🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊
☺️ لبخند بــــــزن رزمنده ...
سال ۶۱ پادگان ۲۱ حضرت حمزه ؛ یڪے از فرماندهان آمده بود منطقہ براے دیدار دوستان .
طے سخنانے خطاب بہ بسیجیان و از روے ارادت و اخلاصے ڪہ داشتند ، گفتند :
«من بند ڪفش شما بسیجیان هستم.»
یڪے از برادران نفهمیدم ، خـواب
بود
یا عبارت را درست متوجہ نشد ...🙃
از آن تہ مجلس با صداے بلند و رسا در
تأییـــد و پشتیبانے از این جملہ
تڪــبیر گفت ...😳😅
جمعیت هم با تمام توان اللہ اڪـبر گفتند و بنـد ڪـفش بودن او را تأییـد
ڪردند ... !😅😅
#تــڪبیـــــر
#طنز_جبهه
🔻❧•❈•♥️•❈•❧🔻
بخون و بخنــــــ😂ــــــد
💥وقتے عملیات نمےشد و جابجایے صورت نمےگرفت نیروها از بیڪاری حوصلہ شان ڪم میشد، نہ تیر و ترڪشی نہ شهید و مجروحے و نہ سرو صدایے منطقہ یڪنواخت و آرام بود آن موقع بود ڪہ صداے همہ درمےآمد.
⚡️و بعضےها براے روحیہ دادن بہ رزمنده ها، دست بہ سوے آسمان بلند ڪرده و مےگفتند: «اللهم ارزقنا ترڪش ریزے، آمبولانس تیزے🚑، بیمارستان تمیزے🏥، و غذاها🍲 و ڪمپوتهاے لذیذی🍹.»
و همینطور قافیہ سر هم مے ڪرد و بقیه آمین مےگفتند.
#طنز_جبهه
🔻❧•❈•♥️•❈•❧🔻
بصیـــــــــرت
طنز_جبهه 🌷 #خاطرات_طنز_شهدا🌷 😂 #دندان_مصنوعی😂 قسمت اول : شلمچه بودیم.از بس که آتش🔥 سنگین
#طنز_جبهه
🌹خاطرات طنز شهدا🌹
😂 #دندان_مصنوعی😂
قسمت دوم
انگار یخی داخلش باشه صدای تَلق تَلق کرد. گفت: «آخ جون».😊و بعد آب رو سرازیر گلوش کرد. میخورد که حاج مسلم- پیر مرد مقر- از زیر پتو چیزی گفت: «کسی به حرفش گوش نداد. مرتضی👱 پارچ رو کشید و چند قُلُپ خورد.».به ردیف همه چند قُلُپ خوردیم. خلیلیان آخری بود.
تَهِ آب رو سر کشید.پارچ آب رو تکون داد و گفت: «این که یخ نیست. این چیه؟!»🤔😳
حاج مسلم آشپز، سرشو از زیر پتو بیرون کرد و گفت: «من که گفتم اینا دندونای مصنوعی منه!😁 یخ نیست، اما کسی گوش👂 نکرد، منم گفتم گناه دارن بزار بخورن!»😄 هنوز حرفش تموم نشده بود که همه با هم داد زدیم:وای!.😱
از سنگر دویدیم🏃 بیرون. هر کسی یه گوشهای سرشو پایین گرفته بود تا...!
که احمد داد زد:«مگه چیه! چیز بدی نبود! آب دندونه! اونم از نوعِ حاج مسلمش! مثل آبنبات.».😂
اصلاً فکر کنید آب انار خوردید.😀😂😜
پایان ،،،،،،،
#خاطرات_طنز_شهدا
🦋
🌼🦋
#طنـز_جبهـه 😜💣
| قبل از عملیات بود.🍃
داشتیم با هم تصمیم میگرفتیم اگر گیر افتادیم چطور توی بی سیمـ📞 به هم رزمامون خبر بدیم.🧐
ڪه تڪفیریا نفهمن.😉
| یهو سیدابراهیم(شهید صدرزاده)از فرمانده های تیپ فاطمیون😍
بلند گفت:آقا اگر من پشت بی سیمـ📞 گفتم :
همه چی آرومه من چقدر خوشبختم.
