❇#تقویم_ابراهیم✔
✍ #امروز
🌹 #جمعه ، مورخ👇
بیستودوم(۲۲)، آذر(۹)، نود و هشت(۹۸)؛ میباشد.
مصادف با:
۱۶ربیعالثانی۱۴۴۱
۱۳دسامبر۲۰۱۹
🔸️ذکر امروز: #صلوات
🔹️حدیث امروز: دوست داشتن علی، عبادت است. #امام_صادق(ع)
🔸️رویدادهای امروز:
روز جهانی کودک و تلویزیون
🔴۲۰روز تا ولادت حضرت زینب(س)
🔵۲۸روز تا شهادت حضرت زهرا(س) ۷۵روز
🆔️ @khamenei_shohada
سلام آقاجان❣
#جمعه ها را ندبه خوانی می کنیم
اشک جاری می شود از دیده گانمان
دست ها یمان رو به سوی آسمان
الهی،،،،،،
الهی،،،،،،
الهی ،،،،،،
🌼عجل لولیک الفرج🌼
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
╭─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╮
@khamenei_shohada
╰─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╯
◇ ❁ ❥◇ ❁ °•❣•° ❁ ◇❥ ❁
#سربازان سرزمین من
#دلاورانے بودند
که زودتر از #سن شان به مردانگے رسیدند.
وبے مثال ترین #رشادتہا را براے #جاودانگے سرزمین واعتقاداتشان آفریدند.
#گمنامانے کہ همیچگاه بہ دنبال قدردانے و قدرشناسے از خود نبودند.
وخالص ترین ایرانیان بودند کہ دشمن این مرز و بوم را بہ خاک #سیاه نشاندند..
❣یاد ونامتان گرامے مردان کوچک سرزمینم❣
شادی روح شهدا صلوات💐
#صبحتون_شهدایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
🍀🌸آهــای رفیـــــق مبــادا در پیــچ و خــم زنـدگـی #شهــــــدا رو فــــراموش کنیــــم🌸🍀
یادمان هست که مدیــون #شهـــیدان هســتیم..
.
@khamenei_shohada
#معرفی_شهید
🔰 #شهید_منصور_ياوري
🔹نام پدر: مسلم
🔹تاریخ تولد:1344/06/01
🔹محل تولد : رودسر
🔹تاریخ شهادت : 1364/09/22
🔹محل شهادت : سقز
#زندگینامه
🌼شهيد منصور ياوري دوره ابتدايي و راهنمايي را در رودسر با موفقيت به پايان رساند و بعد از دريافت مدرك سيكل در تاريخ 63/2/29 به استخدام ژاندامري درآمد. 🌼
🌷 بعد از يكسال موفق به اخذ درجه از آموزشگاه گرديد و براي خدمت به كردستان منتقل شد و پس از مدتي نبرد با گروهك ضد انقلاب كومله و دموكرات در سال 1364 در اثر انفجار مين ،
شربت #شهادتــــــ🌷ـــ را نوشيد
#سالروز_شهادت
بصیـــــــــرت
💢علی اکبر زمانه 🔷شهید پویا اشکانی در لباس عزای اباعبدالله الحسین علیه السلام 🔷وی ۱۹ سال بیشتر نداش
💮💮💮💮💮💮
سرباز فداکار شهیـــ🌷ــــــد #امنیت
🕊 « #شهید_پویا_اشکانی» که در چهارم آذرماه 1377، در کرج چشم به جهان گشوده بود در راه امنیت و دفاع از حریم مردم وطنش در بیست و دوم آذر ماه 1396، به #شهادتــــــ🌷ــ رسید. وی دهم آبان 1396، برای اجرای حکم مرجع قضایی جهت دستگیری متهمی به همراه عوامل انتظامی کلانتری،
به ماموریت اعزام و در درگیری به علت ریختن بنزین و آتش سوزی توسط متهم دچار سوختگی از نوع شدید شد.😓
🔹پس از درگیری، سرباز مصدوم سریعا به بیمارستان منتقل شد. متاسفانه این سرباز وظیفه به دلیل سوختگیهای شدید در ناحیههای مختلف بدن،
پس از تحمل بیش از یک ماه درد و رنج در بیمارستان جم به درجه رفیع شهادت نائل آمد🕊🌷
#نشر_بمناسبت_سالروز_شهادت
#فرازی_از_وصیتنامه
#شـــღـید_احمد_مکیان
🌼در حالی می نویسم که امیدی به شهادت ندارم مگر به فضل و کرم *خداوند*متعال
زیرا ما بنده ی نافرمان بردار درگاه *خداوند* بوده ایم که اگر بخواهیم خود را از شهدا و شاهدان حقانیت *خداوند* تبارک و تعالیٰ بدانیم ، دچار جرم دیگری شده ایم ...
