روایت حضرت "آقا"از #شهیدی که مادرش فکر می کرد جاروکش سپاه است ...
در ادامه بخوانید ــ🔰🔰🔰
ـــــــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــ
@khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
روایت حضرت "آقا"از #شهیدی که مادرش فکر می کرد جاروکش سپاه است ... در ادامه بخوانید ــ🔰🔰🔰 ـــــــــ
🔰🔰🔰🔰
مقام معظم رهبری :"در اطلاعاتی که به من داده شد، خواندم که در بین همین شهدای همدانِ شما، یک سردار سپاهی - که دارای شأن و موقعیتی هم بوده است - وجود داشته که وقتی مادرش از او میپرسد تو در سپاه چه کارهای، جواب میدهد: من در سپاه جاروکشی میکنم. مادرش خیال میکرده واقعاً این جوان در سپاه یک مستخدم معمولی است. حتی وقتی برای این جوان به خواستگاری هم میروند و خانوادهی دختر سؤال میکنند پسر شما چهکاره است، مادرش میگوید در سپاه مستخدم است! بعد در اجتماعی که مراسمی بوده، یک نفر داشته سخنرانی میکرده، این مادر میبیند آن شخص خیلی شبیه پسرش است. میپرسد این شخص کیست.
میگویند این فلانی است؛ یکی از سرداران سپاه. آن مادر، آن وقت پسرش را میشناسد!
شهید ناصر قاسمی فرمانده بسیج همدان در سالهای میانی جنگ و فرمانده محور عملیاتی لشکر انصار الحسین در عملیات کربلای پنج بود که در شلمچه سال 65 به شهادت رسید
#روحمان_با_یادش_شاد
ــــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
هدایت شده از 🛡🇮🇷اخبارسپاهسایبری🇮🇷🛡
✅|•سلام|•✋
🙏~||رفیقَِ||~
🌹مذهبی هستی⁉️
🌺غیر مذهِبی هستی⁉️⁉️
💯بیا °•شّهداّ•° منتظرتن🏃♂️♂🏃♂️♂🏃♂️♂
😇میخوای بدونی تو این زمونه چجوری میشه وهب شد؟
🙏به |~خداّ~|✋ °شهًدا •هم از اول نمیدونستن
که میخوان~| شِهید بشن...~|🌹🌹
https://eitaa.com/joinchat/1783365632C201a595df0
تو✌️چهـ چیزی
از°• شهدا•°میخواهـی⁉️⁉️
باورکن همش اینجاست...👆👆👆
❣️❣️الرفیق ثم الطریق.....🏃♂️♂🏃♂️♂
#به_جایِ_رَختِ_دامادی....❓
#شهید_محمدرضا_فخیمی_هریس🌹
▪️تاریخ تولد: ۵ / ۱۰ / ۱۳۷۰
▪️تاریخ شهادت: ۲۸ / ۹ / ۱۳۹۴
▪️محل تولد: شهرستان هریس( تبریز)
▪️محل شهادت: حلب ( سوریه)
#روحمان_با_یادش_شاد
ــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــ
@khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
#به_جایِ_رَختِ_دامادی....❓ #شهید_محمدرضا_فخیمی_هریس🌹 ▪️تاریخ تولد: ۵ / ۱۰ / ۱۳۷۰ ▪️تاریخ شهادت: ۲۸
🌹شهيد محمدرضا فخيمي، دلير مرد ۲۴ ساله از اهالي شهرستان هريس و ساكن تبريز بود
💫که باوجود قبولی در آزمون پزشکی میتوانست پزشک شود اما دفاع از حرم حضرت زینب (س) را به پزشک شدن ترجیح داد💫
از زبان مادرش↓🌺
هنگام خداحافظي با برادر كوچكش حرف هایی درگوشش زد كه بعدها فهميدم به برادرش سپرده بود كه من ديگر باز نخواهم گشت، مراقب پدر و مادرمان باش، اين رفتن برگشتي نخواهد داشت...🕊🌷
💫او شب ها دعای عهد و زیارت عاشورا را ترک نمیکرد و حتی همرزم هایش میگویند او هرشب در سوریه این کارها را انجام میداد..💫
🔹هوای حلب سرد بود که محمدرضا در این هوا، مشغول راز و نیاز با خدا بود و صبح نیز با این حال بدون صبحانه عملیات را آغاز کرد که موشک هدایت شده، سمت تانکش شلیک کرد او به شدت مجروح و پس از ۲ روز ماندن در کما در سن ۲۴ سالگی به فیض شهادت نائل شد🕊🌷
به حجله می روم شـادان
ولی زخمی به سر دارم🖤
به جایِ رَختِ دامــادی💐
لبــاسِ خـون به تن دارم . . .
