eitaa logo
بصیـــــــــرت
2.3هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
2هزار ویدیو
69 فایل
﷽ با عرض ارادت به مقام بلندو بی بدیل شهدا وبا کسب اجازه ازولی امر مسلمین مقام معظم رهبری و آقا با توجه به فرمایش اخیر رهبر به افزایش بصیرت افزایی نام کانال به بصیرت تغییر یافت البته همچنان فرمایشات آقاو معرفی شهدا در برنامه های کانال در ارجعیت هستند🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیش‌بینی‌رهبر درحال محقق شدن است؛ ترامپ هم خوراک مار و مور می‌شود ولی جمهوری اسلامی خواهد ماند.. ــــــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــــ @khamenei_shohada
🔸شهادت؛ سرنوشت اعدام‌کنندگان خائنی به نام منصور 🔹در روز ۲۶ خرداد ۴۴ حکم اعدام امانی، بخارایی، نیک نژاد و صفارهرندی به دلیل اعدام انقلابی نخست‌وزیر خائن پهلوی به اجرا گذاشته شد. محمد صفارهرندی برادر شهید «رضا صفارهرندی» می‌گوید: زمانی که این ۴ شهید را به میدان تیر می‌برند، در زمان وداع با هم، خیلی خوشحال بودند. هر ۴ نفر قرآن می‌خواندند به گونه‌ای که ماموران تیر گریه شان می‌گیرد. شهادت برای آن‌ها آروز بود و دل از دنیا کنده بودند ــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــــ @khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
🍃🌸🌺🌼 🍃❤️ 🌸 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_پانزدهم(الف) ✍به سمتم خم شد دستانش را در هم گره کرد و روی م
💐🍃🌸 🍃❤️ 🌸 (ب) مکث کرد،طولانی: - سارا،دانیال زندست! آنقدر سرعتِ چرخیدنِ سرم به سمت عثمان زیاد بود که صدایِ مهره های یخ زده گردنم را به گوش شنیدم - چی گفتی؟ و عثمان لیوان قهوه را به طرفم دراز کرد. بخور الانه که کل بدنت تَرَک برداره دختر، تو چطوری انقدر تحملِ سرمات بالاست؟ از کافه تا اینجا قدم به قدم شال و کلاه به دست،پشت سرت اومدم دریغ از یه بار لرزیدن. ببینم نکنه ملکه برفی که میگن، خودِ تویی؟😕 دیگه کم کم باید ازت بترسما ! وقتی در بورانِ حسدهای دنیا تبدیل به آدم برفی شوی، دیگر زمستانِ زمین برایت حکمِ شومینه را دارد. عثمان با بی خیالی از جایش بلند شد. - دیگه این کمر،کمر بشو نیست. اوه اوه ببین چه قندیلیم بسته چرا جواب سوال و نگاهم را نداد؟ایستادم. درست در مقابلش - دانیال کجاست؟ برگردیم پیش صوفی چرا دروغ گفت؟ اما اون گفت که مرده...گفت که خودش دانیالو کشته! و با گامهایی تند به سمتِ مسیرِ کافه رفتم عثمان به دنبالم دوید و محکم دستم را کشید. - صبر کن کجا با این عجله؟صوفی رفته ناگهان زیر پایم خالی شد. دست پاچه و وحشت زده یقه ی عثمان را چنگ زدم - کجا رفته؟ تو فرستادیش که بره،درسته؟ توئه عوضی داری چه به روز زندگیم میاری؟ اصلا به تو چه که من میخوام وارد این گروه بشم،هان؟ اصلا تو صوفی رو از کجا پیدا کردی؟ از کجا معلوم که همه اینا چرتو پرت نباشه؟ اول میگین دانیال مرده،حالا میگین زندست! توام یه مسلمون بدی!مثه پدرم @khamenei_shohada
1_5023816923939340295.m4a
4.3M
🎧 آن بیست و سه نفر قسمت_ششم ــــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــ @khamenei_shohada
🖇 عاشوراییان 💛نپندار که تنها عاشوراییان را بدان بلا آزموده اند و لا غیر صحرای بلا به وسعت همه تاریخ است و کار به یک «یا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم» ختم نمی شود💛 🌺 🌸الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌸 ــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــــ @khamenei_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در این شلــــوغی دنیـــــا فراموشتــــان نڪردیم در شلوغی قیامت فراموشمـان نڪنید 🌷 🌤الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌤 ــــــــــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــــــ @khamenei_shohada
عزتی ابدی و ماندنی 🍃 شهید ابراهیم هادی یکی از این مردان پاکیزه شناخته شده چون از نامحرم دوری کرد و پاکدامنی پیشه کرد 🍃 و خدا هم خوب پاداشی بهش داد هر چه گمنام تر کار کرد و از گناه دوری کرد خدا هم به وقتش ، آن را برای مردم آشکارتر و پر رنگتر کرد ، و عزتی ابدی و ماندنی ، در دنیا و آخرت نصیبش کرد . ــــــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــ @khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠 #شهید_حسن_باقری 💐✍100 خاطره کوتاه از شهید قسمت:
💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠 💐✍100 خاطره کوتاه از شهید قسمت: 17 92- حسن مزه مي ريخت . با بگو و بخند صبحانه مي خوردند . مي خواست عكس بگيره . به جعفر گفت « بذار ازت يه عكس بگيرم ، به درد سر قبرت مي خوره .» بعد گفت « ولي دوربين كه فيلم نداره.» - آخه مي گي فيلم نداره. اون وقت مي خواي ازم عكس بگيري؟ گفت « خوب اسلايد مي شه براي جلو تابوتت. خيلي هم قشنگ مي شه.» ــــــــــــــ💠💠ـــــــــــــ 93- داشتم براين نماز ظهر وضو مي گرفتم، دستي به شانه ام زد. سلام و عليك كرديم. نگاهي به آسمان كرد و گفت« علي ! حيفه تا موقعي كه جنگه شهيد نشيم. معلوم نيست بعد از جنگ وضع چي بشه. بايد يه كاري بكنيم . » گفتم «مثلا چي كار كنيم؟» گفت « دوتا كار ؛ اول خلوص،دوم سعي و تلاش .» ــــــــــــــــ💠💠ــــــــــــــــ 94- دير مي آمد ، زود مي رفت وقتي هم كه مي آمد چشم هاش كاسه ي خون بود . نرگس براي باباش ناز مي كرد. تا دير وقت نخوابيد . گذاشتش روي پاش و بابايي خوند تا مي خواست بگذاردش زمين ، گريه مي كرد. هرچي اصرار كردم بچه را بده، نداد . پدر و دختر سير همديگر را ديدن. ـــــــــــــــ💠💠ــــــــــــ 95- فرمانده هاي تيپ ها بودند؛ خرازي ، زين الدين ، بقايي و.... حرف هاي آخر را زدند و شب حمله مشخص شد. حسن شروع كرد به نوحه خواندن. وقتي گفت « شهادت از عسل شيرين ترست» هق هقش بلند شد. نشست روي زمين و زار زد. از اول روضه رفته بود سجده . كف سنگر سه تا پتو انداخته بودند. سر كه برداشت از اشك ، تا پتوي سوم خيس شده بود. ــــــــــــــ💠💠ـــــــــــ 96- باران تندي مي باريد. خيس آب شده بود. آب رود خانه تا روي پل بالا آمده بود. بچه ها بايد براي عمليات رد مي شدند. خودش آمده بود پاي پل ، بجه ها را يكي يكي رد مي كرد. ــــــــــــــــ💠💠ــــــــــــــ 97- تا ركعت دوم با جماعت بود.نماز تمام شد، اما حسن هنوز وسط قنوت بود. ـــــــــــــــــ💠💠ـــــــــــــــ 98- مثل هميشه صبح زود نرفت . ناخن هاي نرگس را گرفت. سر به سرش گذاشت و بازي كرد. مي گفت « ببين پدر سوخته چه قدر شيرين شده. خودشو لوس مي كنه .» يكي دوبار رفت بيرون،دوباره برگشت . چند تا كاست داد و گفت « حرف هاي خوبي داره. گوش كن، حوصله ات سر نمي ره.» هميشه مي گفتم « به دوستات بگو اگه شهيد شدي، من اولين نفري باشم كه باخبر مي شم.» از صبح اخبار گوش نكرده بودم . دوستم تلفن كرد و گفت « اخبار گفته چند نفر شهيد شدند.اسم مجيد بقايي رو هم گفتن.نفر اول را نشنيدم كيه .» نخواستم باور كنم نفر اول غلام حسين است. ـــــــــــــــ💠💠ــــــــــــــ 99- روزهاي آخر بيش تر كتاب « ارشاد » شيخ مفيد را مي خواند . به صفحات مقتل كه مي رسد، هاي هاي گريه مي كرد. هرچه گفتند «تو هم بيا بريم ديدن امام» گفت « نه، بيام برم به امام بگم جنگ چي ؟ چي كار كرديم ؟ شما بريد، من خودم تنها مي رم شناسايي » گلوله ي توپ كه خورد زمين ، حسن دستي به صورتش كشيد . دو ساعتي كه زنده بود، دائم ذكر مي گفت. فكر نمي كردم كه ديگه اين صدا را نشنوم. ـــــــــــــــ💠💠ــــــــــــــــ 100- بلند بلند گريه مي كردند . دخترش را كه آوردند، گريه ها بلند تر شد. شانه هاي فرمانده سپاه مي لرزيد. بازوش را گرفتم گفتم «شما با بقيه فرق دارين. صبور باشين.» طاقتش طاق شد . گفت «شما نمي دونين كي رو از دست داديم. باقري اميد ما بود، چشم دل واميد ما....» منبع:كتاب باقري؛ انتشارات روايت فتح http://emtedadiha.blogfa.com/post/182
بصیـــــــــرت
​🕊 شهید افغانستانی که به جنگ تفرقه‌افکنی‌های میان ایران و افغانستان آمد 🇮🇷🇦🇫 💐 کشف پیکر شهید نسیم ا
🕊 اطلاعات جدید از شهید نسیم افغانی 🇦🇫 📜 طی تحقیقات به‌عمل آمده ایشان در زمان شهادت جمعی دسـته 3 گــروهان 3 گـــردان سیـــف الله تیــپ امــام جــــواد ع لشـــــکر 5 نصــــــر بودند که فـــرمـــانـــده گـــردان ایشــــان ، شهــید جـوادآخـوندی بود که این شهید عزیز نیز مفقود می باشد و جـانشـین گـردان ایشـان در زمان شهادت ،شهید سید محمود هاشمی بود. 💐 خواهشمند است درصورت اطلاع از محل سکونت خانواده شهید در ایران یا افغانستان مراتب را به کمیته جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح منعکس نمایید. ☎️ شماره تماس: ۰۲۱۵۵۶۱۲۹۹۰ 📲 لطفا این پست را بازنشر کنید📲 ـــــــــــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــــــ @khamenei_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا