eitaa logo
◉✧بَــصیرَت‌؏َمار وار✧◉ 🇵🇸
218 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
1.7هزار ویدیو
67 فایل
حَسبُنَا اللَّهُ وَنِعمَ الوَكيلُ... خــ‌داوند‌براے ماکـافیست وچـه‌خــوب یار و پشتیبانی براےماست [آل‌عمران۱۷۳] <هُـوَ‌ا‌‌لــــرَزاق> تبادل : @Naghash111  برای‌یاری مهدےزهرا(؏ج) بصیرت؏مـار‌گونه واستقامت اشتــ‌روار لازمـ است.✌️🏻🇮🇷 کپی؟ حلالت🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
قشنگه🙃بخونید❤️🍃 یه موتور گازے داشت 🏍 که هرروز صبح و عصر سوارش میشد و باش میومد مدرسه و برمیگشت . یه روز عصر ... که پشت همین موتور نشسته بود و میرفت❗️ رسید به چراغ قرمز .🚦 ترمز زد و ایستاد ‼️ یه نگاه به دور و برش کرد 👀 و موتور رو زد رو جک و رفت بالای موتور و فریاد زد :🗣 الله اکبر و الله اکــــبر ...✌️ نه وقت اذان ظهر بود نه اذان مغرب .😳 اشهد ان لا اله الا الله ...👌 هرکی آقا مجید و نمیشناخت غش غش میخندید 😂 و متلک مینداخت😒 و هرکیم میشناخت مات و مبهوت نگاهش میکرد 😳 که این مجید چش شُدِه⁉️ قاطی کرده چرا⁉️ خلاصه چراغ سبز شد🍃 و ماشینا راه افتادن🚗🚙 و رفتن . آشناها اومدن سراغ مجید که آقااا مجید ؟ چطور شد یهو؟؟!! حالتون خُب بود که؟!! مجید یه نگاهی به رفقاش انداخت👀 و گفت : "مگه متوجه نشدید ؟ 😏 پشت چراغ قرمز یه ماشین عروس بود که عروس توش بی حجاب نشسته بود 😖 و آدمای دورش نگاهش میکردن .😒 من دیدم تو روز روشن ☀️ جلو چشم امام زمان داره گناه میشه ❌ به خودم گفتم چکار کنم که اینا حواسشون از اون خانوم پرت شه . دیدم این بهترین کاره !"👌 همین‼️✌️ · · · · · · · · • ✢ • · · · · · · · · • ּhttps://eitaa.com/Baserat_Amar_varrr
هدایت شده از - رایحـہ دلتنگے -
چرا لف ؟ واقعاً چرا؟ من گناه دارم خو، اینهمه زحمت میکشم میام ، لف دادین💔 خب یه چند تا با معرفت موندگار بیان یکم خوشحال بشه دلتنگ!:) ؟
◉✧بَــصیرَت‌؏َمار وار✧◉ 🇵🇸
❤️رمان نرگس و لاله❤️ #پارت_سوم✨ مدام به خودش نگاه میکرد. آنقدر برایش تازگی داشت که با چادر نرگس سر
💙رمان نرگس و لاله💙 به این نتیجه رسیدند که بهانه ی قابل قبولی برای نرگس بیاورند تا نرگس در این مهمانی شرکت نکند ، البته مد نظرشان بود که در فرصت مناسب دلیل مخالفت شان را برای نرگس شرح دهند✍. نرگس اول ناراحت شد ؛ اما وقتی با ناراحتی و عذرخواهی بابا مواجه شد به او گفت: +نرگس:باباجون ناراحت نباش ، فردا کادوی لاله رو با خودم میبرم مدرسه و اونجا تقدیمش می کنم✨😄 بابای نرگس از اینکه دخترش شرایط پیش امده را درک کرده ، خوشحال شد و از نرگس تشکر کرد🤗🙏 🔅فردای روز جشن : لاله از دست نرگس دل خور بود؛ اما نرگس با عذرخواهی و توضیح درباره ی دلیل نرفتنش کمی از ناراحتی لاله کم کرد و وقتی کادوی تولد را به لاله تقدیم کرد ، تمام دلخوری او برطرف شد😝. وقتی لاله کاغذ کادو را کنار زد و دید کادوی تولدش یک چادر قشنگ است ، با ذوق نرگس را بغل کرد🫂. لاله چادرش را سرش کرد و دور خودش می چرخید🕊. آن قدر خوشحال بود که با چادر سر کلاس نشست. حتی وقتی زنگ رفتن به خانه به صدا در آمد با چادر رفت📣. ادامه دارد... کپی ممنوع❌ برای خواندن ادامه ی 🕊نرگس و لاله🕊 به کانال زیر بپیوندید🥺 https://eitaa.com/Baserat_Amar_varrr