@khamenei_shohada
شهید محمد رضا فخیمی هریس
شادی روحش صلوات💙🌹
🍂اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج🍂
*لبخند بزن بسیجی *
به زور خود را جا کردن
در آخرین عملیات و روزهای آخر جنگ، شربت شهادت نوشیدن و خود را به یاران شهید رساندن؛ یعنی استفاده از آخرین فرصت ها برای اثبات ایمان و استقامت و سربداری و وفاداری به امام و یاران شهید. تعبیری بود که بیشتر برای شهدای عملیات «مرصاد» به کار می بردند و می گفتند: دیدی چطور به زور خودش را جا کرد!
ــــــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
*لبخند بزن بسیجی *
مصیبت و مکافات
دو نفر دوست و رفیق شلوغ و پُرهیاهو. دو تا دوست آتش، بلا و به هم بریز. کسانی که کارشان شکستن سکوت و سر به سر بقیه گذاشتن بود، البته به طعم ایجاد شادمانی و ادخال سرور در قلب آنان. وقتی این دو با هم به جمعی وارد می شدند، در مثل اهل آن سنگر و چادر با هم می گفتند: خدا به داد برسد، دوباره مصیبت و مکافات آمدند.
ـــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
51.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
🎥 روایتگری حاجآقا موسویزاده/بوشهر
😔 هر کسی بخاطر گناهانش ناامید شده، حتما این خاطره شهید رو بشنوه
ــــــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
#خاطرات_شهدا
✍ تقوا یعنی این...
زیر سایۀ درخت مشغولِ بازی بودیم .یکی از بچه ها چشمش خورد به سیبِ سرخی که تویِ جویِ آب افتاده بود. دست کرد سیب رو برداشت و اومد بینِ بچهها تقسیم کرد. اما مسعود سهمش رو نگرفت و گفت: چون نمیدونم صاحبش راضی هست یا نه ، نمی خورم...
🌷خاطره ای از نوجوانیِ #شهید_مسعود_کریمی_مجد
📚منبع: کتاب زنگ عبور ، صفحه 111
ــــــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
🌼🌸🍃🌼 🍃🌺🌼 🍂🌼 🌸 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_چــهارم(۱) ✍گاهی ساعتها کنج دیواری، زیر باران منتظر می م
💐🍃🌿🌸🍃🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
#فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا
#قسمت_چــهارم(۲)
✍و من دیگر عابر بداخلاقِ خانه مان را ندیدم،مادر نگران بود و من آشفته تر...این مسلمان وحشی کجا بود؟؟
دلم بی تابیش را میکرد.هر جا که به ذهنم میرسید به جستجویش رفتم.اما دریغ از یک نشانی...مدام با موبایلش تماس میگرفتم،اما خاموش...
به تمام خیابانهایی که روزی تعقیبش میکردم سر زدم،اما خبری نبود حتی صمیمی ترین دوستانش بی اطلاع بودند.من گم شده بودم یا او؟
هروز به امید شناسایی عکسی که در دستم بود در بین افراد مختلف سراغش را میگرفتم،به خودم امید میدادم که بالاخره فردی میشناسدش.
اما نه خبری نبود و عجیب اینکه در این مدت با خانواده های زیادی روبه رو شدم که آنها هم گم شده داشتند!
تعدادی تازه مسلمان تعدادی مسیحی و تعدادی یهودی...
مدت زیادی در بی خبری گذشت. و من در این بین با عثمان آشنا شدم.
برادری مسلمان با سه خواهر. مهاجر بودند و اهل پاکستان. میگفت کشورش ناامن است و در واقع فرار کرده که اگر مجبور نبود،می ماند و هوای وطن به ریه می کشید. که انگار بدبختی در ذاتشان بود.
