#شهید_مجید_اکرامی
پنجم آبان ۱۳۴۴، در شهرستان يزد به دنيا آمد. پدرش اكبر، فروشنده لوازم خانگي بود
تا پايان دوره راهنمايي درس خواند. او نيز فروشنده لوازم خانگي بود. به عنوان پاسدار وظيفه در جبهه حضور يافت. دهم فروردين ۱۳۶۴، با سمت #فرمانده دسته در شرق رود دجله عراق بر اثر اصابت تركش به قلب و موج انفجار به شهادت رسيد. پيكر وي را در گلزار شهداي خلدبرين زادگاهش به خاك سپردند.
فرازی از #وصیتنامه شهید
در مرگ من برای امام حسین (ع) و هفتاد و دو تن از یارانش گریه کنید و نگذارید ضد انقلاب و منافقان سوء استفاده کنند.
#نشر_بمناسبت_سالروز_شهادت
#فرمانده و مداح دلسوخته گردان خط شکن عمار - لشکر بیست و هفت محمد رسول الله (ص)
🌷مسعود ملا از عجایب و نوادر #دفاع_مقدس بود و الگویی برای بچه های رزمنده گردان
#وصیتنامه
✍️ پروردگارا از او می خواهم جراحت، اسارت و شهادت را روزی ام کنی و نگذاری شرمنده مولایم سیدالشهدا (ع) شوم...
زیبایی چشمانش به این دلیل است که امام زمان را در حالت بیداری رویت نموده است ...
#نشر_بمناسبت_سالروز_شهادت
#شهید_یدالله_جوکار
يكم مرداد 1344 در شهرستان يزد به دنيا آمد. پدرش حسين كشاورز بود. خودش خياط بود.
از سوی بسيج در جبهه حضور يافت.
سی و يكم مرداد 1364، با سمت #فرمانده دسته در شلمچه بر اثر اصابت تركش خمپاره به سر، #شهيد شد.
مزار وی در گلزار شهدای حسينيه حضرت ابوالفضل (ع) خيرآباد زادگاهش قرار دارد.
#فرازی_از_وصیتنامه_شهید:
از برادران میخواهم همچنان که از اوایل انقلاب دست بیعت به رهبر انقلاب اسلامی ایران دادهاید بیعت خود را نشکنید.
شهادت من باعث این خواهد شد که درخت اسلام آبیاری شود.
#سالروز_شهادت
💠 #شال_سیاه
🔹 #خاطره_بچه_های_تفحص
♨️قسمت اول
در منطقه ی صفر مرزی به دنبال #پیکر_شهدا بودیم که چشمم👀 به گوشه ای از لباس و اورکتی که لا به لای گونی های مخفی شده بود،😳 افتاد. به سراغش رفتم. پیکر غریب شهیدی را یافتم که سر در بدن نداشت. ❗️😥 بدون هیچ علامت شناسایی و فقط یک شال سیاه بلند به کمرش بسته بود💔
او را به مقر انتقال دادیم
و سریع به فهرست #مفقودین مراجعه کردیم. فقط دو شهیـ🌷ـــد در این منطقه مفقود بودند.▪️
در پرس و جو از بچه های #شهرستان_گنبد از آن ها شنیدم که #فرمانده ی #گردان❤️ آن ها به خاطر کمردرد و ناراحتی کلیه عادت داشت
یک شال سیاه بلند به کمرش ببندد. دیگر سر از پا نمی شناختیم. 😁 پیکر سید مختار حسینی (به حول و قوه ی الهی) پس از 10 سال به زادگاهش بازگشت.🌴
.
ادامه دارد....
@khamenei_shohada
کپی فقط با آیدی💯
بصیـــــــــرت
#طنز_جبهه 🌹خاطرات طنز شهدا🌹 😂 #دندان_مصنوعی😂 قسمت دوم انگار یخی داخلش باشه صدای تَلق تَل
#خاطرات_طنز_شهدا"
یڪبار سعید خیلے از بچہها کار کشید...
#فرمانده دستہ بود
شب برایش جشن پتو گرفتند...
حسابے کتکش زدند
من هم کہ دیدم نمےتوانم نجاتش
دهم، خودم هم زیر پتو رفتم تا
شاید کمے کمتر کتک بخورد..!😕
سعید هم نامردی نڪرد، بہ تلافے
آن جشن پتو ، نیمساعت قبل از وقت #نماز صبح، #اذان گفت...
همہ بیدار شدند نماز خواندند!!!😄
بعد از اذان فرمانده گروهان دید همہ
بچہها خوابند... بیدارشان ڪرد وَ گفت:
اذان گفتند : چرا خوابیدید!؟🤔
گفتند : ما #نماز خواندیم..!✋🏻
گفت: الآن اذان گفتند، چطور نماز خواندید!؟😳
گفتند : سعید شاهدی اذان گفت!
