#گذرے_بر_سیره_شهید
✍حسن آقا هر موقع که روز های آخر هفته به محل می رفتند به بهانه ی جلسه #حلقه_صالحین برای بچه های محل هدیه تهیه می کردند ، اعم از خوراکی،هدیه مادی و... .
ایشون پنجشنه غروب ها در محل جلسه ی حلقه صالحین برگذار می کردند وتا قبل از اذان مغرب همراه با بچه ها قرآن تلاوت می کردند و همینطور آن ها را به حفظ_قرآن تشویق می کردند و موقع اذان مغرب هم نماز_جماعت بر پا می کردند.
✍حسن اقا به این معتقد بودند که تنها راه رسیدن به سعادت ازراه قرآن واهلبیت به دست می آید به همین خاطر بچه هارا به قرائت وحفظ ،قرآن و احادیث ائمه تشویق می کرد.وهدف این بزرگوار از انجام این جلسات همین بود.
#شهید #حسن_رجایی_فر🌷
ــــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــ
@khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
✨🌟 با سلام و عرض احترام خدمت اعضای محترم کانال "شهید هادی شجاع" 🍃🌺 به مناسبت ۲۸ مهرماه، «پنجمین سال
شهید #هادی_شجاع،در ۲۳ آبان ۶۸ در چهار دانگه اسلامشهر تهران متولد شدند.
پدر و عمویشان رزمنده دفاع مقدس بودند به همین دلیل با دفاع و جهاد آشنایی داشتند.
ایشان فوق دیپلم نقشه کشی داشت و وقتی به سن انتخاب شغل رسیدند پاسداری را انتخاب کردند.البته قبل از سپاهی شدنشان به همراه شهید بیضایی و چند تن دیگر تحت نظر سردار شهید محمد ناظری آموزش نظامی دیدند.
زندگی شهدا را الگوی خود قرار دادند و وقتی خبر شهادت شهید بیضایی را شنیدند با بغض گفتند: باید انتقام شهید بیضایی رو از تکفیری ها بگیریم و عکس ایشان را به دیوار منزل خود زدند و از مادرشان خواستند هرگز آن را برندارند.
در ۵ مهر ۱۳۹۴ عروسی کردند و درست ده روز بعد،در ۱۵ مهر عازم سوریه شدند و در تاریخ ۲۸ مهر ۱۳۹۴ در اثر اصابت تیر به قلب و دستشان ،در حالی که فقط ۲۳ روز از عروسی شان میگذشت،به شهادت رسیدند.
مزار این شهید بزرگوار در امام زاده عباس(ع)شهر چهار دانگه اسلامشهر قرار دارد.
روحش شاد و یادش گرامی🌹🌹🌹
ـــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــ
@khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
💐🍃💖 🍃💖 💖 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_نود_و_سوم ✍ کنار یک بستنی فروشی ایستاد و با دو ظرف پر از فالو
💐🍃💖
🍃💖
💖
#فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا
#قسمت_نود_و_چهارم
✍ حالا دیگر روزهایِ زندگیم، معمولی و روتین نمی گذشت.
پر بود از شبیه به هیچ کس نبودن.
مدام حسرت میخوردم که ای کاش سرطان و مرگ،فرصتِ بیشتری برایِ ماندن کنار این مرد جنگ ارزانیم کند.😔
مردی که لباسش از زره بود و قلبش از طلا...
به کمر سلاح می بست و با دست باغی از عشق میکاشت...
این بود اعجازِ #شیعه، و پدر در گرمابه و گلستانش، رفاقت میکرد با ابلیس...
اسلام چیزی جز انسانیت نبود و شیعه شاهی جز علی...💚
علی خط به خطِ نفسهایش انسان نوازی میکرد..
چه بر پیشانیِ دوست، چه بر قلبِ دشمن.
بیچاره پدر که بوته ی احساسش را سوزاند و کینه ی پر حماقت به جایش نشاند.
اصلا مگر میشود #علی را شناخت و دوستش نداشت؟؟
و چیزی که در این بین سوال میشد بر لوحِ افکار، مطالبی بود که از بعضی شیعیان در مورد عدم برادری و #وحدت بینِ #شیعه و #سنی، در شبکه هایِ اینترنتی میخواندم و تعجب، آفت میشد در جانم.
مگر میشد پیرو علی باشی و رسمِ بد دهانی و آزردن بدانی؟
مگر میشد شیعه ی امیر بود و دل خنک کرد به کشتارِ مظلومانِ سنی در یمن و فلسطین و سوریه؟
بصیـــــــــرت
💐🍃💖 🍃💖 💖 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_نود_و_چهارم ✍ حالا دیگر روزهایِ زندگیم، معمولی و روتین نمی گذ
اصلا مگر امکان دارد که سنگ مولا را به سینه زد و دهان باز کرد به زنا زاده خواندنِ هر چه پیروِ اهل سنت است؟
دلی که علی پادشاهش باشد، زبان قلاف میکند و پنجه مشت...❤️
علی، ابن ملجم را دایه گی کرد.
پیرو اهل سنت که دیگر جای خود دارد.
اگر حرامزاده ای هم باشد از قبیله ی #وهابیت است.
نه مادر و برادرِ سنی من، که حب علی لقمه به لقمه در کام جانشان نشسته بود.
من معنی برادری را بینِ پنجه هایِ گره خورده ی حسامِ علی پیرو، در انگشتانِ دانیالِ سنی دیدم.
در بند پوتینی که هر دو گره زدند و عزم ایستادن کردن در مقابل حیوان صفتانِ #داعشی.
در زندگیِ من که حسامِ شیعه نجاتش داد و عملیاتی که دانیالِ سنی انجامش...