و حالا باید به دنبال کوچکترین خواهرش هانیه، که ۲۲ سال داشت،خیابانها وشهرها را زیرو رو میکرد بیچاره عثمان به طمع آسایش،ترک وطن کرده بود آن هم به شکلی غیر قانونی و حالا بلایی بدتر از بمب و خمپاره بر سرش آوار شده بود.
اکنون من و عثمان با هم،همراه بودیم،پسری سی و چند ساله با ظاهری سبزه ،قدی بلند و صورتی مردانه که ترسی محسوس در چشمهایش برق میزند.
ما روزها با عکسی در دست خیابان ها را زیر و رو میکردیم.
اما دریغ از گنجی به اسم دانیال یا هانیه.
گاهی بعد از کلی گشت زنی به دعوت عثمان برای صرف چای به خانه شان میرفتم و من چقدر از چای بدم می آمد.
اصلا انگار چای نشانی برای مسلمانان بود. مادرم چای دوست داشت. پدرم چای میخورد،دانیال هم گاهی و حالا عثمان و خانواده اش،پاکستانی هایی مسلمان و ترسو!
هیچ وقت چای نخوردم و نخواهم خورد.حداقل تا زمانی که حتی یک مسلمان، بر روی این کره،چای بنوشد!!
عایشه و سلما خواهرهای دیگر عثمان بودند.
مهربان و ترسو،درست مثله مادرم
.
آنها گاهی از زندگیشان می گفتند،از مادری که در بمباران کشته شد و پدری که علیل ماند اما زود راه آسمان در پیش گرفت.
و عثمانی که درست در شب عروسی،نوعروس به حجله نبرده، لیلی اش را به رخت کفن سپرد و چقدر دلم سوخت به حال خدایی،که در کارنامه ی خلقتش، چیزی جز بدبختی نیست.
هر بار آنها میگفتند و من فقط گوش میدادم بیصدا،بی حرف بدون کلامی،حتی برای همدردی...
عثمان از دانیال میپرسید و من به کوتاهترین شکل ممکن پاسخ میدادم.
و او با عشق از خواهر کوچکش میگفت که زیبا و بازیگوش بود که مهربانی و بلبل زبانی اش دل میبرد از برادرِ شکست خورده در زندگیش...
⏪ #ادامہ_دارد..
@khamenei_shohada
🌸
🌿🍂
🍃🌺🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 حاج قاسم عزیز
عزیزِ دلِ آقا
چه کنیم که حسرت لبخندت از مراسم عید سعید فطر گوشهٔ دلمان جا خوش کرده است حال آنکه کسی از صف اول نشینان بصیرت پذیرش حرف مردم و تبسم نداشت...
#روحمان_با_یادت_شاد_سردار_عزیز
#عید_فطر
#شبتون_شهدایی
ــــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
❁﷽❁
#ظهورڪن نگارمن،بيا ڪہ ازسرشعف
فداےقامتٺ ڪنم دوچشم #اشڪبار را
تمام لحظہ هاے من فداے يڪ #نگاه تو
بياو پاڪ ڪن ز #دل حدیث انتظار را
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج💚💛
#صبحتون_مهدوی
ـــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
#سلام_شهید
بعضیها در #کانال ها
هرکاری میکنند تا #بمانند ..
بعضیها هم در بعضی #کانال ها
کاری کردند کارستان و تا آخر #ماندگار شدند!
مراقب باشیم از #ماندگان جا نمانیم: ...
که آسید مرتضی آوینی هم گفت:
زمان ما را با خود بردهاست،
و شـهدا #ماندهاند ...