سعید هم گفت من برایِ
#نماز شب اذان گفتم نہ نماز صبح☀️
#شهید_سعید_شاهدی
#طنز_جبهه_ها
#فرمانده با عصبانيت فرياد زد:اين بچه رو كی آورده اينجا؟!
مرد ميانسالی برای وساطت آمد: بَرش نگردونيد اين بچه حالا كه اومده، من خودم ازش مراقبت می كنم...
گفتم: نميشه پدر جان! اگه اين بچه #شهيد بشه، فردا پدر و مادرش مشكل درست می كنند،
مردم بدبين می شن...
گفت: پدر اين بچه منم خواهش ميكنم بذاريد بمونه سيزده سالشه اما به اندازه يه مرد پنجاه ساله قدرت داره....
#شهدا_شرمنده_ایم
🖋📚#خاطرات_شهدا🌷
💠خاطره ی مجروح شدن سردار حاج قاسم سلیمانی قبل از فتح خرمشهر
🔰یک روز که باموتور درخط مقدم درتردد بودم، خودروی روبازِ فرمانده ی شجاع #حاج_قاسم_سلیمانی رادیدم. که شخصا برای تقویت روحیه بچه ها و شناسایی منطقه برای مرحله دوم عملیات آمده بود.
🔰بعثی ها ازترس آغاز مرحله بعدی عملیات بیت المقدس به شدت منطقه رازیر آتش توپ و خمپاره قرار داده بودند که ناگهان یکی ازخمپاره ها کنار خودروی #حاج_قاسم خورد و گردوغبار و دودغلیظی سردار وراننده را دربر گرفت.
🔰لحظاتی چند نفس درسینه حبس شد که گویا #فرمانده هم به خیل شهدا پیوست! ثانیه ها به کندی گذشت تااینکه خودرو ودو سرنشین آن نمایان ومعلوم شد. به لطف الهی به خیر گذشته بود. البته حاج قاسم بی نصیب نمانده بود وچندترکش به بدن وبخصوص پایش اصابت کرده بود.
🔰اما انگار نه انگار که اتفاقی افتاده، خودرو به راه خود ادامه داد. ماهم باموتور درجاده مارپیچ به دنبال آن رفتیم تابه چادرهای اورژانس صحرایی رسیدیم. سردار بازحمت ازخودرو پیاده شد، چند سوراخ برلباس رزم او نشانگر تعداد ترکشها بود.
🔰بنده ودوستم رفتیم که زیر بازویش رابگیریم تااحساس درد کمتری بکند؛ اما درآن حال که بالطبع، رنجوری وضعف بربدن مستولی است، اجازه نداد به او کمک کنیم واشاره کرد که باپای خود می رود تادر روحیه رزمندگان اندک بازتاب منفی نداشته باشد
✅آری فرمانده قهرمان وشیر دلاورجنگ، به تجربه می دانست هنوز درآغاز راه دشوار فتح خرمشهر هستیم ورزمندگان باید در چندمرحله روزها وشبها، عملیات نفس گیر راپشت سر بگذارند تا فتح و ظفر را درآغوش کشند ودل حضرت امام ومردم شریف ایران راشاد کنندو مطمئن باشند که فرمانده محبوبشان درکنار وبلکه پیشگام آنها درجای جای صحنه نبرد است.
#سپهبد_قاسم_سلیمانی🌷
#شهید_آسمانی
با خنده گفتمش :
بہ سلامت ، سفر بخیر
وقتی ڪہ رفت ، از تو چہ پنهان
دلم گرفت . . .
🌷تاریخ ولادت : ۱۳۶۵/۱۰/۲۱
🌷محل ولادت : کرمان
🌷تاریخ شهادت: ۱۳۹۶/۱۱/۵
🌷محل شهادت : صالحیه_سوریه
#فرمانده بسیجی گردان ضدزره
#پاسـدار_مدافع_حـرم_شهـید_غلامرضا_لنگریزاده
#سالـروز_شهـادت
#سلام_شهید
وقتی #فرمانده را مُکَبّر میبینم،
بیشتر دلتنگ #مردان_بیادعا میشوم...
همان #فرمانده که میگفت:
«اگر کار برای خداست، گفتن برای چه؟!»
و ما همچنان در پی #نام و #نشان ...
رزق #روز_نهم «رمضانالمبارک»
در محضر #شهید_حاج_حسین_خرازی
🌐به سپاه سایبری بپیوندید👇
http://eitaa.com/joinchat/3222732831C8c91699db1
❌ برای خبر های بیشتر #کیلیک کنید ☝️🏿
#خاطرات_شهید
هميشه پارچه سياه كوچکی
بالای جيب لباس سبز پاسداری اش دوخته شده بود؛ دقيقا روي قلبش...