💖رمان لاله و نرگس💖 وقتی لاله در زد و مادرش در را باز کرد با شور و هیجان وارد خانه شد و چادرش را که سرش بود به مادرش نشان داد؛ اما مامان لاله از دیدن شکل جدید لاله غافلگیر شد.😟 مامان که به شدت با حجاب و به ویژه چادر مخالف بود ، جیغ بلندی کشید و گفت ..🗣 _مادر لاله : لاله این چه ریختیه که برای خودت درست کردی؟😡 بعد با عصبانیت چادر را از سر لاله کشید و مچاله کرد و به طرفی پرت کرد. لاله از رفتار مامان ناراحت شد و با ناراحتی رفت و چادرش را از روی زمین بلند کرد و دوباره زد سرش.😔 _مادر لاله : لاله این رو از سرت در بیار ، حالم به هم خورد، این رو از کجا آوردی؟😏 +لاله: مامان جان چرا شما این قدر ناراحت شدید ؟ این چادره ، کادوی تولدمه ، نرگس ، دوست عزیزم ، بهم هدیه داد🎁. _مادر لاله : برام مهم نیست کی این رو بهت داده ، چیزی که مهمه اینه که شما حق نداری از این استفاده کنی☝️😒. چادر را از لاله گرفت و توی کمد گذاشت🚪 و در آن را قفل کرد🗝. لاله که خیلی ناراحت بود ، بلند بلند شروع به گریه کرد و بعد با لج بازی نه ناهار خورد و نه سراغ درس هایش رفت. آنقدر گریه کرد که چشم هایش پف کرد و صدایش گرفت . وقتی بابای لاله از سر کار برگشت و چشمش به لاله افتاد تعجب کرد و نگران شد🧐. _پدر لاله : دخترم چی شده؟ چرا این ریختی شدی؟ لاله با دیدن بابا زد زیر گریه😭. بابا که خیلی نگران شده بود از همسرش پرسید: پدر لاله : چی شده ؟ لاله چش شده؟ ادامه دارد... کپی ممنوع❌ برای خواندن ادامه ی 🟢 نرگس و لاله 🟢 به کانال زیر بپیوندید🥺 https://eitaa.com/Baserat_Amar_varrr
🌺رمان نرگس و لاله 🌺 _مامان لاله : چه عرض کنم😏 خانم امروز به یه لچک بدقواره اومده خونه. وقتی بهش میگم این چیه ، بهش برخورده و زده زیر گریه ، از وقتی اومده خونه نه درس خونده نه غذا خورده🙄 +لاله: بابایی ، با لچک بدقواره نیومدم ، با چادر خوشگل اومدم.! _بابای لاله: چادر؟ چادر از کجا؟😳 +لاله: دوستم برای کادوی تولدم بهم هدیه داد🥺 _بابای لاله: الان این چادر خوشگل که دختر گل من رو به این روز انداخته ، کجاست؟🙂 +لاله: مامان مچاله کرد و گذاشت توی کمد😭 _بابای لاله : ( به حالت شوخی رو کرد به همسرش و گفت..) خانم اون چادر خوشگل دخترم که مچاله است توی کمد رو به من میدی؟😅 +مامان لاله: ببین اصلا حوصله این لاس بازی ها رو ندارم و اصلا خوشم نمیاد لاله اون لچک بدقواره رو سرش کنه😡 لاله با این حرف مادرش زد زیر گریه🥺😭😭 _بابای لاله: خانم به خاطر من کوتاه بیا 😕 بذار چند روزی چادرش رو داشته باشه. الان براش تازگی داره ، شرط میبندم دلش رو میزنه و میذاره کنار😉 مامان با نارضایتی چادر رو آورد و به بابای لاله داد _ببینیمو تعریف کنیم😏 بابا چادر را به لاله داد . +بابای لاله : بابا جونم اینم چادرت؛ اما ازت انتظار نداشتم که این رفتار ها رو انجام بدی و مامانت رو ناراحت کنی🤔 الآن برو________ ادامه دارد... کپی ممنوع❌ برای خواندن ادامه ی ❤️‍🔥 نرگس و لاله❤️‍🔥 به کانال زیر بپیوندید🥺 https://eitaa.com/Baserat_Amar_varrr