#شهید_جاویدالأثر_ابراهیم_هادی
#روزتون_مزین_به_نگاه_شهدا
ـــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
#فضیلت_صلوات
🌷پیامبر اکرم(ص)
✍هرکس هر روزاز روے محبت
بر من سہ #صلوات فرستد
برخداست که #گناهان اورا
همان روز یا همان شب بیامرزد✨
📚 بحار ج۹۴ ص۶۹
ــــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥لحظه زیبای اعلام بارگشایی درهای حرم امام رضا(ع) و شوق و اشتیاق زائران برای زیارت
السلام علیک یا شمس الشموس✋
ــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــ
@khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠 #شهید_حسن_باقری 💐✍100 خاطره کوتاه از شهید قسمت :
💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠
#شهید_حسن_باقری
💐✍100 خاطره کوتاه از شهید
قسمت : 13
66- خرمشهر رو برومان بود. نصفه هاي شب با حسن از كارون رد شديم. به چند قدمي گشتي هاي عراقي رسيديم . حسن با دقت سنگر ها و جابه جايي دشمن راديد. گفت« مثل اينكه هيچ تغييري نداده ان. » گفتم « پس بار اولت نيست كه مي آيي اين جا؟» گفت « نه. از عمليات فتح المبين دارم مي آم و مي رم. الان خيالم راحت شد، معلومه هنوز متوجه جابه جايي هاي ما نشدند. عمليات بيت المقدس را بايد زود تر شروع كنيم.»
ـــــــــــــــــ💠💠ــــــــــــــــ
67- با اين كه بچه هاي شناسايي تي تيش ماماني نبودند، اما تاول پاها خيلي اذيتشان مي كرد. حسن با سوزن تاول هاشان را تركاند. گفت« باند پيچي كنيد. شب دوباره بايد بريد شناسايي.»
ــــــــــــــــ💠💠ـــــــــــــــ
68- پيش نهادشان براي آزادي خرمشهر ، جنگ شهري و كوچه به كوچه بود . حسن گفت« نه. اول شهر را محاصره مي كنيم، بعد عراقي ها را تو خناب اسير مي كنيم.»
صف طولاني اسرا رد مي شد؛ روي دست هاشان زير پوش هاي سفيد.
ـــــــــــــــ💠💠ـــــــــــــــــ
69- تك عراقي هاي نزديك پل خرمشهر شديد بود و فرمانده خط با حسن چند متر عقب تر ، توي يك گودال ، گرم بحث . – آقا من مي گم همه برگردند عقب. – بابا تو برو قرارگاه ، جاي من. فرماندهي تيپ با خودم. همه همين جا مي مونيم. جنگ خلاصه شده تو همين محور . اگه عقب بياييم كه يعني شكست عمليات.
ـــــــــــــــــ💠💠ــــــــــــــــ
70- گنبد سوراخ سوراخ مسجد جامع خرمشهر ديده مي شد. تانك و نفر برهاي عراقي سالم تو بيابان جا مانده بود. بچه ها مي خواستند غنيمت بگيرندشان ، حسن پشت بي سيم گفت « همشو آتيش بزنيد. دود و آتيش ترس عراقي ها را چند برابر مي كنه. زود تر عقب نشيني مي كنند.»
ادامه دارد......
ــــــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
#معرفز_شهدا
#شهید_نقی_کریمی
▪️نـام پـدر : تقی
▪️تـاریخ تـولـد : ۱۳۱۹/۱۲/۰۴
▪️مـحل تـولـد : خمین
▪️تـاریخ شـهادت : ۱۳۶۱/۰۳/۰۵
▪️مـحل شـهادت : دشت عباس
▪️عـملیـات : بیت المقدس
تا سوم ابتدایی درس خواند. پاسدار بود. ازدواج کرد و صاحب پنج پسر شد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. پنجم فروردین ۱۳۶۱، در دشت عباس بر اثر – توسط نیروهای عراقی شهید شد. تا کنون اثری از پیکرش بدست نیامده است. برادرش ابوالفضل نیز شهید شده است.
#سالروز_شهادت
ـــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 از تهران تا سومالی و دمشق...
روایت مردی که نمیخواست تصویری از او منتشر شود و سرانجام در سوریه آسمانی شد ...
💐 #سالروز_شهادت شهید مدافع حرم حاج شعبان نصیری گرامی باد
#صلوات
#شهید_حاج_شعبان_نصیری
ــــــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
✍️ پیامبراکرم(ص):
هركس يك شبانهروز از بيمارى پرستارى كند، خداوند او را با ابراهيمخليل محشور مىكند.
