بصیـــــــــرت
💞🧡💞🧡💞🧡💞🧡💞🧡💞 #رمان_عاشقانه_مذهبی_مقتدا #قسمت_نوزدهم – ﺑﻠﻪ؟ – ﺑﺒﯿﻦ ﺣﺎﺝ ﺁﻗﺎ ﭼﮑﺎﺭﺕ ﺩﺍﺭﻩ؟ ﺁﻗﺎﺳﯿﺪ ﺭﻭﯼ ﺟﺎ
💞🧡💞🧡💞🧡💞🧡💞🧡💞
#رمان_عاشقانه_مذهبی_مقتدا
#قسمت_بیستم
ﺗﺎﺯﻩ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﺁﻥ ﺧﺎﻧﻢ ﻣﺎﺩﺭ ﺁﻗﺎﺳﯿﺪ ﺑﻮﺩﻩ ! ﺗﻤﺎﻡ ﺭﺍﻩ ﺍﺯ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺗﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﻗﺎﺳﯿﺪ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ . ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﮔﻮﻝ ﺑﺰﻧﻢ؛ ﺳﯿﺪ ﺁﺩﻡ ﺑﺪﯼ ﻧﺒﻮﺩ . ﺩﺭﻭﺍﻗﻊ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺷﺘﻢ، ﺍﻣﺎ ﺍﯾﻦ ﻋﻼﻗﻪ ﺭﺍ ﺟﺪﯼ ﻧﻤﯿﮕﺮﻓﺘﻢ . ﺑﺎﻭﺭﻡ ﻧﻤﯿﺸﺪ ﺩﻭﻃﺮﻓﻪ ﺑﺎﺷﺪ . ﻓﻘﻂ ﺍﺯ ﯾﮏ ﭼﯿﺰ ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﺑﻮﺩﻡ؛ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺁﻗﺎﺳﯿﺪ ﺩﺭ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﻭ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﻡ ﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﺭﯼ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺳﻨﻢ ﺭﺍ ﻧﺎﺩﯾﺪﻩ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ . ﺑﺎﺧﻮﺩﻡ ﻣﯿﮕﻔﺘﻢ : ﭘﺴﺮﻩ ﻧﺎﺩﻭﻥ ! ﺍﻻﻥ ﺑﺮﻡ ﺑﻪ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺑﮕﻢ ﺗﻮ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺍﺯﻡ ﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﺭﯼ ﮐﺮﺩﻥ؟ ! ﺍﻭﻧﻢ ﮐﯽ؟ ﺍﻣﺎﻡ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﻣﺪﺭﺳﻪ؟ ﺍﺻﻼ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﯽ ﯾﻪ ﻃﻠﺒﻪ ﮐﻢ ﺳﻦ ﻭ ﺳﺎﻝ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻥ؟ ﺑﺎﯾﺪ ﯾﻪ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﻣﯿﻔﺮﺳﺘﺎﺩﻥ ﮐﻪ ﻣﺘﺎﻫﻞ ﺑﺎﺷﻪ ! ﺍﺻﻼ ﻧﮑﻨﻪ ﺯﻥ ﺩﺍﺭﻩ؟ …
ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺣﺎﻝ ﻫﺮﺑﺎﺭ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻧﻬﯿﺐ ﻣﯿﺰﺩﻡ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﻗﺼﺪ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻏﯿﺮ ﺍﺯ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺭﺳﻤﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩ ! ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺷﺘﻢ … ﻟﻌﻨﺖ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺍﺣﺴﺎﺱ … ﻧﺎﺧﻮﺩﺁﮔﺎﻩ ﮔﺮﯾﻪ ﺍﻡ ﮔﺮﻓﺖ . ﺑﻪ ﻋﮑﺲ ﺷﻬﯿﺪ ﺗﻮﺭﺟﯽ ﺯﺍﺩﻩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺍﺗﺎﻗﻢ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ : ﺁﻗﺎ ﻣﺤﻤﺪﺭﺿﺎ ! ﺷﻤﺎ ﺧﻮﺩﺕ ﻣﻨﻮ ﺁﻭﺭﺩﯼ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﺭﺍﻩ … ﺧﻮﺩﺕ ﭼﺎﺩﺭﯾﻢ ﮐﺮﺩﯼ … ﺣﺎﻻ ﻫﻢ ﺳﯿﺪ ﺭﻭ ﺳﺮ ﺭﺍﻩ ﻣﻦ ﮔﺬﺍﺷﺘﯽ . ﺁﺧﻪ ﯾﻌﻨﯽ ﭼﯽ؟ ﻣﻦ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺳﻦ ﮐﻢ؟ ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﭼﯽ ﻣﯿﮕﻦ؟ ﻣﺮﺩﻡ ﭼﯽ ﻣﯿﮕﻦ؟ ﻧﮑﻨﻪ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﯿﮕﻪ؟ ﭼﮑﺎﺭ ﮐﻨﻢ؟ ﺍﯾﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺣﻤﻘﺎﻧﻪ ﺳﺖ …
