستا، اذان، افطار رستگاری، گلّه، سحوره، مزرعه، مادر، ماعون، همسایه، خواهر، خانه، کاهدان، برادر، بندگی، تنور، نان، نماز، خاک و سرانجام خدا، اینها واژگان در هم تنیدهای هستند که شکوه زندگی مؤمنانهٔ دهاتی را برای کودک همواره همراه دلم میسرایند، میسازند، معنی میکنند، نشان میدهند و بدان میخوانند!
کاش من در کودکی خویش میماندم، در کوچههای خاکی دِهمان در مهران در دامن مهر خدا چنان خاکبازی میکردم که از خستگی خوابم میبُرد و یا اینکه در خواب امروزم، خدا به دیدار تجربههای شیرین دیروز کودکیام میبرد!
پنجشنبه؛ ۹ فروردین۱۴۰۳ مصادف با ۱۷ رمضان ۱۴۴۵
#ایلامیاران
@ilamyaran
🔴چـرا مـسـئـولان؟ #دانستن_تکلیف_مردم_است
آنچه یا نمیدانیم یا به صورت کامل نمیدانیم...
بخشی از ثمره خون شهیدان یعنی امکانات فرهنگی که تقریبا احتکار شده👇👇👇
۱. ۷۴۰۰۰ مسجد (سایت رسمی با اختلاف آمار!!!)
۲. ۶۰۰۰۰ پایگاه مقاومت بسیج (سردار سلامی)
۳. ۱۰۰۰۰۰ هیئت مذهبی ثبت شده (سایت رسمی) و🔻
دهها هزار هیئت و جلسه مذهبی ثبت نشده
۳. ۸۱۰۰ امامزاده ثبت شده (سایت رسمی) و🔻
بسیاری مراقد و بقعههای مورد احترام مردم
۴. ۲۰۰۰۰۰ هزار موقوفه ثبت شده(سایت رسمی)🔻
و ثبت نشده
۵. ۸۲۰۰ مرکز و مؤسسه قرآنی ثبت شده و🔻
دهها هزار جلسه و محفل قرآنی ثبت نشده
۶. ۹۰۰ نماز جمعه بادفاتر و ستادها و بدانید🔻
امام جمعه بیش از ۴۰ جایگاه مؤثر دارد!
۷. ۴۷۰ حوزه علمیه با ۲۵۵۰۰۰ حوزوی خواهر و برادر
۸. نمایندگیهای ولی فقیه در سپاه با اختیارات امکانات بالا
۹. عقیدتیها و بخش تعلیم و تربیت(صالحین) سپاه
۱۰. عقیدتیهای ارتش با اختیارات و امکانات بالا
۱۱. عقیدتیهای سپاه با اختیارات و امکانات بالا
۱۲. نهاد ولی فقیه در دانشگاهها با اختیارات و امکانات بالا
۱۳. انجمن اسلامی در مدارس کشور
۱۴. ادارات اوقاف و امور خیریه(عضویت در شوراها و ستادهای مؤثر شهری)
۱۵. ادارات تبلیغات اسلامی(عضویت در شوراها و ستادهای مؤثر شهری)
۱۶. بیش از ۹۰۰ ستاد امر به معروف با اختیارات بسیار بالا
۱۷. عقیدتیهای انتظامی با اختیارات و امکانات بالا
و بخشهای فرهنگی متعدد...
شما تکمیل کنید☺️
▪️اگر بدون لکنت مطالبه کردید و فریب مغالطات را هم نخوردید، خواهید دید چاره فقط مطالبه از مسئولان است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆👆👆👆👆
🔻دستورالعمل استاد فاطمینیا (رحمة الله علیه)برای شب قدر
درایام شبهای قدر التماس دعا از همگی عزیزان داریم .
از همین الان گفتم که یادتون باشه
هدایت شده از 🌸 دو کلمه حرف حساب 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 اگر ایران بود.!!!!@
💠 قضاوت با شما!!!@
🌎🌎🌎
هدایت شده از 🌸 دو کلمه حرف حساب 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 دو بار کشور شلوغ شد.
محمدرضا شاه فرار کرد.
یه مورد حتی زنش رو هم جا گذاشت😂
🔹🔹🔹
هدایت شده از 🌸 دو کلمه حرف حساب 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟢 مهم و قابل تامل.
🟢 بغض سنگین کریم منصوری در برنامه محفل شبکه سه
خدا نکند ما از طریق همین تلاوت ها بریم جهنم ، نکات و بغض سنگین کریم منصوری.
🟢🟢🟢