📚ثوابالاعمال ص ۳۴۱
#مدافعان_سلامت
ـــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــ
@khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_چــهارم(۲) ✍و من دیگر عابر بداخلاقِ خانه مان را ندیدم،
🌸🍃🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
#فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا
#قسمت_پنجــم(الف)
✍که انگار دنیا چشم دیدن همین را هم نداشته و چوب لای چرخِ خوشی شان میخ کرد.
در این بین،درد میانمان،مشترک بود و آن اینکه هانیه هم با گروهی جدید آشنا شد.
رفت و آمد کرد و هر روز کم حرف تر و بی صداتر شد.
شبها دیر به خانه می آمد...
در مقابلِ اعتراضهای عثمان،پرخاشگری میکرد.
در برابر برادرش پوشیده بود و او را نامحرم میخواند،
از اصول و شرعیات عجیب و غریبی حرف میزد و از آرمانی بی معنا درست شبیه برادرم دانیال!
آن ها هم مثل من یک نشانی میخواستند
اما تلاش ها بی فایده بود. هیچ سرنخی پیدا نمیشد! نه از دانیال،نه از هانیه
و این من و عثمان را روز به روز ناامیدتر میکرد و بیچاره مادر که حتی من را هم برای خود نداشت
فقط فنجانی چای بود با خدا !
دیگه کلافه شده بودیم. هیچ اطلاعاتی جز اینکه با گروهی سیاسی و مذهبی برای مبارزه به جایی از آلمان رفته اند،نداشتیم چه مبارزه ای؟
دانیال کجای این قصه بود؟
مبارزه...مبارزه...مبارزه...
کلمه ای که روزی زندگی همه مان را نابود کرد...
حسابی گیج و کلافه بودم
اصلا نمی فهمیدم چه اتفاقی افتاده.
من و دانیال مبارزه ای نداشتیم برای دل بریدن از هم.
اصلا همین مبارزه حق زندگی را از ما گرفته بود و هر دو قسم خورده بودیم که هیچ وقت نخواهیمش..اما حالا!!!
نمیدانستم در کدام قسمت از زندگیم ایستاده ام.
عثمان با شنیدن این کلمه تعجب نکرد،تنها جا خورد...و فقط پرسید:
- مبارزه؟؟ مگر دیگر چیزی برای از دست دادن داریم که مبارزه کنیم؟؟
و من مدام سوالش را تکرار میکردم. و چقدر ساده،تمام زندگیم را؛در یک جمله به رخم کشید این مسلمان ترسو!
ای کاش زودتر از اینها با هانیه حرف میزد و تمام داشته هایش را روی دایره میریخت و نشانش می داد که چیزی برای مبارزه نمانده.
🔨 حکم صادر شد،مسلمانها دیوانه ای بیش نیستند.
اما برادرم دوست داشتنی بود. پس باید برای خودم می ماند.
حالا من مانده بودم و تکه های پازلی که طراحش اسلام بود
باید از ماجرا سر در می آوردم.
حداقل از مبارزه ای که دانیال را از من جدا کرد.و تنها سرنخهای من و عثمان چند عکس بود و کلمه ی مبارزه
ادامه داردـ........
@khamenei_shohada
🌸
🌿🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌸🍂🌼
✍ ڪلام شــهید
پيام خون شهدا اين است كه تا آخرين نفس و تا آخرين قطره خون كه داريد از اسلام دفاع كنيد و بر عقيده خود استوار باشيد. مبادا با ناملايمات و سختي ها كمبودها و گرفتاري ها بر شما غلبه كند و خداى ناخواسته از عقيده خود دست برداريد و امام را تنها بگذاريد كه اگر چنان شود هيچ ميدانيد كه خون مقدس تمام شهدا پايمال شده است.
#شهید_مهدی_امیری
#شبتون_شهدایی
ــــــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
هدایت شده از 🛡🇮🇷اخبارسپاهسایبری🇮🇷🛡
❌⛔️❌⛔️❌⛔️❌⛔️❌
🔴 #ماجرای_تکان_دهنده ی⁉️⁉️
#راضی به دفن شهدای گمنام در کنار منزلشان نبودند😭😭😭
♨️ببین شهدا چه جوابی دادند⁉️
.
https://eitaa.com/joinchat/249823282C66671a94d8
⛔️لطفا تحمل نداری کلیک نکن⛔️