❣چقدر زیبا ذکر *خداوند* را جاری ساخت ❣
از همین زمان است ، نه دور ....ِ🌺
#شهید_احمد_مکیان
#روحمان_با_یادش_شاد
╭─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╮
@khamenei_shohada
╰─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╯
بصیـــــــــرت
◇ ❁ ❥◇ ❁ °•❤️•° ❁ ◇❥ ❁ ◇ مـدافعـــــ عشـــ💞ـــق #هوالعشـــــــــق #عاشقانه_مذهبی #قسمت_سی_ام 0
◇ ❁ ❥◇ ❁ °•❤️•° ❁ ◇❥ ❁ ◇
مـدافعـــــ عشـــ💞ـــق
#هوالعشـــــــــق
#عاشقانه_مذهبی
#قسمت_سی_یکم 1⃣3⃣
دیگر ڪافي بود!هرچ دادو بیداد ڪردي...!ڪافیست هرچ مرا شڪستي و من هنـــــوز هم احمقانه عاشـــقت هستم...!نمیدانم چ عڪس العملي نشان میدهي اما دیگر ڪافیست براي این همه بي تفـــــاوتي و سختي...!دستهایم رامشت مي ڪنم و لبهایم راروي هم فشارمیدهم..ڪلمـــــات پشت هم ازدهانت خارج میشود و من همه را مثل ضبـــــط صوت جمع مي ڪنم تا ب توان بڪشانم و تحویلت دهم..لبهایم میلرزد و اشڪ ب روي گونه هایم میلـــــغزد..
_ تو به خاطر تحریڪ احساسات من حاضـــــري پا بزاري روي غیـــــرتم؟؟؟😡
این جمـــــله ات میشود شلیڪ آخر ب مني ڪ انبوهي ازباروتم!سرم را بالا میگیرم و زل میزنم ب چشمـــــانت!دست سالمم رابالا مي آورم و انگشت اشاره ام را سمتت میگیرم..!
_ تو؟؟؟!!! تو غیرت داري..؟؟؟داشتي ڪه الان دست من اینجوري نبود!!...آره ...آره گیرم ڪ من زدم زیر همه چیز زدم زیر قول و حرفـــــاي طي شده...تو چي..!توام بخـــــاطر ي مشت حرف زدي زیر غیرت و مردونگي..؟؟
چشمهایت گرد و گردتر میشوند..و من درحالي ڪ ازشدت گریه ب هق هق افتاده ام ادامه میدهم..😭
_ تو هنوز نفهمیدي..! بخـــــواي نخـــــواي من زنتم..!شرعأً و قانوناً..! شرع و قانون حرفاي طی شده حالیش نیست..! تو اگر منو مثل غریـــــبه ها بشڪني تا سرڪوچه ام نمیبرنت چ برسه مرز برا جنگ!...میفهمي؟؟ من زنتم...زنت..! ما حرف زدیم و قرار گذاشتیم ڪه تو ي روزي میري...اما قرار نزاشتیم ڪ همو له ڪنیم...زیر پا بزاریم تا بالا بریم..! توڪ پسر پیغمبري..آسید آسید از دهن رفیـــــقات نمیفته!توڪه شاگرد اول حوزه اي...ببینم حقي ڪه ازمن رو گردنته رو میدوني..؟اون دنیا میخـــــواي بگي حرف زدیم؟؟؟ اا؟؟چ جالب!
چهره ات هرلحـــــظه سرخ تر میشودصدایت میلرزد و بین حرف میپري..
_ بس ڪن!..بسه!😡
_ ن چرا!! چرا بس ڪنم حدود ي ماهه ڪ ساڪت بودم..هرچي شد بازم مثل احمـــــقا دوست داشتم ! مگه نگفتي بگو...مگه عربده نڪشیدي بگو توضـــــیح بده...ایناهمش توضیحه...اگر بعداز اتفـــــاق دست من همه چیو میسپردم ب پدرم اینجور نمیشد.. وقتي ڪ بابام فهمید تو بودي و من تنها راهي ڪلاس شدم بقدري عصـــــباني شد ڪه میگفت همه چي تمومه! حتي پدرمم فهمید از غیرت فقـــــط اداشو فهمیدي... ولي من جلوشو گرفتم و گفتم ڪ مقصر من بودم.بچـــــه بازي ڪردم...نتونستي بیاي دنبـــــالم...نشد! اگر جلوشو نمیگرفتم الان سینتو جلو نمیدادي و بهم تهمت نمیزدي! حتي خانواده خودت چند بار زنگ زدن و گفتن ڪه تو مقصر بودي...آره تو!اما من گذشتم باغیـــــرت! الان مشڪلت شام پارڪ لباس الان منه؟؟؟ تو ڪ درس دین خوندي نمیفهمي تهمت گنـــــاه ڪبیرس!!!آره باشه میگم حق باتوعه
باز میگویي..