🍂 رمان نرگس و لاله 🍂 الان برو ازش عذرخواهی کن ، غذات رو بخور و مشغول خوندن درس هات شو که خیلی دیر شده. لاله که خیلی خوشحال شده بود رفت و پرید تو بغل مامانش و صورتش را بوسید🌚 _لاله: مامان جون ممنونم که چادرم رو بهم دادی🥳😍😘 نیم ساعت بعد... بعد از صرف غذایش مشغول درسهایش شد. مادر لاله چون فکر می کرد چادر سر کردن لاله یک بازی بچه گانه است و به زودی مثل دیگر دل مشغولی هایش کنار گذاشته و به فراموشی سپرده می شود ، پیگیر این مطلب نشد که چه کسی چادر را به دخترش هدیه داده؛ ولی وقتی دید موضوع حجاب لاله جدی شده این موضوع را پیگیری کرد👩‍💻. لاله هر روز با چادر به مدرسه می رفت و با چادر بر میگشت. مادر لاله از این وضعیت ناراحت بود و مدام به بابای لاله غر میزد😠. +پدر لاله : خانم صبر داشته باش ، کم کم خودش میذاره کنار😉 3ماه بعد... دی ماه بود و وقت امتحانات نیم سال📝 نرگس و لاله سخت مشغول خواندن درس های شان بودند . گاهی لاله بعد از مدرسه همراه نرگس (با اجازه ی پدر و مادرش) به منزل نرگس اینا می رفت تا نرگس در بعضی از درس ها به لاله کمک کند👭 مادر نرگس هم گاهی در درس ها به بچه ها کمک می کرد. (خانواده لاله از خانواده هایی بودند که در کارهای شان قائل به آزادی بی قید و شرط بودند و با این تصور که《 فرزند ما هر چی بخواد باید براش فراهم بشه》خواسته های لاله را اجابت می کردند. ضمن اینکه به شدت دوست داشتند لاله از لحاظ درسی جزء شاگردهای ممتاز کلاس و مدرسه باشد و برای رسیدن به این مهم تلاش هایی هم کرده بودند اما به دلیل بی میلی لاله به درس و مدرسه ، نتیجه دل خواه را به دست نیاورده بودند. به همین دلیل وقتی لاله گفت: می خوام برم خونه ی دوستم تا با هم درس بخونیم؛ چون اون شاگرد ممتاز مدرسه مونه. خانوادش هیچ مخالفتی نکردند.) ادامه دارد... کپی ممنوع❌ برای خواندن ادامه ی 🎆 نرگس و لاله 🎆 به کانال زیر بپیوندید🥺 https://eitaa.com/Baserat_Amar_varrr
۱_ سلام گلم ، نه عزیزم نمیشه متسفانه . صبر‌کن توی کانال هر شب بخون عزیزم شرمندتم☺️ ۲_ خیر. ۳_ بالاخره هرکس یه نظری داره و نظر شما محترمه🙂 بره جلوتر بهتر میشه مهم پیام داستانه ... ۴_ اشکالی نداره بره جلوتر بهتر میشه .
6.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حضور مارها وعقربها در قبرستان وادی السلام😔😔 ⭕️ راسته که میگن قبرا مار دارن ؟ جواب در فیلم👌👆 https://eitaa.com/Baserat_Amar_varrr
در آتش دوزخ نرود پای کسی که یک ذره به دل حُب علی داشته باشد...🍀