روی پارچه حک شده بود "السلام عليك يا فاطمة الزهرا".
همه میدانستند حاج محسن ارادت دور از تصوری به حضرت زهرا دارد... هر وقت پارچه سياه كم رنگ ميشد
از تبليغات، پارچه نو ميگرفت و به لباسش مي دوخت....
كل محرم را در اوج گرمای جنوب با پيراهن مشكی ميگذراند.
در گردان تخريب هم هميشه توی عزاداری و خواندن دعا پيشقدم بود.
حاج محسن بين عزاداريها بارها و بارها دم "يا زهرا(س)" ميداد و هميشه عزاداريها رو با ذكر حضرت زهرا(سلام الله عليها) به پايان مي برد.
📎پ.ن: #معبرهای ما فرق میکند
با معبرهای شما!!
نوع ِ#سیم_خاردارهایش ... #مین_هایش ...
#فرمـــانده!
تخریبچی هایت را بفرست ...
اینجـا، گرفتار ِمعبر ِ#نفسیم ...
#گناه احاطه کرده تمام خاکریزهایمان را ..
#فرمانده_ی_گردان_تخریب
#شهید #محسن_دین_شعاری 🌷
#گردان_تخریب
ـــــــــــــــ🕊🖤ــــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
دلگویه های نبرد کربلای #خانطومان ۹۵
حماسه شانزدهم، هفدهم اردیبهشت ۹۵
۱- شهادت شهید #سید_رضا_طاهر
محمود محمود ، سیدرضا
جانم، جانم
محمود جان، دشمن مارو محاصره کرده، آتش بریزید کمک کنید.
چشم، الان اقدام میشه.
عبدالله، عبدالله، سیدرضا
بفرما بفرما
عبدالله جان، من تیر خوردم، دارم حسینی میشم.
الان بچه ها دارند میرسند، مقاومت کنید.
۲- شهادت #حسین_مشتاقی
سیدرضا، سیدرضا، مشتاق
جانم، بله.
سیدرضا جان، دارم میام، ازکجا بیام؟
مشتاق، نیا، اینجا توی خونه زرد پر از تکفیریهای ملعون هستند.
مشتاق، دارم میام به کمکت،
مشتاق، بچه ها من وارد خونه زرد شدم.
عبدالله، عبدالله، مشتاق.
بفرمایید.
مشتاق، تکفیریها اطراف خونه زرد پرهستند، تانک شون آمد توی خونه زرد،
کمک بفرستید،
محمود، محمود، مشتاق،
جانم، جانم
محمود جان، آتش بریزید، کمک بفرستید،
چشم، الان هم نیروی کمکی میاد وهم آتش میریزم،
ای دوستان، من مشتاقم، زخمی شدم، دارم حسینی میشم، ان شاء الله، دوستان دیدار به قیامت،
درخونه زرد با حماسه سازی شهیدان #سید_رضا_طاهر و #حسین_مشتاقی و یاران #فاطمیون حماسه ای درتاریخ ۱۶ اردیبهشت ۹۵ رقم خورد، با رشادت ها و سلحشوری، این شهیدان، به دشمنان تکفیری تلفات وخسارات سنگینی وارد شد.
روحشان شاد و راهشان پررهرو باد.
#سردار _رستمیان
#فرمانده مدافعان حرم #مازندران
ــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــ
@khamenei_shohada
هميشه پارچه سياه كوچکی
بالای جيب لباس سبز پاسداری اش دوخته شده بود؛ دقيقا روي قلبش...
روی پارچه حک شده بود "السلام عليك يا فاطمة الزهرا".
همه میدانستند حاج محسن ارادت دور از تصوری به حضرت زهرا دارد... هر وقت پارچه سياه كم رنگ ميشد
از تبليغات، پارچه نو ميگرفت و به لباسش مي دوخت....
كل محرم را در اوج گرمای جنوب با پيراهن مشكی ميگذراند.
در گردان تخريب هم هميشه توی عزاداری و خواندن دعا پيشقدم بود.
حاج محسن بين عزاداريها بارها و بارها دم "يا زهرا(س)" ميداد و هميشه عزاداريها رو با ذكر حضرت زهرا(سلام الله عليها) به پايان مي برد.
پ.ن:
#معبرهای ما فرق میکند
با معبرهای شما!!
نوع ِ#سیم_خاردارهایش ... #مین_هایش ...
#فرمـــانده!
تخریبچی هایت را بفرست ...
#شهیدحاج_محسن_دین_شعاری
#فرمانده_گردان_تخریب_لشکر27_محمدرسول_الله_صلی الله علیه
ـــــــــ🇮🇷بصـــیرت مجازے🇮🇷ــــــــ
☑️ @Baserat_ir