_ گفتم بس ڪن!!
_ ن گوش ڪن!!...آره ڪاراي پارڪ براي این بود ڪ حرصت رو دربیارم..اما این جا...فڪر ڪردم تویي..!!چون مادرت گفته بود سجـــــاد شب خونه نیست!!..حالا چي؟بازم حرف داري؟ بازم میخـــــاي لهم ڪني..؟
دست باند پیچي شده ام را ب سینه ات میڪوبم...
_ میدوني..میدوني تو خیلي بدي..! خیـــــلي!! از خدا میخـــــام آرزوي اون جنگ و دفاعو بدلت بزاره...
دیگر متوجه حرڪاتم نیستم و پی در پی ب سینه ات میڪوبم...
_ ن!...من ...من خیـــــلي دیوونه ام! ي احمـــــق! ڪ هنوزم میگم دوست دارم... آره لعنتي دوست دارم... اون دعامو پس میگیرم! برو... باید بري! تقصـــــیر خودم بود ...خودم ازاول قبول ڪردم..
احساس مي ڪنم تنت درحال لرزیدن است.سرم را بالا میگیرم.گریه مي ڪني..شدیدتراز من!! لبهایت راروي هم فشار میدهي و شانه هایت تڪان میخورد..میخـــــواهی چیزي بگویي ڪ نگاهت ب دست بخیه خورده ام میفتد...
_ ببین چي ڪار ڪردي ریحـــــان!!
بازوام رامیگیری و بدنبال خود مي ڪشي ب دستم نگاه مي ڪنم خون ازلاب لاي باند روي فرش میریزد..ازهال بیرون و هردو خشڪ میشویم..مادرت پایین پله ها ایســـــتاده و اشڪ میریزد.فاطمـــــه هم بالاي پله ها ماتش برده...
_ داداش..تو چي ڪار ڪردي؟...
پس تمـــــام این مدت حرفهایمان شنونده هاي دیگري هم داشت..همـــــه چیز فاش شد...😔
♻️ #ادامه_دارد...
#داستان_عاشقانه_مذهبی 💘
#مدافع_عشق
❣ @khamenei_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥وداع جانسوز خانواده شهید مدافع حرم #مهدی_قره_محمدی در معراج شهدا
🕊سالروز شهادت شهید "مهدی قره محمدی" گرامی باد.
#امنیت_اتفاقی_نیست
╭─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╮
@khamenei_shohada
╰─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╯
🌺متن شفاعت شهید مدافع حرم از همسرش:
اینجانب مرتضی غلامِ حضرت زینب (س) متعهد می شود در صورت شهید شدنم شفاعت همسر عزیزم را در محضر خدا و رسولش و اهل بیت بزرگوارش بکنم...
#شهید_مرتضی_عبداللهی 🌷
#شبتون_شهدایی
╭─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╮
@khamenei_shohada
╰─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╯
❇#تقویم_ابراهیم✔
✍ #امروز
🌹 #شنبه ، مورخ👇
بیستوسوم(۲۳)، آذر(۹)، نود و هشت(۹۸)؛ میباشد.
مصادف با:
۱۷ربیعالثانی۱۴۴۱
۴دسامبر۲۰۱۹
🔸️ذکر امروز: #یا_رب_العالمین
🔹️حدیث امروز: با دانشمندان همنشینی کن تا دانشات افزون گردد، و ادبت نیکو شود، و تزکیه نفس یابی. #امام_علی(ع)
🔸️رویدادهای امروز:
مناسبتی نداریم
🔴۱۸روز تا ولادت حضرت زینب(س)
🔵۲۶روز تا شهادت حضرت زهرا(س) ۷۵روز
🆔️ @khamenei_shohada
#مهدی_جان
صدها گله پيش يار بردن عشق است
باعشق تو چوب طعنه خوردن عشق است
ای قلب تپنده ی جهان يامهدی(عج)
يکبار تو را ديدن و مردن عشق است
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸
╭─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╮
@khamenei_shohada
╰─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╯
❁ ﷽ ❁
يـادتـان
خـاطره ای نيست
ڪ از دل بـرود ...
