eitaa logo
بصیـــــــــرت
2.3هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
2هزار ویدیو
69 فایل
﷽ با عرض ارادت به مقام بلندو بی بدیل شهدا وبا کسب اجازه ازولی امر مسلمین مقام معظم رهبری و آقا با توجه به فرمایش اخیر رهبر به افزایش بصیرت افزایی نام کانال به بصیرت تغییر یافت البته همچنان فرمایشات آقاو معرفی شهدا در برنامه های کانال در ارجعیت هستند🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
۲ با رمز « (سلام‌ الله‌ علیها)» در ساعت‌۱ و ۱۵ دقیقه‌ ۲۵ دی‌ ماه‌ ۱۳۶۶ برای‌ آزاد سازی‌ ارتفاعات‌ غرب‌ شهر در منطقه‌ای‌ به‌ وسعت‌ ۱۳۰ کیلومتر مربع‌ آغاز شد و این عملیات در سخت‌ترین‌ وضعیت‌ جوی‌ در میان‌ برف‌ و سرما توسط‌ یگان‌های‌ سپاه‌ ادامه‌ پیدا کرد. این عملیات در محور ارتفاع قمیش در منطقه عملیاتی سلیمانیه عراق به صورت گسترده به فرماندهی سپاه و با حضور رزمندگان اسلام انجام شد. این عملیات تا روز دوم بهمن سال ۶۶ در منطقه عمومی ارتفاعات قمیش و سلیمانیه با فرماندهی سپاه ادامه یافت
#رزق_معنوی_روز ✍ امام خامنه ای : هیچ کس در دوران #دفاع_مقدس به رزمندگان نگفت که رمز #یا_زهرا برای حملاتتان بگذارید یا #سربند_یا_زهرا ببندید؛ اما در #دوران_دفاع_مقدس، اسم مبارک #حضرت_زهرا سلام‌الله‌علیها و #حضرت_بقیة‌الله عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف از همه نام‌های مطهر دیگر بیشتر مطرح است... این نشانه توجه آن #بانوی_دو_عالم است #یا_زهرا #سلامتی_فرمانده_صلوات #اللهم_صل_علی_محمد_وآل_محمد
توچه ميداني چيست؟ درد يعني: رفيق شفيقت جلوي چشمانت له بشودزير شني هاي تانك, وتو تنها گفتنش را بشنوي و نتواني كاري كني... ــــــــــــــــــــــ🕊🌷ــــــــــــــــــــ @khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
#خاطرات_شهدا #شهید_محمدرضا_تورجی_زاده 👇👇 ـــــــــــــــــ🕊🖤ـــــــــــــــ @khamenei_shohada
ــــــــــــــــ🕊🖤ـــــــــــــــــ ✅آمدم چادر فرماندهی گروهان، تورجی نشسته بود.طبق معمول به احترام بلند شد. 🔺گفتم: شرمنده محمد آقا! من با یکی از دوستام قرار دارم. باید برم و تا عصر برمی‌گردم. بی مقدمه گفت: نه! نمیشه! 🔺گفتم: رفیقم منتظر منه. دوباره با جدیت گفت: همین که شنیدی. با تمام احترامی که برای داشت اما در فرماندهی خیلی جدی بود. 🔺عصبانی شدم. وقتی داشتم از چادر بیرون می آمدم، با ناراحتی گفتم: 👈"شکایت شما رو به مادرم می‌کنم" هنوز چند قدمی از چادر دور نشده بودم، با پای برهنه دوید دنبال من. دستم را گرفت و گفت: "این چی بود گفتی؟" 🔺به صورتش نگاه کردم. خیس اشک بود. بعد ادامه داد: این برگه مرخصی! ، سفید امضا کردم. هر چقدر دوست داری بنویس اما حرفت رو پس بگیر. 🔺گفتم: به خدا شوخی کردم، اصلا منظوری نداشتم. با دیدن حال و گریه ‌ی او، خودم هم بغضم گرفت. 🔰راوی : سید احمد نواب 🌷 🕊شهادت : ۶۶/۵/۲ - ارتفاعات بانه 📚کتاب اثر گروه فرهنگی ــــــــــــــ🕊🖤ـــــــــــــــ @khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
✍ #به_روایت: #رزمنده_و_غواص_گردان_حبیب_ابن_مظاهر_لشکر_۳۱_عاشورا #حاج_محمد_نیک_نفس #عملیات_والفجر_۸
در عملیات والفجر هشت وقتی غواصان گردانهای حضرت سیدالشهدا و علی اصغر ، از نقطه رهایی رها شده و وارد اروند شدند ، برو بچه های گردان حبیب نیز در داخل روستای خسرو آباد در ان اتاقهای خشتی تجهیزاتشان را محکم میکردند که لحظاتی بعد وارد کارزار شوند ماموریت گردان حبیب بدنبال گردان حضرت امام حسین بود و بعد از اینکه غواصان گردانهای_علی_اصغر و سید_الشهدا ساحل اروند را شکستند با عبور از اروند و پاکسازی نخلستان حاشیه اروند از جاده فاو البهار شروع میشد و تا جاده فاو البصره ادامه میافت وقتی غواصان داخل آب شدند زمزمه از آن اتاقهای خشتی و از میان نخلستانها به اسمان بلند شد ، در یکی از خانه های مخروبه خسرو آباد منتظر دستور فرمانده_لشکر_برادر_شریعتی بودیم که حرکت کنیم ، قبل از شروع عملیات خیلی دلهره داشتیم سوالاتی ذهن دنیایی مان را به خود مشغول کرده بود واهمه داشتیم که بچه های غواص بتوانند موفق عمل کنند و شرایط آنچنان که پیش بینی شده است ، بشود ؟؟ نشود ؟؟ و....