بدونید دهنم سرویس شده😁😂
پ ن ادمین ✍
دل یه مومنُ شاد میڪنم به نیت خشنودی خـ♥️ـدا
http://eitaa.com/khamenei_shohada
🦋
🌼🦋🍃
❤️خاطرات #طنز_شهدا
#طنز_جبهه❤️
😂موشک جوراب موشک😂
💫مثل این که اولین بارش بود پا به منطقه عملیاتی می گذاشت.
از آن آدم هایی بود که فکر می کرد مأمور شده است که انسان های گناهکار ، به خصوص عراقی های فریب خورده را به راه راست هدایت کرده ، کلید بهشت را دستشان بدهد.
شده بود مسؤول تبلیغات گردان.
دیگر از دستش ذله شده بودیم.
وقت و بی وقت بلندگوهای خط اول را به کار می انداخت و صدای نوحه و مارش عملیات تو آسمان پخش می شد و عراقی ها مگسی می شدند و هر چی مهمات داشتند سر مای بدبخت خالی می کردند.
از رو هم نمی رفت.
💫تا این که انگار طرف مقابل ، یعنی عراقی ها هم دست به مقابله به مثل زدند و آنها هم بلندگو آوردند و نمایش تکمیل شد.
⭐️مسؤول تبلیغات برای اینکه روی آنها را کم کند ، نوار «کربلا ، کربلا ، ما داریم می آییم» را گذاشت.
💫لحظه ای بعد صدای نعره خری از بلندگوی عراقی ها پخش شد که: «آمدی ، آمدی ، خوش آمدی جانم به قربان شما. قدمت روی چشام. صفا آوردی تو برام!»
تمام بچه ها از خنده ریسه رفتند و مسؤول تبلیغات رویش کم شد و کاسه کوزه اش را جمع کرد و رفت.🌟
🌀منبع: کتاب رفاقت به سبک تانک🌀
برای نشر آثار شهدا به مابپیوندید ⇩⇩⇩⇩
🌸یا فاطمـــة الزهرا سلام الله علیــــها(امُ الشــهداء)🌸
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
😂😂 #طنز_جبهه 😂😂
تعداد مجروحین بالا ⬆️رفته بود
فرمانده از میان گرد و غبار انفجارها💣 دوید طرفم و گفت :
سریع بیسیم بزن عقب و بگو یک آمبولانس بفرستند مجروحین را ببرد!
شاستی گوشی بیسیم را فشار دادم و بخاطر اینکه پیام لو نرود و عراقیها از خواستهمان سر در نیاورند، پشت بیسیم باید با رمز حرف میزدم
گفتم: ” حیدر حیدر رشید ”
چند لحظه صدای فش فش به گوشم رسید. بعد صدای کسی آمد:
– رشید بگوشم.
– رشید جان! حاجی گفت یک دلبر قرمز بفرستید!
-هه هه دلبر قرمز دیگه چیه ؟😏😏
-شما کی هستی؟ پس رشید کجاست؟
– رشید چهار چرخش رفته هوا. من در خدمتم.
-اخوی مگه برگه کد نداری؟
– برگه کد دیگه چیه؟ بگو ببینم چی میخوای؟
دیدم عجب گرفتاری شدهام، از یکطرف باید با رمز حرف میزدم، از طرف دیگر با یک آدم ناوارد طرف شده بودم
– رشید جان! از همانها که چرخ دارند!
– چه میگویی؟ درست حرف تو
بزن ببینم چی میخواهی ؟
– بابا از همانها که سفیده.
– هه هه! نکنه ترب میخوای.
– بیمزه!😳😏
_ بابا از همانها که رو سقفش یک چراغ قرمز داره
– ای بابا! خب زودتر بگو که آمبولانس میخوای!😂
😡😡کارد میزدند خونم در نمیآمد. هر چه بد و بیراه بود به آدم پشت بیسیم گفتم. 😠
😂😂 #طنز_جبهه😂😂
تعداد مجروحین بالا ⬆️رفته بود
فرمانده از میان گرد و غبار انفجارها💣 دوید طرفم و گفت :
سریع بیسیم بزن عقب و بگو یک آمبولانس بفرستند مجروحین را ببرد!
شاستی گوشی بیسیم را فشار دادم و بخاطر اینکه پیام لو نرود و عراقیها از خواستهمان سر در نیاورند، پشت بیسیم باید با رمز حرف میزدم
گفتم: ” حیدر حیدر رشید ”
چند لحظه صدای فش فش به گوشم رسید. بعد صدای کسی آمد:
– رشید بگوشم.