نـقش شـن نيست
ڪ از بـاور ساحـل برود ...
"شهدا زنده اند و در نزد پروردگارشان عِندَ رَبهم یرزقونند "
#صبحتون_شهدایی🌷
╭─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╮
@khamenei_shohada
╰─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╯
❤️« #قصه_دلبری» نقل عشق بازی است!
📝 روایت خواندنی زندگی شهید محمدحسین محمدخانی از زبان همسرش
🔰«از تیپش خوشم نمیآمد. دانشگاه را با خط مقدم جبهه اشتباه گرفته بود. شلوار ششجیب پلنگی گشاد میپوشید با پیراهن بلند یقهگرد سهدکمه و آستین بدون مچ که میانداخت روی شلوار.
در فصل سرما با اورکت سپاهیاش تابلو بود.🕊
🌺 یک کیف برزنتی کولهمانند یکوری میانداخت روی شانهاش، شبیه موقع اعزام رزمندههای زمان جنگ.
وقتی راه میرفت، کفشهایش را روی زمین میکشید.
ابایی هم نداشت در دانشگاه سرش را با چفیه ببندد.» از وقتی پایم به بسیج دانشگاه باز شد، بیشتر میدیدمش. به دوستانم میگفتم:
«این یارو انگار با ماشین زمان رفته وسط دهۀ شصت پیاده شده و همونجا مونده!» ....
#شادی_روح_شهدا_صلوات
@khamenei_shohada
#معرفی_شهدا
#شهید_سيد_شجاع_احمدي
💥فرزند :سيداحمد
💥متولد :1348
💥محل تولد : گرگان
💥تاریخ شهادت : 1366/09/23
💥محل شهادت : محور بم - كرمان
🔰 #فرازی_از_وصیتنامه
🌷امیدوارم که در راه خدا کشته شوم خدا را شکر کنید که من در چنین راهی از دنیا رفتم و آرزو کنید مرگ من فی سبیل الله باشد
روح ایثار و شهادتـــــ🌷🕊ــــ را در دیگران زنده میکرد
#نشر_بمناسبت_سالروز_شهادت
✅تنها کانال معرفی شهدا در ایتا 🔰
╭─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╮
@khamenei_shohada
╰─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╯
شهید مدافع حرم
« #شهید_ابوالفضل_شیروانیان» در تاریخ 28 شهریور 1362 در اصفهان چشم به جهان گشود. وی در سن 30 سالگی به جبهه مقاومت اعزام شد و در تاریخ 23آذر 1392 در سوریه مورد اصابت گلوله قناسه داعش قرار گرفت و به فیض رفیع شهادتــــــ نائل آمد.🥀
#روایت_از_مادر_شهید
🌷همیشه به ما سفارش حجاب می کرد، می گفت:«اگه می خواید قیامت جلوی حضرت زهرا علیه السلام رو سفید باشین نباید گوش به حرف دیگران بدید و روی مد رفتار کنین. نباید بگید عرف جامعه فلان حرف رو می گه یا فلان چیز رو می خواد. باید نگاه کنین به آیات قرآن و زندگی حضرت زهرا علیه السلام ببینی اونها چی می گن، همون کار رو بکنین…
#سالروز_شهادت 🕊🌷
✅تنها کانال معرفی شهدا در ایتا 🔰
╭─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╮
@khamenei_shohada
╰─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╯
هدایت شده از بصیـــــــــرت
#حَّے_عَلے_الصَّلاة
#پیامبر_اکرم_ص:
🌹 #نماز موجب اجابٺ دعا وقبولے اعمال اسٺ.
□ بحار الانور، ج۸۲ ص۱
#شهید_مدافع_حرم_رسول_خلیلی
📿نماز اول وقت
التماس دعا📿
╭─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─╮
@khamenei_shohada
╰─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
_
توصیه رهبر انقلاب به مسئولان: با مردم با تقلب و خدعه و فریب و دورویی برخورد نکنید!
_
اگر ما در مسائل گوناگون سیاسیمان و... همین یک مورد را رعایت کنیم، دنیا آباد خواهد شد.
.
