eitaa logo
بصیـــــــــرت
2.3هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
2هزار ویدیو
69 فایل
﷽ با عرض ارادت به مقام بلندو بی بدیل شهدا وبا کسب اجازه ازولی امر مسلمین مقام معظم رهبری و آقا با توجه به فرمایش اخیر رهبر به افزایش بصیرت افزایی نام کانال به بصیرت تغییر یافت البته همچنان فرمایشات آقاو معرفی شهدا در برنامه های کانال در ارجعیت هستند🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖤 الا كه راز خدايي خدا كند كه بيايي تو نور غيب نمايي، خدا كند كه بيايي شب فراق تو جانا خدا كند به سرآيد سرآيد و تو برآيي، خدا كند كه بيايي ـــــــــــــ🕊🖤ـــــــــــــــ @khamenei_shohada
پیوستگی به حق ، ز دو عالم پریدن است دیدار دوست هستی خود را ندیدن است ... 🌷🌷 ـــــــــــــــ🕊🖤ـــــــــــــــ @khamenei_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📻شهید : افتخار کنیم که سربازان سیدالشهدا (ع) هستیم+ صوت 🎙«دل را بسپارید به خدای متعال و متوسل شوید به ائمه (ع) و در راس آنان امام حسین شهید و افتخار کنیم ما سربازان او هستیم و زیر پرچم آیت الله خامنه‌ای این لشکر و سپاه را اداره می‌کنیم که تحویل حضرت مهدی دهیم .» ـــــــــــــ🕊🖤ــــــــــــــ @khamenei_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 ماجرای علاقه رهبر معظم انقلاب به لباس ارتش 🔹در دیدار با قره‌نی به او گفتم که این لباس را خیلی دوست دارم و اگر آخوند نبودم بدون درجه و تنها با یک ستاره پیش شما خدمت می‌کردم. ـــــــــــــــ🕊🖤ـــــــــــــــ @khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
🔰 عمل مقدس ماندگار است 🔺️ سپهبد #قاسم_سلیمانی ، مهرماه سال گذشته: سپاه سعی داشته همه‌ی عملی که انجا
🔰 صحنه‌های شب عملیات دفاع مقدس، جلوه‌های عمل مقدس است 🔺️ سپهبد قاسم سلیمانی، مهرماه سال گذشته: عمل مقدس؛ یعنی هویتی که برای دیگران موج می‌زند و خود را نمی‌بیند. تنها چیزی که نمی‌بیند خود است. صحنه‌های شب‌های عملیات به تعبیر رهبر معظّم انقلاب شب‌های قدر این انقلاب بودند. هیچ خودیت و منیتی وجود نداشت و عمل مقدس بود. مثل برادری که با گریه، برادرش را راضی می‌کرد که بماند تا خودش برود یا مثل حماسه‌ی کربلای ۵. عاشورا این دفاع مقدس است. دفاع مقدس؛ یعنی عمل خود فراموشی. به تعبیر آن شاعر که می‌گوید: تا فراموش خودی یادت کنند بنده گشتی آزادت کنند. ۹۸/۷/۸ 🏷 دفاع مقدس در ــــــــــــــ🕊🖤ـــــــــــــــ @khamenei_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تفحص پیکر مطهر یکی از شهدای مدافع حرم حزب الله لبنان _ سال ۹۵ 💠 لازم به ذکر است که این فیلم طی چند روز گذشته بهعنوان فیلم تفحص پیکر شهدای مدافع حرم ایرانی در حال دست‌به‌دست شدن است که صحیح نمی‌باشد.