ﺧﻮﺍﺑﻢ ﺑﺮﺩ . ﻗﻀﯿﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﻧﮕﻔﺘﻢ . ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺗﻤﺎﻣﺶ ﮐﻨﻢ . ﻓﺮﺩﺍﯼ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻧﻤﺎﺯ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﻧﺮﻓﺘﻢ؛ ﺯﻧﮓ ﮐﻪ ﺧﻮﺭﺩ ﺭﻓﺘﻢ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﮐﻪ ﻧﻤﺎﺯﻡ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻧﻢ . ﺩﯾﺪﻡ ﺁﻗﺎﺳﯿﺪ ﻫﻨﻮﺯ ﺩﺭ ﻧﻤﺎﺯﺧﺎﻧﻪ ﺍﺳﺖ . ﺑﯽ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺳﺠﺎﺩﻩ ﺭﺍ ﭘﻬﻦ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺩﺳﺘﻬﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﺑﺮﺩﻡ : ﺍﻟﻠﻪ ﺍﮐﺒﺮ …
#ادامه_دارد
📚#از_داستانهای_نازخاتون
@khamenei_shohada
زمان را تنظیم می کنیم به وقت عاشقی با شهدا ...
مبادا فراموش کنیم عهدی را که با یاران بستیم ...
رفقا ...
پای عهدی که بستیم ، هستیم ... #تفحص
#شهادت
#شبتون_شهدایی
ـــــــــــــــــــــــــ🕊🌷ـــــــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
هدایت شده از بصیـــــــــرت
❁ ﷽ ❁
❃ سـلامـ بر تـو
ا ـے شـــــهید راه حـق
سـلامـ
به لبـخندهاے زیباے شـهادتتـــــ
#شهیدمحمدعلی_اله_دادی
#صبحتون_بخیر_با_یاد_شهدا
ـــــــــــــــــــ🕊🌷ـــــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
توچه ميداني #درد چيست؟
درد يعني:
رفيق شفيقت جلوي چشمانت له بشودزير شني هاي تانك,
وتو تنها #يا_زهرا گفتنش را
بشنوي و نتواني كاري كني...
#دلنوشته
#جانباز_مدافع_حرم_حبیب_عبداللهی
ــــــــــــــــــــــ🕊🌷ــــــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❗️ توضیحات بسیار مهم استاد #رائفی_پور در مورد طوفان توییتری
🗓 چهارشنبه، ۲۰ فروردین، ساعت ۲۱ الی ۲۳ ، شب ولادت امام زمان. عملیات عظیم، ویژه و جهانی توییتر.
💢 از الان با هشتگ
#ThePromisedSaviour
توییت هاتون رو آماده کنید.
🔆 منتظران، به پا خیزید...
⭕️ #نشر_حداکثری
ــــــــــــــــــــــ🕊🌷ــــــــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 ستاره طارق در راه زمین و طلوع خورشید از مغرب
🌕 روز واقعه نزدیک است
🌕 در اوج پنهان کاری ناسا ، نشانه های ظهور امام مهدی عج محقق شده اند
🌕 عذابی سهمگین در انتظار گناه کاران و کافران دنیاست
🎞 حتما این کلیپ خاص را در اختیار دیگران قرار دهید، 👇
http://eitaa.com/joinchat/935919616C80381eda88
هدایت شده از 🍄دنیای تم و استیڪر ایتا🍄
📸به یاد جوانهایی که جوانی خود را فدا کردند، تا ما جوانی کنیم.... یا حضرت علی اکبر علیه السلام....