🔰ما را در صفحه اینستاگرام جوان انقلابی آنلاین دنبال کنید
https://www.instagram.com/javane.enghelabi.online
بصیـــــــــرت
◇ ❁ ❥◇ ❁ °•❤️•° ❁ ◇❥ ❁ ◇ مـدافعـــــ عشـــ💞ـــق #هوالعشـــــــــق #عاشقانه_مذهبی #قسمت_سی_یکم
◇ ❁ ❥◇ ❁ °•❤️•° ❁ ◇❥ ❁ ◇
مـدافعـــــ عشـــ💞ـــق
#هوالعشـــــــــق
#عاشقانه_مذهبی
#قسمت_سی_دوم2⃣3⃣
اما تو بي اهمیت از ڪنار مادرت رد میشوي ب طـــــبقه بالا میدوي و چنددقیقه بعد با ي چفـــــیه و شلوار ورزشي و سویي شرت پایین میایي...
چفـــــیه را روي سرم میندازي و گره میزني شلوار را دستم میدهي...
_ پات ڪن بدو..!
ب سختي خـــــم میشوم و میپوشم..سوئي شرت را خودت تنم مي ڪنئ از درد لب پایینم را گاز میگیرم..
مادرت باگریه میگوید..
_ علي ڪارت دارم..
_ باشه براي بعد مادر..همه چیو خودم توضـــــیح میدم...فعلا باید ببرمش بیمـــــارستان...
اینهارا همینطور ڪ ب
هال میروي و چادرم را میاوري میگویي بانگراني نگاهم مي ڪني..
_ سرت ڪن تا موتور و بیـــــرون میزارم..
فاطمـــــه ازهمان بالا میگوی.د.
_ باماشین ببر خب..هوا...
حرفش را نیمـــــه قطع مي ڪني..
_ اینجوري زودتر میرسم...
ب حیاط میدوي ومن همانطور ڪ ب سختي ڪش چادرم راروي چفیه مي ڪشم نگاهي ب مادرت مي ڪنم ڪ گوشه اي ایستاده و تمـــــاشا مي ڪند..
_ ریحـــــانه؟...اینایي ڪ گفتید..بادعوا...راست بود..؟
سرم را ب نشانه تاسف تڪان میدهم و بابغـــــض ب حیاط میروم...😪
پرستار براي بار آخر دستم را چڪ مي ڪند و میگوید:
_ شانس آوردید خیلي باز نشده بودن...نیم ساعت دیگه بعدازتمـــــوم شدن سرم، میتونید برید...
این رامیگوید و اتاق را ترڪ مي ڪند..بالاي سرم ایستاده اي و هنوزبغض داری..حس مي ڪنم زیادي تند رفته ام...زیادي غیرت را ب رخت ڪشیده ام.هرچ است سبڪ شده ام...شاید بخاطر گریه و مشتهایم بود..!
روي صـــــندلي ڪنار تخت مینشیني و دستت راروي دست سالمم میگذاري..
باتعجب نگاهت مي ڪنم...
آهسته میپرسي:
_ چندروزه؟...چندروزه ڪه...
لرزش بیشتري ب صدایت میدود...
_ چندروزه ڪ زنمي..؟
آرام جواب میدهم:
_ بیست و هفت روز...
لبخـــــند تلخي میزني...
_ دیدي اشتباه گفتي! بیست و نه روزه!
بهت زده نگاهت مي ڪنم ازمن دقیـــــق تر حساب روزها را داري..!
_ ازمن دقیـــــق تري..!
نگاهت را ب دستم میدوزي بغضـــت را فرو میبري...😔
نتیجه ي همه استخاره ها خیر است..
اگر ب نیت تو واشوند قرآن هااا..
♻️ #ادامه_دارد...
#داستان_عاشقانه_مذهبی 💘
#مدافع_عشق
#خاطرات_شهدا
₪حـــــق همسايگـــــۍ₪
◥✧ما در طبقه پایین زندگي میکردیم و آقاي ڪلاهدوز طبقه بالاهیچ وقٺ متوجه ورود وخروج اونشدم یک شب، اتفاقی دررا بازکردم دیدم پوتینهایش را درآورده و به دست گرفته وازپله ها بالا مےرودفهمیدم طوری رفت و آمد می کرده اسٺ تا مزاحم همسایه هانشود .
▣بعدها مسئله جالب دیگری را هم راجع به رفت وآمداو متوجه شدم صبحها چون زود می رفت، ماشین را تا سرکوچه خاموش هل می داد و از آنجا به بعد ماشین را روشن می کرد تا مزاحمتی برای #همسایه ها ایجاد نکند.
📕کتاب هاله ای ازنور،ص ۹۹
#شهید_یوسف_کلاهدوز
#سبڪ_زندگی_خانوادگي_شهدا
°•○●°•○●°•○●°•○●°•○●°•○●°•°