– رشید جان! حاجی گفت یک دلبر قرمز بفرستید!
-هه هه دلبر قرمز دیگه چیه ؟😏😏
-شما کی هستی؟ پس رشید کجاست؟
– رشید چهار چرخش رفته هوا. من در خدمتم.
-اخوی مگه برگه کد نداری؟
– برگه کد دیگه چیه؟ بگو ببینم چی میخوای؟
دیدم عجب گرفتاری شدهام، از یکطرف باید با رمز حرف میزدم، از طرف دیگر با یک آدم ناوارد طرف شده بودم
– رشید جان! از همانها که چرخ دارند!
– چه میگویی؟ درست حرف تو
بزن ببینم چی میخواهی ؟
– بابا از همانها که سفیده.
– هه هه! نکنه ترب میخوای.
– بیمزه!😳😏
_ بابا از همانها که رو سقفش یک چراغ قرمز داره
– ای بابا! خب زودتر بگو که آمبولانس میخوای!😂
😡😡کارد میزدند خونم در نمیآمد. هر چه بد و بیراه بود به آدم پشت بیسیم گفتم. 😠
http://eitaa.com/joinchat/935919616C80381eda88
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
#طنز_جبهه
عازم جبهه بودم . یڪی از دوستانم برای اولین بار بود ڪه بہ جبهه می اومد .😍😃
مادرش برای بدرقه ی او آومده بود . خیلی قربان صدقه اش می رفت و دائم بہ دشمن نالہ و نفرین می ڪرد .
بهش گفتم : « مادر شما دیگہ برگردید فقط دعا ڪنید ما شهید بشیم . دعای مادر زود مستجاب میشہ .»😌
در جواب گفت:« خدا نڪنه مادر ، الهی صد سال زیر سایه ی پدر و مادرت زنده بمونی !🙄
الهی ڪه صدام شهید بشه ڪه اینجور بچه های مردم رو بہ ڪشتن می ده !»
😐😁😁
#سلامتی_مادران_شهدا_صلوات
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
4_5780731989904588886.mp3
2.22M
😂😂😂😂
یعنی اگر گوش ندید ....😂
🌸خاطرات بسیییار #طنز_جبهه!!🌸
🔊حاج حسین یکتا
ـــــــــــــــــــــ🕊🌷ــــــــــــــــــ
#کانال_امام_خامنہ_اے_شهدا
@khamenei_shohada
**********
🌷 #طنز_جبهه
💠 شمر و شلمچه!!
🔸 از آن #بادمجان درشت های بمی بود که گلوله های #توپ فرانسوی صد بمب هم به او کار نمی کرد. مثل برق بلا
🔹شنیدن و دیدن این که #مجروح شده، مثل این بود که بگویند، آتش، آتش گرفته یا تیر، تیر خورده. مگر کسی #باور می کرد که او از پا درآمده باشد.
🔸هرکس می دید، می گفت: «شما دیگر چرا؟»، «آدم قحطی بود؟»، «حیف تیر، حیف ترکش» کنایه از این که تیر و ترکش نصیب کسانی می شود که حسابشان #پاک پاک باشد.
🔹واقعاً #ایمان داشتند که افراد خلاف، چیزیشان نمی شود. یکی از بچه ها که همراهش آمده بود، گفت: « #شلمچه این حرف ها نیست، #شمر هم که بیاید، تیر می خورد، چه برسد به این!؟» بلند شد که با #عصا دنبالش کند، که بچه ها جلویش را گرفتند.
#لبخند_بزن_بسیجی😁
.ــــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
#طنز_جبهه
*لبخند بزن بسیجی*
بپرید بالا
همه را جمع کرد داخل میدان صبحگاه و خودش ایستاد وسط؛ کوچک و بزرگ، پیر و جوان؛ یعنی با ما چه می خواست بکند؟ این اولین باری بود که تنبیه می شدیم. برخوردش هم طوری نبود که بشود حدس زد شوخی می کند.
نگران بودیم؛ چون وضع با همیشه خیلی توفیر می کرد: به فرمان من! بپرید بالا. همه پریدیم بالا. گفت: نشد؛ بپرید بالا و تا نگفتم سه، نیایید پایین! که دوباره اخم ها یکی یکی باز شد و دیدیم او اگر بخواهد هم نمی تواند عصبانی شود.
ـــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــ
@khamenei_shohada