ــــــــــــــــــــ🕊🌷ـــــــــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
هدایت شده از 🎀عـــکـس و پــروفایل😍
#پروفایل
#مذهبی
#پسرانه
❤️عکس و پروفایل❤️
💞 @axeprofile_love💞
https://eitaa.com/joinchat/2337013803C33b91f2698
بصیـــــــــرت
🌹بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن🌹 #خاطرات_شهدا #شهید_حسن_باقری 💐✍100 خاطره کوتاه
#خاطرات_شهدا
#شهید_حسن_باقری
💐✍100 خاطره کوتاه از شهید
قسمت: 6
26- اوج گرماي اهواز بود. بلند شد، دريچه كولر اتاقش رابست. گفت: به ياد بسيجي هايي كه زير آفتاب گرم مي جنگند.
ــــــــــــــ💠💠ـــــــــــ
27- رفتن و ماندن بچه هاي جبهه معلوم نبود. فقط سه نفرمان مانديم. بعد از آن همه غذاي جبهه،شام مامان حسن خوش مزه بود؛ باقالي پلو با گوشت.سير كه شديم، هنوز كلي غذا باقي مانده بود. حسن مي خنديدكه « من نمي دونم. بايد يا بخوريد،يا بريزيد تو جيباتون ببريد.»
ـــــــــــــــ💠💠ـــــــــــ
28- نمي شناختمش . گفت « نوبتي نگهباني بدين . يكي بره بالاي دكل ، يكي پايين ، پشت تيربار. يكي هم استراحت كنه.» بهش گفتم« نمي ريم. اصلا تو چه كاره اي؟» مي خواست بحث كند. محلش نگذاشتيم. رفتيم. تا ديدمش ، ياد قضيه ي نگهباني افتادم معرفي كه مي كردند بيش تر خجالت كشيدم. بعد ها هر وقت از آن روز مي گفتم ، انگار نه انگار . حرف ديگري مي زد.
ــــــــــــــ💠💠ـــــــــــــــــ
29- چراغ اتاقش روشن بود. نشسته بود روي زمين . پاش را جمع كرده بود زيرش، دفتر را گذاشته بود روي پاي ديگرش. اسم گردان ها و گروهان و جاهايي راكه بايد عمل كنند جزءبه جزء نوشت؛ طرح عمليات . دو دقيقه اي بالا تا پايين چند صفحه را پر كرد . به من گفت « طبق اينا سلاح و مسئوليت مي دي.»
ــــــــــــــ💠💠ــــــــــــــــ
30- اگر بين بسيجي ها حرفي مي شد مي گفت « براي اين حرف ها بهم تهمت نزنيد. اين تهمت ها فردا باعث تهمت هاي بزرگتري مي شه. اگه از دست هم ناراحت شديد،دوركعت نماز بخوانيد بگوييد خدايا اين بنده ي تو حواسش نبود من گذشتم تو هم ازش بگذر . اين طوري مهر و محبت زياد مي شه. اون وقت با اين نيروها ميشه عمليات كرد.»
ادامه دارد.....
ــــــــــــــ🕊🌷ـــــــــــــــ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 #پست_ویژه
سنگسار دختر ۱۸ ساله
در ولایت افغانستان
لعنت بر شما که هیچکدوم کارهاتون بویی از اسلام نبرده
http://eitaa.com/joinchat/935919616C80381eda88
#مادر_شهدا
برای شهید شدن به هر دری زده بود ، امّا شهادت قسمتش نمیشد😔. بعد از عملیّات کربلای ۴ حسابی رفته بود تو هم ؛
شب عملیّات کربلای ۵ مصادف شده بود با شهادت حضرت فاطمه (س)😢حاجی نشسته بود توی سنگر فرماندهی
توی اون اوضاع و احوال ڪہ همه در تب و تاب عملیّات بودند سراغ مدّاح رو گرفت 😞.
راضیش ڪرده بود تا براش روضه بخونه ، روضہ حضرت زهرا (س) ، مدّاح میخوند و حاجي گریه میکرد😭 :
🌺"وقتی ڪه باغ میسوخت ، صیّاد بیمروّت
🍃مرغ شکسته پر را ، در آشیانه میزد*
🌺گردیده بود بود قنفذ ، همدست با مغیره*
🍃او با غلاف شمشیر ، این تازیانه میزد*
همون شب بـیبی شهادتش رو امضا ڪرد 🌷، صبح عملیّات ڪه اومده بود برای سرڪشی خط ، خمپاره خورد ڪنارش فقط دو تا ساق پاش سالم ماند🌹 ...