این بود رسمِ برادریِ شیعه و اهل سنت…
روزها می دویید و کام عمرم ملس میشد به شیرینیِ محبتهایِ حسام و تلخ از مرگی که عطرِ کافورش را در چند قدمی ام حس میکردم...
حسام یک روز در میان بعد از کار، قبل از رفتن به خانه خودشان، به دیدنم می آمد و چشمه ای جدید از محبتش را ارزانی ام میداشت.
و صبورانه، صبر به خرج میداد محضِ تحملِ کج خلقی هایِ منوط به روزهایِ بی حالی و دردم.
هربار که بی قراریم را میدید، صوتِ قرآنش را مسکنی میکرد بر بی تابیم...
و من قطره میشدم از فرطِ خجالت که او سالم است و جوانی هدر میدهد به پایِ نفس هایِ یکی در میانم.
مردهایِ مذهبی عاشقترند اما فقط
مهربانی شان گره خوردست با حجب و حیا💖
مدتی به همین منوال گذشت و از نبض نبضِ احساسم، آذین بستم خاطراتم را...
تا اینکه به ایام #محرم نزدیک میشدیم و به واسطه ی حضورِ پروین در خانه، مدام تلوزیون روشن بود و نوایِ عزاداری در فضا می پیچید.🏴
⏪ #ادامہ_دارد.
🔻 قدردانی مقام معظم رهبری از نیروی انتظامی
🔹 فرمانده معظم کل قوا در پیامی به مناسبت هفته نیروی انتظامی از زحمات و تلاشهای کارکنان خدوم این نیرو قدردانی کردند.
✍ متن پیام حضرت آیت الله خامنهای که به فرمانده نیروی انتظامی ابلاغ شد، به این شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم
سردار اشتری؛ سلام من را به همه کارکنان خوب و زحمت کش و خدوم نیروی انتظامی برسانید.
مردم عزیز ما قدر دان زحمات و تلاشهای بی وقفه خدمتگزاران به خود و کشور هستند.
و امروز اقتدار و مهربانی را توأمان در نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران احساس می کنند و از ابتکارات ناجا در برخورد با منکرات استقبال می کنند.
۲۹ مهر ۱۳۹۹
@khamenei_shohada
❣#سلام_امام_زمانم❣
🍂شیعه از هجرِ رُخت جامِ بلا می نوشد...
🍂خرّم آن سینه که در وصلِ شما می کوشد...
🍂بارالها ..همه یِ عمر سلامت دارش...
🍂کوثری را که از ان آبِ بقا می جوشد...
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
ــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــ
@khamenei_shohada
#پروفایل_رهبرانه
لبیک یا خامنه ای
ــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــ
@khamenei_shohada
🔻بدرقۀ شهید امر به معروف
🔹مراسم تشییع پیکر مطهر شهید امر به معروف « #شهید_محمد_محمدی » با حضور جمعی از مردم و مسئولان در تهران در حال برگزاری است.
🔹این شهیدِ مدافع نوامیس شامگاه ۲۷ مهر امسال در درگیری با ۷ نفر از اراذلواوباش محله تهرانپارس تهران مورد ضربوجرح با چاقو قرار گرفت و به شهادت رسید.
@khamenei_shohada
🌹💠 حضرت امام خامنه ای :
در #فضای_مجازی اگر آدم درست وارد بشود ، خوب است اما اگربرود #غرق بشود نهخوب نیست. جای خطرناکی است؛ خیلی باید آدم مراقب باشد.
ـــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
🌺در ایام جنگ معلمی داشتم که خیلی بر من وهمکلاسی ها تاثیر داشت. بسیاری از شاگردان او اهل نماز، جبهه و.. شدند.یک روز به ایشان گفتم: خداروشکر که شما معلم ما هستید.
🌺دبیر ما گفت: دعایش را به شهید #ابراهیم_هادی بکن. او مرا به اینجا کشاند!!بعد ادامه داد. ما با اصغر وصالی رفیق بودیم. اما در مراحل سخت
گزینش اول انقلاب رد شدیم.
🌺توی مراسم ختم شهید وصالی بود که ابراهیم را دیدم.از او خیلی خوشم آمد و سلام کردم.
🌺ابراهیم که تا حدودی مرا میشناخت
جواب سلام را داد و پرسید:چه می کنی؟گفتم: گزینش سخت دانشگاه
تربیت معلم مرا رد کرده!از فردا
صبح ابراهیم به دنبال کار من افتاد.
🌺قبلا مدتی با گزینش آموزش و پرورش همکاری داشت. به خاطر سخت گیری بیش از حد گزینش اول انقلاب از آنها جدا شده بود.خلاصه اینکه ما امروز،بهبرکتزحمات و پیگیری این شهید بزرگوارمعلمهستیم🌺
@khamenei_shohada
#بزرگ_مرد_کوچک
●يك اسلحه به غنيمت گرفته بود. با همان اسلحه، هفت عراقے را اسير ڪرده بود. احساس مالکيت میڪرد. به او گفتند بايد اسلحه را تحويل دهی. میگفت به شرطی اسلحه را می دهم کہ دستِ کم يك نارنجك به من بدهيد.
●پايش را هم ڪرده بود در يك ڪفش كه يا اين يا آن ، دست آخر يك نارنجك به او دادند. يكے گفت: « دلم برای اون عراقی های مادر مرده می سوزه ڪه گير تو بيفتند.» بهنام خنديد و رفت ...
✍ راوی : همرزم شهید
●ولادت : 1345 مسجدسلیمان
●شهادت : 1359 خرمشهر
#شهید #بهنام_محمدی
ــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــ
@khamenei_shohada