45.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به چه مشغول کنم، دیده و دل را که مدام دل تو را می‌طلبد، دیده تو را می‌جوید 💠 السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ 💠 ـــــــــــــ🕊🖤ـــــــــــــ @khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
💐🍃🌸 🍃🌸 🌸 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_هشتاد_و_سوم ✍ به پیراهنی بلند و یشمی رنگ که هنرِ دستانِ پرو
💐🍃🌸 🍃🌸 🌸 ✍ گیج و منگ به درخواستهایِ در گوشیِ فاطمه خانم و نگاههایِ پر نگرانیِ دانیال، لبیک گفتم و رویِ دورترین مبل از حسام نشستم. استرس و سوالهایِ بی جواب، رعشه ای پنهانی به وجودم سرازیر کرده بود. در مجلس چشم چرخاندم... حسام، متین و موقّر مثل همیشه با دانیال حرف میزد و می خندید... پروین و فاطمه خانم پچ پچ می کردند و منِ بی خبر از همه چیز، زل زده بودم به جعبه ی شیرینی و دسته گلِ رویِ میز... امیرمهدی برایِ تمامِ شب نشینی هایِ دوستانه اش، چنین کت شلوارِ شیک و اتوکشیده ای به تن میکرد؟ یا فقط محضِ شکنجه ی من و خودنمایی خودش؟ بی حرف و پرتنش مشغولِ بازی با انگشتانم شدم... هر چه بیشتر می گذشت،تشنج اعصابم زیادتر میشد. این جوانِ خوش خنده یِ شیک پوش، امروز پتک به دستم داد تا خودم را خورد کنم و وقتی مطمئن شد، بی خیالِ حالم همانجا درست وسطِ حیاط امامزاده رهایم کرد. و حالا انگار نه انگار که اتفاقی افتاده، با همان ژست هایِ سابق دلبری میکرد... اینجا چه میخواست؟ آمده بود تا له شدنم را ببیند و گوشزد کند که هیچ چیز برایم نمانده؟ عصبی انگشتانم را فشار میدادم. اصلا چرا باید در جمعشان می نشستم؟ از جایم بلند شدم که همه به جز حسامِ عهد بسته با زمین، در سکوتی عجیب سراسر چشم شدند برایِ پرسیدن دلیل البته بدونِ بیان کلمه ای... و من با عذر خواهی،عازمِ اتاق شدم. این روزها چقدر دلم ناز و ادا داشت و چشمانی که تا چند وقت پیش معنی گریه را نمی فهمید، بی وقفه بغض را تبدیل به اشک میکرد.
بصیـــــــــرت
💐🍃🌸 🍃🌸 🌸 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_هشتاد_و_چهارم ✍ گیج و منگ به درخواستهایِ در گوشیِ فاطمه خانم
رویِ تخت نشستم و زانو بغل کردم. بغضِ عقده شده در سینه ام، ترکید و نرم نرم باران شد بر گونه ام.😭 درد داشت... شکستنِ غرور از کشیده شدن ناخن هم دردناک تر بود. دوست داشتم جیغ بزنم و آن جوانِ متکبرِ بیرونِ اتاق را به سلابه بکشم... اشک ریختم و گریه کردم و با تمام وجود در دل ناسزا نثار خودمو خواستنم کردم که هنوز هم پر میکشید برایِ آن همه مردانگی در پسِ پرده یِ حیا و نجوایِ قرآنی اش... ناگهان چند ضربه به در خورد. مطمئن بودم که دانیال است آمده بود یا حالم را بپرسد یا دوباره خواهش کند تا به جمعشان بپیوندم. نمیدانست... او از هیچ چیز مطلع نبود از قلبی که حالا فرقی با آبکشِ آشپزخانه پروین نداشت... جوابش را ندادم. دوباره به در کوبید. چندین و چند بار... سابقه نداشت انقدر مبادی آداب باشد. لابد دوباره حسِ شوخی های بی مزه اش گل کرده بود. کاش برای چند ساعت کلِ دنیا خفه میشد. وقتی دیدم نه داخل میشود و نه دست از کوبیدن به درب برمیدارد، با خشم به سمتش دویدم و زیر لب درشت گویان، درب را بازش کردم - چته روانی جایی که اون دوستِ...😡 زبانم در دهان باز خشکید. ابرویی بالا انداخت و سعی کرد لبخندِ پهنش را جمع کند: - می فرمودین...میشنوم. داشتین می گفتین جایی که اون دوستِ... دوست؟ دوستِ چی؟ آب دهانم را با تعجب و خجالت قورت دادم. او اینجا چه میکرد؟ انگار قرار نبود که راحتم بگذارد این حسامِ نام... نهیبی به خود زدم... خجالت برایِ چه؟ باید کمی گستاخ میشدم... شاید کمی شبیه به سارایِ آلمان نشین... - با اجازه ی کی اومدی اینجا؟ سرش پایین بود: - با اجازه ی دانیال اومدم تا پشت در اتاقتونو در زدم بعدشم که خودتون باز کردین.. و تا اجازه صادر نکنید داخل نمیام... خوب بلد بود زبان بازی کند: - چیکار داری؟ چشمانش را بست: - خواهش میکنم اجازه بدین بیام داخل.. زیاد وقتتونو نمیگیرم.. فقط چند کلمه حرف. مقاومت در برابر ادبی که همیشه خرج میکرد کمی سخت بود. روی تخت نشستم و داخل شد. در را کمی باز گذاشت و با فاصله از من گوشه ی تخت جای گرفت. ⏪ ... @khamenei_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻فرزند رهبری در جبهه 🔹فیلم کمتر دیده شد از حضور حجت الاسلام سیدمجتبی‌خامنه‌ای (فرزند رهبر انقلاب) در گردان حبیب در دوران دفاع مقدس و در شب عملیات.... «سعی کنید فرزندانم اسیر نشوند.» ــــــــــــــ🕊🖤ــــــــــــــــــــ @khamenei_shohada