🌺#شهید_احمد_کریمی
ـــــــــــــــــــــــ🕊🌷ـــــــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 #پست_ویژه
#تصاویری_دیده_نشده
#الحق_که_سردار_دلهایی
توبیخ سردار قاآنی توسط سردار دلها😱
@khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
💞🧡💞🧡💞🧡💞🧡💞🧡💞 #رمان_عاشقانه_مذهبی_مقتدا #قسمت_بیستم ﺗﺎﺯﻩ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﺁﻥ ﺧﺎﻧﻢ ﻣﺎﺩﺭ ﺁﻗﺎﺳﯿﺪ ﺑﻮﺩﻩ ! ﺗﻤﺎﻡ ﺭﺍﻩ
💞🧡💞🧡💞🧡💞🧡💞🧡💞🧡
#رمان_عاشقانه_مذهبی_مقتدا
#قسمت_بیست_و_یکم
… ﻧﻤﺎﺯﻡ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ، ﺩﯾﺪﻡ ﯾﮏ ﮐﺎﻏﺬ ﺗﺎﺷﺪﻩ ﺭﻭﯼ ﺟﺎﻧﻤﺎﺯﻡ ﺍﺳﺖ . ﭘﺸﺖ ﺳﺮﻡ ﺭﺍ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﻡ، ﺁﻗﺎﺳﯿﺪ ﺩﻡ ﺩﺭ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﻭ ﺳﺮﺵ ﺭﺍ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻪ ﺑﻮﺩ . ﻓﻬﻤﯿﺪ ﻧﻤﺎﺯﻡ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪﻩ، ﮔﻔﺖ : ﻫﺮﭼﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﯿﮕﻔﺘﻢ ﺭﻭ ﺗﻮ ﺍﻭﻥ ﻧﺎﻣﻪ ﮔﻔﺘﻢ . ﺷﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﺍﻭﻟﻢ ﺑﺎﯾﺪ ﻫﻤﯿﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﻭ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ . ﺍﻻﻥ ﻫﻢ ﻋﺎﺯﻡ ﻣﺸﻬﺪ ﻫﺴﺘﻢ . ﺣﻼﻝ ﺑﻔﺮﻣﺎﯾﯿﺪ . ﯾﺎﻋﻠﯽ .
ﺻﺪﺍﯼ ﻗﺪﻣﻬﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺷﻤﺮﺩﻡ . ﺑﻪ ﺑﺎﻻﯼ ﭘﻠﻪ ﻫﺎ ﮐﻪ ﺭﺳﯿﺪ ﺯﺩﻡ ﺯﯾﺮ ﮔﺮﯾﻪ . ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﻢ ﭼﺮﺍ؟ ﻧﺎﻣﻪ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ :
ﺑﺴﻢ ﺭﺏ ﺍﻟﻤﻬﺪﯼ
ﺧﺎﻧﻢ ﺻﺒﻮﺭﯼ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻨﯿﺪ ﻣﻦ ﺁﻧﭽﻪ ﺷﻤﺎ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﯿﺪ ﻧﯿﺴﺘﻢ . ﺷﻤﺎ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﻭ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﮐﺴﯽ ﺑﻮﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻋﻼﻗﻪ ﺩﺍﺷﺘﻢ . ﻧﻪ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻇﺎﻫﺮ، ﮐﻪ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﻭ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﻭ ﻗﻠﺐ ﭘﺎﮐﺘﺎﻥ . ﺑﻠﻪ ﺷﻬﯿﺪ ﺗﻮﺭﺟﯽ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﻌﺮﻓﯽ ﮐﺮﺩ ﭼﻮﻥ ﻣﺪﺗﯽ ﺑﻮﺩ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺑﺤﺚ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺭﺍ ﻣﻄﺮﺡ ﻣﯿﮑﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺷﻬﺪﺍ ﮐﻤﮑﻢ ﮐﻨﻨﺪ . ﺧﻮﺩﻡ ﻫﻢ ﺑﺎﻭﺭﻡ ﻧﻤﯿﺸﺪ ﺷﻬﺪﺍ ﯾﮏ ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻢ ﺳﻦ ﻭ ﺳﺎﻝ ﺭﺍ ﻣﻌﺮﻓﯽ ﮐﻨﻨﺪ . ﮔﺮﭼﻪ ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ ﺷﻤﺎ ﺍﺯ ﺷﻨﺎﺳﻨﺎﻣﻪ ﺗﺎﻥ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﺪ …
ﻧﺎﻣﻪ ﺭﺍ ﺑﺴﺘﻢ . ﺁﻗﺎﺳﯿﺪ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺣﻖ ﻣﯿﺪﺍﺩ . ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﺎ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺕ ﻧﻮﺟﻮﺍﻧﯽ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺑﮕﯿﺮﻡ . ﺍﺯ ﺁﻥ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺣﺘﻤﺎ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺍﻡ ﻗﺒﻮﻝ ﻧﻤﯿﮑﺮﺩﻧﺪ . ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﺍﻭ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ ﻧﺎﻣﻤﮑﻦ ﺑﻮﺩ . ﺍﻣﺎ .… ﺳﯿﺪ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩ، ﺑﺎ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺑﻮﺩ، ﻋﻔﯿﻒ ﺑﻮﺩ … ﻣﻦ ﻫﻨﻮﺯ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﻧﺒﻮﺩﻡ .…
ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﺩﯾﮕﺮ ﺣﺘﯽ ﺍﺳﻤﺶ ﺭﺍﻫﻢ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩﻡ . ﻧﺎﻣﻪ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻻﯼ ﻗﺮﺁﻥ ﺟﯿﺒﯽ ﺍﻡ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ . ﺍﻣﺎ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﺶ ﮐﻨﻢ . ﺳﻌﯽ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﯾﺎﺩﺵ ﻧﺒﺎﺷﻢ ﺍﻣﺎ ﻧﻤﯿﺸﺪ …
#ادامه_دارد...
📚 #از_داستانهای_نازخاتون
@khamenei_shohada
دل #شهید جنتی است که
#ملائک بدان غبطه می خوردند
آری جنتی که جز حضور دائم چیزدگری نیست
#وعند_ربهم_یرزقون
ــــــــــــــــــــــ🕊🌷ـــــــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
هدایت شده از بصیـــــــــرت
شرایط استخدام سپاه پاسداران 98 – 99👇👇
https://moshavergroup.com/شرایط-استخدام-سپاه-پاسداران-98-99/
علاقه مندان میتواند با مراجعه به لینک بالا #ثبت_نام کنند👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 #فوری
🔥پيشگوييوحشتناکكروناكوييد-۱۹
❌ پايان دنيا نزديك است؟😰
🔞پيشگويي مرگ 1میلیارد انسان در جهان❗️
🔴 مهم / پشت پرده جنگ ویروس دست ساز آزمایشگاهی چینی ها برای نابودی مردم کشورهای پیشرفته و خیانت چین به مردم جهان را داخل اين كانال ببينيد👇🏿👇🏿
https://eitaa.com/joinchat/1206059038C45fa2857d4
......🟢 پیشگویی عجیب سردار سپهبد شهید سلیمانی رضوان الله تعالی علیه از شروع جنگ سنگین بعد از جنگ با داعش
✍ یکی از مدافعان حرم میگوید در پایان جنگ با داعش حاج قاسم سلیمانی به قرارگاه آمد. آمده بود به بچهها خدا قوّت بگوید نشستم کنارش گفتم: حاجی جنگ دیگه تموم شد با اجازتون من برگردم سر درس و زندگیم، بغضم را فرو بردم و گفتم سفره جنگ را جمع کردند ما جا موندیم از قافلهی شهدا برای ما دعا کنید. حاجی دستم را گرفت توی دستش و فشار داد و گفت: فلانی خیلی عجله نکن به زودی یک جنگ سنگینی خواهیم داشت که همه شهدای دفاع مقدس و شهدای مدافع حرم آرزو میکنند کاش بودند و در این جنگ کنار شما میجنگیدند!
📙 کتاب سلیمانی عزیز، ص ۱۹۴